Search
Close this search box.

نگاه واقع‌گرایانه به جایگاه تصوف و درویشی

سایت مجذوبان نور با ایجاد کمپین کوچ از ایران به اوین به دنبال بیداری وجدان‌های خفته و تذکری است به طیفی از زمامداران کشور که با اصلاح بینش و رفتار خود و با اجتناب از سیاست تهدید و ارعاب و تنها وظایف محوله از سوی مردم و قانون را سرمشق خود قرار دهند و عاقلانه اندیشه کنند. به حتم امروز فرهیختگان و عقلای نظام نیک می‌دانند که با نادیده گرفتن واقعیت‌ها و تحلیل‌های خود محورانه و تلقی و برداشت ناصواب از متون اعتقادی از سوی تصمیم گیرندگان حوزه اقوام و مذاهب به بهانه حفظ نظام و برقراری امنیت، فاجعه بار خواهد بود و رفتار‌های افراط گرایانه و خشونت زا را در پی دارد. اگر از دین رحمت، خشونت خوارج‌زاده می‌شود علتش آن است که متحجرین دین را نشناخته‌اند، تاریخ را تحریف کرده و خود را مظهر حقانیت دانسته‌اند.

دراویش گنابادی همواره مروج اندیشه صلح طلبی بوده و به اشکال مختلف در رفتار و گفتارشان به دنبال رفع شبهه بوده‌اند تا مخالفان خود را از کج اندیشی رهانیده و آرامش را برای جامعه به ارمغان آورند.

در همین راستا سایت مجذوبان نور مقاله‌ای را از آقای دکتر شهرام پازوکی، عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه با عنوان «جایگاه تصوف و عرفان اسلامی در حفظ و اشاعه فرهنگ ایرانی- اسلامی» که به تازگی در شماره ۳۷ مجموعه عرفان ایران چاپ شده است، منتشر می‌سازد. وی در این مقاله با در نظر گرفتن مقتضیات زمانی و شرایط کنونی کشور به بررسی دقیق آثار سو نادیده گرفتن جایگاه تصوف بر فرهنگ ایرانی و اسلامی می‌پردازد:

 

 جایگاه تصوّف و عرفان اسلامی در حفظ و اشاعهٔ فرهنگ ایرانی-اسلامی

pazoki  دکتر شهرام پازوکی

با یک نگاه اجمالی می‌توان دریافت که هویّت فرهنگی ایران، اکنون مرکّب از دو رکن اصلی اسلامی و ایرانی است و با اندکی تأمل و تحقیق می‌توان دید که رکن ایرانی نیز به‌نحوی معنوی در رکن اسلامی، با دو صورت اصلی تشیّع و تصوّف استمرار یافته است. فهم ارتباط این سه رکن، یعنی: ایران باستان، تصوّف و تشیّع _ که به طریقی جداناپذیر در هم تنیده‌اند _ فهم وضعیت فعلی ایران اسلامی یا اسلام ایرانی را روشن می‌کند.

اکنون مدت زمانی است که سخن از «اسلام ایرانی» گفته شده است. منظور از اسلام ایرانی فهم ایرانیان از اسلام است که به‌صورت ایران فرهنگی در کشورهایی که اکنون به‌لحاظ سیاسی جزو ایران نیستند، ظاهر شده است. در واقع ایرانیان با سابقهٔ معنوی خویش، حقیقت معنوی اسلام را پذیرا شدند و مغلوب آن گردیدند. ایرانیان مغلوب اعراب نشدند، مغلوب اسلامی شدند که حاصلش اسلام ایرانی است. البته این بدان معنی نیست که ایرانیان این اسلام را جعل کردند، بلکه آنان پرده از رخسار این شأن معنوی اسلام برداشتند. اسلام ایرانی در ظرف معنوی تصوّف و تشیّع رشد کرد. اینکه حضرت علی (ع) رمز معنوی این اسلام است در خور توجه و تأمل است و شاید مهم‌ترین عاملی که ارتباط باطنی این دو، یعنی تصوّف و تشیّع را نشان می‌دهد، همین حقیقت معنوی است که با عنوان «ولایت»، در تصوّف و عرفان اسلامی از آن یاد شده است.

اینکه مخالفان تصوّف در میان اهل سنت، آن را ساختهٔ تشیّع و ایرانیان می‌دانند و اینکه مستشرقان هر دو، یعنی تصوّف و تشیّع را ساختهٔ ایرانیان می‌دانند و دلایل مشابهی را در ردّ منشأ اسلامی داشتن این دو می‌آوردند، مؤید همین نکتهٔ عمیق است. ما باید مقدّم بر هر چیز، تصوّف و عرفان و ارتباط آن با تشیّع را بشناسیم تا بتوانیم به جایگاه آن در حفظ و اشاعهٔ فرهنگ ایرانی-اسلامی پی ببریم. در این‌باره تا آنجا که مرتبط با مقتضیّات زمان و شرایط کنونی ایران در جهان است به ذکر نکاتی فهرست‌وار می‌پردازیم:

۱- تصوّف یک مکتب سیاسی نیست و اصالتاً جنبهٔ دینی و فرهنگی دارد. غفلت از این امر و خلط میان این دو _ یعنی مسألهٔ فرهنگی را صرفاً از بُعد سیاسی دیدن، با توجه به این‌که مسائل فرهنگی را باید ماهیتاً ابتدا در حوزهٔ فرهنگ دید و سنجید و فهمید _ منجر به عدم تشخیص درست مسائل می‌شود و چه‌بسا منتهی به قضاوت‌هایی شود که مخلّ مصالح ملّی، اعمّ از فرهنگی و سیاسی است. بالعکس بهره‌بداری از اعتقادات و احساسات دینی مردم در جهت اغراض سیاسی، بسیار خطرناک است و در دراز مدت حتی نتیجهٔ معکوس می‌دهد. چه‌بسا دانستنی‌ها و اطلاعاتی که به‌چشم مسؤولین سیاسی و به تفسیر آنان درست و موجّه باشد ولی به چشم اهل فرهنگ _ و نظر به‌دلیل لطافت و عمقی که آن مطالب دارند _ تفسیر آن مسؤولان کاملاً یک‌جانبه و ناقص و لذا نادرست و مبتلا به سوء‌تفاهم باشد. برای مثال، از منظر مسؤولان سیاسی، یک اجتماع صوفیانه و عرفانی ممکن است به‌عنوان یک حزب سیاسی با اهداف سیاسی تلقّی شود در حالی که از منظر فرهنگی چنین اجتماع دینی و فرهنگی‌ای ماهیتاً فاقد جنبهٔ سیاسی می‌باشد. این درست مانند تصوّری است که بسیاری از اهل سنت از قدیم نسبت به شیعه داشته‌اند و هموراه آن را مانند حزبی سیاسی در جهت مخالفت با خلفا می‌پنداشتند یا تصوری که امروزه بسیاری از مخالفان اسلام از آن دارند و خیال می‌کنند کلیهٔ حرکات و سکنات دینی مسلمانان مضامین سیاسی دارد و در جهت اهداف سیاسی خاصّی است. از این‌رو یک مسلمان متشرّع چه‌بسا ضدّ عالم متجدد و ضدّ بعضی اهداف سیاسی حاکم بر جهان تفسیر شود.

۲- تکثّر فرهنگی و قومی در ایران از قدیم‌الایّام وجود داشته است و نه‌تن‌ها مخلّ وحدت ملّی نبوده بلکه مقوّم هویّت ایرانی بوده است. ایران فرهنگی، سرزمین ادیان مختلف همچون، زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و بودائیان و… بوده است. پس از اسلام نیز به‌مصداق آیهٔ شریفه: و جعلناکم شعوباً و قبائل لِتعارفوا. اقوام کُرد و لُر و عرب و تُرک و… با اختلافات فرهنگی در کنار یکدیگر در ذیل عنوان ایران فرهنگی زندگی کرده‌اند و ملاک تفوّق یکی بر دیگری، دنبالهٔ آیهٔ قبل _ان اکرمکم عندالله اتقاکم_ یعنی تقوی بوده است. احترام به این اقوام و مذاهب مختلف و آن‌ها را جزئی از ایران بزرگ فرهنگی دانستن، باعث می‌شود که آن‌ها نیز تصوّر «غیر بودن» را نسبت به خود نکنند. اصولاً «غیر دانستن» و «غیر کردن» اقوام و مذاهب لطمه‌ای است که به آسانی جبران نمی‌شود. ظرف چینی‌ای که شکسته شد حتی اگر تکه‌های پراکنده‌اش پیدا شود و با چسب قوی دوباره به هم چسبیده شوند نامش «ظرف چینی‌بندی» شده است و چه‌بسا که به‌زودی از هم پاشیده شود.

۳- یکی از اجزای اصلی هویت فرهنگی اقوام اقلیت مسلمان در ایران صوفی‌بودن آنهاست. به‌نزد اکثریت کُرد‌ها، صوفی‌بودن _مثلا در طریقهٔ نقشبندیه و قادریه _ عین مسلمان بودن آنهاست. در واقع حاکمیت‌های کاردان، مسؤولیت این وفاق را بر عهده داشته‌اند و هرگاه از عهدهٔ آن بر نیامدند، مضمحل شدند. نمونهٔ برجستهٔ آن حکومت صفویه است که با جمع تصوّف و تشیّع با قدرت، آغاز به کار کرد و چون از اواسط آن نتوانست جانب هر دو گروه عارفانو عالمان را نگه دارد.، ناتوان شد و بالاخره با اندکی فشار خارجی از بین رفت. کوشش برای یک دست‌کردن و تحت صورت واحده درآوردن این کثرات قومی و فرهنگی، به‌منزلهٔ نفی هویت معنوی و تهی‌ساختن هر کدام و آمادگی آنان برای قبول صورت‌های نامناسب غریبه است. مثال سادهٔ این امر بی‌اعتنایی به لباس‌های محلی اقوام مختلف و تحت پوشش واحد درآوردن زنان با مردان پس از انقلاب اسلامی در ایران بود. حاصل آن شد که با نفی هویت قومی فرهنگی و جغرافیایی، لباس‌ها و پوشش اسلامی انان تغییر کرد و اینک پوشش‌های زشت و ناپسند و خلاف عرف اسلامی و ایرانی، جای لباس‌های اصیل قوم‌های مختلف را گرفت تا بدانجا که برای رفع این مشکل، مسؤولان فرهنگی به‌دنبال طراحی لباس ملی افتاده‌اند، غافل از این‌که مظاهر فرهنگی یک قوم از عمق تفکرشان برمی‌خیزد و اموری سفارشی و تنجیزی نیست.

۴- تصوّف به‌واسطهٔ سلسله‌های صوفیه، به شهادت تاریخ، بیشترین سهم را در مسلمان‌کردن اقوام مختلف در سراسر جهان داشته است. اکثر مسلمانان جهان در اصل به‌واسطهٔ تصوّف مسلمان شده‌اند و چون این سلسله‌ها غالبا یا خود ایرانی بوده یا منشأ ایرانی دارند از این‌رو زبان و ادبیات فارسی، غالباً زبان دینی و اصطلاحات دینی آنان است. به کار بردن اصطلاحاتی مثل، نماز یا دست‌نماز برای صلات و وضو، اکنون در میان مسلمانان کشورهای بسیار در حوزهٔ بالکن، مثل بلغارستان، که از طریق صوفیه مسلمان شده‌اند از این قبیل است. مثال دیگر آن در موضوع ادبیات فارسی، چین است. اولین کتب دینی مسلمانان چین آثار صوفیانه مثل مرصاد‌العباد شیخ نجم‌الدین رازی، لعمات عراقی و لوایح جامی است که هر سه در اصل به‌زبان فارسی است. این درحالی است که قرآن کریم به طور کامل در چند دههٔ قبل به زبان چینی ترجمه شد و مسلمانان چین چون عمدتاً از طریق تصوّف مسلمان گردیدند، اسلامشان متکی به ایران فرهنگی است.

۵- تصوّف و عرفان، سنتی معنوی در درون اسلام است که عمدتا به‌واسطهٔ طریقه‌های تصوّف گستش یافته است و مانند همهٔ سنت‌ها خوب و بد دارد. حقیقت تصوّف عین طریقه‌های تصوّف و تایید همهٔ آن‌ها نیست، چنان‌که تشیّع نیز عین همهٔ فرقه‌های شیعه _ که انحراف برخی از آن‌ها کاملا واضح است _ نیست. ولی چون این سنت بسیار باارزش است مثل دیگر چیزهای باارزش، تقلبی آن نیز رواج دارد؛ مانند سکه طلا که معمولا تقلبی آن با عیار پایین رایج می‌شود. اکنون اسکناس ۵۰۰ تومانی را ممکن است کسانی جعل کنند ولی اسکناس ۲۰ تومانی را خیر، چون اصلش اکنون دیگر ارزش چندانی ندارد. پس به‌صرف وجود احتمالا انحرافات در برخی سلسله‌ها نمی‌توان حکم کلی صادر کرد و دربارهٔ کلّ تصوّف قضاوت نمود.

۶-تصوف در اصل و مبدا خویش طریق سلوک عملی به سوی خداوند است که البته مبتنی بر اصول نظری است ولی از حوالی قرن هفتم به بعد خصوصا در آثار ابن عربی و شارحان وی، با نوعی مباحث نظری که تصوف نظری است و همین مباحث به صورت فلسفی در آثار ملاصدرا درمی آید، رو به رو می‌شویم و تقریبا از آن زمان به بعد چنین رسم شده که نام عرفان را بر این مباحث نظری و استدلالی در تصوف نهاده‌اند، چنانکه مرحوم امام خمینی در کتاب تقریرات فلسفه، و مرحوم استاد مطهری نیز بر همین مبنا، یعنی عملی بودن تصوف و نظری بودن عرفان این دو را تعریف کرده‌اند. اینکه تصوف را مطلقا مذموم و عرفان را ممدوح بدانیم، حاصل عدم توجه کافی یا در بعضی موارد غرض ورزی و مخالفت با کل این نحوه سلوک در اسلام است.

عرفان همواره در متن تصوف بوده است. تصوف مانند اسلام در کشورهای مختلف جهان، رنگ و چهره فرهنگ آن اقوام و ملت هارا به خود گرفته است به همین وجه اسلام در ایران مانند اسلام در عربستان یا اسلام در چین یا سودان نیست. در واقع ما با طریقه‌های مختلف تصوف در ایران و خارج از کشور سر و کار داریم و آنچه آن‌ها می‌شناسند همین نحوه سلوک است.
علمای بزرگ شیعه مثل مرحوم امام خمینی نیز در طریقه‌ای از طرایق عرفانی و وارد در سلوک بوده است. اساتید ایشان، مرحوم شاه آبادی و حاج آقا جواد ملکی تبریزی، از فقهای عارف حوزوی و در طریقه‌ای بوده‌اند که نسبتشان به احتمال قوی به عارف و عالم جلیل القدر مرحوم سید بحرالعلوم می‌رسد. ولی این سبک عرفان حوزوی فقط در ایران و آن هم پس از دوره صفویه و خصوصا از اوایل قاجاریه مرسوم شد و مشابه غیر ایرانی ندارد. طریقه‌های موجود در سوریه، سودان، اندونزی چه نسبتی با تصوف و عرفان حوزوی مبتنی بر آرای ابن عربی دارد؟ اطلاق لفظ عرفان به این سبک فکری نظری و جدا کردن آن از جنبه عملی‌اش یعنی تصوف و منحصر کردن سلوک الی الله به صرف مباحث نظری عرفانی، لااقل خلاف واقعیت تاریخی و عملا منزوی و بیرمق کردن بخش عظیمی از سنت معنوی اسلام در ایران است. اگر چه کسانی در ایران این طریقه را می‌پسندند، اما در خارج از کشور، این سبک عرفان حوزوی را فقط اسلام‌شناسان، یعنی کسانی که دروس آکادمیک را خوانده‌اند می‌شناسند و نزد عامه که تصوف را به واسطه طریقه‌های مرسوم در کشور خودشان که متناسب با روحیه قومی‌‌ همان جا هست می‌شناسند، بیگانه است. در قضاوت درباره آن طریقه‌ها نیز مجددا نباید فراموش کنیم که خوب یا بد بودن، اصیل یا منحرف بودن یک طریقه عرفانی مسئله‌ای است که همواره بیش از همه درمیان خود صوفیه از قدیم الیام مطرح بوده است، چنانکه حافظ گوید:

نقد صوفی نه همه صافی و بی‌غش باشد‌                   ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

۷- اهل تصوف مانند یک اقلیت مذهبی در ایران نیستند چرا که همانطوری که اشاره شد، تصوف از ارکان اصلی هویت فرهنگی ایران بوده است. نه خود پیروان تصوف و عرفان تصور یک اقلیت مذهبی از خود دارند و نه تاریخ اسلام در ایران چنین چیزی را نشان می‌دهد. با این حال باید توجه کرد که اصولا وضعیت اقلیت‌های مذهبی اسلامی در ایران با دیگر کشورهای اسلامی تفاوت دارد. مذهب شیعه در ایران تعداد اکثریت را دارد ولی در عالم اسلام در اقلیت استدر حالی که مذهب سنی در ایران در اقلیت است اما در عالم اسلام مقام اکثریت را دارد. درمورد تصوف نیز وضع چنین است. اکثریت غالب مسلمانان جهان با تصوف آشنا هستند و اجداد آن‌ها از این طریق مسلمان شده‌اند لذا در جهان اسلام به عنوان اکثریت محسوب می‌شوند. از این رو باید در رفتار با آنان در خارج از کشور دقت کرد که برخورد با تصوف از منظر اکثر مسلمانان جهان برخورد با اسلام است و این امر هم از حیث آبروی دینی برای شیعه ضرر دارد و هم از حیث ملی به منزله رویارویی ایران با دیگر کشورهای اسلامی است.

۸- در شرح ملب مذکور می‌توان به عنوان مثال به برگزاری مراسم گرامیداشت هشتصدمین سال تولد مولانا اشاره کرد. از میان همه مشاهیر مسلمان در جهان، اکثر کشورهای جهان- از مسلمان و غیر مسلمان- یک صوفی عارف یعنی مولانا را به عنوان یک شخصیت اسلامی بین المللی پذیرفته و لذا بیش از ۶۰ تا ۷۰ سمینار ملی یا بین المللی را در بزرگداشت وی در سراسر جهان از اسیا تا آفریقا دز سال ۲۰۰۷ میلادی به مناسبت هشت صدمین سال تولدش برگزار کردند، بدان نحو که به قول برخی از نکته بینان، استقبال از وی در جهان بی‌سابقه بود و هیچ متفکری مثل مولانا این چنین جنبه بین المللی نیافت. اسلام، ایران و تصوف عناصر اصلی تفکر مولاناست که هویت ایرانی- اسلامی ما ایرانیان مسلمان را تشکیل می‌دهد. فقط در ایران و در قلمرو ایران فرهنگی است که مثنوی مولانا یا دیوان حافظ پس از قران مجید مقام دارد. تضعیف همین عنصر ایرانی فرهنگ اسلامی، در دوره پس از انقلاب در ایران مشکلاتی را به وجود آورد که اکنون شاهد آن هستیم. عدم توجه به مقام تصوف در ایران نیز مشکلاتی را بوجود خواهد آورد که به آن اشاره می‌شود.

۹-عمده دولت‌های عرب اگر در مخالفت با اسراییل به دلیل منافع ملی خویش تا کنون متحد نشده‌اند، در مخالفت با ایران، به خصوص در شرایط فعلی جهان بسیار احتمال می‌رود که متحد شوند. یکی از راه‌های اصلی مورد استفاده آنان در این موضوع، تقبیح و تضعیف شیغه در میان مسلمانان جهان است. از آنجا که تشیع بیش از همه جا در ایران رونق داشته و دارد و اغلب اهل سنت ازقدیم شیعه را رافضی به معنای خارج از اسلام (heterodox) و خود را سنی (orthodox) معرفی کرده‌اند، بسیاری از اعراب از این فرصت بهره جسته، سعی می‌کنند مسلمانان ایران را به دلیل شیع بودن از جهان اسلام خارج بدانند؛ چنان‌که در تجاوز عراق به ایران، صدام‌حسین اعلام کرد که این جنگ، قادسیهٔ دیگری است، یعنی جنگی است میان اسلام و ایران، از طرف دیگر چنان‌که گفته شد اکثر مسلمانان جهان در اصل و نسب خویش از طریق سلسله‌های صوفیه مسمان شده‌اند، بنابریان مخالفت با تصوف در ایران در واقع می‌تواند به‌عنوان دلیل دیگری در جهت نشان‌دادن این‌که ایران حقیقتاً اسلامی نیست، تفسیر شده و مورد سوء استفاده مخالفان قرار گیرد.

۱۰- مطلب مذکور خصوصا در مورد فرقهٔ وهابیه و سلفیه صادق است. اکنون که بسیاری از علمای سلفی و وهابی قویاً و فعلاً در صدد امحای تشیع و آثار شیعی بر آمده‌اند و باتوجه به این‌که مناطق مرزنشین ما عمدتا اهل سنت و غالبا صوفی هستند، از طریق تصوف می‌توان با آن‌ها مقابله کرد. چرا که وهابیت، تصوف و تشیع را دشمن متحد و مشترک خود می‌داند _ و البته در این قول صادق است _ و چون اکثر مسلمانان جهان، تشیع را اقلیتی خارج از اسلام می‌دانند، از تصوف می‌توان به نفع تشیع در جلب قلوب مسلمانان به‌عنوان پل رابط میان تشیع و جهان اسلام استفاده کرد و از طرف دیگر موجب تقریب شیعه و سنی شد؛ چنان‌که در پی سخنان ضد شیعی شیخ یوسف قرضاوی _ شیخ‌الازهر و رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان _ صوفیان مصر طی برگزار نشستی ویژه در پاسخ به اقوال قرضاوی، خواستار برکناری او از ریاست اتحادیه با عذرخواهی او از شیعیان و صوفیان شدند. این واقعیت را نیز نباید از خاطر دور داشت که بیش از ۹۵% سلسله‌های صوفیه که درقرون اولیهٔ تاریخ اسلام موجب مسلمان‌شدن مردم کشورهای دیگر شدند، منشأ آن‌ها ایرانی بود.

۱۱- پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، کشورهای مسلمانی که تفکر قشری مثل وهابیت را در اسلام نپذیرفته و خواهان وجههٔ جهانی برای اسلام هستند، درصدد ارائه و عرضهٔ تعریفی از اسلام هستند غیر از اسلام وهابی یا طالبانی، بدین منظور تقریبا تمامی آن‌ها رو به مشاهیر تصوف آورده‌اند. همین استقبال جهانیان به تصوف باعث شد که در سال‌های اخیر کشورهای مختلفی در جغرافیاهای فرهنگی و سیاسی مختلف مثل: ترکیه، الجزیره، مراکش، تونس، مصر و حتی افغانستان به فکر برگزاری همایش و احیای تعالیم تصوف و دیگر مشاهیر صوفیه بیافتند. در تأیید این مطلب می‌توان به فهرست عناوین همایش‌های فعلی و آتی که دربارهٔ تصوف یا مشاهیر تصوف در کشورهای اسلامی برگزار می‌شود مراجعه کرد.

۱۲-تصوف و عرفان اصیل در تاریخ ایران فرهنگی، همواره سهم اساسی در ایجاد و حفظ ایمان دینی و تقید اخلاقی مردم داشته است. تضعیف تصوف منجر به تضعیف ایمان و اخلاق مردم می‌شود. ترویج و توسعه ظاهر اسلام بدون تقویت باطن آن، امری عبث و بی‌فایده است. نمونهٔ آن اینکه پس از انقلاب مساجد و نمازخانه‌های بسیاری در ایران ساخته شد ولی آیا به تعداد نماز‌خوان‌ها نیز به همین نسبت اضافه شده است؟ اگر سخن از تهاجم فرهنگی، به عنوان مسبب اصلی این ضعف ایمانی می‌شود، باید توجه داشت که این وظیفه دفاعی بر حسب ماهیت امر، به جنبه معنوی اسلام یعنی تصوف و عرفان و حکمت اسلامی محول است و فقه اسلامی بنابر ماهیتش نمی‌تواند مانع از آن شود. باید دید که در تاریخ ایران فرهنگی چه کسانی به احیای علم دین در مواقع مغلوبیت آن پرداخته‌اند.

عدم توجه به سنت اصیل تصوف و عرفان اسلامی منجر می‌شود که در فقدان آن به عرفان‌های به اصلاح کاذب وارداتی توجه پیدا شود؛ جنان‌که هم‌اکنون در ایران توجه به مکاتب مختلف عرفانی از هندی تا سرخپوستی به‌خصوص نزد جوانان رو به ازدیاد است و اسباب تأسف است که کسانی تصوف اسلانی را هم‌ردیف با این قبیل عرفان‌ها می‌کنند در حالی‌که دانسته و ندانسته توجه نمی‌کنند که با این‌گونه رفتار چه خلأ‌ معنوی ایجاد می‌شود.

۱۳- ارتباط و نزدیکی و اتحاد علمای مسلمان و مشایخ تصوف مسأله بسیار مهمی است. معمولا در ایران قبل از صفویه و هم اکنون در اکثر کشورهای مسلمان خارج از ایران، بزرگان تصوف با فقهای بصیر ارتباط نزدیک داشته و یا در بعضی موارد اصولا شیخ صوفی‌‌ همان عالم دینی بوده است. نمونهٔ معاصرش شیخ فقید عبدالحلیم محمود مفتی بزرگ الازهر است که خود در عین حال از مشایخ طریقه شاذلیه بوده است. در اندونزی عبدالرؤوف سینکیلی (متوفی ۱۱۰۴) متولد آ چه، از مشایخ صوفیه بود که در ضمن فقیه شافعی، مترجم و مفسر قرآن و صاحب کتاب عدة‌المحتاجین هم به‌شمار می‌آمد.

هم‌اکنون بسیاری از فقهای جنوب شرقی آسیا از صوفیه هستند و از این حیث مخالفتی با تصوف ندارند. تقریبا تا اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم صوفیان نیز مانند فق‌ها و محدثان جزو علمای دین محسوب می‌شدند. مشایخی مثل جنید بغدادی، فقاهت و تصوف را با هم جمع کرده بودند. تا قرن چهارم صوفیان و فقیهان در مجالس یکدیگر حاضر می‌شدند و کلمه صوفی مترادف با زاهد و عابد بود. هم‌اکنون نیز در کشورهای عربی غیر متأثر از وهابیون مثل مراکش می‌گویند که یک مسلمان کامل باید اشعری، مالکی و جنیدی باشد.
از حیث بنا‌ها نیز مساجد و تکایا و زوایا و خانقاه‌ها در کنار هم بوده‌ است و هیچ‌کدام عملکرد دیگری را نداشته و جای دیگری را نگرفته است. یکی از نمونه‌های موجود ایرانی آن در مجموعه‌ای در مرکز یزد است که مسجد و مدرسه و خانقاه در کنار هم است.

۱۴. اولین انتقاد رسمی از صوفیان را در عالم اسلام پیروان احمد بن حنبل کرده و اصولا بیشترین حملات از جانب بزرگان مذهب حنبلی مثل ابن تیمیه نسبت به برخی صوفیان صولرت گرفته است و همین‌ها هستند که بیشرین حملات را بر ضد شیعه کرده‌اند. با توجه به اینکه وهابیان احیا کنندگان اخیر تفکر حنبلی هستند، در واقع بیشترین حمله بر ضد تصوف اکنون از جانب وهابیون و سلفیه است. این در حالی است که در عالم شیعه تا قبل از دوره صفویه هیچ کتاب مستقلی از جانب علمای شیعه بر ضد تصوف نوشته نشده است. در واقع جدایی میان این دو از اواسط صفویه و عمدتا به دلیل غفلت از ایران فرهنگی ی اسلام ایرانی و به دست اربابان سیاست انجام شده است. اکنون برای پیروان تصوف به ویژه در خارج از کشور از ایران غالبا محل تعجب است که با وجود شباهت‌های بسیار میان تشیع و تصوف از یک طرف و مخالفت وهابیون با شیعه و صوفیه از طرف دیگر، چرا بعضی علما‌‌ همان انتقادات وهابیون را بر ضد صوفایان به کار می‌برند.
خصوصا آنکه در اکثر موارد، مواضع نقد علمای وهابی از شیعه‌‌ همان است که نسبت به تصوف هم بوده است. نقدهایی در مباحثی مثل: ولایت، وجود ولی در هر دوره، عصمت، توسل و زیارت مقابر اولیا، ظاهر و باطن داشتن قرآن از این قبیل است.

۱۵. مقام تصوف در ایران فرهنگی در حفظ تمدن و فرهنگ اسلامی در برابر هجوم بیگانگان- از ترک و ازبک و مغول- بسیار چشمگیر است. تصوف از جهت تاکید آن بر معنویت و فرهنگ اسلامی، همراه حافظ معنوی آن بوده است. نمونه مشهور قدیمی آن حملهٔ مغول به ایران است. مغولان با اینکه خود حامل فرهنگ و مذهب خویش بودند پس از مدت زمان کوتاهی به واسطه بزرگان تصوف در ایران مغلوب اسلام شدند به نحونی که از حامیان فرهنگ و هنر اسلامی گردیدند. چنان که الجایتو وقتی مسلمان شد و نام سلطان محمد خدابنده را بر خود گذارد، نام سه فرزند خویش را طیفور و عیسی و بایزید گذارد که اجزای نام بایزید بسطامی است.
نمونه جدید‌تر آن مقاومت سلسله‌های صوفیانه سمانیه، قادریه و نقشبندیه در مقابل استعمار هلند در جنوب شرقی آسیا است. به نحوی که هلندی‌ها این سلسله را مورد تهدید سخت قرار دادند. در دوره حکومت شوروی (۱۹۱۷-۱۱۹۱) بر جمهوری‌های آسیای مرکزی و قفقاز و داغستان، سلسله‌های صوفیه در برخورد با شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم، از عضویت در سازمان‌های حزبی و اتحادیه‌های کمونیسیتی کارگری پرهیز می‌کردند و مقاومت منفی از خود نشان می‌دادند و همین سلسله‌ها بودند که اسلام را در دوره حکومت کمونیستی حفظ کردند.
پس از فروپاشی شوروی، احیای اسلام غالبا از طریق صوفیه انجام شد. و حاکمان سیاسی متوجه اهمیت تصوف در احیای اسلام شدند. این امر خصوصا در ازبکستان و دیگر جمهوری‌های آسیای مرکزی و قفقاز مشهود است. چراکه روحانیون اسلام رسمی یا خود صوفی بوده و یا ارتباط با صوفیان رسمی داشته‌اند.

۱۶. ما اکنون در زمانی هستیم که کشورهای مسلمان، هرکدام به نحوی به دنبال احراز هویت فرهنگی و انتساب شخصیت‌های بزرگ مسلمان به خود هستند. اکنون ترک‌ها پس از ده‌ها سال سلطهٔ تفکر سکولاریسیتی آتاتورک، متوجه احیای اسلام شده‌اند و بر همین اسسا برای بزرگان تصوف از ترک و غیرترک مراسم بین المللی می‌گیرند. آن‌ها نه تنها مولوی بلکه ابن سینا را نیز ترک می‌دانند. پس از یک سال برگزاری ده‌ها مراسم برای مولوی در سال گذشته، اخیرا سه سمینار بین المللی: یکی برای صدر الدین قونوی، دیگری ابن سینا و سومی ابن عربی در طی یک هفته در استانبول و دمشق برگزار کردند. نکته جالب توحه سمینار درباره ابن عربی بود که با همکاری سوریه برگزار شد. در حالی که همه می‌دانند بیشترین شرح‌ها بر فصوص الحکم را ایرانی‌ها نوشته‌اند و ابن عربی بیش از همه جا در تاریخ تفکر در ایران راه پیدا کرد.
کشور‌های آسیای میانه نیز یکی پس از دیگری، بریا بزرگان تصوف از ابوسعید ابوالخیر تا شیخ نجم الدین کبری و میر سید علی همدانی مراسم می‌گیرند و از این طریق به دنبال کسب هویت فرهنگی هستند که روزی از آن ایران فرهنگی بود. باید متوجه این میراث فرهنگی بود و هم آن را حفظ کرد و هم دیگر کشورهای مسلمان را متوحه سرزمین فرهنگی ایران بزرگان، یعنی ایران فرهنگی نمود.

۱۷. طرح و بررسی آثار متفکران مسلمان از فقیه و متکلم و تا حکیم و عارف و اهل هنر در داخل ایران مغتنم است ولی وقتی سخن از تفکر اسلامی در جهان به میان می‌آید، فقط اهل نظر که حکما و عارفان هستند، مطالبی در خور توجه جهانیان دارند. عدم اعتنا به این بزرگان –به کسانی مثل سنایی، عطار و مولوی و شاه نعمت الله ولی و ابن عربی و ملاصدرا- به اتهام اینکه اهل تصوف یا حکمت هستند، موجب می‌شود که خود به خود ایران از صحنه فکری جهان خارج شود. در نامه مرحوم امام خمینی به گورباچوف، ایشان وی را به خواندن و تامل در آثار چه کسانی دعوت کرده است؟ ابن سینا، سهروردی، ملا صدرا و بیش از همه ابن عربی.

۱۸. هنر و تمدن و ادب اسلامی، در دامان تصوف و بیش از همه جا در قلمرو ایران فرهنگی رشد و از آن تغذیه کرده است. کافی است تاریخ هنرهای اسلامی را بخوانیم تا این نسبت را درک کنیم. فتوت نامه‌ها که مهم‌ترین منابع زنداگی هنرمندان مسلمان است این نسبت را به خوبی نشان می‌دهد. تصوف از حیث حفظ هویت هنری ایران مهم‌ترین نقش را داشته است. نمونه آن هنرهای سنتی مثل: موسیقی، معماری، خطاطی و نقاشی است که هم اکنون هرگاه می‌خواهیم مثلا در برابر موسیقی رایج غربی، مثال ایرانی- اسلامی را بیاوریم مجبوریم به موسیقی سنتی ایران که در بستر تصوف و عرفان اسلامی رشد کرده است، مراجعه کنیم و این درست‌‌ همان جایی است که تفر وهابی با آن مخالفت می‌ورزد. ما اکنون در ایران سخن از هنر اسلامی می‌گوییم ولی تفکر وهابی با انحصار اسلام به صرف احکام ظاهری، اصولا اسلام را عاری از هرگونه جنبه هنری می‌داند. مال آن تخریب برخی مساجد سنتی بوسنی از جانب عربستان است به دلیل اینکه جنبه هنری معماری داشتند و از اسلامی بودن خارج گردیده بودند.

۱۹. زبان فارسی از مهم‌ترین ارکان ایران فرهنگی است. این زبان مدت‌ها پس از عربی زبان مقدس دوم بسیاری از ملل مسلمان بوده است. ادبیات فارسی عمدتا ادبیات صوفیانه است و همین ادبیات -چنانکه در مورد چین ذکر شد- ادبیات مقدس بسیاری از کشورهای مسلمان شده مثل کشورهای شبه قاره قبل از سلطه انگلستان. در مورد شوروی در زمان سلطه حکومت کمونیستی، پیروان طرایق صوفیه از آموختن زبان روسی امتناع می‌ورزیدند و به سنن ادبی صوفیانه خود که غالبا به زبان فارسی بوده، توجه ویژه داشتند و با وجود مخالفت شدید رسانه‌های دولتی در حفظ آن می‌کوشیدند.

۲۰- شرق‌شناسان یا اسلام‌شناسان غربی معمولا علاقمند به تصوف بوده و از طریق جذابیت تصوف مشتاق اسلام شده‌اند و بسیاری از آنان از همین طریق وارد یکی از طرایق صوفیه مثل: شاذلیه، نعمت اللهیه، نقشبندیه گردیده‌اند. بعضی از آنان اینک از بزرگ‌ترین مبلغان و مروجان و مدافعان اسلام هستند. خصوصا پس از حادثه ۱۱ سپتامبر که هجوم تبلیغات از جانب سیاستمداران و مطبوعات غربی آغاز شد، آنان مدافعان اصلی اسلام در غرب بوده‌اند. مرور آثار کسانی مثل: ویلیام چیتیک، آن ماری شیمیل و کارل ارنست گواه این قول است. هر گونه مخالفت جدی با تصوف یا بی‌اعتنایی نسبت به آن از جانب ایران- که از منظر آنان سرزمین مقدس تصوف است- موجب رو آوردن به دیگر کشورهای مسلمان مثل ترکیه می‌شود- چنان که اکنون شاهد آن هستیم- و موجب منزوی شدن ایران فرهنگی به خصوص در کشورهای غربی خواهد شد. در حال حاضر ترکیه بنابر قول آنان‌‌ همان جذابیت را که سابقا ایران برای آنان داشت، دارد و خود ترکیه نیز می‌کوشد خود را پایتخت و مرکز فرهنگی جهان اسلام معرفی کند و مسلمانان جهان خوصوصا اقلیت‌های مسلمانان را به خود جلب کند و البته کشورهای غربی نیز از آن استقبال و حمایت می‌کنند.

۲۱- تصوّف با اینکه مبدأ اصلی‌اش ایران فرهنگی است اما منحصر به یه قوم و ملت مسلمان نمی‌شود. پیروان سلسله‌های صوفیه منحصر به یک کشور نمی‌شوند. سلسله‌هایی مثل قادریه و نقشبندیه از آسیا تا آفریقا را دربر می‌گیرند. از این حیث تصوّف می‌تواند مانند زنجیره‌ای مسلمانان جهان را _خصوصا آن‌ها را که علاقه‌مند به ایرن فرهنگی هستند _ هم‌زبان کند و به‌واسطه ماهیت معنوی آن، که بیرون از اختلافات فقهی و کلامی مسلمانان است، موجب تقریب مذاهب اسلامی گردد. هم‌اکنون شاهد هستیم که در کشورهای مسلمان مثل کشورهایی که تحت سیطرهٔ شوروی بودند و اسلامی صوفیانه داشته‌اند اختلافات شیعه و سنّی بسیار کمتر از دیگر کشورهای مسلمان است.

***

در خاتمه بار دیگر تاکید می‌کنم که در سیر اسلام ایرانی با ایران فرهنگی، تصوّف اسلامی همواره مؤید تشیّع بوده و این دو، جزء لاینفک ایران اسلامی بوده‌اند. اسلام از سرزمین اعراب برخاست و بعد‌ها دچار عصبیّت عربی شد و لذا در سیر تاریخ اسلام بسیار دیده شد که مسلمان‌بودن با عرب‌بودن، مساوی دانسته شده و در اذهان بسیاری از مردم جهان هنوز چنین تصوّر می‌شود. هم‌اکنون از همین حربه بر ضدّ ایران _ که بزرگ‌ترین جایگاه فرهنگ و تمدن اسلامی بوده است _ استفاده می‌شود. راه مقابله با این تصوّر، تقویت ایران فرهنگی و اجرای آن _ تصوّف، تشیّع و ملیت ایرانی _ است.  تلاش برای جداکردن تصوّف از ایران فرهنگی خصوصاً در وضعیت کنونی ایران به صلاح فرهنگی و سیاسی ایران نیست و یکی از اولین نتایج آن این است که ما را یا طرفدار‌نژاد و ملیّت ایرانی (ناسیونالیست ایرانی) معرفی کننند _ چنان‌که برخی اعراب چنین ادعا می‌کنند _ و یا تمامیت خواه اسلامی (انترناسیونالیست ایرانی) بدانند. بر عهدهٔ مسؤولان فرهنگی و سیاسی است که در فعالیت‌های خویش به این نکته توجه کنند، ان‌شاء‌الله.