Search
Close this search box.

مجلس صبح چهارشنبه ۰۱-۰۵-۹۳ (جواب به سوالات-تعقل و تفکر- مرجع تقلید- تعبیر خواب- عشریه- حقوق الهی-خانم‌ها)

008

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

خیلی از مطالبی را که می‌خواستم بگویم یادم رفت. همین طور که من یادم می‌رود حتما شما هم یادتان می‌رود کما اینکه خیلی از توصیه‌هایی که کردم یادتان رفته است. دومرتبه می‌گویم. اولا خداوند وقتی بشر را خلق کرد (ما هم بشریم نه پایین تر از وسط و نه بالاتر) یک بشری هستیم، دنیا هم جنگل مولاست. از اینکه می‌گوییم که بشر هستیم نه خیلی سرحال بشوید و نه خیلی سرشکسته. فطرت‌مان را بدانیم. این بشر را خدا آفرید خودش هم فرمود: إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن طِينٍ (ص/71) و جایی دیگر فرمود: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْ‌ضِ خَلِيفَةً(بقره/30) ما را از خاک آفرید و شرافت داد که گفت این را خلیفه خودم می‌خواهم قرار بدهم. حالا که می‌خواهد خلیفه قرار بدهد. خلیفه باید کارهای خودش را بداند شما که وکیل می‌گیرید باید بگویید که چکار باید بکند. این بشر هم که آفرید برای نمونه امثال ما، که سنی از ما گذشته ببینیم و عبرت بگیریم.

جلوی چشم‌مان آفرینش بشر را این طوری قرار داد که یک بچه (مثل حیوانات دیگر) به دنیا می‌آید با این تفاوت که بچه آهو که به دنیا می‌آید اولی که به دنیا آمد یک آهو است و آخر هم که از دنیا می‌رود یک آهو است. ولی این بشر اولی که به دنیا آمد مثل همه، یک بچه است. بعدها که بزرگ شد یکی‌اش می‌شود نمرود و یکی می‌شود ابراهیم. چه طوری ابراهیم می‌شود؟ یک چیزهایی یاد می‌گیرد. کی به او یاد می‌دهد؟ خودِ خدا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره/31) پس به آن چیزهایی که خداوند خودش به ما یاد می‌دهد دیگر نباید تکیه کنیم. کم‌کم این فرزندی که داریم بزرگ می‌کنیم یک چیزهایی یادش می‌دهیم کم‌کم عقلش بیشتر و بزرگتر می‌شود. دیگر نباید بچه پانزده ساله از شما بپرسد وقتی تشنه می‌شوم چکار کنم؟ چی به او می‌گویید؟ یا جوابی می‌دهید یا هیچ به روی خودتان نمی‌آورید. من هم بعضی نامه‌ها که می‌رسد جواب نمی‌دهم نه اینکه یادم می‌رود نخیر! یادم هست. یادم می‌رود که خداوند گفته است: وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا (نساء/86) کسی اگر حال شما را پرسید و سلامی کرد یا مثل آن جواب بدهید. به قول کتاب عربی دبیرستان می‌خواندیم می‌گفت کیف حالک؟ حالت چطوره؟ مثل حال شما. یا جواب بدهید به مثل آن یا بهتر از آن. وقتی می‌گوید حالتان چطور است بگویید خیلی متشکرم حالم خوب است. من اینها را یادم است مع‌ذلک جواب نمی‌دهم که می‌گویید نامه پنجم است که جواب نمی‌دهید.

خدا گفت تشنه‌ات که شد آب آنجا است بخور. تشنه که شدی فکر کنی کجا آب هست بخورید این فکر همین طور بالا آمده و کارهایی که خودتان باید با فکر خودتان حل کنید، حلش را از من می‌پرسید! من جواب نمی‌دهم. این حل‌المسائل است و در مدرسه دیده‌اید یا داشته‌اید یک مسئله می‌گوید، معین کنید که پرتقال فروش کجا رفته؟ ربطی به این ندارد یا نه جوابش را آن آخر می‌نویسد. شما از معلم می‌خواهید چیزی یاد بگیرید، نمی‌گویید آقا حل این مسئله چیست؟ معلم می‌گوید فکر کن که چه‌طوری جواب را بدست بیاوری. در مدرسه هم از معلم همین طوری بپرسد نمره صفر به او می‌دهد. ولی اگر بپرسد که این کارها را کردیم، مثلا جمع و تفریق کردیم این جواب به دست آمد معلم ممکن است بگوید نه جوابت اشتباه است، اشتباهت هم آنجاست و درستش می‌کند. بنابراین در کارهایی که خداوند به خود شما واگذار کرده و به خود من واگذار کرده (من و شما می‌گوییم چون من دارم حرف می‌زنم) در این کارها باید فکر کنید خودتان باید جواب را دربیاورید. اگر جواب خوب بود چه بهتر، پرتقال فروش را پیدا کردید. اگر جواب هم خوب نبود یاد بگیرید دفعه دیگر جواب خوب را پیدا کنید. خیلی از این مسائل (از سفیدی ماست تا سیاهی زغال) هست.
 
مسئله مرجع تقلید؛ گفتم در یک زمینه‌ای، همه‌ی مسلمین (به خصوص شیعیان)؛ یا باید مجتهد باشند یعنی خودش اخبار را بفهمد و بخواند و معنی آنها را بفهمد، تکلیفش را پیدا می‌کند. یا اگر مجتهد نیست یک طوری با احتیاط رفتار کند که حتما رأی‌ او درست باشد. مثلاً یکی می‌گوید فلان تسبیحات را که در نماز می‌خوانید سه مرتبه بخوانید، یکی دیگر می‌گوید سه مرتبه خوب است اگر هم اشتباها دو بار و یا یک بار خواندید اشکالی ندارد. یکی می‌گوید اگر اشتباها هم نه، خودتان تصمیم گرفتید یک بار بخوانید درست است. من چه می‌دانم کدامش درست است! می‌آیم عمل به احتیاط می‌کنم یعنی یک راهی را انتخاب می‌کنم که هیچ کدام از این نظریات با آن مخالف نباشد. می‌گویم سه بار با قصد باید بخوانید. یعنی نیت کنید که سه بار می‌خوانید سه بار هم بخوانید. عمل به احتیاط می‌کنم. پس شیعه یا باید مجتهد باشد بفهمد، آن کسی که بررسی کرده و دیده یک نوبت بگوید کافی است آن هم مجتهد است و آن هم گفته نخیر یک نوبت کافی نیست آن هم گفته نخیر حتما باید سه نوبت بخوانید آن هم مجتهد است. مجتهدین ممکن است [در نظریات] مختلف باشند. یا مجتهد باشد یا عمل به احتیاط کند یا مقلّد باشد. مجتهد که تکلیفش معلوم است خودش رسیدگی می‌کند. هر چه که به فکرش رسید انجام می‌دهد. عمل به احتیاط هم در همان درجه است یعنی می‌داند تکلیفش را پیدا می‌کند، از نظریات مختلف یک نظری می‌گیرد. اما کسی که عوام است نه مجتهد است نه عمل به احتیاط می‌کند، یک مهندس است صبح بلند می‌شود در ساختمان‌ها می‌گردد یا در همان ساختمان یک کارگر است، این چه کار می‌کند؟ نگاه می‌کند مجتهدین چه گفته‌اند از یکی از آنها تقلید می‌کند. تقلید هم در عمل است نه در اعتقادات. یک نفر با من (در قدیم) به اصطلاح می‌خواست مجادله کند، گفت فلان‌ مجتهد را قبول دارید گفتم بله من از او تقلید می‌کنم، گفت این که گفته بهتر این است که با درویش‌ها ازدواج نکنید. از این غلط‌ها خیلی کردند. حالا این را که هر دوی ما قبول داریم ولی من آن حرفی که تو می‌گویی قبول ندارم. گفتم نه! من آن مجتهدی را قبول دارم که چنین حرف چرندی نمی‌گوید و بعلاوه در اعتقادم که من تقلید نمی‌کنم. شما هیچ وقت در اعتقاد خودتان تقلید کردید؟ نه! اصلا امکان ندارد اسمش اعتقاد نیست، اسمش نوکری است. مگر اینکه چیزهایی بلد نیستید می‌روید یاد می‌گیرید. این تقلید نیست. حالا این آقا یا این خانم که نه مجتهد هست و نه عمل به احتیاط می‌کند، وظیفه شرعی‌شان است و باید انجام بدهد از یکی از این مجتهدین تقلید می‌کند. شعری می‌گوید:

خــلق را تـقلیـدشان بـر بـاد داد  /  ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

بر این تقلیدی که بر باد می‌دهد. والّا شما ساختمانی می‌سازید پانصد طبقه، حالا حرف که مجانی است می‌گوییم پانصد طبقه. مهندس می‌گوید سیمان با فلان ترکیب را بفرست. دیگر شما خودتان دنبال این نمی‌روید که این سیمان یا آن یکی مصالح چه هستند. می‌فرستید سیمان بخرند و بیاورند، تقلید می‌کنید. یعنی هر چه گفت انجام می‌دهید. این تقلید شرعی می‌شود. یکی تقلید شرعیِ واجب، یکی تقلید حرام و این همانی است که «خلق را تقلیدشان بر باد داد». در مورد این مرجع تقلید خداوند گفته است یک نخی (یا طنابی) من فرستادم سر آن را بگیرید، به بهشت می‌آیید.

آن وقت‌ها بچه‌ها در مدرسه بازی می‌کردند. یک خطی می‌کشیدند، می‌گفتند می‌خواهیم این خط را بگیریم و خط را دنبال می‌کردند مثلا به توالت ختم می‌شد یا گاهی اوقات به آبدارخانه ختم می‌شد. یک خطی هم هست که به شیطان ختم می‌شود، خدا آفریده است. همان خدا هم خطی آفریده که به خودش ختم می‌شود. آن خط دیگر تقلیدی نیست خودتان باید بفهمید کدام خط است. این مسئله درویشی و عرفان است، خطی است به سوی خداوند، خودتان باید تشخیص بدهید. هرچند ایمان و تشخیص‌تان قوی‌تر باشد تکامل بیشتری پیدا کردید. ولی همان‌ هم گفته خط را گرفتی می‌خواهی بیایی، من می‌گویم اینکارها را بکن. نماز را این طوری بخوان و روزه بگیر و … . ما این کارها را می‌کنیم برای آنکه با آن خط به مقصد اصلی برسیم.

آن آقایی که از او تقلید می‌کنید مرجع تقلید می‌گویند. خود خدا هم گفته من جزئیات کار را به شما نمی‌گویم، خودتان یک مرجع تقلید پیدا کنید من به او می‌گویم، او به همه‌ی شماها بگوید. نه اینکه وحی بشود همین درسی که می‌خوانند. آن مرجع تقلید هم که گفته باید دارای چنین شرایطی باشد. شما خودتان باید بگردید ببینید چه کسی دارای این شرایطی که خداوند گفته، است که از او تقلید کنید. شرایطش هم چهار تاست همه کتابها نوشتند. مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ یعنی یکی از این افرادی که درس خوانده هستند. شما وقتی می‌خواهید وضو بگیرد، از یک درویش راه‌رفته‌ای هم نمی‌پرسید آبِ گلاب باشد یا آب معمولی. می‌گوید کتاب‌ها را بخوان ببین چه گفته‌اند. مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ خیلی‌ها هم گفتند، کسی که دین‌دار باشد. دین خودش را حفظ کند یعنی نگویند این حرف را بزنید به مقامات عالیه می‌رسید. این حرف را بزنید پسر تو که زندانی است آزاد می‌کنیم. این کار را که بکنید خودت را بازداشت می‌کنم. نفروشید دین‌تان را، حَافِظاً لِدِينِهِ دین‌تان را نگه دارید. مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ مطیع امر مولای خودش (پیغمبر، امام) باشد که پیغمبر فرمود «کیست مولا آنکه آزادت کند» به حرف این دو تا گوش بدهید مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ. مُخَالِفاً لِهَوَاهُ با هوای نفس خودش مخالفت می‌کند. نه اینکه هر هوایی که خدا آفریده بخواهد مخالفت کند، هوای نفسانی و یک شرط دیگر که صَائِناً لِنَفْسِهِ. خودتان بگردید هرکسی دارای این شرایط بود، هر وقت پیدا کردید (البته به دیگران و من هم خبر بدهید) از او تقلید کنید. خواستید نماز بخوانید از او بپرسید چه طوری بخوانم. نپرسید نماز خوب است یا بد! بگویید من تصمیم گرفتم نماز بخوانم، بگو چه طوری است؟ در عمل تقلید است، نه در اعتقاد. وقتی از این نوع سؤالات از من می‌پرسید من جواب نمی‌دهم (این هم یک جواب) نه اینکه فراموش کردم. نه اینکه چنین و چنان است، نه! یکی این‌طور موردی است. البته این ایراد را می‌توانید در دلتان به من بگیرید، نگویید ولی در دل‌تان بگیرید که همین جواب را به ما بدهید، ایرادتان هم بجاست. ولی کمی فکر کنید این همه جمعیت، این طور سؤالاتی بپرسند می‌توانم جواب بدهم؟ نه، فکرِ من را بکنید که در این کار ناتوانم. این هم یک مورد است که جواب نمی‌دهم. نه فقط در مورد مرجع تقلید، یک بار حرفی زدم. چند نفر را گفتم اینها به نظر من مغرض‌اند ولی مراجع تقلید زیاد هستند، بعضی‌هایشان هم واقعاً دارای ارزشهای معنوی فراوانی هستند.  

مسئله‌ی دیگر در مورد خواب؛ در تاریخ و قرآن از خواب و رویا خیلی گفته‌اند. مثلاً خواب حضرت یوسف. امروز که خواب‌ها را از لحاظ روانشناسی تجزیه و تحلیل می‌کنند. چون همه‌ی مردم حیات‌شان و زندگی‌شان از نان است، نان غذای اصلی است. خداوند به ما گندم می‌دهد. می‌گویند خداوند وقتی به پدر ما گفت به کره‌‌ی زمین بروید یکی لباس داد و یکی غذا، غذای چه داد؟ مشهور است که می‌گویند گندم داد. یعنی بروید زحمت بکشید، نان‌تان را دربیاورید. همین گندم را که نمی‌شود خورد، بروید آرد کنید نان کنید بخورید یا زراعت کنید. بنابراین در خواب گندم علامت نان است. وقتی خواب می‌بیند که گندم خوشه‌ای خیلی پُر و یا نازک؛ [به معنی] خوراک همه‌ی مردم است. اگر یک نفر عادی ببیند یک طور معنی دارد. اگر امپراطور خواب ببیند همه‌ی مردم را در بر می‌گیرد آن تعبیرش است. امروز ممکن است یک نفر بگوید این مهم نیست، این مهم نبود، به من هم بگویند، همین را می‌گویم، بله حالا «معما چون حل گشت آسان شود» این بارقه‌ای است که خداوند در دل‌ها قرار می‌دهد. یک موقعی که خداوند هم در قرآن می‌فرماید: وَكَذَٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَ‌بُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ(یوسف/6) خداوند تو را برگزید برای اینکه تعلیم احادیث به او بدهد. کما اینکه آن وقت‌ها هیئت‌های خواب‌گذار که در تاریخ می‌گفتند، آن‌ها خیلی روانشناس و روانکاوی خوانده بودند، بلد بودند ولی در اینجا عاجز بودند برای اینکه آن برقی که باید بزند فکرشان را روشن کند، آن برق نبود خاموشی بود، آن هم خاموش بود. من اگر بخواهم هر خوابی هر کدام می‌بینید تعبیر کنم، می‌توانم؟! مثل آن جواب سوال‌ها که نمی‌توانم، این را هم نمی‌توانم.

در این مورد هم اگر جواب نمی‌دهم یا نمی‌دانم برای اینکه این هم جوابِ خواب به شخص هم بستگی دارد، که چه کسی این خواب را می‌بیند. همان خوابی که فرعون دید و یوسف(ع) تعبیر کرد همان خواب را اگر بقال سر کوچه می‌دید، این تعبیرش نبود. تعبیر فرق می‌کند. هم به شغل، هم به سوابق خاص زندگی طرف بستگی دارد و خود خواب همان طوری که خداوند [مقرر کرده] یک خواب دیگری می‌آید این را تعبیر می‌کند. خودتان هم خیلی تجربه کرده‌اید خواب که می‌بینید صبر کنید خواب دیگری می‌آید آن را تعبیر می‌کند، یا دنباله همان خواب می‌بینید، حل می‌شود. خواب را بنویسید من خیلی کاغذها را می‌خوانم حتی کاغذهایی هست که به من خیلی فُحش داده‌اند، دلشان خنک شده، همه‌شان را می‌خوانم. می‌خوانم اگر لازم بود جواب می‌دهم، اگر لازم نبود جواب نمی‌دهم. نمی‌توانم به طرف بگویم این کاغذ شما را خواندم چون لازم نبود که جواب بدهم جواب نمی‌دهم، آخر خودِ این جواب است. بنابراین جواب ندادن هم خودش یک نحوه جواب است. یعنی این سؤال را از من نباید بپرسید. پس فردا فطریه می‌آید، آن هم خیلی سؤال خواهید کرد. احکام شرعی در این مورد کلی است، نه جزئی. نگفته است چقدر است، گفته باید کفاره بدهید (فِدْیِه بدهید) آنچه در قرآن است می‌گوید اطعام مسکین. یک نفری که گرسنه است چیزی ندارد غذا به او بدهید، بخورد سیر بشود. غذا چه می‌دهید؟ هر چه دل‌تان می‌خواهد، بهتر آن است آنچه خودتان می‌خورید، نان یا آبگوشت نان پنیر و … هرکدام که بخواهید بدهید یک مبلغی است. منتهی این به عهده‌ی خود شماست البته آن کسی که دارد بهتر آن است همان طوری که مهمانی می‌کند غذا را فراهم می‌کند، کفاره و فطریه را هم آن طوری انتخاب کند.

بزرگان و ائمه‌مان فرمودند اندازه معینی گندم، ما که گندم نداریم، اصلا شاید بعضی‌ها گندم ندیده‌اند که چیست. چون می‌خواهیم گندم را به پول تبدیل کنیم، دستگاه‌هایی که واقعا قیمت این‌را می‌دانند، حکومت که می‌داند گندم چقدر است، بگویند. هرچه آن‌ها گفتند، همان است. این است که در مورد کفاره و فطریه همان چیزی که در دفتر رهبری گفته شد، مبلغ همان است. نگفتند که در زمان خلفای بعدی از امام بپرسند که چقدر فطریه بدهیم! دولت و حکومت هرچه می‌گفت اجرا می‌کردند، مردم می‌دادند حکومت اسلامی بود. منتها دشمنان یک جاهایی این‌طوری پیدا می‌کنند، اختلاف ایجاد می‌کنند. یکی هم عشریه؛ بارها گفتیم وقتی می‌گویم مغرض، این است که صدبار گفتیم آقا عشریه چیز تازه‌ای نیست که می‌گویند بدعت در دین کرده‌اند، سواد دارند کتاب هم خوانده‌اند. فرمایشات حضرت سلطان‌علیشاه و بعد همه را گوش بدهید. آقای سلطان‌علیشاه؛ ایشان خودشان زارع بودند و می‌دانستند، تمام آن اطرافیان که بیدختی‌ها بودند همه‌شان زارع بودند، گندم داشتند بعد هم باید فطریه بدهند، زکات و خمس بدهند. هر کدام یک حسابی دارد خیلی مفصل است. رساله هر کدام از این آقایان را دقیقا بخوانید مطلب برایتان خیلی روشن می‌شود این‌ها را نمی‌توانستند حساب کنند، این گندم دیمه است یا گندم آبی است و … هر کدام یک مبلغی داشت. ایشان امتحان کردند که اگر این کار را بکنید عشریه بدهید، همه‌ی خمس و زکات پوشیده می‌شود. بلکه یک خرده بیشتر است که ناراحت نشوید. اگر می‌توانید خمس و زکات‌تان را حساب کنید خیلی بهتر است. هم من و هم مرحوم آقای سلطان‌علیشاه خوشحال می‌شویم که بتوانید این کار را بکنید، این زحمت از گردن ما برداشته شود. برای راحتی این فکر را کردند والّا همان طوری که آنها در مواردی که آنجا نوشته این وجه از فاضل مؤونه باید داده شود، یعنی خرج زندگی‌تان را که دادید هر چه ماند از روی آن باید حساب کنید، یعنی اگر ضرورت زندگی‌تان بود، بچه‌تان خدای نکرده مریض بود، خواستید درمان کنید پول نداشتید عشریه‌تان [را خرج کنید] ولی به شرط اینکه سایر زندگی‌تان، خرجتان معتدل باشد. اصطلاح فاضل مؤونه را حفظ کنید. چند تا مسئله است که شما غالبا فراموش کردید من همه‌اش گفتم، باز هم فراموش کردید حالا می‌گویم باز هم فراموش می‌کنید، ولی باز هم خواهم گفت، چون باید بگویم. فکر من را هم بکنید و فکر همه آنهایی دیگری که مثل شما می‌خواهند، که من بتوانم بگویم. بعد از ده بار که فراموش کردید من بتوانم باز هم بگویم، ان‌شاالله.

Tags