فرض محال که محال نیست، به ویژه اگر موضوع سیاست باشد و سیاست بازی یا در یک کلام، نمایشی ازترفندها و حقه بازیهای ماکیاولی در فضای سیاسی ایران یا به اصطلاح اسلامی رفتاری معاویه گونه در برابر سیاست ورزی ناب علی.
فرض کنید در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۹۲ به جای حسن روحانی، همان گونه که نظرسنجیهای اولیه نشان می داد، محمد باقر قالیباف برنده می شد و دولت خود را تشکیل می داد.
فرض کنید که رئیس جمهور پیروز تصمیم می گرفت حزبی سیاسی تشکیل دهد که هم متهم به نظامی گری نشود و هم خود را نزدیک به محافظه کاران معتدل و اصلاح طلبان نشان دهد، در این شرایط چه کسی می توانست هم عضو دولت باشد و هم از بنیانگذاران و اعضای موسس حزب سیاسی جدید التاسیس؟ بدون شک قالیباف این فرد را از میان “تیم مشاوران” خود در انتخابات سال ۹۲ برمی گزید و بهترین گزینه هم کسی نبود جز ” مشاور امور سیاسی و بین المللی” او؛ محمد صادق خرازی.
وی فردی است که خوب می داند در عالم سیاست چگونه دو دوزه بازی کند و جبهه نرفته جانباز شود و مجروح شیمیایی؛ کی کروات بزند و کی پیراهن یخه آخوندی بپوشد؛ کی پسر تاجر شود و کی فرزند روحانی؛ چگونه با بیت رهبری پیوند خویشاوندی ببندد و خواهرش را روانه ی خانه ی آیت الله خامنهای کند و چگونه با رهبر اصلاحات پیوند سببی پیدا کند و به نوعی داماد سید محمد خاتمی به شمار آید!
حال اگر تمام فرضیات سال پیش “مشاور امور سیاسی و بین المللی” محمد باقر قالیباف با حرکت سیاسی حساب شده ی اصلاح طلبان و تحول خواهان غلط از آب درآمد و دولتی دیگر روی کار آمد و در وزارت خارجه حسن روحانی به روی این آقازاده بسته ماند، چه غم که حافظه ی ملت ایران ضعیف است و راه برای شناگران هموار و ماهیگیری در آب گل آلوده آسان!.
کافی است که به بهانه هایی ترحم برانگیز، مدتی از فضای سیاسی ایران غیبت کنی و بعد آهسته و بیسرو صدا با “دیپلماسی ایرانی” وارد صحنه شوی و فراموش کنی که خود نیز حافظهای ضعیف داری و به یاد نمی آوری که در پانزده فروردین سال ۸۹ ، آن گاه که هنوز مردم با جان و دل، در میان آتش و خون در پی زنده کردن رای خود بودند، در سایت خود ساخته “ایران دیپلماسی” ، چه گفته ای:
” رهبری دیدگاههای استراتژیکی دارند. ایشان دنبال این نیست که ایران یک قدم بردارد و آمریکاییها دو قدم عقب تر بروند؛ سیاست خارجی جزوی از مدیریت رهبری نیست، بلکه جزوی از قلمرو رهبری است. منتهی ما در شیوهها و روشها و نحوه کلام و بیان حرف داریم. اگر کسی هم از اصلاح طلبان رفته واداد گی انجام داده است ما تایید نمی کنیم. قرار نیست ما در قالب یک بسته هر چیزی که برای آن دوره گفتند (اصلاحات) قبول کنیم و هر چیزی که این دوره بوده را رد کنیم. اگر دولت احمدی نژاد به صورت منطقی وارد گفت وگو با آمریکا بشود و بتواند حق مردم ایران را بگیرد، نه تنها ما انتقاد نمی کنیم بلکه از او حمایت هم می کنیم.”
این مقدمه ی بلند را آوردم تا نتیجهای کوتاه بگیرم، با اشاره به تلاش هایی که در حال انجام است برای تشکیل حزبی جدید در صحنه ی سیاسی ایران؛ “ندای ایرانیان”.
گفته شده است که این حزب به “نسل دوم اصلاحات” تعلق دارد و با محوریت سید محمد خاتمی ( رئیس جمهور اسبق که ممنوع الخروج است و ممنوع التصویر و ممنوع البیان و … و از همه مهمتر مورد خشم رهبر جمهوری اسلامی) در آستانه ی دریافت مجوز از وزارت کشور دولت روحانی است.
برای این حزب چند شاخص دهان پرکن و مردم پسند نیز معرفی شده است که همه را خوش آید: “آرمانگرایی، عملگرایی، میانهروی، پرهیز از فرصتطلبی و رادیکالیسم، اخلاقگرایی، اصلاحات تدریجی و گام به گام، اقدامات مسالمتجویانه و ضدخشونتگرایی، محوریت عقل جمعی و خواست اکثریت جامعه، گفتوگو با همه جریانهای سیاسی در چارچوب قانون و توجه به قانون اساسی”.
هرچند که هادی حیدری سخنگوی هیات موسس ندای ایرانیان تاکید کرده است که “ما هیچگاه از نسل اول اصلاحات عبور نمیکنیم، اقدامات ما در امتداد فعالیت نسل اول اصلاحات است …در تشکل ندای ایرانیان افراد جوانتر فعالیت میکنند، اما هرگز ما در برابر پدران خود نمیایستیم”، اما مشخص نشده است که حلقه ی وصل این جریان سیاسی جدی با “اصلاح طلبان”، “اصلاح طلبان پیشرو”، “تحول خواهان” و از همه مهمتر “جنبش سبز” کجاست.
همانگونه که معلوم نکرده اند حلقه ی وصل اعضای هیات موسس که گویا صادق خرازی شاخصترین چهره آنها است، با زندانیان سیاسی- عقیدتی در حبس و حصر کجاست که اصیلترین اصلاح طلبان را دربرمی گیرد که برای دستیابی به “آزادی، مردمسالاری، حقوق بشر و..”هزینههای سنگینی پرداخته اند.
اگر بحث تنها بحث آقازادگی باشد و اصل داشتن پیوند با بیوت روحانیت و خویشاوندی با روحانی زادگان می توان به استقبال حزب در حال تشکیل رفت و ورود آنها را به صحنه ی سیاسی ایران تبریک گفت، اما اگر آن گونه که در محافل سیاسی مطرح است، اساسنامه ی “ندای ایرانیان” حتی پیش از ارائه به وزارت کشور دولت تدبیر و امید، از طریق حلقه ی خویشاوندی به تائید رهبری رسیده و تائیدیه ی ضمنی گرفته شده باشد، از هم اکنون باید از آن دل کند و امید از آن برید چون چیزی نخواهد بود جز یک “حزب حاکم پسند” یا زیادش ” اپوزیسیون حکومت ساخته”، با اعضایی احتمالا فرصت طلب که در این پنج سال راهی جز عافیت طلبی برنگزیده اند!
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه مجذوبان نور نیست.