غلامعلی رجایی
منابع تاریخی و روایی ما سرشار از نکات بکر و بدیعی هستند کهگاه که انسان آنها را میبیند از مطالعه آنها هم به وجد میآید وهم از اینکه این روایتها در جمهوری ما متروک ماندهاند دلزده و افسرده میشود.
نمیدانم قضات محترم و غیر محترمی که در این مدت به اینگونه روایات بیاعتنایی کرده و میکنند چگونه با خود کنار آمده و میآیند.
متن روایتی که در زیر میبییند آنقدر صریح و روشن است که نیازی به تفسیر و تاویل ندارد. در طول این سالها آنقدر اقرار و اعترافهای بناحق و از سر اجبار و ترس و تهدید از دستگیرشدگان غالبا سیاسی و غالبا از یک جناح سیاسی! گرفته شده که اگر بنا باشد روزی این معترفین آنها را بنویسند حتما چند جلد کتاب میشود.
دو نمونه بیاورم:
۱- وقتی رژیم شاه در ماجرای قیام ۱۵ خرداد مرحوم طیب را دستگیر و تحت فشار گذاشت تا وی اقرار کند امام درماجرای ۱۵ خرداد از شخصی خارجی به نام جوجو – از مصر – برای تحریک او و معترضین به شاه در قیام ۱۵ خرداد پول گرفته و این پول را بین تظاهرکنندگان تقسیم نموده است است، وی تن به مرگ داد اما زیر بار این ننگ نرفت.
۲- کسی به نقل از یک از زندانی نزدیک به خاتمی! که بعد از واقعه تاسف بار سال ۸۸ دستگیر و ۸۸ به تلویزیون آورده شد و اعترافاتی علیه خاتمی و اصلاح طلبها کرد برای من تعریف میکرد برادر! بازجوی معروف…! به او میگفته من از تو توقع زیادی ندارم که، روی این برگه این را که میگویم بنویس و از زندان برو بیرون. وقتی زندانی میپرسیده چه بنویسم، از برادر! بازجو جواب میشنیده: بنویس خاتمی وقتی به فلان کشور میرفت عبا وعمامهاش را درمی آورد و با کت وشلوار و کراوات به تل آویو! میرفت و پس از دیدار با مقامات اسراییلی و ایجاد هماهنگی با آنها! و… دوباره باز به کشور مورد نظر بازمی گشت و لباسهایش را میپوشید!
هرچند تردید ندارم مقامات کشور به این نحو بازجوییها هیچ اعتقادی ندارند اما حیف است، واقعا حیف است این فرصت طلایی انقلاب با چنین خودسریها و خودشیرین کردنهای بعضیها برای معرفی اسلام اصیل و ناب ازدست برود.
چقدر باید تاسف خورد و اشک غم ریخت از اینکه با وجود چنین روایات روشنی در سیره نورانی علوی و محمدی، عدهای بخواهند سلیقه خود را به دین تحمیل کنند و راهی غیر از راه علی و محمد در حکومتداری بروند و اسلام را نزد مسلمین و غیر مسلمین بدنام کنند. خدا از آنها نگذرد و نخواهد گذشت.
این روایت زیبا را بخوانید و به دوستی و ولایت علی بیشتر مباهات کنید:
«در زمان خلافت عمر زن حاملهای را – به جرم زنا – نزد ایشان آوردند. عم راز زن سوالی کرد و او اعتراف به زنا کرد. عمر امر کرد او را سنگسار کنند. در این اثنا علی رسیبد و وضع را دید. پرسید: مشکل این زن چیست؟ گفتند: عمر امر کرده است سنگسار شود. علی زن را بازگرداند و از عمر پرسید: شما امر کردهای این زن سنگسار شود؟ عمر گفت: آری، او در نزد من اعتراف به زنا کرد.
علی گفت: شما حق دارید نسبت به خود او اجرای حد کنید، فرزندی که در شکم زن است چه؟
ثم قال له علی: فلعلک انتهرتها او اخفتها؟ فقال عمر: قد کان ذلک!
سپس علی به عمر گفت: ممکن است او را برای اقرار به این کار تحت فشار قرار داده یا ترسانده باشید؟ عمر گفت: بله همینطور است.
علی گفت: از رسول خدا نشنیدهاید که میگفت: بر کسی که بعد از دستگیری اعتراف کند حد جاری نمیشود؟
هر کس را دستگیر کنید یا به زندان اندازید یا تهدید کنید، اقرارش ارزش قضایی ندارد.
عمر دستور داد زن را آزاد کردند، سپس گفت: زنها عاجزند از اینکه فرزندی مثل علی بزایند. اگر علی نباشد عمر هلاک میشود.»
(الحیاه/ج /۹ ص۲۴۸ به نقل از کشف الغمه/ج۴ ص ۲۷۷ به نقل از مناقب خوارزمی)
چه زیبا فرمود آن بزرگ که: چه داشت عالم هستی اگر نداشت علی!
منبع: وبلاگ نویسنده