بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سعدی میگوید:
هـمـه از دست غیـــر می نـالـند / سعدی از دست دوستان فریاد
اگر سعدی حالا در میان ما بود، این شعر را میخواند. یک زمان دشمنی بین دو گروه یا دو نفری اتفاق میافتد که افکارشان با هم مناسبتی ندارد. در این صورت هر یک از طرفین با تیشهی دستشان، میخواهد به ریشهی طرف دیگر بزند، گواینکه اگر ما جایی، تیشه هم دستمان باشد، به ریشهی هیچکس نمیزنیم.
بعضی از عرفا مثلاً غزالی، شیطان را هم لعن نمیکند، آخر شیطان را هم که خداوند آفرید، یک روزی که با ما دوست بود (در فرض دوست بود) هر دو مخلوق خداوند بودیم و هر دو به قدر وسع و لیاقت خودمان عبادت (بندگی) او را میکردیم؛ اما حالا دشمن شدهایم. آن هم ما که نمیدانستیم، خداوند وقتی خلق کرد، فرمود: این دشمن توست، چون خدا فرمود دشمن ماست، عرفا به سابقهی این دوستی، به سابقهی این خلقت، میگویند بشر و شیطان را خداوند آفرید و جز به خواستِ خداوند نمیتوانیم دشمن باشیم؛ ولی چون خداوند فرموده: إِنَّ هَـذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ (طه/117) این دشمن تو و امثال توست، ما او را به دشمنی میشناسیم. با اینطور دشمنها کار ما سخت است. اگر تیشه دستمان است، اگر از آن قبیل دشمنان باشند، تیشه میزنیم، هر کجا خدا گفت تیشه فرود میآید و ریشه را قطع میکند، اما میترسیم این دشمن یک رگ دوستی داشته باشد، آخر هر دو میگوییم: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله ما هم همین را میگوییم. ما چهطور این را قطع کنیم، چهطور به آن تبر بزنیم! خداوند این قدرت را به ما نمیدهد. به هر کاری که قدرت داده، مصلحت و امر خودش است، غیر از آن قدرت نمیدهد به کاری که نخواهند.
خدایا ما چهطوری دشمنی کنیم؟! تو خودت فرمودی این دشمن توست. البته خود او از بالا به پایین نیامده است. در همهی دلهای بندگان خدا پایگاه (فرودگاه) درست کرده است. ما چهطوری دشمنی کنیم! ولی از خداوند میخواهیم که خدایا! ریشهی دشمنیاش را برکن! ریشهی حیاتی را برکن که دشمنی به او میدهد! و آن ریشه را هر جا بیابیم، تیشهاش میزنیم! انشاءالله خداوند به ما مرحمت کند، تیشه را به جای خوب و درستش بزنیم و خداوند بندگان خاص خودش را از شر شیطان راحت کند.