Search
Close this search box.

سیاست عرصه مبارزه است

رحیم ابوالحسنی، استاد دانشگاه تهران، معتقد است در سال ۸۴ اصولگراها نبودند که به قدرت رسیدند، بلکه جریان پیروز در انتخابات سال ۸۴ جریان بدون سابقه و بدون هویت سیاسی مشخص بود که با شعارهای تند و رادیکال سوسیالیستی و پوپولیستی به قدرت رسید.

به عقیده این کارشناس جامعه‌شناسی سیاسی، کارکرد و عملکرد این نورسیده‌ها در انتخابات ۸۴ و به ویژه ۸۸ و پس از آن، باعث شد جریان اصولگرا از درون تجزیه شود و بخشی از اصولگراهای اصیل و مذهبی با دغدغه مذهب از آنها جدا شوند.

او که با روزنامه اعتماد گفت و گو کرده، معتقد است جریان اصولگرایی هر چند در زمینه روی کار آوردن جریان نو رسیده متهم است اما بعد از وقایع دولت قبل پالایش شده و بخش سالمش خود را از مهلکه کنار کشاند. جریان اصلاح‌طلب هم در سال‌های ۸۴، ۸۸ مقاومت کرد تا از دل این دو جریان یک جریان نوگرا خارج شود.

ابوالحسنی به رئیس جمهور پیشنهاد می کند برای افزایش اقتدار خود، در پشت سر خودش لایه‌هایی از انجمن‌ها، تجمعات، گروه‌ها و جریانات سیاسی بیافریند؛ و نیز اتاق‌های فکری تشکیل دهد که اولا؛ خط مشی، جریانات و اهداف ایشان را ترسیم کند. دوما؛ رقبا را رصد کنند ببینند آنها در حال چه کاری هستند تا کجا آمده‌اند، تاکتیک، خط مشی و ابزارهای آنها چیست.

وی معتقد است عرصه سیاست، عرصه مبارزه، درگیری و کشمکش است، و می گوید: هیچگاه در عرصه سیاست وحدت تام امکان پذیر نیست مگر تا ظهور حضرت. عرصه سیاست، عرصه مبارزه است. کسی که به قدرت می‌رسد نباید فکر کند بازی تمام شده است بلکه باید بداند مبارزه با شیوه، جایگاه و فرآیند جدید ادامه دارد.

مشروح این گفت و گو را در ادامه بخوانید:

دولت روحانی برآمده از چه جریانی است و خاستگاه آن در ساختار سیاسی کشور دقیقا کجاست؟

برای تشخیص جایگاه دولت روحانی لازم است کمی به عقب برگردیم. ما پس از جنگ شاهد دو گفتمان بودیم؛ گفتمان راست یا محافظه‌کار که بعدا با نام اصولگرا شناخته شد و گفتمان چپ که در انتخابات ۷۶ به اصلاح‌طلب شهرت یافت. سال ۷۶ گفتمان اصلاح‌طلب پیروز شد و تا ۸۴ قدرت سیاسی دست این گفتمان بود. در آن زمان شخص حسن روحانی در اصولگرایی جای داشت و البته در عرصه انتخابات واکنش خاصی از خودش نشان نداد و همراه با هاشمی رییس‌جمهور که قرابت زیادی به او داشت سعی کرد انتخاباتی درست و عادلانه برگزار کند. سال ۸۴ درون گفتمان اصولگرا شکافی ایجاد شد و به دو گفتمان اصولگرای سنتی و مدعی اصولگرایی تبدیل شد. جریان اخیر با شعارهای به نظر من سوسیالیستی و چپ و با طرح مباحثی چون مبارزه با فساد، توزیع عادلانه ثروت و… در سال ۸۴ روندی را در اصولگرایی شکل داد که به منحر به پیروزی در انتخابات شد. به نظر من این جریان با اصولگرایی سنتی جز در بحث پیروی از ولایت فقیه هیچ گونه قرابتی نداشت. از این زمان به بعد شاهد تجزیه اصولگرایی بودیم.

یعنی در سال ۸۴ این اصولگراها نبودند که به قدرت رسیدند؟ احمدی‌نژاد نماینده اصولگراها نبود؟

من معتقد نیستم که در سال ۸۴ اصولگراها به قدرت رسیده باشند. در سال ۸۴ نماینده اصولگرایان مخلوطی از اصولگرایان کلاسیک چون لاریجانی و نیروهای نیمه مدرنی مثل قالیباف بود که البته شکست خوردند. بنابراین در سال ۸۴ اصولگرایی به قدرت نرسید. جریان پیروز در انتخابات سال ۸۴ جریان بدون سابقه و بدون هویت سیاسی مشخص بود که با شعارهای تند و رادیکال سوسیالیستی و پوپولیستی به قدرت رسید. یکسری بچه‌های مذهبی، چون احساس می‌کردند این جریان مذهبی، ضد فساد، ضد تجمل و احیاگر ارزش‌های اولیه انقلاب است شیفته این جریان شدند. اما کارکرد و عملکرد این نورسیده‌ها در انتخابات ۸۴ و به ویژه ۸۸ و پس از آن، باعث شد جریان اصولگرا از درون تجزیه شود و بخشی از اصولگراهای اصیل و مذهبی با دغدغه مذهب از آنها جدا شوند. به نظر من جریان اصولگرایی هر چند در زمینه روی کار آوردن جریان نو رسیده متهم است اما بعد از وقایع دولت قبل پالایش شده و بخش سالمش خود را از مهلکه کنار کشاند. جریان اصلاح‌طلب هم در سال‌های ۸۴، ۸۸ مقاومت کرد تا از دل این دو جریان یک جریان نوگرا خارج شود.

خاستگاه این جریان نوگرا متعلق به کدام جریان سیاسی کشور است؟

به نظر من در حال حاضر جریان میانه‌یی شکل گرفته که نه به مفهوم سنتی اصولگراست و نه اصلاح‌طلب. این جریان به نظر بنده تقریبا از مجلس پنجم تشکیل شده بود ولی انسجام نداشت و به مرور زمان و به خصوص بعد از انتخابات ۸۴ به بعد قوام یافت و همگرایی صورت گرفت. به این ترتیب خاستگاه بخشی از این جریان، جریان اصولگرا و بخشی هم اصلاح‌طلب است اما به نظر من اینها را نه اصلاح‌طلب می‌توان قلمداد کرد و نه اصولگرا.

این جریان را کدام احزاب یا تشکیلاتی نمایندگی می‌کنند؟

من معتقد نیستم که این جریان را حزب خاصی نمایندگی می‌کند. این جریان را افرادی از جبهه مشارکت، مجاهدین انقلاب اسلامی، کارگزاران، نیروهای مهندسی متمایل به جریان راست، معلمین و… تشکیل می‌دهند. من اینها را یک جریان فکری می‌دانم، نه حزبی. این جریان به نظر می‌رسد که نه چپ سنتی، نه راست سنتی، نه لیبرال مدرن و نه رادیکال باشد.

گفتمان مورد توافق این جریان فکری چیست؟

این جریان بر یک محور اصولی یعنی نیاز به یک رفرم شکل گرفته است. این جریان به دموکراسی یعنی رای مردم اعتقاد دارد و آن را با مذهب در منافات نمی‌داند. از لحاظ اقتصادی هم به نوعی اقتصاد متناسب با اقتضائات کشور معتقدند که نه به آن معنا سرمایه‌داری است و نه سوسیالیسم و ضد مردم. به نظر من از نظر هویتی آقای روحانی و طیف حامی ایشان که در چارچوب مواضع آقای هاشمی‌رفسنجانی هستند به این جریان تعلق دارند.

هویت سیاسی آقای روحانی و جریان نوگرای حامی ایشان از نظر مشی، چیزی ورای اصلاح‌طلب و اصولگرایی است در حالی که در انتخابات سال ۹۲ به نظر می‌رسید ایشان نماینده جریان اصلاح‌طلب است و احزاب سیاسی اصلاح‌طلب از ایشان حمایت می‌کنند. آیا این نشان نمی‌دهد که ایشان نماینده جریان اصلاح‌طلبی است؟

انتخابات در ایران مبنای حزبی ندارد و چون اینچنین است نمی‌توان رییس‌جمهور را متعلق به یک جریان مشخص دانست. انتخابات ۹۲ به نظر من نوعی ائتلاف شکل گرفته میان کل جریان اصلاح‌طلب، جریان مدرن و اصولگراهایی بود که به این سمت کشیده شده‌اند و حتی اصولگراهای مذهبی که این ۸ سال تضعیف شدند. به طور دقیق‌تر می‌توان گفت پایگاه انتخاباتی آقای روحانی اصلاح‌طلبی به معنای میل به رفرم است. این به نظر من نشان‌دهنده پیروزی جریان اصلاح‌طلبی هم است. اصلاح‌طلب به این معنا نه به معنای رادیکالیسم آن.

به نظر می‌رسد رییس‌جمهور در پیشبرد وظایف قانونی خودش به نوعی تنهاست و گروه‌های سیاسی کمتر به او در این زمینه کمکی می‌کنند، این تنهایی از کجا ناشی می‌شود؟

به نظر من هرکسی در این کشور که بخواهد کاری انجام دهد تنهاست. به این دلیل که جریان منسجم و دارای سابقه‌یی که نیرو تربیت کرده باشد وجود ندارد. آدم‌ها در این کشور فرد هستند. از این افرادی که تاکنون به قدرت رسیده‌اند همه‌شان تنها بوده‌اند. از این معنا روحانی هم تنهاست چون ایشان برآمده از حزب خاصی که کادر ورزیده تربیت کرده باشد نبوده است؛ حزبی که ایدئولوژی، خط مشی، جهان‌بینی مدون داشته باشد و افراد در یک فرآیند حزبی همدیگر را تجربه کرده باشند، با هم در آمیخته باشند و به یکدیگر گره خورده باشند. پست‌هایی که تاکنون آقای روحانی داشته پست‌هایی فردی بوده همان‌طور که بقیه مقامات کشور هم همین بوده‌اند. در سیاست کشورمان کسانی داریم که شخصیت‌های برترند، آنها پیرو دارند مثل آقای هاشمی‌رفسنجانی. هاشمی سابقه مبارزاتی ۵۰، ۶۰ ساله دارد. ایشان پیرو دارند نه اینکه گروهی وجود داشته باشد که آقای هاشمی از این گروه برآمده باشد. آقای خاتمی موقعیت مشابه آقای هاشمی را به دست آورده یعنی در فرآیند ۸ ساله ریاست‌جمهوری خود و پس از آن تبدیل به شخصیتی شده که یکسری طرفدار دارد نه اینکه در گروهی تعریف شود.

اما مثلا در مورد همین دولت آقای خاتمی گفته می‌شد ایشان به دلیل اینکه جریانی داشت که مواضع بعضا حداکثری ایشان را مطالبه می‌کرد خودش مستقیما وارد عمل نمی‌شد و کمتر درگیر قضایا می‌شد و دیگران جور او را می‌کشیدند، در حالی که بسیاری معتقدند از این حیث دولت فعلی از داشتن چنین جریانی محروم است و این باعث شده که شخص رییس‌جمهور خود به تنهایی جور همه را بکشد.

من به این اعتقادی ندارم. معتقدم آقای خاتمی هم تنها بود. از یک طرف در بدنه اقتصادی با نیروهای آقای هاشمی کار می‌کرد و از طرف دیگر با نیروهایی مثل مشارکت که از لحاظ اقتصادی آن روزها مبهم ولی از نظر سیاسی طرفدار غیرمتمرکز کردن قدرت بودند. این درحالی بود که شخص خاتمی اساسا نه این بود، نه آن. او فردی فرهنگی، متخلق و معلم اخلاق بود. به نظر من در آن زمان به این دلیل که حامیانش رادیکالیسم را در پیش گرفتند و بیشترین مشکل را برای او آفریدند، هیچ حزب و جریانی از خاتمی حمایت نمی‌کرد. مجمع روحانیون، کارگزاران، مشارکت یا… اصلا شباهتی به هم نداشتند.

یعنی شما معتقدید آقای خاتمی نه به واسطه حمایت گروه‌های سیاسی که به واسطه ویژگی‌ها و توانایی‌های شخصی خودش طرفدارانی پیدا کرد؟

بله. به نظر من ایشان خودش را به مردم نشان داد و آنها هم راجع به او قضاوت کردند. یعنی بعید می‌دانم مردم ایشان را محصول حزب و گروه خاصی بدانند. اگر کسی بخواهد کارنامه ایشان را به گروه خاصی مرتبط بداند راجع به ایشان جفا کرده است. آن گروه‌های خاص شاید در جاهایی کمک کردند اما جفا هم زیاد کردند. هر گروهی مطالبه خودش را داشت و این البته تقصیری را متوجه آنها نمی‌کرد چون گروه‌ها فهم خاص خودشان را دارند. اینکه چنین وضعیتی پیش می‌آید علتش این است که آقای خاتمی قبل از انتخابات یک نفر بود. در یک جریان تعارض و تعامل گفتمانی ایشان به عنوان کاندیدای این جریان‌ها مطرح شد، همچنانکه آقای روحانی هم با یک بازی سیاسی حساب شده به عنوان کاندیدای این جریان‌ها مطرح شد. یعنی اگر عارف به عنوان نماینده جریان خاص اصلاح‌طلب کناره‌گیری نمی‌کرد و این نقش بزرگ تاریخی را ایفا نمی‌کرد امروز ممکن بود آقای روحانی را در عرصه سیاست نمی‌داشتیم. یا اگر آقایان عاقلانه رفتار می‌کردند و از برخورد غیراخلاقی پرهیز می‌کردند و آقای هاشمی را تایید صلاحیت می‌کردند شاید امروز آقای روحانی رییس‌جمهور نبود و آقای هاشمی یا کس دیگری رییس‌جمهور بود. انتخاب آقای روحانی محصول مجموعه‌یی از تاریخ سیاسی این مملکت و سابقه چند ساله انقلاب، گروه‌های سیاسی و هزینه‌هایی که دیگران تا روز انتخابات دادند، است. ضمن اینکه خودش هم بازیگر سیاسی خوب و قوی بود، در مناظره‌ها خوب درخشید و شخصیت زیرک و ناطقی از خود نشان داد و به عنوان یک کاندیدای مبرز مطرح شد. انتخاب آقای روحانی محصول مجموعه بازی‌های سیاسی سران جریان تحول‌خواه و کم‌عقلی‌ها و بی‌اخلاقی‌های طرف مقابل بود.

این تنهایی سیاسی که به گفته شما به نوعی به ذات سیاست در ایران تبدیل شده، باعث نمی‌شود که رییس‌جمهور را در مقابل مشکلات پیش رو یک تنه به جنگ موانع و مانع‌تراشی‌ها بکشاند و در این راه مجبور به استفاده از ادبیات خاص کند؟

استفاده از ادبیات خاص، یک نوع شیوه مبارزاتی است. به نظر من ایشان با این نوع برخورد دو چیز را نشان می‌دههد؛ ۱) نشان می‌دهد که به عهدی که با مردم بسته وفادار است. ۲) نشان می‌دهد از پایگاه رای خودش دفاع می‌کند. بعید می‌دانم آقای روحانی با بی‌تفاوتی به پایگاه آرای خود به این آسانی بخواهد ننگ تاریخ را برای خودش بپذیرد. وی اولا آدم مذهبی و تحصیلکرده حوزه دین است، ثانیا دارای سابقه مبارزاتی ۴۰ساله است. آدم بی‌هویتی نیست و ایشان از خیلی از آقایان بیشتر سابقه مبارزاتی شفاف و روشن دارد. ایشان به خوبی می‌داند که در انتخابات حرف‌هایی زده، گفتمانی ارائه داده که باید آنها را تحقق ببخشد، در نتیجه نباید اجازه دهد دیگران در تحقق بخشی به گفتمان او خللی ایجاد کنند. ضمن اینکه هزینه‌های بسیاری برای انتخاب ایشان انجام شده است. شخصیت آقای هاشمی، آقای خاتمی و بازی آقای عارف هزینه‌های کمی نیست. از اینها گذشته هزینه‌هایی که در طول این چند سال هم جریان سالم اصولگرایی و هم اصلاح‌طلبان داده‌اند کم نبوده. آقای روحانی باید از این مسائل دفاع کند. من این نوع ادبیات را پرخاشگر نمی‌دانم. بالاخره نمی‌شود همه‌اش فحش شنید و ملایم گوش داد، گاهی هم نیاز است پاسخ داد.

اساسا از یک سیاستمدار چه انتظاری می‌رود؛ اینکه در کلام و اعمالش اخلاق مدار باشد و مظلومانه رفتار کند یا در صورت نیاز از ادبیاتی خاص بهره گیرد؟

به نظر من سیاستمدار نباید همیشه فحش بشنود و مظلومانه نگاه کند. بعضی مواقع هم باید تندی کند. گاهی لازم است یک فرمانده در عملیات سیاسی یا نظامی تندی کند، مقتضی‌اش است. من معتقد نیستم ادبیات آقای روحانی در آن جمله‌یی که مورد انتقاد برخی قرار گرفت از روی عصبانیت بود. به نظر من ایشان رفتاری طبیعی کرده و کار خودش را به خوبی پیش می‌برد. رای مردم امانتی بود که به ایشان سپرده شده و باید از آن پاسداری کند.

در این زمینه بسیاری آقای خاتمی رابا آقای روحانی قیاس می‌کنند این نوع قیاس درست است؟

هر کسی از خودش شخصیتی باقی می‌گذارد که عدول از آن امکان‌پذیر نیست. آقای خاتمی شخصیتی فرهنگی است، آقای هاشمی شخصیتی سیاسی است، آقای روحانی شخصیتی سیاسی، امنیتی است. اینها با هم فرق دارند و نمی‌شود اینها را در یک جا قرار داد.

یکی از مباحثی که همواره وجود داشته بحث اختیارت دولت بوده و نوع رابطه‌اش با مجلس. با توجه به اینکه برخی نیروها درمجلس فعلی تلاش می‌کنند اختیارات دولت را محدود کنند، چگونه می‌توان کاری کرد که اختیارات دولت کاسته نشود؟

بهتر است به جای اختیارات بگوییم اقتدار رییس‌جمهور کم است. اقتدار یکی از منابعش حقوق است ولی همه‌اش حقوق نیست. ضمن اینکه حقوق یک ابزار است و چون شمشیر دو لبه، هم می‌تواند عامل محدودیت شود و هم عامل قدرت. زمانی که فرد از عوامل دیگر قدرت برخوردار نباشد حقوق دست و پای او را می‌بندد و زمانی که فرد از دیگر منابع قدرت بهره‌مند باشد می‌تواند از حقوق استفاده ابزاری کند و کار خودش را پیش ببرد.

با چه نوع منابع قدرتی می‌توان حقوق را به مثابه ابزاری برای افزایش اقتدار رییس جمهورتبدیل کرد؟

۱- دولت باید برای خود وحدت و همبستگی گروهی ایجاد کند، یعنی رییس‌جمهور باید بتواند در پشت سر خودش لایه‌هایی از انجمن‌ها، تجمعات، گروه‌ها و جریانات سیاسی بیافریند. چون در کشور ما حزب وجود ندارد و ایشان هم برآمده از حزب مشخصی نیست در نتیجه باید بتواند، گروه‌ها و گفتمان‌ها و جریان‌های سیاسی متشکل را پشت سر خودش ایجاد کند. نباید با غرق شدن در امور اجرایی، دست از جریان حامی خود بکشد. آنچه در جامعه به آدم قدرت می‌دهد در وهله اول تشکل‌ها هستند. این تشکل‌های مختلف باید از طبقات مختلف اجتماعی مثل کارگرها، فرهنگیان، مطبوعاتی‌ها، دانشگاهیان شکل یابند. دولت باید رابطه خودش را با جامعه توسط تشکل‌های مدنی حفظ کند. اینها باعث می‌شود مطالبات جامعه به سمت دولت بیاید و ایشان از مطالبات جامعه خبر داشته باشند، از آن طرف منویات، نظریات، مقدورات ایشان به جامعه منتقل و توضیح داده شود. ۲- رییس‌جمهور در کشوری که حزب ندارد، نیاز به اتاق فکر دارد؛ نه یک اتاق فکر بلکه چندین اتاق فکر. افرادی که در اجرا هستند چون وقت فکر کردن ندارند، آمادگی فکر هم ندارند، توان فکر کردن را هم از دست می‌دهند، فوریت‌های اجرایی آنها می‌کشد به سمت اجرا و بیش از پیش نیازمند اتاق فکر می‌شوند. لازمه موفقیت ایشان اتاق‌های فکر است که اولا؛ خط مشی، جریانات و اهداف ایشان را ترسیم کند. دوما؛ رقبا را رصد کنند ببینند آنها در حال چه کاری هستند تا کجا آمده‌اند، تاکتیک، خط مشی و ابزارهای آنها چیست. عرصه سیاست، عرصه مبارزه، درگیری و کشمکش است. هیچگاه در عرصه سیاست وحدت تام امکان پذیر نیست مگر تا ظهور حضرت. عرصه سیاست، عرصه مبارزه است. کسی که به قدرت می‌رسد نباید فکر کند بازی تمام شده است بلکه باید بداند مبارزه با شیوه، جایگاه و فرآیند جدید ادامه دارد. این نیاز به اتاق فکر دارد که دیگران از بیرون به ایشان مشورت بدهند. ۳- پاسخگویی سریع به بعضی از مطالبات. من واقعا از تلاش‌هایی که در حوزه بهداشت صورت گرفته تشکر می‌کنم از ایشان. از این نوع کارها باید ادامه پیدا کند. ۴- مساله‌یی که در کشور ما کمتر به آن پرداخته می‌شود، افشاگری رقیب است. متاسفانه در کشور ما برای افشاگری یا محدودیت دارند یا آن را غیراخلاقی تصور می‌کنند. من معتقدم در عرصه سیاست لازم است رقیب را افشا کرد. رقبا باید به صورت شفاف افشا شوند که آنها چه کسانی هستند، کارنامه‌شان چیست؟ رقبای نورسیده دیروز، اکنون کارنامه مشخصی دارند و باید همه مسائل اینها مثل اختلاس و… به صورت شفاف برای مردم توضیح داده شود.

بعضی‌ها معتقدند با توجه به اینکه جریان مقابل نهادها و نیروهایی در اختیار دارد که می‌تواند موانعی را برای دولت ایجاد کند، اگر بنا بر افشا کردن باشد این دولت است که متضرر می‌شود زیرا موانع کارآمدی دولت را از بین می‌برد و چون در نهایت دولت باید به مردم پاسخگو باشد، لذا این دولت است که تضعیف می‌شود؟

به نظر بنده در مقابل جریان رقیب هرچه سکوت بیشتری صورت گیرد، جری‌تر می‌شوند. و اینها برای‌شان مهم نیست. چه دلیلی وجود دارد که اختلاس‌ها، رشوه‌ها و سطح مدیران این هشت ساله را به مردم توضیح ندهید؟ اینکه مردم بدانند در این هشت سال چه کسانی مدیر شده‌اند، حق آنهاست، نگفتنش هم متانت نیست.

این دولت چون بنا را بر اعتدال گذاشته و با مشکلات به ارث رسیده بسیاری هم روبه‌رو است سعی کرده در تمام این مدت به جای ایجاد تنش و ورود به این نوع مباحث به موفقیت در کارآمدی بها دهد. لذا به نظر می‌رسد چندان علاقه‌یی به ورود به این نوع تنش‌ها نداشته باشد.

با اینکه دولت موفقیت‌های خوبی داشته و کارهای خوبی انجام داده اما یک سری اشتباهاتی هم دارد. یکی از اشتباهات این بوده که با وجود گذشت یک سال از انتخابات همچنان بدنه اصلی دولت متعلق به دولت قبل است. این اشتباه است. به این نمی‌گویند اعتدال. اعتدال حاصل‌جمع چپ و راست در یک کوزه نیست. دولت یک کوزه نیست که از راست رادیکال تا چپ رادیکال را تقسیم به نصف کنید و بریزید در آن. نتیجه این دعوا، کارشکنی و دادن اطلاعات درون دولت به بیرون به ضرر دولت خواهد بود. به نظر من مهم‌ترین مشکل دولت آقای روحانی این است که در بدنه وزارت کشور خودش از نیروهای اصلاح‌طلب استفاده نکرده است.

اما استانداران زیادی در وزارت کشور منصوب شده‌اند که اصلاح‌طلب محسوب می‌شوند؟

ممکن است مثلا ۶۰درصد استانداران اصلاح‌طلب باشند اما بخشنامه‌های صادر شده که به ضرر جریان اصلاح‌طلب بوده. دو تا بخشنامه یا دستور صادر شده که طی آن امکان بازگشت افراد بازنشسته‌یی که گرایش اصلاح‌طلبانه داشته‌اند و با ۲۰ سال خدمت بازنشسته شده‌اند، از بین رفته است. دوم ابلاغ شده که افراد به کار گرفته شده باید از بدنه وزارت کشور باشند و نه از دیگر نهادها. بدنه وزارت کشور را چه کسانی تشکیل می‌دهند؟ دو گروه مانده از نیروهای احمدی‌نژادی که به وفور استخدام شده بودند و نیروهایی که خاصیتی ندارند. ما عنان سیاست کشور را به اینها سپرده‌ایم. آقای روحانی باید فکری برای اینجا کند. مدیرکل سیاسی هنوز پس از گذشت یک سال مدیرکل سیاسی زمان احمدی‌نژاد است. وزارت کشور چند ماه است معاون سیاسی ندارد. آن وقت وزیر کشور می‌گوید موازی لاریجانی و موازی روحانی حرکت می‌کنم؛ این یعنی چه؟

خیلی‌ها معتقدند چون آقای روحانی اصلی‌ترین هدفش سیاست خارجی است در نتیجه فعلا نمی‌خواهد مواضع حداکثری در مسائل داخلی داشته باشد. به همین دلیل چندان علاقه‌یی به تغییرات گسترده در وزارت کشور نداشته است؟

این کار بسیار خطرناکی است. این داخل است که به ایشان رای داده و رای می‌دهد. این داخل است که از شما مطالبه دارد و به او مشروعیت سیاسی می‌دهد. زمانی در عرصه بین‌المللی می‌توان مبارزه کرد که پشتیبانی داخلی را داشت. مگر در انتخابات ۹۲ آقای روحانی با آنهایی که وزارت کشور را در اختیار دارند ائتلاف کرده است. عده‌یی می‌گویند چون آقای روحانی در مجلس چندان طرفداری نداشته است، لذا برای به دست آوردن همراه در مجلس با یاران آقای لاریجانی در مجلس به نوعی ائتلاف یا همدلی به خرج می‌دهد. به همین دلیل هم تعدادی وزیر همسو با این جریان را در کابینه خود قرار داده است. لااقل به جای مهم‌ترین وزارتخانه سیاسی یک وزارتخانه مثلا اقتصادی به آنها داده می‌شد. وزارت کشور یکی از دو وزارتخانه مهم است و از سمت معاون رییس‌جمهور هم نقش بالاتری دارد. رویه موجود در وزارت کشور همه استان‌ها را خوابانده. البته من ایرادی به وزیر کشور ندارم. شخصیت و گرایش ایشان مشخص است. آن کسی که ایشان را انتخاب کرده مرتکب اشتباه شده است. وزارت کشور باید تبلور عینی آقای روحانی باشد. ایشان باید معاون خودش را وزیر کشور می‌کرد. اول فرض بر این بود که کسی را وزیر کشور گذاشته که بر آن مسلط باشد اما عملا این نبود و شنیدیم که از وزارت کشور هم گله‌مند است. به نظر من این فرمانداران و بخشداران در انتخابات آینده فاجعه می‌آفرینند. اینها توان مدیریت سیاسی انتخابات را با طرز فکر آقای روحانی ندارند و با این وضع آقای روحانی اگر نتواند حوزه استانداری‌ها را مدیریت کند، انتخابات را می‌بازد.