اشعار زیر سروده دو تن از دراویش گنابادی، اقایان فرهاد تنها و علی هدیهلو میباشد، که درباره سرکوب دراویش گنابادی و اتحاد آنها سروده و به مجذوبان نور ارسال شده است.
سالها رفت و ندیده ست دلی شادی را
غم گرفتهست دل مردم آبادی را
غم نان نیز اگر چند صباحی برود
کی توان کرد تحمل غم آزادی را؟
خسروان مملکت خویش به یغما دادند
تیشهای نیست به دست این دل فرهادی را
تازی و ترک به ده قرن نکردند تباه
همچو این ناپسران؛ خانهٔ اجدادی را
عدهای سخت بر آناند که پیشی گیرند
آن ابوبکر ابوالقاتل بغدادی را
پایمردی و شرف جرم بزرگی ست؛ ولی
محتسب میگذرد دزدی و قوادی را
قاتل و خائن و سارق همه را ول بکنید
هی بگیرید «دراویش گنابادی» را
علی هدیه لو
این حریفان را ببین، با ما چه بازی میکنند
چون دغلکارند همیشه، صحنه سازی میکنند!
ما که تنها میشویم، حرفی ندارند با کسی
تا که باهم میشویم، روده درازی میکنند!
عرصه را کردیم تنگ، با اتحاد و همدلی
وقت اجرای به عهد، با ما چه نازی میکنند!
تا بیابند چارهای بهر خلاصی از شما
میشوند مظلوم و هردم، چهره سازی میکنند!
حرف اول، حرف آخر، حرف ما حرف خداست
پس چرا با ما که تنهاییم همیشه، یکه تازی میکنند؟
بر زبان گویند همهشان، که شما خوبید و بس
بعد مارا از برای جرم ملی، سوی قاضی میکنند!
ای کسی که پشت پرده، دست تو این ماجراست
تو نمیدانی ملایک بهر تو، پرونده سازی میکنند؟
فرهاد تنها