«ارتداد» به معنای برگشتن از عقیدهیی و گرویدن به عقیدة دیگر است؛ و «مرتد» در اصطلاح به کسی اطلاق می شود که دين و آیيني را بپذیرد و سپس رهايش كند و اظهار کند که دیگر آن عقائد را قبول ندارد و منصرف شده است. موضوع ارتداد از آن جهت به یکی از مسائل بغرنج فراروی اسلام در روزگار کنونی تبدیل شده است که از یک سو بناء به فتوای بسیاری فقهاء مسلمان، پیروان دین اسلام حق ندارند از دين خارج شوند، و اگر چنین شد، مرتد و محکوم به مرگ هستند؛ و از سوی دیگر در مبانی حقوق بشر، هر انسانی حق دارد هر دين و اعتقادي را كه ميخواهد انتخاب نماید و از آیینی خارج شده و به آیین دیگری بگرود.
مسأله «ارتداد» گرچه در کتابهای کهن فقهی مندرج است اما در سالهای بعد از انقلاب اسلامی، موضوعیت تازه یافت. به عنوان نمونه در ابعاد جهانی در جریان فرمان آیت الله خميني در قتل سلمان رشدي، افكار عمومي دنيا نسبت به وجود چنين حكمي در اسلام حساس شد. در داخل کشور نیز در ماجرای سخنرانی دكتر هاشم آقاجري و محكومیت ایشان به ارتداد و در نتیجه اعدام، این مسأله در داخل ایران نیز به یک موضوع حاد و بحراني تبدیل شد. در آن زمان، تلاش متفکران، روشنفکران و فقهاء دگراندیش معطوف به اثبات این نکته بود که حرفهای آقاجری مصداق «ارتداد» نیست. اما بنده با اتخاذ موضعی متفاوت، ضمن سخنراني تقريباً كوتاهي که در دانشگاه اصفهان ایراد کردم، نشان دادم که از منظر قرآن، انسان آزاد است که مرتد شود و حرفهای آقاجری «حتی» اگر به معنای خروج از دین باشد – که نیست – از نظر قرآن میتواند آزادانه نظرش را اظهار کند. در آن زمان از من خواسته شد كه در خصوص ارتداد و حکم آن مقالهیی مستند به آيات و روايات تألیف نمایم. نگارش مقاله تقريباً شش ماه به طول انجامید ولي متأسفانه در یکی از تهاجماتي كه به منزل ما صورت گرفت، از بين رفت! اکنون در این مقال و پس از حدود ده سال، مجدداً و به طور مختصر به این مهم میپردازم. در ضمن برای مطالعه «ارتداد» از منظر فقه و نقدهای اصولی و روایی وارد بر این حکم، کتاب «فقه استدلالي» اثر حکیم سید محمد جواد غروی بسیار راهگشاست.
در مقاله حاضر این پرسش به میان کشیده میشود که از نظر قرآن، به عنوان نص و منبع اصلی تشریع دین، اگر كسي از اعتقاد به اسلام کناره بگیرد، آيا باید یا میتوان او را كشت؟! مدعای مقاله حاضر این است که خداوند، انسانها را آزاد آفريده و هيچ كس را در پذيرفتن دين مجبور نميكند. نیز میخواهد اثبات نماید كه قرآن نسبت به ارتداد، شخص را آزاد گذاشته است و حكمي در قرآن براي قتل مرتد یا حتی حبس و آزار و اذیت او وجود ندارد. در دين اسلام، هر كسي که بخواهد میتواند ايمان بياورد و هر لحظهیي هم كه بخواهد، میتواند ايمانش را رها كند.
بدین منظور به آياتی از قرآن و ترجمه ساده آنها میپردازیم و اثبات میکنیم که پذیرفتن یک دین (شامل انتخاب اندیشه، باور به یک عقیده، تجربه ایمان و البته اظهار همه اینها) در جامعة اسلامي آزاد است؛ و بر این اساس هرچند حکم کشتن مرتد در فقه آمده، اما این حکم مغایر کتاب الهی است!
برای دریافت نظر قرآن کریم در باب ارتداد، شش دسته آيات را از نظر میگذرانیم: نخست؛ آیاتی که به کافران آزادی میدهند در وادی احتجاج و جدال و گفتگو با خدا و پیامبران وارد شوند. دوم؛ آياتي كه به هر انساني آزادي ميدهند كه دين الهي را بپذيرد و يا اينكه دعوت پيامبران را رد كند. سوم؛ آياتی كه به پيامبران توصيه ميكنند كسي را مجبور نكنند كه دين آنها را بپذيرد و فقط به تبليغ (تبشیر و انذار) اكتفاء كنند. چهارم؛ آياتي كه بيتأثير بودن انذار پيامبران را در كافران گوشزد ميكنند، بيآنكه حكمي براي کافران صادر كنند. پنجم؛ آياتي كه گروهي از مرتدان را زير پوشش نفاق نشان ميدهند. يعني کسانی که مرتد هستند و دين اسلام را قبول ندارند ولی به جهت منافع و مصالحی که در جامعة ایمانی دارند، نفاق ميكند و خود را متدین به اسلام نشان میدهند. و ششم؛ آياتي که به تصریح درباره «ارتداد» سخن گفتهاند. و اما شرح هر یک:
دسته اول : آزادی احتجاج و جدال با خدا و پیامبران
در قرآن آیات بسیاری هست که نشان میدهد كافران با انبياء، با آزادي و بدون ترس، مجادله و محاجه میكردند و میگفتند ما اعتقاد شما را نميپذيريم. در هیچ یک از این آیات، رد پایی از برخورد پیامبران با صاحبان عقائد دیگر به چشم نمیخورد.
به طور خاص در مورد پیامبر خاتم (ص) قرآن نشان میدهد که چگونه مخاطبان پیامبر آزاد بودند که با پیامبر جدال كنند و پيامبر هم موظف بود به «جدال احسن» و نه حکم قتل و تبعید. حتی آنها به پیامبر توهین میکردند که: تو ديوانهاي! تو اصلاً نميفهمي! تو اينها را از كجا آوردهاي؟! تو اصلاً رسول نيستي! تو بشري هستي مثل ما! در تاریخ صحیح پیدا نمیشود که يك نفر آمده باشد و چنین حرفهایی را به پيامبر زده باشد و پيامبر دستور داده باشد كه او را بگيرند و بكشند. آنها در اوج قدرت پیامبر (ص) در مدینه هم آزاد بودند.
به عنوان یک نمونه تاریخی، آخرين گروهي كه با پيامبر مباحثه و مجادله کردند، نصاراي نجران بودند که در سال دهم هجري در نزديكي مدينه، در يك روز خاص، با پیامبر قرار «مباهله» گذاشتند. وقتي كه روز موعود رسيد، پيامبر به همراه اميرالمؤمنين، فاطمة زهرا، حسن و حسين (ع) به محل موعود رفتند. وقتي اُسقف نَجران اين ۵ نفر را دید که ميآيند، دستها را بالا برد و رو کرد به انبوه همراهانش و گفت: اِنّي لَاَریا وُجوهاً لو سَأَلوا اللهَ اَن یُزیلَ الجبلَ عن مکانِهِ لفَعَل، من چهرههایي را ميبينم كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جا بكَنَد، ميكَند![۱]
اما آیاتی از دسته اول:
«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ» (رعد ۴۳)
و کسانی كه كافر شدهاند به تو ميگويند که تو مرسل نيستي. (اي پيامبر!) پاسخ بده که شهادت خدا میان من و شما کفایت میکند.
«وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِل لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنذِرُوا هُزُوا» (کهف ۵۶)
و كساني كه كافر شدهاند با باطل به جدال حق ميآيند که آن را لگدکوب کنند و آيات ما و هر آنچه كه بدان بيم داده شده را به استهزاء و ريشخند و مسخره گرفتند.
«وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُون» (قلم ۵۱)
و همانا کسانی که کفر ورزیدند هنگامی که شنیدند ذکر را نزدیک بود با چشمانشان تو را بلغزانند، (یعنی هدفشان اين است كه تو را با چشمان خودشان مورد تمسخر قرار دهند) و میگویند او قطعاً دیوانه است.
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيه لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُون» (فصلت ۲۶)
و کسانی که کفر ورزیدند گفتند به این قرآن گوش فرا ندهید و در ميان تلاوت آن حرف لغو بزنيد، باشد كه غالب شويد.
«إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُون» (مطففین ۲۹)
كساني كه مرتكب جرم ميشوند به كساني كه ايمان آوردهاند ميخندند.
خداوند در آیه ۳۴ همین سوره میفرماید: «فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُون»، در روز قيامت كساني كه ايمان آوردهاند به كافرها ميخندند! پس خداوند جواب دادن و جزاء دادن به كافران را به قيامت احاله ميدهد و در دنيا آنها را آزاد میگذارد. چرا که ارزش ايمان به اين است كه انسان با نهايت آزادي و اختيار انتخابش كند، نه با زور! ایمان با زور ثمری جز نفاق ندارد)
«حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِين» (انعام ۲۵)
اي پيامبر! اين كافران نزد تو ميآيند و با تو جدل ميكنند و میگویند: اينهايي را كه تو آوردهاي همان افسانههای پیشینیان است!
«وَقَالُواْ إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِه وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيب» (ابراهیم ۹)
و گفتند كه ما به آنچه كه شما مبعوث به آن شدهايد كافريم و ما نسبت به آنچه كه شما ما را به آن فرا ميخوانيد در شك هستیم، نسبت به پذیرش آن تردید داریم.
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْه» (سبأ ۳۱)
و كافران ميگويند: هرگز به اين قرآن ايمان نخواهيم آورد و حتي به آن كتابهایي كه پيش روي این پيامبر است نیز هرگز ايمان نميآوريم.
«الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىَ يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار قُلْ قَدْ جَاءكُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِالْبَيِّنَات وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِين فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِك جَآؤُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ» (آل عمران ۱۸۳ و ۱۸۴)
كساني هستند كه ميگويند: خداوند با ما پيمان بسته است كه مبادا به رسولي ايمان بياوريم، مگراينكه يك قرباني براي ما (از آسمان) بياورد كه آن را آتش بخورد. اي پيامبر! بگو پيش از من هم رسولاني با بينات آمدهاند، و با همان چيزهایي كه شما ميگفتيد ـ تورات و انجيل ـ پس اگر شما راست ميگوييد چرا انبياء پيشين را كشتيد؟! اي پيامبر! اگر اينها تو را تكذيب كنند و بگويند: دروغ ميگويي! بدان كه پيامبران پيش از تو هم نیز تكذيب شدند. آنها با بينات و زبر و كتاب نوراني آمدند.
با وجود این آیات صریح، اما متأسفانه امروزه در اکثر كشورهای اسلامي، كسي نباید در مخالفت با قرآن و اسلام اظهار نظر کند! تازه در برابر پيامبر هم نيست! و این در حالی است که خدا و انبياء به کافران و شکاکان حق ميدادند حرفشان را بزنند و مخالفتشان را اعلام کنند و کسی هم به آنها آسیبی نمیرساند.
دسته دوم : آزادی پذیرش دین
قرآن در آیات زیادی انسان را در رد یا قبول دین آزاد گذاشته و او را مجاز شمرده که ايمان بياورد يا نياورد. يكي از وجوه اختلاف و افتراق بين شيعه و اهل سنت اين است كه در دستگاه فکری شيعه، انسان مختار است که عقائد خود را برگزیند، ایمان بیاورد یا نیاورد و حق ندارد در اصول عقائد از دیگری تبعیت یا تقلید کند. اما اهل سنت (خصوصاً در مکتب کلامی اشعری) از آدمی سلب مسؤولیت می کنند و در مجموع هدایت و ایمان را خواستِ خداوند میدانند تا انتخاب بنده. به هر صورت، قرآن به آزادی انتخاب دین، تصریح دارد:
«وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْض وَكَانَ اللّهُ غَنِيّاً حَمِيدا» (نساء ۱۳۱)
و اگر كافر شويد، پس هر آنچه در آسمانها و در زمين است برای خدا است (به مالکیت خدا آسيبي نميرسد) و خدا بينيازی پسنديده است.
«وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ» (کهف ۲۹)
و بگو (اي پيامبر!) اين حق (درست و راست) است از جانب پروردگار شما، پس هر که بخواهد ايمان بياورد و هر که بخواهد كافر شود.
«يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُون» (عنکبوت ۵۲)
خدا آنچه در آسمانها و زمين هست را ميداند و كساني كه ايمان آوردند به باطل و به خدا كافر شدند، هم اینان زيانكارانند.
«مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ» (روم ۴۴)
هر كس كافر شد، كفرش ضد خودش است (به خویش آسيب ميرساند) و هر کس كه عمل صالح انجام دهد، راه را به نفع خود هموار میکند.
«اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (فصلت ۴۰)
هر كاري كه ميخواهید انجام دهید همانا خدا به هرچه ميكنيد بيناست.
(این آیه نشان می دهد که نه تنها در ساحت اندیشه که در وادی عمل نیز، انسان مجبور است)
«قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا» (اسراء ۱۰۷)
(اي پيامبر!) بگو به قرآن ايمان بياوريد یا ايمان نياوريد، همانا کسانی که به آنها علم داده شده از قبل آن هنگامی که قرآن برای آنها تلاوت میشود سجدهکنان به روی درمیافتند.
«وَإِنْ لَّمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُون» (دخان ۲۱)
(موسی به قومش میگوید:) اگر به رسالت من ايمان نميآوريد، از من جدا شويد و فاصله بگيريد.
«لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِين إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِين» (شعراء ۳ و ۴)
(اي پيامبر!) گويا چنين است كه خویش را ميرنجاني از اينكه آنها ايمان نميآورند؟! ما اگر بخواهيم از آسمان آيتي را بر ایشان فرو ميفرستيم، آن وقت برای آن فروتنانه گردن فرود ميآوردند (اما نميخواهيم و آزادشان ميگذاريم!)
«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِير» (تغابن ۲)
او كسي است كه شما را آفريده، پس گروهي از شما كافرند و گروهي مؤمن و خدا به آنچه ميكنيد بيناست.
«وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَات وَلَـكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَر وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَـكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيد» (بقره ۲۵۳)
و اگر خدا ميخواست کسانی كه بعد از اين انبياء بودند، بعد از آمدن بینات، به جان هم نميافتادند، اما اختلاف کردند، پس گروهي از ایشان ايمان آوردند و گروهي كافر شدند، اگر خدا ميخواست اينها به جان هم نميافتادند، و لکن خدا آنچه را كه اراده ميكند، انجام ميدهد.
در اين دو دسته آياتی که ذکر شد، خداوند براي كفاري كه با پيامبر (ص) و اهل ايمان جدل ميكنند و در برابر آنها ميايستند و ميگويند ما به شما ايمان نميآوريم و همچنین در آياتي كه به انسانها آزادي ميدهد كه كافر باشند يا مؤمن، هيچ حكمي صادر نميكند كه؛ای پيامبر! هر كه جدل كرد اين بلاء را به سرش بياور!
دسته سوم : وظیفه پیامبران تنها تبلیغ دین است
این دسته، آياتي هستند كه به پيامبران توصيه ميكند كسي را مجبور به قبول دين نكنند و فقط به امر تبليغ اكتفاء نمایند.
«وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِين» (کهف ۵۶)
ما فرستادگان را نفرستاديم مگر اينكه مژده دهنده و بيم دهنده باشند (توجه کنید وقتی جمله با نفي شروع ميشود، معنای نفي مطلق را دارد، پس هدف از ارسال رسل فقط به دو هدف بشارت و انذار بوده است.)
«فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى سَيَذَّكَّرُ مَن يَخْشَى وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى» (اعلی ۹ تا ۱۳)
اي پيامبر! يادآوري کن اگر يادآوري سودمند است، كسي كه در دل بيم داشته باشد متذكر ميشود، اما آنكه سنگدل است از آن دوري ميكند، همان كسي كه به آتش بزرگ فرو ميافتد، سپس در آن آتش نه ميميرد و نه زنده است. (به زندگي خویش نگاه كنيم، آیا در چنین آتشی نيستیم؟! نه مردهايم و نه زنده!)
آيات ديگري هم در این دسته هست، مانند: «لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِر»(غاشیه۲۲)، اي پيامبر! تو بر مردم مراقب و مسلط نيستي! آقا بالا سرِ مردم نيستي! «اِن عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغ»(شوری۴۸)،ای پيامبر! وظيفهیي نداري جز تبليغ! «فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِين»(نحل۸۲)،ای پيامبر! تو وظيفهیي نداري جز تبليغ آشكار و روشن! آیات دسته سوم، بیانگر این معنا هستند که پيامبران نبايد كسي را مجبور نمایند دين را بپذيرد.
دسته چهارم : عدم صدور حکم برای کافران
دسته چهارم آیات در این مورد است كه پيامبران بايد كساني را كه پشت به دين ميكنند و از تبليغ آنها ميگريزند، به حال خود رهاشان سازند. در این دسته آیات نیز هیچ حکمی برای کافران صادر نمیشود.
«وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِين» (یونس ۹۹)
اگر پروردگارت ميخواست هر که روي زمين است، همهشان ايمان میآوردند. اي پيامبر! آيا تو مردم را مجبور ميكني تا از مؤمنان باشند؟!
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُون» (بقره ۶)
(اي پيامبر!) کسانی كه كافر شدند چه تو انذارشان دهی چه ندهی، برایشان مساوي است، ایمان نمیآورند!
«وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِين» (یوسف ۱۰۳)
(اي پيامبر!) هر چقدر هم كه حریص باشي، بيشترِ مردم ايمان نميآورند!
«وَمَن كَفَرَ فَلَا يَحْزُنكَ كُفْرُه إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا» (لقمان ۲۳)
(اي پيامبر!) كسي كه كافر شد كفر او تو را غمگين نسازد، بازگشتشان به سوی ما است، پس ايشان را خبر ميدهيم به آنچه انجام دادهاند.
«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْر» (مائده ۴۱)
اي پيامبر! آن كساني كه به سمت كفر ميشتابند تو را غمگين نسازد.
دسته پنجم : ارتداد زیر پوشش نفاق
دسته پنجم آیات مربوط است به آنهایی که دين را قبول ندارند ولي چون در جامعهیي ديندار قرار گرفتهاند و ميخواهند از مزاياي جامعة ديندار بهرهمند شوند، نفاق ميكنند.
«وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُون» (بقره ۱۴)
و هنگامی كه اهل ايمان را ملاقات میکنند میگویند ما هم ايمان آورديم و وقتي با رؤساء خود خلوت میکنند،[۲] میگویند كه ما با شما هستيم، ما آنها را استهزاء ميكنيم.
«وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِيَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَار وَاكْفُرُواْ آخِرَه لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون» (آلعمران ۷۲)
و گروهي از اهل كتاب گفتند در طول روز ايمان بياوريد به آنچه كه نازل شده (قرآن) بر كساني كه ايمان آوردهاند، و در آخر روز کفر بورزید باشد که از ايمانشان برگردند. (اين روش موجب ايجاد شك و ترديد در دل اهل ايمان ميشود و آنها در میان خود ميگويند: «تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها»)
«وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْل… لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيه» (توبه ۱۰۷ و ۱۰۸)
و كساني كه اتخاذ کردند مسجدی را به نيت ضرر زدن و توسعه کفر و ایجاد تفرقه بین مؤمنان، و محل كمين كساني كه با خدا و رسولش از پيش در جنگ بودند… (ای پيامبر!) در آن هیچگاه اقامه نماز نکن، زیرا مسجدي كه از روز اول سنگ بنایش بر پرهيزگاري است، شايستهترين است كه در آن اقامه نماز کنی (توجه کنید! خدا به پيغمبرش تنها میگوید که تو به آن مسجد نرو و به اين مسجد برو، ولي نميگويد آنها را بگير و بكش!)
«اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّه فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّه إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُوا يَعْمَلُون ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُون» (منافقون ۲ و ۳)
سوگندهاي خودشان را سپر قرار دادند، به اين ترتيب راه خدا را بستند، بدترين كاري كه ميتوانستند انجام دهند همين بود كه پشت سوگندشان مخفي شوند (ارتداد زیر پوشش نفاق) اين بدان جهت است كه ايمان آوردند و بعد كافر شدند، پس بر دلهايشان مهر زده شد، پس ایشان نميفهمند.
همانطور که دیدیم در قرآن برای این منافقین نیز حکمی صادر نمیشود زیرا اگر بگویند حكم مرتد، قتل است، يعني مجبورش كردهاند در اين دين بماند! وقتی انسان بداند كه اگر از دين خارج شود، حكمش كشتن است، دين را در باطن رها ميكند، ولي در ظاهر، خود را متدین نشان میدهد، مثلاً ريش ميگذارد، تسبيح دستش ميگيرد، در صف اول نماز مينشيند، ولي در حقیقت به دین اعتقاد ندارد و شاید حتی بكوشد به آن ضربه بزند و از ريشه سست كند. اما اگر تبليغ با تهديد نباشد، بلکه فقط انذار و تبشیر باشد، و آنهايي هم كه نميخواهند بپذيرند، آزاد باشند بيايند جدل كنند و حرفشان را بزنند، در این صورت جامعه شفاف ميشود، آحاد جامعه به هم اعتماد پيدا ميكنند، يعني آن كسي كه ميگويد من ديندار هستم، همه ميدانند كه اين دينداری او حقیقي است و نفاق نميكند! زیرا از كسي نميترسد و با اختيار و آزادي متدین شده است.
دسته ششم : آیات ارتداد
این دسته شامل آياتي است كه مستقیماً پيرامون ارتداد سخن میگویند. يعني موضوع برگشت و خروج از دين یا ايمان آوردن و بعد پشيمان شدن و رها کردن، در آنها آمده است.
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرا لَّمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلا» (نساء ۱۳۷)
همانا كساني كه ايمان آوردند و بعد كافر شدند و دوباره ايمان آوردند و باز هم كافر شدند، سپس به كفر خود افزودند، قطعاً خدا آنها را نمیآمرزد و آنها را به راهي هدايت نمیكند!
(بناءبراین قرآن مجازاتی برای بالاترين مرحله ارتداد که مدام اظهار ایمان کردن و کافر شدن و در کفر ماندن است، قائل نیست و فقط میگوید: خداوند آنها را نمیآمرزد.)
«مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَان وَلَـكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّه » (نحل ۱۰۶)
كسي كه بعد از ايمانش به خدا كافر شود، مگر كسي را كه مجبورش كنند، اما ايمان در دلش محكم است، ولی كسي كه سينه خود را براي پذيرا شدن كفر بگشايد، پس بر آنها غضبي است از خدا. (خشم خدا درون نظام عالم است، يعني عدم تبعيت از سنن الهي، خشم الهي را در پی دارد.)
«لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُواْ مُجْرِمِين» (توبه ۶۶)
امروز که قیامت است شما عذرخواهي نكنيد! کافر شدید بعد از اینکه ايمان آورديد، ما اگر از سَرِ تقصيرات گروهي از شما بگذريم، حتماً گروه ديگر را به دليل اينكه مجرم بودند، عذاب ميكنيم.
«وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَـئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَه» (بقره ۲۱۷)
و كسي كه از دينش بازگردد، پس در حالی که کافر است بمیرد، اينان اعمالشان در دنيا و آخرت تباه ميشود.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ …» (مائده ۵۴)
اي كساني كه ايمان آوردهاند هر كسي از شما كه از دين خودش بازگردد، پس بدانيد كه خدا قومي را خواهد آورد كه خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند…
همانطور که ملاحظه میشود در این دسته آیات نیز حکمی مبنی بر کشتن و مجازات مرتدان نیامده است.
سخن پایانی
گرچه این مقاله با تأکید بر متن قرآن نوشته شده و درباره ریشههای تاریخی و فقهی «ارتداد» بحث نمی کند اما به طور مختصر اشاره میکنم که در زمان پيامبر سه طایفة بزرگ مرتد شدند و پيامبر با آنها نجنگيد و هيچ يك از آنها را هم نكشت. در ماههای آخر عمر شریف پيامبر (ص) مردی نیز در يمن اعلام نبوت (نه ارتداد) كرد، به نام مُسَیلِمَة کذّاب، پس از آن هم زني به نام سجاح پيدا شد و او هم ادعاء نبوت كرد، و بعدها این دو با هم ازدواج نمودند و نيرو جمع كردند كه به مدينه حمله كنند. چون فاصلة عدن تا مدينه را میتوانستند در ظرف چند روز طی کنند و به مدینه حمله نمایند، پیامبر (ص) به علی (ع) و جمعی از مسلمانان دستور داد که به سمت آنجا حرکت کند. موقع حركت، پيامبر اكرم (ص) به اميرالمؤمنين (ع) فرمود: در اين سفر ( نميگويد در اين جنگ يا در اين نبرد، بلکه ميگويد در اين سفر)، اگر يك نفر به دست تو هدايت شود، بهتر است از تمام آنچه كه در دنيا خورشيد بر آن ميتابد!
در زمان ابيبكر هفت طایفه مرتد شدند و از دين برگشتند و يكي از آنها اعلام جنگ كرد، ابيبكر هم دستور داد با آنها وارد جنگ شدند و آنها را هم شكست دادند. بناءبراین ابوبکر با مرتدان نبرد تدافعی داشت و هرچند عدهیی از آنها در جنگ کشته شدند ولی حکمی در واجب القتل بودن مرتدان صادر نکرد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سایر اصحاب حضور داشتند و اگر چنین حکمی از رسول خدا رسیده بود متذکر میشدند و آن را لازم الاجراء میدانستند، در حالی که چنین چیزی در تاریخ صحیح مشاهده نمیشود.
به هر صورت علیرغم اینکه در هيچ يك از آيات قرآن، حکمی مبنی بر کشتن مرتد وجود ندارد، و در سنت پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم هم شاهدی بر وجود چنین حکمی یافت نمیشود، حکم کشتن مرتد در كتب فقهي آمده است و بسیار بدان پرداخته شده است. اینکه این حکم از چه زمانی وارد فقه اسلام (هم فقه شیعه و هم فقه اهل سنت) شده، و نیز تقسیم مرتدان به فطری و ملی و سایر احکامی که بر آنها حمل شده، از مسائلی است که دانستنش مستلزم پژوهش در کتب تاریخ و فقه میباشد.
در جمع بندی آنچه گذشت میتوان گفت؛ يكي از حقوق انسان، آزادی در انتخاب دين و ماندن در آن است. زیرا اگر انسان، از روی اجبار اعتقادی را بپذیرد، یا بالاجبار خود را مقید به آن بداند، حتی اگر آن اعتقاد حق باشد، نه تنها برای او مثمر ثمر نمیباشد، بلکه برای اجتماع مضر خواهد بود، زیرا که آن شخص مجبور به نفاق گشته است. هر انسانی حق دارد حتی به زیان خویش تصمیم بگیرد و اقدام کند و کسی نباید جلو او را بالاجبار بگیرد. از اين جهت، هرچند خداوند برای اعمال خلاف انسان، عذاب تعيين كرده، اما پیامبران را تنها به تبلیغ (تبشیر و انذار) فرمان داده و از اجبار مردمان به گرویدن به دین الهی یا ماندن در آن برحذر داشته است.
———————–
[۱]ـ برای توضیح بیشتر مراجعه نمایید به: «چند گفتار»، تألیف حکیم سید محمد جواد غروی، ص ۴۳ تا ۵۸ .
[۲]ـ اين معنا بر اساس توضیح شياطين در مجلد دوم كتاب «آدم از نظر قرآن» تألیف حکیم سید محمد جواد غروی میباشد.
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه مجذوبان نور نیست.
سید علی اصغر غروی