بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سؤالی رسیده بود. من از چنین سؤالی تعجب کردم، تعجب از اینکه مسئله اینقدر بدیهی است که محتاج به سؤال و جواب نبوده. پرسیده بودند روح در کجای بدن است! اول تعجب از این است که چرا چنین سؤالی میکند و بعد هم اینکه جوابش اینقدر مشکل است، جواب ندارد. فرض بفرمایید در حیوانات دیدهایم ماهی که زندگیاش در آب است وقتی که میمیرد روی آب میآید و همینطور حیوانات دیگر. روح یک چیزی است اضافهتر و جدا از ماده، نه جدا بودن، جدا بودن نیست، جسم بدون روح وجود ندارد، ولی وقتی روح آمد بر جسم مسلط میشود روح یک مرحلهی بالاتری است. اینکه در خیلی از نوشتههای عرفا میگویند آسمان اول یا آسمان دوم …، این آسمانها نیست بینهایت آسمان است. آسمانها منظور غلو روحیهی شخص است که در چه مرحلهای است. روح در همه جای بدن وجود دارد و اگر در یکی از جاهای بدن وجود نداشته باشد تبدیل به یک ماده میشود و به زودی میپوسد. البته چنین جوابی و جواب این سؤال را به کودکانمان بخواهیم بدهیم خیلی مشکل است. هر کس باید به احساس خودش رجوع کند.
مثلاً یکی یک عضو از اعضای بدنش درد میکند اینقدر کسل است که هیچ یک از اعضایش درست کار نمیکند، این شخص را نمیشود باز خواست کرد که تو دردت کجاست؟ اگر سرت درد میکند به حرف زدن چه ارتباط دارد؟! اگر دستت درد میکند همین طور. ولی نخیر، روح یک چیزی است که قابل تجزیه نیست که بگوییم دست روحش جداست پا جداست، نه! روح یک واحد بسیطی (تکی) است که در همهی جای بدن وجود دارد. مثل آب (یک مثلی است) وقتی آمد در یک انباری (انباری که کارهای سبک دارد) همهجا میرود و همهجا همان آب است، آب جداگانه نیست. روح هم همینطور است. منتهی در بزرگان و مؤمنین این روح در همهجا جریان دارد که حتی بعضیها میگویند روح جداگانهایم، به هر جهت یک روح مشترک در همهی مؤمنین هست همانطوری روح داخل بدن اگر دست لطمه ببیند، چشم و گوش متأثر میشوند این روح مؤمنین هم به نحوی است اگر به یک مؤمن لطمه بخورد مؤمنین دیگر متأثر میشوند.
داستان اویس قرنی در تذکرةالاولیاء هم نوشته شده است. خیلی صحابه تعریف او را از حضرت رسول شنیدند بعداً علاقمند شدند که به دیدار او بروند و این شخص را زیارت کنند که بعداً رفتند. اویس پرسید که شما که هستید؟ گفتند ما از دوستداران و محبّان حضرت رسول هستیم. اویس گفت که اشتباه میکنید من از اول دیدم که دندانهای شما همهاش سلامت است، حال آنکه من این دندانم (دندانی را با دست نشان داد) درد گرفت که دور انداختم فهمیدم در همان روز همین دندانِ پیغمبر سنگ خورد و درد گرفت، دندان من هم در همان روز درد گرفت. البته این نهایت ارادتی است که شایستهی اویس قرن است ولی از خصوصیات مؤمن است یعنی اگر ایمانش قوی بود به همین درجه میرسد. که تجلیاش در عالم ظاهر به صورت همدلی است و الحمدالله تاکنون خداوند این توفیق را به ما داده است که تا حدی به این صفت ایمان آراسته باشیم. انشاءالله خداوند بیشترش کند.