طنز شماره ۱۴؛ مدرک
دانشآموزی برگهی امتحانی را سفید داد و روی آن نوشت:سکوتم نشانهی نداشتن معلومات نیست… آنچه در ذهن من است
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
دانشآموزی برگهی امتحانی را سفید داد و روی آن نوشت:سکوتم نشانهی نداشتن معلومات نیست… آنچه در ذهن من است
گویند عبید در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینهی زندگى او را تأمین
گویند عبید در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینهی زندگى او را تأمین
خری و اشتری به دور از آبادی بهطور آزادانه با هم زندگی می کردند… نیمهشبی در حال چریدن علف،
خری و اشتری به دور از آبادی بهطور آزادانه با هم زندگی می کردند… نیمهشبی در حال چریدن علف،
یکی از بزرگانِ عصر با غلام خود گفت که از مالِ خود پارهای گوشت بستان و زیرهبایی معطّر بساز
یکی از بزرگانِ عصر با غلام خود گفت که از مالِ خود پارهای گوشت بستان و زیرهبایی معطّر بساز
فیلسوفی ستمدیده برای دادخواهی نزد پادشاهی رفت و هر چه التماس کرد، مؤثر نشد. ناچار بر قدمهای پادشاه افتاد
ﺣﺎﮐﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﺶ ﮔﻔﺖ: ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ! ﺣﺴﻨﮏ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﮔﻨﺪﻡ ﻭ ﺷﯿﺮ
مردی به یک مغازهی فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی خوشچهره اشاره
Copyright © Majzooban.Org 2024. All Rights Reserved