طرح مسئله حقوق زنان در جامعه دلالت بر آن مىكند كه بانوان در چنين جامعه اى مشكل حقوقى دارند . دشوارى در اين است كه سنتىهاى ما كمتر مقتضيات جهان جديد و متجدد رامىشناسند يا اصلا نمىشناسند
چكيده: زنانجامعه ما در مسائل حقوقى و جايگاهشان در جامعه، دچار مشكلاتى هستند و منشا اين مشكلات، چهرهاى است كه فقه و احكامشرعى ما در برخى موارد براىزنان ترسيم كرده است و سبب شده است زنان به عنوان موجوداتى فرودست و جنس دوم تلقى شوند . دنياىامروز و عقلانيت امروز با گذشته بسيار متفاوت است. ازاينرو، بايد در مسائل فقهى و حقوقى زنان نيز، متناسب با امروزتجديد نظر كرد و حقوقى مساوىبا مردان را به زنان اعطا نمود .
طرح مسئلهحقوق زنان در جامعه دلالتبر آن مىكند كه بانوان در چنين جامعهاى مشكل حقوقى دارند . دشوارى در اين است كهسنتىهاى ما كمتر مقتضيات جهان جديد ومتجدد را مىشناسند يا اصلا نمىشناسند . از سوى ديگر، با روشنفكرانى مواجه هستيم كه سنتخودرا نشناختهاند .
گاه فرد درفضاى ديگرى تنفس كرده و آنجا را هم درستيافته است، ولى امروز وقتى مىخواهد آن را به جامعه ما منتقل كند به خاطرنشناختن سنتبومى جامعه خود، كاملااشتباه مىكند . سخنانى مىگويد كه باعث مىشود موضعگيرى و حساسيت اهالى سنتبرانگيخته شودو به جاى اينكه قدمى در حل مشكلات جامعه برداشته شود باعث مىشود، مشكلات جامعه افزوده شود.
عقلانيتامروز با عقلانيت ديروز، زمين تا آسمان فرق كرده است. نمىگوييم همه چيز عوض شده است، اما مىگوييم بسيارى چيزها عوض شدهاست . اگر اين را كسى باورنكند يعنى اين دوران را و مقتضيات زمان و مكان را نمىشناسد . امروز بسيارى از مسائل است كهدينداران را از ويترين دينى خود خارج مىكند . اين مطالب، ديروز در ويترين دينداران بود و همه آن را مىديدند، ولى وهيچكس به آن اعتراضى نداشت .امروز گزارههايى است كه كوشش مىشود پنهان شود . بردگى تا دو قرن پيش، تا 150 سال پيش در تمام دنيامورد تاييد بود; فلاسفه در تاييد آن رساله و كتاب نوشتهاند و از آن دفاع كردهاند و به ذهن احدى خطور نمىكردكه اين كار زشت و غيرعقلايىاست، اما امروز در قرن 21، از قرن 20 به بعد مىبينيد، يكى از بندهاى مهم اعلاميه حقوق جهانى بشر،الغاء بردهدارى و بردگى است; يعنى اينكار زشتترين زشتها شمرده مىشود . نگاه به مسئله زنان در گذشته و امروز متفاوتاست كه عينا شبيه مسئله بردهدارىاست; يعنى همانگونه كه نگاه ديروزى به بردهدارى با ديد امروزى به آن تفاوت فراوانى دارد،مسئله زنان نيز در گذشته جنبههايى داشت و امروز جنبههاى متفاوتى دارد . در گذشته، نگاه به زن، نگاه ديگرى بود كهواقعا مىتوانيم اين را به فرهنگ گذشتهنسبتبدهيم; يعنى به قرن پيش از دوران رنسانس يا پيش از دوران تجدد نسبت دهيم . در همه دنيااينچنين بوده است و فقط اختصاص به جامعه عربى يا جامعه اسلامى، يا ايرانى و يا جامعه شرقى نداشته است و زن موجوددرجه دوم حساب مىشده است .زنموجودى فرودست و سخت آسيبپذير، محسوب مىشده است; موجودى كه همواره بايد در چتر حمايت مرد قرار گيردو اگر سايه پاسدارى مردانه از سر زن برداشته شود، بلافاصله مانند گلى است كه پژمرده مىشود و مانند گوهرى است كه به دستراهزنان ربوده مىشود، ازاينرو،همواره بايد تحت پاسدارى مردانه قرار بگيرد . پدر، برادر، شوهر و فرزند پسر، اين امتيازى است كهشما در بيشتر جوامع مشاهده مىكنيد . گذشته و دوران پيش از تجدد دورانى بوده است كه شرايط فيزيكى، بدن، زور بازو و قدرتفيزيكى حرف اول را مىزده است .مشخص است در جامعهاى كه قدرت فيزيكى بدن حرف اول را مىزند، زن در آن جامعه چندان جايگاهىنمىتواند داشته باشد . در گذشته; به دلايل مختلف، معيشت و تامين هزينههاى زندگى به عهده مردان بوده است . توليد غالبامردانه بوده است، نه اينكه زناننقشى در آن نداشتند، منتها غالبا پول درآوردن و تكفل كردن مايحتاج زندگى خانواده در بسيارى ازجوامع، بيشتر به دوش مردان بوده است . وقتى كسى پول مىدهد مىتواند سياست تعيين بكند، زمامدارى كند و بگويد اينگونهباش يا آنگونه باش، چنين باش ياچنين نباش . ازاينرو، خيلى طبيعى است اگر نفقه به عهده مرد باشد، زمامدارى ورياستخانواده نيز به عهده مرد خواهد بود . همان كسى كه مايحتاج خانواده را تامينمىكند، مىتواند حرف اول را در خانواده بزند . در جهان جديد جنسيت عامل تبعيض نيست . نكته بسيار جالب اين است كه درگذشته، نه تنها جنسيت عامل تبعيض بود،بلكه رنگ و نژاد هم عامل تبعيض بوده . اسلام آمد و گفت كه «لا فخر لعربيه على الاعجمى و لالا اسود الا ابيض» يعنى تبعيضها و امتيازهاى نژادى به لحاظ رنگ پوست را رد مىكند . در اين دين، نژاد بر انسانيتمقدم نيست . آنچه خداوند به آن نگاهمىكند رنگ من نيست و اگر دقيقتر بخواهيم ذكر كنيم، «عندالله» حتى به جنس ما هم نگاه نمىكند. مقتضاى زمان جديد اين است كه انسان معيار ارزش شده است و همه امورى كه احيانا در انسانها تفاوت ايجاد مىكند، اين رامنشاء تبعيض حقوقى ندانستهاند. جامعه مردانه جامعهاى مطلوب نيست . جامعه متشكل از زن و مرد به معناى پذيرش اين مطلباست كه جامعه را به پويش و جهش وا مىدارد; پس اين اختلاف بايد باشد، ولى حرف در اين است كه آيا اختلاف و تفاوتهاىبيولوژى و فيزيولوژيك و فيزيكى وبدنى، مىتوانند منشا تفاوتهاى حقوقى شوند; كدام دليل معرفتشناختى يا كدام دليل فلسفىمىتواند اثبات كند زن و مرد چون به دليل فيزيولوژيك با هم متفاوتند، حقوقشان هم بايد متفاوت باشد . ازاينرو، انسانامروز معتقد است زن و مرد هر دو اگرفرصتهاى مساوى داشته باشند مىتوانند همانند هم پيش بروند و لازم نيست كه زن، مرد شود و يامرد، زن شود، هر يك شكل طبيعى مسير خود را دنبال خواهد كرد. اگر امروز فرصتهاى مساوى در اختيار دو جنس متفاوت قرار داده شود هركدام استعدادهاى خود را بروزخواهد داد .
در ادبياتدينى ما دو سيما از زن به چشم مىخورد . يك سيما كه بيشتر قرآنى است و در بسيارى از آيات قرآن اين سيما رامىتوان مشاهده كرد . زن انسانىمتفاوت با مرد اما همپاى مرد است، هيچ صفت فرودستى در اين سيماى اول مشاهده نمىشود . آيات متعددىهست كه هر مسلمانى قاعدتا با اينها آشناست و اصلا احساس نمىكند كه زن پايينتر از مرد است، يا زن براى مرد آفريدهشده است . هر كسى كه عمل صالح انجامدهد و مؤمن باشد، ما او را به حيات طيبه و زندگى پاكيزه آخرت رهنمون خواهيم شد و هرگز چيزىاز او ضايع نخواهيم كرد . اين سيما يك سيماى انسانى است و امروز هم ما با اين سيما هيچ مشكلى نداريم . و اتفاقا همهكوشش من تقويت اين سيماست; بهنظرم، سيماى قرآنى كه بايد در جوامع مختلف دينى آن را شناخت و شناساند .
سيماى دوم،بيشتر سيماى شرعى و فقهى است; يعنى در احكام ما اين سيماى دوم بيشتر مشاهده مىشود . اين سيما، از زن يك چهرهانسان فرودست و آسيبپذير و نيازمندپاسدارى دائمى مرد ارائه مىكند . كدام سيما، سيماى اصلى است؟ كدام سيما سيماى الاهى زن است؟ ايندوتا هر چه هست هر دو با هم نمىتوانند جمع شوند.
به نظر من،اين سيماى دوم رسوب عرف جهان گذشته در دين ماست . اين دقيقا سازگار با آن فرهنگى است كه ما توصيفش كرديم . اينفرهنگ، فقط فرهنگ ايرانى و عربى و شرقىنيست، فرهنگ جهانى بوده است . جايى را سراغ داريم كه نسبتبه زنان اينگونه نيانديشيدهباشند؟ در اروپاى قرون وسطى وضع چندان بهتر از اين نبوده است كه در عرب جاهلى يا ايران گذشته بوده است، منتها باتفاوتهايى جزئى; اما كلىاشهمينبود كه خدمتشما عرض شد .
متاسفانه،كسانى هستند كه مىپندارند هر آنچه متعلق به دين يا فرهنگ ملى ما است، همه رها كردنى است; يا آنچه كه امروز ازدنياى جديد آمده است، همه پسنديدهنيست . اين را بگويم نجابت و عفافى كه در فرهنگ ملى و دينى ما است، با يك دنيا عوض كردنى نيست. اين ارزشهايى است كه ما بايد با پذيرش مقتضيات دنياى جديد آن را حفظ كنيم و به نظر من، مىتوان اين را حفظ كرد .امروز كسانى هستند كه تلازمى ايجادكردهاند; براى مثال، بين مدرن بودن و روابط آزاد پيش از ازدواج درحالىكه اين، هرگز نهدر فرهنگ دينى ما پذيرش مىشود و نه در فرهنگ ملى ما مورد پسند است .
من مىخواهمالان برخى نواقص حقوقى خودمان را بشمارم . اميدوارم با شنيدن يك نقصان حقوقى، بلافاصله ذهنمان به اين طرف معطوف نشودكه پس همه اين احكام نادرست است،خير . اين احكام مواردى دارد كه در هر مجمع حقوقى بنده افتخار مىكنم از آن دفاع كنم، البتهموارد نقصانى هم دارد كه به آن اشاره خواهم كرد.
كار دشوارمجتهدين بصير، همين است كه بتوانند آن گوهرهاى معتبر دينى را از اين عناصر رسوب گرفته و عرفى جدا كنند . اين، درواقع كار نوانديشى دينى است كهبتوانند آنچه كه احكام ثابت دينى است، از آنچه كه احكام عرفى متعلق به گذشته است جدا كنند . درمجموعه ادبيات دينى ما هر دو بخش مشاهده مىشود; يعنى هم آن احكام ثابتى كه دلالتبر پيام جاودانه دين دارد، هم برخى ازاحكامى كه متاثر از عرف زمانه وفرهنگ ديروز هستند . مثلا ما در زمينه ازدواج تفاوتها را مىبينيم: دختر و پسر براى ازدواج كردننيازى به تحصيل اذن پدر ندارند، اما بسيارى از علماى ما احتياط مىكنند، فتوا هم نمىدهند، احتياطا مىگويند دختر درنخستين ازدواج خودش از پدرش اجازهبگيرد . چه اشكالى دارد اگر اذن لازم است، هم براى پسر لازم باشد و هم براى دختر . دختر چقدراز پسر كمتر است؟ هر دو انصافا در آن شرايط احساساتىاند، اگر احساساتى بودن ملاك باشد، هر دو در عنفوان جوانى در امرازدواج، عواطفشان بر عقلشان برترىدارد و تنها اختصاص به دختران هم ندارد . در زندگى زناشويى، بحث رياست مرد بر خانواده مطرحاست; اين رياست را هم، برخى مانند ولايت مطلقه مىدانند و مانند حكومت استبدادى كه حرف اول و آخر، حرف مرد است و اگر زنذرهاى خلاف نظر مرد عمل كرد، جاىاو جهنم است و ناشزه شده است . چه اشكالى دارد بگوييم امور با مشورت يكديگر سامان بيابد، ولىمامور اجرايى مرد باشد . به هر حال، هر جامعهاى يك نفر، دو نفر، يا سه نفر باشد يك مجرى مىطلبد، ولى تصميم با مشورتگرفته شود، فرض كنيد مجرى هم مردباشد، اشكالى دارد يا حكم ديگر . بنابر تبعيت زوجه از زوج در اقامتگاه، اگر بپرسند خانه تو كجااست، مىگويى خانه مرد كجا است تا خانه من بر اساس خانه او تعيين شود . چه اشكالى دارد ما اقامتگاه را بر اساس رضايتتنظيم كنيم . دو حق در خانوادهنسبتبه فرزندان موجود است: 1 . حق ولايت نسبتبه فرزندان; 2 . حق حضانت، يعنى تا زمانى كهفرزندان صغيرند و بالغ نشدهاند و مكلف نشدهاند، اداره آنها و خرجشان و تصميمگيرى درمورد آنها با كيست؟ تصميمگيرى مطلقا به عهده پدر و جد پدرى است . حتى اگر پدر و جد پدرى از دنيا بروند، يكى را بهعنوان وصى انتخاب مىكنند ووصى پدر يا جد پدرى، تصميماش بر تصميم مادر براى فرزندان مقدم است . چه اشكالى دارد ما اينجاولايت نسبتبه فرزندان را بر سبيل تساوى براى پدر و مادر قرار بدهيم اگر پدر معتادباشد قطعا ساقط است و ولايت مادر هم، اگر خدايى ناكرده منحرف باشد، باطل است و ميان پدر و مادر از اين زاويه تفاوتى نيست .
در موردحضانت و نگهدارى طفل، به خصوص اگر كوچك و شيرخواره باشد، تا بزرگ شود گفته شده استحضانت طفل تا 2 سالگى در مورد پسر وتا 7 سالگى در مورد دختر با مادراست; در صورتى كه ازدواج مجدد نكرده باشد; در صورتى كه ازدواج كرد، بلافاصله فرزند از اوگرفته مىشود و بعد از اين سنها هم همه مسئوليتها به عهده پدر خواهد بود . حالا اگر بخواهيم پسر 2 ساله را از مادرش جداكنيم، البته مسئله براى زمانىاست كه پدر و مادر از هم جدا شده باشند، به نظر مىرسد مىتوان به گونهاى ديگر انديشيد .دستكم، احتمال اين است كه بگوييم هر دو تا سن بلوغ در اختيار مادر صالح باشد مگر دادگاه احراز كند كه مادر بهدليلهاى محكمه پسند صلاحيتحضانتفرزندش را ندارد .
اشاره
آقاى كديوردر سخنان خود به مسائل متعددى اشاره كردهاند كه آنها را در چند محور اساسى بررسى مىكنيم:
1 . تحقير زن در فرهنگهاى پيشين:
ايشان ضمنبيان تلقىهاى نادرست پيشينيان در اقوام و ملل مختلف درباره زن گفتهاند: «اين گذشته كه ذكر مىكنيم، فقط مختصجوامع اسلامى نيست تا ما بخواهيماولياء دين خود را شماتت كنيم … اين فرهنگ جهانى است كه آن روز در مورد زن به گونهاىمىانديشيده است و امروز به گونهاى ديگر مىانديشد .» پرسش اساسى از وى اين است كه اعتقاد بهتاثيرپذيرى پيامبر و معصومين عليهم السلام از فرهنگ زمانه، چگونه با عصمت آنان سازگار است؟ اگر به چنين سخنى ملتزم شويم،به كداميك از سخنان اولياء دينمىتوان اعتماد نمود و آنگاه چگونه مىتوان اطمينان داشت كه آيات قرآن كريم نيز تحت تاثيرفرهنگ زمانه قرار نگرفته باشد و يا دستكم، پيامبر در برداشت وحى و ابلاغ آن از كژىهاى زمان خويش تاثير نگرفته باشد؟اعتقاد به عصمت اولياء دين، به ويژهعصمت در ارائه معارف دين، مهمترين و بلكه زيربنايىترين عامل اعتقاد ما به استحكام و درستىمعارف و احكام اسلامى است .
2 . فرودستى زنان
وى معتقد استدر گذشته، زن موجودى فرودست و سخت آسيبپذير محسوب مىشده است; موجودى كه همواره بايد در چتر حمايت مرد قرارگيرد و اگر سايه پاسدارى مردانه از سرزن برداشته شود، بلافاصله مانند گلى است كه پژمرده مىشود.»
اولا،آسيبپذيرى و نياز به مراقب خاص داشتن به معنى فرودستى و درجه دوم بودن نيست; چه بسيار امور گرانقدرى كه از حمايتهاو مراقبتهاى ويژه برخوردارند،اما نه تنها درجه دوم محسوب نمىشوند، بلكه در موقعيتى بس ارزشمند قرار دارند . آيا مراقبتخاصو ويژه از گل، دليل بر كم ارزش بودن آن است؟ آيا مراقبتها و حمايتهاى ويژه دولتهاى امروز جهان از استعدادهاى درخشان،به معنى فرودستى آنان است؟ امروزهپس از سالها شعارهاى فمينيستى در دنياى غرب، بسيارى از نويسندگان و محققان آنان برتفاوتهاى عميق روحى و روانى زن و مرد تاكيد كرده و نياز زن به حمايتهاى مرد را ازصفات غريزى و فطرى او مىدانند .(1) ثانيا، بهاعتقادما، مسئله درستبر عكس چيزى است كه وى ادعا مىكند . انسانها در طول تاريخ با درك فطرى خويش،دريافتهاند كه زنان به دليل لطافت و ظرافت جسمى، همواره مورد توجه مردان مهاجم قرارمىگيرند و طبعا توان مقاومت در برابر قدرت جسمى مردان را ندارند . ازاينرو، به حمايت از زنان در كانون خانوادهپرداختهاند . اسلام نيز نه تنها بر اينرويه مهر تاييد نهاده است، بلكه آن را تكميل نموده است . سرپرستى شوهر نسبتبه همسر و پدرنسبتبه فرزندان، به ويژه دختران، عامل بسيار مهمى در آسايش و آرامش و امنيت روانىآنان خواهد بود . سزاوار نيست اين ارزش اصيل ملى و اسلامى خود را، كه سبب مىشود مردانبه حمايت كامل از خانواده خويش برخيزند و همواره نگاهبان آنان باشند و نگذارند سختىهاى مادى وروحى روزگار بر آنانفشار وارد سازد، فرودستى زنان قلمدادنماييم . البته همه خانوادههاى مسلمان ايرانى مىدانند كه حمايت مردان از زنان، بدين معنا نيستكه زنان از خود قدرت تصميمگيرى ندارند . بلكه آزادى و اختيار زنان همواره محفوظ و محترم است.
ايشان،همچنين تامين نفقه زن توسط مرد را نيز از مصاديق فرودستى زنان تلقى كردهاند . جالب استبدانيم گروهى از فمينيستهاىغربى معتقد بودند زنان بايد با همهتوان از زير سلطه مردان خارج شوند . ازاينرو، نفقه را كه عامل سلطه مرد بر زن است، نفىمىكردند و معتقد بودند ازدواج و تشكيل خانواده، اولين گام اسارت زنان است . ازاينرو، زنان را به تجرد و سپس بههمجنسگرايى تشويق كردند .امادر نگاه انديشه اصيل اسلامى، پرداخت نفقه نه براى اسارت زن، بلكه براى تكريم اوست; اسلام با اين كار،زحمت نان آورى و كار طاقتفرساى تامين معاش را از دوش زنان برداشته است تا آنان با خيالى آسوده، فرزندانى پاك و شادابتربيت نمايند و در ايام باردارى وزايمان و پس از آن، دغدغه كار و تامين اقتصادى خانواده نداشته باشند، بلكه مردان را در خدمتآنان قرار داده است تا بتوانند كانون خانواده را براى فرزندان و همسر خويش به سكوى عروج به صفات عالى انسانى مبدلسازند . اينها، همه در حالى است كهاسلام تلاش و كار اقتصادى زنان را ممنوع نساخته و آنان را مالك اموال خود دانسته است واستقلال اقتصادى آنان را به رسميتشناخته و حقوق مالى آنان را محترم شمرده است . امابا اين همه، هر چند زن در خانواده از اموال و امكانات مالى شخصى فراوانى برخوردار باشد و يا منبع درآمد داشته باشد، بازهم وظيفه نانآورى و تامين نفقهاز عهده مرد برداشته نخواهد شد .
3 . تفاوتهاى حقوقى
ايشان ضمنانكار تاثير جنسيت در تفاوتهاى حقوقى مىگويد: «كدام دليل معرفتشناختى يا كدام دليل فلسفى، مىتواند اثبات كند زنو مرد چون به دليل فيزيولوژيكبا هم متفاوتند، حقوقشان هم بايد متفاوت باشد .» به نظر مىرسد وى با اينكه مدعى آشنايى باغرب و حضور در دانشگاههاى آن است، با ديدگاههاى فمينيستى دنياى غرب آشنا نيست; چرا كه فمينيستهاى موج دوم و فرا مدرن،امروزه بر تاثير تفاوتهاىبيولوژيك زن و مرد در عرصه حقوق و قوانين، صحه مىگذارند . و اين مسئله از پشتوانه معرفتى وفلسفى نيز برخوردار است; زيرا چنانچه تفاوتهاى روحى و روانى زن و مرد در مسير تعالى زن و مرد در جامعه مورد توجه قرارنگيرد و زنان به سوى مردانه شدن ومردان به سوى زنانه شدن بروند، قطعا به كمال واقعى خويش نخواهند رسيد .
به علاوه، وىچگونه چنين سخنى را بر زنان مىراند در حالىكه خود در همين سخنرانى مىگويد: «اين احكام [احكام اسلامى زنان]مواردى دارد كه در هر مجمع حقوقى،بنده افتخار مىكنم از آن دفاع كنم» . البته ممكن است مراد وى اين باشد كه تفاوتهاىبيولوژيك نبايد موجب تفاوتهاى حقوقى ناروا و ظالمانه شوند كه در اين صورت سخن قابل قبولىاست .
4 . سيماى قرآنى، سيماى فقهى
وى مدعىاستسيماى قرآنى زن، سيماى مطلوبى است كه در همه جهان قابل دفاع است، اما سيماى زن در فقه و احكام شرعى سيماى مناسبىنيست و بايد اصلاح شود .
اولا، اگرمراد وى اين است كه سيماى زن در قرآن متناسب با ادبيات تجددگرايى و تشابه و همانندى زن و مرد است، چنين سخنى ناصواباست . نگاهى به فرهنگ قرآن و سيماىزن در قرآن، نشان مىدهد كه قرآن فرهنگ تشابه مطلق زن و مرد در همه عرصهها را نفى كرده وبر فرهنگ و تفكر تناسب و تعادل در روابط زن و مرد، تاكيد مىنمايد . همين مسئله حجاب كه وى نيز از آن دفاع كرده است،از مصاديق آشكار تفاوتهاى زنو مرد است . جالب استبدانيم بيش از سى آيه در قرآن كريم، تفاوتهاى حقوقى زن و مرد را بيانكرده است كه از جمله تفاوت در ارثبرى، شهادت و گواهى، حق طلاق، سرپرستى خانواده، عده و موارد ديگر را مىتوان نام برد. بايد از وى پرسيد آيا در قرآنمسئله سرپرستى و قواميت مرد در كانون خانواده و مسئله پرداخت نفقه زنان توسط مردان – كه به اعتقاد وى موجب فرودستى زنان است – بهعنوان ديدگاه اسلامى مطرح نشده است؟
خداوند متعالبه عنوان قانونگذار شريعت اسلامى، بر اساس حكمتبالغه خويش و بر اساس مشتركات و تفاوتهاى تكوينى وشرايط طبيعى زن و مرد، نقشهاىمشترك و متفاوت را براى آن دو ترسيم كرده است، كه هم منطقى و قابل دفاع است و هم در همه جوامع، كم وبيش پذيرفته شده است .
ثانيا، سخنانوى اين توهم را ايجاد مىكند كه تنها منبع شناختشخصيت و سيماى زن، قرآن كريم است درحالىكه از منابعمسلم و قطعى دين، سنتيعنىسخن، عمل و تقرير معصومين عليهم السلام است كه همواره در كنار كتاب به عنوان يكى از مهمترينمنابع معارف اسلامى قرار داشته است و بلكه در حديث متواتر ثقلين خواندهايم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهفرمودند: كتاب و عترت (سنت) از يكديگرجدايى ناپذيرند و تمسك به يكى از اين دو بدون ديگرى، سرانجامى جز گمراهى و ضلالت ندارد . بهعلاوه، در بسيارى از موارد، قرآن كريم به ذكر كليات اكتفا كرده و بيان جزئيات را بهپيامبر اسلام و پس از ايشان ائمه هدى عليهم السلام واگذار كرده است كه از آن جمله است:حج، نماز، زكات و مانند آنها كه قرآن كريم تنها حكم وجوب آنها را بيان كرده و نحوه انجام آنها و ديگر جزئيات را بياننكرده است . بنابراين توجه بهمنابع روايى، در فهم احكام و معارف اسلامى نقشى اساسى دارد.
پىنوشت:
1) رك: جوزف تك، معماى زن .
منابع مقاله:
مجله بازتاب انديشه، شماره 45، كديور، محسن