Search
Close this search box.

شاهنامه و عرفان، «نوشدارو» نماد فیض الهی و شراب روحانی

فرودسی - شاهنامه - نوشداروپیرامون مفاهیم و تعابیر اثر گرانسنگ حكیم توس ـ شاهنامه ـ مطالعات مختلفی صورت گرفته است. از این میان استاد یدالله قائم پناه در کتابی با عنوان «عرفان و شاهنامه» داستانها و عناصر به کار رفته در این اثر حماسی را از منظر صوفیانه مورد تحلیل قرار داده و با اصطلاحات مصطلح عرفانی منطبق کرده است.

با توجه به ایام بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، بخشی از این کتاب با موضوع «نوشدارو، نماد فیض الهی و شراب روحانی» انتخاب کرده که در ادامه با هم می‌خوانیم:

به فرمودة شیخ محمود شبستری:

مسافر آن بود كو بگذرد زود
ز خود صافی شود چون آتش از دود

رستم نیز كه سالك طریق الی ا… است در مسیر سلوك خود منازل شهوات و علایق نفسانی و لذات جسمانی را پشت سر نهاده، حجاب ظلمت را دریده، لباس جهل و نادانی را از تن به در كرده و به مقام «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نائل گشته است.
اكنون كه وی به مشكاه خودشناسی دست یافته می‌داند كه برای رسیدن به فناء فی‌ا… لازم است كه یك گام دیگر برداشته شود و آن گام جز این نیست كه باید «از ظلمت تعی‍ّن خودی كه حجاب نور اصل و حقیقت اوست، صافی گردد و پردة پندار خودی از روی حقیقت براندازد» چرا كه به قول شارح گلشن راز «حجاب میان سالك و حق، هستی موهوم سالك است»
همچنین وی (رستم) ناظر به آفتاب تابناك خداشناسی است و به تجربه دریافته كه باید خودی خود را بشكند و از جان بگذرد تا به وصال الهی برسد لذا درصدد آن است كه در پیش رخ حضرت دوست جان‌افشانی كند .
اما گذر از جان كار ساده‌ای نیست. چرا كه خرمن جان خرمنی انبوه است :

كار هر بز نیست خرمن كوفتن
گاو نر می‌خواهد و مرد كهن

اینجاست كه رستم از در عجز درآمده و درخواست نوشدارو می‌كند. (به م‍َثل گویی مرد كهن دنبال گاو نر است) نوشدارو در حقیقت برای سهراب نیست برای رفع هیجانات روحی رستم است او طالب فیض رحمانی و شراب روحانی است تا در سایة آن دمی بیاساید و بتواند اضطراب هستی خود را برطرف سازد. اما انتظاری كه رستم برای رسیدن نوشدارو می‌كشد، در حقیقت صبر بر طاعت است كه خود موجب دریافت پاداش الهی است زیرا كه خداوند فرموده است«ان‍ّما یوفی‌‌ّ الص‍ّابرون اجرهم بغیر حساب‌ٍ» شكیبایان را مزدی‌ست بی‌حساب.
آری رستم سینة بی‌كبر و كینه را آیینه ساخته و هر لحظه در او می‌بیند كالصبر مفتاح الفرج است. نهایتا‌ً نوشدارو كه نماد و رمزی از فیض الهی است می‌رسد و دل رستم را ز تنهایی نجات می‌بخشد. آری این فیض همدم تنهایی دل عارفان است چنان كه حافظ نیز او را از خدایش می‌طلبید و می‌گفت:

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

به بیان دیگر نوشدارو همان شراب روحانی است كه عارف بزرگ عالم عشق، شیخ بهایی چون هزاران عارف دیگر طالب آن بود و می‌گفت:

ساقیا بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی بیاسایم، زین حجاب جسمانی

كاووس، نماد پیر باده‌فروش
پیر كلمه‌ای است كه در ادبیات عرفانی مكررا‌ً به‌‌كار رفته و معانی مختلفی از آن اخذ شده است.این واژه ‌گاه به معنی قطب و رهبر و گاهی به معنای رند خراباتی و عقل به‌كار رفته است.
البته به لحاظ اینكه عقل در طول عمر انسان، نقش رهبری را ایفا می‌كند می‌توان گفت واژه قطب و رهبر نیز توسعا‌ً شامل عقل هم می‌شود، به هر حال «پیر در اصطلاح صوفیان و عارفان، به معنی پیشوا و رهبری است كه سالك بی‌مدد و یاری آن به حق واصل نمی‌شود» چرا كه «پیر در تصوف، قطب دایرة امكان و متصدی تربیت و تهذیب سالك و ایصال او به حق است. از این رو، دستور او، بی چون و چرا در هر باب مطاع و متبع است»
از نظر احمد جام معروف به ژنده پیل، پیر باید راهدان باشد و راه‌رفته، عالم باشد و ناصح، نیكخواه باشد و سیرت پیغمبران داشته باشد، كما قال النبی علیه‌السلام: الشیخ فی قومه‌ِ كالنبی‌ِّ فی ام‍َّته همچنین نقل شده كه «پیر چنان باید كه بازطبع باشد نه كركس‌طبع. هر پیری كه كركس‌طبع باشد، گرد وی نباید گردید كه راه دین بر تو تباه كند و تو را در دین و شریعت چنان سرگردان كند كه ندانی كجایی» كاووس هم كه پادشاه و رهبر ایران، سرزمین و وطن رستم ا‌ست به گفتة فردوسی وقتی كه گودرز فرستاده رستم پیش او می‌آید و می‌گوید كه وی (رستم) گفته:

به دشنه جگر‌گاه پور دلیر
دریدم كه رستم مماناد دیر
گرت هیچ یاد است كردار من
یكی رنجه كن دل به تیمار من
از آن نوشدارو كه در گنج توست
كجا خستگان را كند تندرست
به نزدیك من با یكی جام می
سزد گر فرستی هم‌اكنون ز پی
مگر كاو به بخت تو بهتر شود
چون من پیش تخت تو كهتر شود

اما كاووس در جواب گودرز می‌گوید:
اگرچه رستم را در نزد ما قدر و مرتبة والایی است ولیكن:

نخواهم كه هرگز بد آید بروی
كه هستش بسی نزد من آبروی
ولیكن اگر داروی نوش، من
دهم زنده ماند یل پیلتن
شود پشت رستم به‌نیر‌و‌ت‍َرا
هلاك آورد بی‌گمان مر مرا

هر خواننده‌ای می‌فهمد كه امتناع ورزیدن كاووس از تسلیم نوشدارو، در ظاهر قضیه كاملا‌ً به زیان رستم است. بر این اساس انتظار می‌رود، رستم كه پهلوان بی‌رقیب خطة ایران زمین ا‌ست به محض دست‌یازی به كاووس قصد هلاكت وی كند، و در صورت دست‌یابی اگر وی را از پای درمی‌آورد سزاوار ملامت نبود، چرا كه رفع نیاز رستم با توجه به مقام و موقعیت كاووس كمترین خواسته‌ای بود كه از سوی رستم انتظار می‌رفت،
اما بر عكس، طبق گفتة شاهنامه می‌بینیم كه:

ز سهراب چون شد خبر نزد شاه
بیامد به نزدیك گو با سپاه

و آن‌گاه:

به رستم چنین گفت كاووس كی
كه از كوه البرز تا آب نی
همی برد خواهد بگردش سپهر
نباید فكندن بدین خاك مهر
یكی زود میرد یكی دیرتر
سرانجام بر مرگ باشد گذر
دل و جان از این رفته خرسند كن
همان گوش سوی خردمند كن

در اینجا اولین چیزی كه به ذهن، می‌رسد این است كه رستم در‌حالی‌كه بر ستیغ كوه خشم و هیجان روحی قائم است، جای دارد كه چون شیر ژیان بر كاووس بر آشوبد و قصد هلاكش نماید ولیكن نه تنها معترض وی نمی‌شود بلكه بر احساسات دردمندانة خود غلبه می‌كند و پند و اندرز كاووس را به گوش جان می‌نیوشد.
راستی چه شده است؟ آیا رستم از كاووس و سپاه وی می‌ترسد؟
هیهات از چنین اندیشه‌ای چرا كه رستم بارها بر سپاهیان گران خروشیده و پشت یلان زیادی را به خاك مالیده است.

این‌جاست كه باید باور كرد كاووس همان پیر و قطب رستم است، همان پیری كه لسان‌الغیب شیرازی او را پی می‌فروش می‌خواند و همچنان‌كه در مبحث «نوشدارو، نماد شراب روحانی» گفته شد، نوشدارو پند و اندرز كاووس است كه به رستم می‌رسد و آلام و اندوهش را فرو نشانده و آرامشش می‌بخشد، همین‌جاست كه خوانندة شاهنامه باید از خود بپرسد كه چرا نوشدارو در وقت مناسب به سهراب نمی‌رسد؟ آیا فردوسی ناخواسته و بر اثر تصادف داستان را به صورتی كه در شاهنامه آمده سروده است؟ یا اینكه او فهمیده بود كه اگر داستان برخلاف آنچه كه در كتابش آورده سروده شود رمز داستان دچار مشكل گشته و از ارزش فعلی آن نیز كاسته خواهد شد. به علت اینكه نوشدارو خاصیت درمان و حیات ‌بخشی دارد و اگر در وقت مناسب به سهراب كه نماد نفس رستم است می‌رسید سهراب زنده می‌ماند و همچنان رقیب سرسخت رستم به حساب می‌آمد و شاید هم رستم را از پای درمی‌آورد و این مسئله جنبه رمزی و عرفانی داستان را دچار مشكل می‌ساخت.
البته شاید كسی بر این سخن ایراد بگیرد و بگوید: این حرف وقتی قابل پذیرش بود، كه رستم و سهراب كماكان نسبت به پدر و فرزند بودن خود غافل بودند در صورتی كه قبل از اینكه رستم گودرز را برای نوشدارو بفرستد آن دو از موضوع مطلع شده بودند. و لذا برای جنگیدن مجدد آن دو با هم هیچ دلیلی وجود ندارد.!
پاسخ ما این است كه اولاً هیچ تضمینی برای نجنگیدن مجدد آنها نیز وجود ندارد. ثانیا‌ً ایراد پیش‌بینی شده ناظر بر ظاهر داستان می‌باشد و فارغ از جنبه رمزی مطرح‌شده برای داستان مذكور طرح گردیده است، درحالی‌كه سخن نگارنده ناظر بر جنبه رمزی داستان می‌باشد.نتیجه اینكه بر اساس مطلب فوق شایسته‌ترین وجه این است كه بگوییم كاووس نماد پیر می‌فروش است و می و نوشدارو هم پند و اندرز اوست كه چون تریاق زهر است و حیاتبخش، كه كاووس در وقت مناسب آن را تقدیم رستم می‌كند و وی را از چنگ دیو غم و اندوه رهایی و از ظلمت جسمانی نجات می‌بخشد.

– ید الله قائم پناه