Search
Close this search box.

شريعت و فقه استدلالي : شیوه معاویه در استبداد و انحصار

Image

ازدیرزمان میان استبداد و جهل مردمان ارتباط مستقیمی برقرار بوده است و تمامی تلاش پیامبران آگاهی دادن به مردمان بوده تا خودشان بر علیه ظلم و برای برقراری قسط قیام نمایند  

از دیرزمان میان استبداد و جهل مردمان ارتباط مستقیمی برقرار بودهاست و تمامی تلاش پیامبران آگاهی دادن به مردمان بوده تا خودشان بر علیه ظلم وبرای برقراری قسط قیام نمایند . مستبدین در برابر این تعالیم چاره ای جز منحرفساختن پیام و دعوت انبیاء نمی یافتند . دین خاتم هم از این قاعده مستثنی نبود و ازهمان ابتداء ، خرافات و موهوماتی جایگزین جان مایه کلام پیامبر گشت . این موضوع درکتاب «فقه استدلالی» اثر آیت الله غروی به طور مبسوط تبیین گشته و نشان داده شدهکه چطور این شیوه بر تمامی تاریخ اسلام حاکم بوده است . این مقاله قسمت کوچکی استاز این بخش کتاب فقه استدلالی (ص 480 به بعد)

شیوه معاویه و اغلب خلفاء بنی امیه و بنی عباس ، اینگونه بود کهفقهاء و قضات و محدثین وائمه جمعه و جماعات را خودشان تعیین می کردند و افرادی رابرمی گزیدند و مناصب و مشاغل مهم را به آنها می سپردند که بتوانند مقاصد واهدافشان را تحصیل و تکمیل نمایند و مهر صحت بر اعمالشان نهند ، و فقه دین را بهنحوی تالیف و تدوین و ترویج کنند که با اغراض و خواست های آنان منطبق باشد ، یاحداقل منافی و مزاحم منویاتشان نباشد .
این سیره و روش منوط به این بود که مردم را از توجه به وظائف حکومت ، که قرآن وسنت و طریقه رسول تاسیس و تبیین نموده اند ، بازدارند و افکار توده مسلمین را بهیک سلسله مسائل قشری و صوری و شعاری و تنها تلاوت قرآن واذکار و ادعیه متوجه ومعطوف دارند، و دین را عبارت از همین سیره و مسائل بدانند و مفهوم تقوی و تزکیه وعبادت را در پیروی از آن جلوه دهند ، واز عدل و ظلم ، آزادی و استبداد ، حفظ وتامین حقوق مالی و عرضی و ناموسی و سائر حقوق سخنی به میان نیاورند ، و بحث وتحقیق و تفتیش اعمال اولیاء امور و تطبیق آنها با کتاب و سنت در کار نباشد ، تاخلفاء و دست نشاندگانشان آنها با کمال اطمینان و آسایش و آرامش و بدون دردسر ،آزادانه و مستبدانه ، بر اریکه قدرت و حکومت متکی بوده ، به تمام امیال نفسانی وشهوات حیوانی و شیطانی نائل آیند. بلامنازع بر جان و مال و عرض و ناموس و سایرحقوق خلق تسلط و استیلاء داشته ، کسی در برابرشان قیام نکند ، و از این راه دین واحکام الهی نتواند آنها را محکوم نماید و غاصب و ناشایسته بشمارد و باعث شورش وانقلاب گردد ، و به تدریج دست ستمگران را از سر مردم کوتاه کند تا مردم خودشانحکومت عدل ، که اساس و پایه و مایه دین است ، بوجود آورند .
از این رو در کتبی که تالیف می شد ، از اهداف دین و بعثت مرسلین بحثی نمی شد . ازعدالت ، حریت ، سلطه خلق بر سرنوشت خویش ، حکومت مردم بر مردم ، محاسن و محامدصفات ، ذمائم و مساوی خصال و اعمال ، بذل مساعی در تامین مصالح فرد و جامعه ،ایجاد کار و کوشش صحیح و توسعه علم و صنعت ، و به طور کلی جلب منافع و خیرات ، ودفع شرور و سیئات ، در سایه اتحاد راستین و هماهنگی و حسن نیت و تعاون و تشاور ،کتبا و قولا و عملا، سخنی به میان نمی آمد . بلکه بیشتر به تکثیر فروع پرداختند کهنوعا بی پایه و بلافائده بود و مورد نظر شارع هم نبود . نیز به طرح مسائلی اهتمامنمودند که در انسان سازی و تامین حقوق نوع و ایجاد وسائل اعتلاء و ارتقاء مادی ومعنوی مدخلیتی نداشت و نتیجه مستقیم آن ایجاد اختلاف بین امت و بین اصناف و طبقات، و دامن زدن به نیران اختلاف بود . بدین سان امت واحده را با مشغول ساختن بهمسائل بیهوده و یا فاقد ثمره مطلوب ، متلاشی ساختند ، و چون دلیلی از کتاب و سنتبر کثیری از فروع مفروضه ایشان وجود نداشت ، به حجیت «قیاس و مصالح مرسله واستحسان» متوسل شده ، آراء و اهواء اشخاص را به جای احکام خدا پذیرفتند و مذاهبمختلفه متخالفه را در احکام بوجود آوردند و وحدت کلمه مسلمین را به تفرقه ، و محبتو وداد را به احقاد و عناد ، و سلم و سلام را به حرب و خصام ، وانسجام را بهانشعاب مبدل ساختند ، و حال آنکه خدای متعال خلاف این را امر فرموده : «از مشرکاننباشید ، آنانی که دینشان را از هم پاشیدند و دسته دسته شدند ، هر گروهی به انچهدارد شادمان است» (روم ، 32)
همین روشی را که در فروع اتخاذ کردند ، در مسائل اصولی نیز پذیرا شدند و در کثیریاز اعتقادات ، اختلافات گوناگون پدید آوردند . فرق کثیره ایجاد شدند و به میدانمبارزه و منازعه و تکذیب و تکفیر یکدیگر شتافتند . با اینکه اوضاع جهان در همهزمینه ها تغییر کرده و بشر در تمام شوون خود تجدید تظر می نماید ، مسلمین در اینراه گامی بر نداشته واقدامی به عمل نیاورده و کماکان بر سر مسائل بی پایه و اساسدر برابر هم صف آرایی کرده اند.
ابن ابی الحدید در مجلد سوم شرح نهج البلاغه ، به نقل از کتاب «احداث» ابی الحسنابی سیف مدائنی ، شرح مبسوطی از جنایات معاویه آورده که بسیار خواندنی است .