تاریخ تصوّف در کشورهای مختلف همیشه مواجه با برخی واکنش های تنش زا بوده است، و این البته طبیعی است. زیرا هر گاه فرایندی از تفکر و تحقیق مدّعی شناخت ریشه ها و کنه حقیقت هستی و مایه شالوده ای دین شده،
دکتر تنهایی:
تاریخ تصوّف در کشورهای مختلف همیشه مواجه با برخی واکنش های تنش زا بوده است، و این البته طبیعی است. زیرا هر گاه فرایندی از تفکر و تحقیق مدّعی شناخت ریشه ها و کنه حقیقت هستی و مایه شالوده ای دین شده، واکنش و حساسیت پیروان ادیان، مذاهب و مکاتب فرهنگی و شناسنامه ای را برانگیخته است. تصوّف در همه جا همیشه بر این نکته تأکید داشته است که کنه هستی و مراتب عالیه حقیقت را، لایه به لایه، بکاود تا به معرفت کامل و ممکن بشری دست پیدا کرده و از این راه به توحید حقیقی راه پیدا کند.(2)
دعوی بزرگ تصوّف مبنی بر شناخت معرفتِ بلاواسطه کنه و حقیقت هستی و درک شهودی جاودانگی و توحید، خود بر روش خاص تحقیق و شیوه ویژه ای در فرآیند معرفت تکیه دارد که تا پیموده نشود و به روال گونه ی" مطالعه از درون"(3) نگریسته نشود فهمیده نمی گردد؛ و همین نافهمی یا کج فهمی موجب گسترش داعیه های مخالف در برابر تصوّف بوده اند.
از میان داعیه های مخالف بر ضد تصوّف یکی فرضیه " سرکوفتگی فرهنگی" است(4) ؛ بدین معنی که تصوّف با زهد افراطی پیروان خویش را به انفعال، گوشه نشینی و ترک دنیا دعوت کرده و موجبات تسلّط هر چه بیشتر اجانب را بر هر ملتی فراهم آورده است.
کتاب صوفیان و کمیسرها از جمله منابعی است که در برابر فرضیه "سرکوفتگی فرهنگی" آزمونی تجربی و بلاشک را مطرح می نماید. در این کتاب نشان داده می شود که تصوّف محمل مقاومت مردم مسلمان و متدین کشور روسیه در برابر حاکمین ملحد و مستبد، و بستر مبارزه موحدانه آنان برای مبارزه و برپایی جامعه ای متناسب با آرمانهای اصیل و اسلامی تصوّف قرار گرفت. و دراین بستر دیالکتیکی نویسندگان به خوبی نشان داده اند که حاکمان در برابر روح زنده تصوّف اسلامی، قالبی بی روح از قوانین کالبدی اسلام به اصطلاح " رسمی " یا " محافظه کار" را برای معارضه با تصوّف در میدان تفکر دینی به جولان در آورده اند.
کتاب در تفکیک این دو وجه از دین : وجه راستین اسلام و وجه رسمی و دولتی آن ، چنین به خلاصه پردازی می پردازد که در کشور شوراهای سوسیالیستی نهاد رسمی اسلام و اسلام صوفیان روسیه در روابط تنگاتنگ ذیل تعریف پذیرند:
«1- هر دو به طور یکسان وفادار به اصول و از نظر الهیّات اسلامی به یک اندازه قابل قبول و قانونی هستند.
2- اسلام صوفیانه، قاطعانه دشمن قدرت شوروی است، ( در صورتی که ) نهاد اسلامی رسمی نسبت به آن ( یعنی دولت) وفادار و مطیع است. بنابراین برای مقامات شوروی کاملاً منطقی است که از دومی حمایت کنند، ضمن آنکه می کوشند اوّلی را متلاشی سازند. در واقع از اسلام رسمی به عنوان سلاحی علیه صوفیان استفاده می شود.
3- از آنجا که هر دو، اسلام رسمی وتصوّف به یک حوزه سیاسی مربوط است که با تمام مذاهب خصومت می ورزد، آنان به طور یکسان، با تهدید ماده گرایی روبرویند و برای بقاء به کمک هم نیازمندند.» (5)
نتیجه ای که نویسندگان در بند سوم نقل قول بالا متذکّر می شوند اگرچه رویکردی جامعه شناختی داشته و کارکرد مهم انسجام فرهنگی را به عهده دارد ولی همیشه از جانب دین گرایان دولتمند مورد غفلت واقع می شده است. آنها مست از باده غرور، کوس " اناخیر منه " سر داده و موجب تضعیف جبهه ایمان و تقویت جبهه کفر می شده اند.
در گام بعدی، نویسندگان نشان داده اند که دوگانگی های تصنعی که با حیله های حکومتداران در فرق دینی رسوخ پیدا می کند، در سلاسل صوفیّه کشورهای روس نیز موجب تزاحماتی در سیلان اندیشه و عمل حقیقت جویانه صوفیان اسلام شده است. اما در برابر تسامح هر سلسله جدیت و مبارزه سلسله ای دیگر همیشه روند رو به تکامل تصوّف را نیرو می بخشیده است. از میان سلاسل صوفیّه روسیه، سلاسل نقشبندیه و قادریه و یسویه در تمام مبارزات دینی وجهاد علیه کفار یا نهضت های دینی غیر اسلامی بیشترین فعالیت را از خودشان نشان می داده اند، ولی هر گاه هم نقشبندیه – آن هم به دلیل ساختار درونی غیر متمرکز – با دولتیان به معارضه ای جدی نمی پرداخت ، قادریان – که در شبکه منظم تشکیلاتی صوفیّه انتظام اجتماعی ظاهری صوفیان از صدر اسلام به این سو را حفظ کرده بودند – به مبارزات خویش علیه حاکمین غیر دینی هر چه بیشتر دامن می زدند . نگاه کنید :
« هر جا نقشبندیه در برابر واقعیت اجتماعی و سیاسی شوروی از خود تسامح نسبی(6) نشان داده است، قادریه آن را رد می کند و ظاهراً این برای مردم جذابتر است».
و سوء استفاده حکومتیان از اختلافات صوفیان به حدی نیز رسید که از برخی سلاسل علیه دیگر سلاسل بهره بردند مثل هنگ واعظ خدا و طریقت لاچی، که اوّلی از سلسله نقشبندیه و دومی از سلسله یسویه بودند. اما طریقت نقشبندیه به نفع حکومت شوروی علیه صوفیان وارد جنگ شدند. «… حکومت بلشوکیها را به رسمیت شناختند و حتی در جبهه ارتش سرخ علیه همکیشان خود جنگیدند.»(7)
اختلاف اندازی در میان مردم عادی و ناظران بی خبر از اندیشه های متصوّفه از یک سو و نهضت های مبارزه جویانه صوفیان مسلمان از دیگر سو، شگردهایی بوده است که در اغلب دوره های تاریخی کشورهای مختلف دیده می شود. طریقت نقشبندیه:
« مقامات مذهبی اعضای فرقه (لاچی) را مورد آزار دایم قرار می دادند، آنان را فاسد، ناپاک اعلام و متهم می کردند که اُرجی (= ازدواج جمعی) انجام می دهند. آنان همچنین بیهوده می کوشند تا آنها را در برابر مقامات روسی زشت نشان دهند». (8)
اما اختلاف اندازی میان اسلام رسمی یا مسجدی و اسلام به اصطلاح موازی یا صوفیانه به هر روی نتوانست مطامع دولت روسیه شوروی را برآورده کند و بر خلاف، مرشد تصوّف توانست جاذبه ای قوی برای پیوستن جوانان و تحصیلکرده ها را به اسلام صوفیانه فراهم آورد و رهبران مذهبی را نیز در سلاسل درویشی جای دهد:
«… گرایش مسجد به رهبری مفتیان شیخ الاسلام … و گرایش غیر مسجدی که گرایش مرید یا صوفی – درویش، قبله ای یا اشتراکی و ایشان ها، پیرها، شیخ ها و استادها آن را رهبری می کنند… امروزه همه جا ( در اتحاد شوروی) روحانیون مسلمان صوفی از روحانیون " مجاز" رسمی بیشتر شده اند . در بعضی نواحی برای مثال در شمال قفقاز به ویژه در قلمرو چچن – اینگوش ، عملاً تمام روحانیون مسلمان به این یا آن طریقت درویشی – مریدی تعلق دارند». (9)
نکته مهم دیگری که نویسندگان در برابر اسلام شناسی غربی و نیز مورخّین و ادبای فارسی زبان بدان توجه نموده اند آن است که بر خلاف آنان که اغلب تصوّف و عرفان را با پراکنده نگاری عرفان نظری اشتباه گرفته و صوفیان مختلف را بدون ریشه های طریقتی آنان مورد بررسی قرار می دهند، درست به مسأله جدّی و مهّم در تاریخ تصوّف توجه نموده و صوفیان روسیه را در دسته ها و سلاسل طریقتی تقسیم بندی می کنند. بدیهی است که غفلت از ریشه های طرایق عرفانی موجب کج فهمی مسایل مهم در فهم تصوّف شده است. این نکته از جمله نکات ارزنده کتاب صوفیان و کمیسرها است.
بنابر تحقیقات نویسندگان چهار سلسله اصلی در روسیه وجود داشته است که شاخه های فرعی مختلفی نیز در درون هر کدام از سلاسل رشد یافته اند . این چهار سلسله اصلی عبارتند از : 1- سلسله نقشبندیه 2- سلسله قادریه 3- سلسله کبرویه 4- سلسله یسویه. البته نویسندگان می بایستی در درک ریشه های تاریخی هر کدام از سلاسل همتی جدی تر نشان می دادند تا اتصال روشنتری با ریشه های واقعی اصلی طریقت های عرفانی پیدا می شد.
تحقیق نویسندگان فوق یادآور نقدی بر فرضیه دیگری است که علیه صوفیان آشکارا مطرح نموده اند: فرضیه " پس ماندگی فرهنگی ". به دیگر سخن این فرضیه مدّعی است که پیروان صوفیه به نفی علم و تمدن دعوت شده و گروهی بی سواد، بی کار و غیر متخصص به طریق های عرفانی جذب شده اند.(10)
توجه نویسندگان به این نکته نشانه ای از گونه های منصفانه تحقیق و نشانگر گرایش واقع گرایی محّققانه آنان است. نگاه کنید :
« اطلاعات بسیاری به دست آمده است که نشان می دهد تصوّف در اتحاد جماهیر شوروی هر چه بیشتر روشنفکران و افرادی با تحصیلات بالاتر را جذب می کند».(11) و یا :
« هوادار صوفی … مسلمانی با مسئولیت و با غیرت تر است. او عمیق تر کردن دانش اسلامی خود را از طریق مطالعه جدّی تر و رعایت قواعد اخلاقی از طریق خود سازماندهی جدی بر گزیده است».(12)
و بدین ترتیب به شبهه ی دیگری که علیه صوفیان بوجود آمده است نیز پاسخی روشن می دهند که تصوّف یعنی رعایت دقیق تر شریعت برای رسیدن به توحیدی متعال :
« حلقه های صوفی انجمن هایی سرّی شبیه به فراماسونری، و یا برخلاف اصرار منابع شورویایی، یک اسلام موازی در صحنه نیستند که جایگزینی مذهبی را تشکیل بدهند. تصوّف به هیچ وجه شریعت را رد نمی کند بلکه تصوّف شکل عمیق تری از اعتقاد اسلامی است ». (13)
و بدین گونه مطالعات پژوهشگران غیر آشنا و مطالعات " از برون" (14) را بدین گونه به نقد می سپارند :
« پژوهشگران فرانسوی مایلند حلقه های صوفیانه امروز را در آسیای مرکزی با زاویه شمال غرب آفریقا مقایسه کنند و بر ویژگی روحانی آنان تأکید ورزند. محّققان انگلیسی مشتاقند ترکیب مسلمان – هندو را در تصوّف آسیای مرکزی جستجو کنند. حال آنکه اشتباه ترکها در معرفی حلقه های صوفیانه به عنوان سازمانهای غلات شیعه است که با بکتاشیه قابل مقایسه اند. پژوهشگران روسی پس از انقلاب، اغلب سابقه شمینستی حلقه های تصوّف را مورد تأکید قرار می دهند . تعاریف محقّقان شوروی از حلقه های صوفی نوعاً اغراق آمیز، گاهی مضحک و معمولاً اشتباه است».(15)
از دیگر نکات قابل توجه تحقیق فوق توجه درست نویسندگان کتاب به این واقعیت است که فرآیند نهضت تصوف، مثل هر جریان دینی دیگری نیاز به یک سازمان اجتماعی خاص با سلسله مراتب اجتماعی ویژه دارد. چیزی که صوفیان در مفاهیم سازمان خانقاهی و سلسله مراتب مراد و مرید متبلور ساخته اند. بنابر قوانین جامعه شناختی وجود چنین سازمان منسجم و سلسله مراتب اقتدار و تقسیم کاری می تواند ضامن توفیق اهداف مذاهب و سازمانهای دینی باشد. این مطالب البته به معنای ولایت در قرآن که به معانی مختلف امامت، وصایت و هدایت منصوص و منصوب تعریف شده است بر می گردد.
بنابر گزارش کتاب فوق سلسله قادریه نسبت به نقشبندیه بیشتر قادر بوده است تا نظام متمرکز خود را بر اساس الگوهای متداول سلاسل مسلمان دیگر جوامع تنظیم کنند و همین امر را مایه پیروزی مقاومت ممتد سلسله قادریه و جلای نقش مبارزه گری این سلسله تلقی کرده اند. قادریه شمال قفقاز، دارای « ویژگی تعیین کننده و اصلی حلقه متمرکز، وجود رهبری یگانه (مرشد، دارای شیخ) است که می توان او را با سلطانی مقایسه کرد که دستورات بی چون و چرای وی از طریق سلسله مراتب پیپچیده هیأت رئیسه ای که خود آنان را برگزیده است منتقل می شود».(16)
این همان قانون نصّ است که بنا بر آیات الهی در کلیه کتب آسمانی، ولایت، سرپرستی و سلطانی گروه مومنان را انتصاباً از حضرت خداوندی به رسول، ولی و اوصیای منصوص می سپارد و نویسندگان فوق با شیوه روش " از برون " در اینجا کمی از مفاهیم عمیق تصوف فاصله گرفته و با تعابیر اجتماعی به محک زدن مطالب می پردازند. تفاوت مهم سلاسل قادری و نقشبندی درست در همین نکته است و به نظر نویسندگان یکی از علل توفیق و گسترش بیش از حد قادریه تقیّد به حفظ سلسله مراتب در داخل سلسله و اعتقاد به مرکزیت قطب و پیروری کامل مریدان می باشد.
« یک مرکز واحد و یک رهبری کامل یگانه نقشبندی وجود ندارد و رهبری طریقت به لحاظ نظری موردش نیست ».(17)
البته نگاه " از برون" نویسندگان توجه ندارد که رهبری در سلاسل عرفانی عموماً نمی تواند ارثی باشد و منطق قرآنی که پایه و مایه اصلی تصوّف است چنین فرایندی را غیر ممکن می سازد. معمولاً علت چنین خطایی استمرار خط ولایت در مدتی کوتاه در یک خانواده است. چنانکه مثلاً همین اشتباه را آقای زرین کوب محقق فارسی زبان درباره سلسله گنابادی انجام داده است.(18) یا برخی نسبت به ائمه ی شیعه قائل اند.نکته دیگر آن است که در سلاسل متمرکز، مثل قادریه ، سلسله مراتب و مرکزیت علاوه بر ایجاد انسجام اجتماعی مانع رخنه عوامل نفوذی شده است :
« ظاهراً جای تعجب نیست که ک.گ.ب تاکنون از نفوذ در سازمانهای صوفی با تطمیع یک رهبری صوفی متفذ برای دست یافتن به "اسرار" ناتوان مانده است».(19)
اگرچه نویسندگان توجه ندارند که اسرار موجود در سلاسل تصوّف نه توسط ک.گ.ب دست یافتنی خواهد بود – حتی اگر موفق به به نفوذ شوند- و نه اساساً برای آنان مفید است. زیرا جز اسرار الهی در این مکاتب مطلب دیگری موجود نیست و این گونه اسرار هم ماهیتاً نه مطلوب حکومت هاست و نه مشکلی از آنان حل می کند.
اما در مجموع نویسندگان به این نکته که جامع نظریات و عمل صوفیان است می رسند که مبارزه علیه کفر و الحاد و هر گونه حاکمیت غیر اسلامی تنها در محمل و بستر تصوّف ممکن بوده است و غیر از تصوّف هیچ گرایشی قادر به دفاع چند صد ساله در مقابل حکومتهای جابر و غیر اسلامی نبوده است. نگاه کنید :
« با وجود این مشخص شده است که در آن دوره (یعنب ربع اول قرن بیستم)، درست مانند قرن 19 و بعدها در جنگ دوم جهانی، تنها طریقت های صوفی می توانستند نیروی جنگی کارآمد و با انضباط را علیه رژیم شوروی سازمان دهند».(20)
و یا در شمال قفقاز: « تصوّف رهبری نهضت های مقاومت ملّی علیه حمله روسیه را به انحصار خود درآورد».(21) و این قدرت تا حدی بود که در زمان سلطه کمونیست های شوروی کسی یارای مخالفت با اندیشه های صوفیان را نه تنها نداشت بلکه در برابر صوفیان تقیه می کردند و از باورهای دینی نقدی صریح نمی نمودند :
« تحقیقی که در 72-1970 در چچن- اینگوش توسط انستیتوی علوم الحادی آکادمی علوم اجتماعی اتحادد شوروی و آزمایشگاه تحقیقات اجتماعی کمیته منطقه ای حزب کمونیست مشترکاً انجام شد، نشان داد که رواج " محافظه کاری جمعی " افکار عمومی در این سرزمین، ملحدان محلی را مجبور می کند تا عقاید ضد مذهبی خود را پنهان کنند. به این ترتیب شصت سال پس از پیروزی انقلاب مارکسیستی با هدف ریشه کنی کلی مذهب در جامعه نوین، این نتیجه شگفت می نماید».(22) یعنی رشد و گسترش تصوّف در آن شرایط خفقان و حفظ دین به واسطه آن.
نویسندگان نه تنها به درستی نتیجه می گیرند که تصوّف اصولاً پدیده ای جهانی است(23) بلکه به درستی هم تشخیص می دهند که :
« تصوّف یک واقعیت و واقعیتی محکم، از دنیای اسلام در اتحاد شوروی است… بنابراین تصوّف را نباید و نمی توان به سادگی، یک موضوع بی اهمیت سرگرم کننده، یک محصول فرعی اسلام در دولت شوروی، یا یک عامل غیر روحانی بی معنا که می توان کنار گزارد، انگاشت». (24)
بلکه تصوّف با درک عمیق حقایق اسلام که فراتر از مرزهای سیاسی است و جمع کننده ی فرهنگهای مختلف در ذیل فرهنگ جامعه اسلام می باشد ،(25) توانسته است علقه های محلی، ملی و دینی را با پویایی و حیات سرچشمه گرفته از تعالیم عالیه عرفا به جنبشی تبدیل کند که چون اقیانوسی آرام آرام می رود تا همه گرایش های دینی را در خود جلوه گر کند :
« با در نظر گرفتن ایستایی عقاید اسلام رسمی، تمام جنبش های روشنفکری در دنیای اسلام باید خود را تحت لوای تصوّف آورند. رستاخیز اسلام می تواند تحت نفوذ تصوّف روی دهد… هر عقیده مومن، هر جنبش سیاسی یا مذهبی، ارتجاعی یا انقلابی، تحت لوای تصوّف خواهد بود».(26)
پاورقی ها:
* این مقاله قبلا در آدرس ذیل منتشر شده است:
عرفان ایران:مجموعه مقالات(4)، گردآوری وتدوین دکتر سید مصطفی آزمایش،تهران انتشارات حقیقت،بهار 1379،چاپ اول
1-نوشته: الکساندر بنیگسن و اندرس ویمبوش، ترجمه: افسانه منفرد، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1378، 223 ص.
2-جناب سلطان حسین تابنده گنابادی، "ماالتصوّف"، در : باب ولایت و راه هدایت (چاپ سوم، تهران، ص 37-52) تألیف حاج سید هبه الله جذبی؛ و شیخ بهاء الدین عاملی، کشکول، باب پنجم. در منابع خارجی نیز مثلاً رجوع کنید به :
The Oxford Dictioary of World Religions, ed. By. J Bowker,
3-Emic.
4-برای بحث بیشتر ر.ک: تنهائی، جامعه شناسی نظری اسلام، مشهد: نشر سخن گستر، 1379.
5-صوفیان و کمیسرها، ص 54.
6-همانجا، ص 24.
7-همانجا، ص 48.
8-همان.
9-همانجا، صص 3 و 30.
10-برای بحث بیشتر ر.ک: ح.ا.تنهائی، جامعه شناسی نظری اسلام، فصل پنجم
11-صوفیان و کمیسرها، ص 88.
12-همانجا، صص 71 و 70 .
13-همانجا، ص 70.
14-Etic
15-همان.
16-همانجا، ص 98.
17-همانجا، ص 101.
18-در این باره رجوع کنید به مقاله آقای دکتر آزمایش در عرفان ایران، دروه جدید، شماره 3، صص 68-85
19-صوفیان و کمیسر، ص 103
20-همانجا، ص 43.
21-همانجا، ص 27.
22-همانجا، ص 29.
23-همانجا، ص 155.
24-همانجا، ص 156.
25-ر.ک تقابل مرز فرهنگی و سیاسی در : جناب مجذوبعلیشاه، ایران فرهنگی، ایران سیاسی، در : عرفان ایران، دوره جدید، شماره سوم، 1378.
26-همانجا، ص 156