هدف آن است كه با القائات كاذب، آرمان خواهی نسل جوان را به گونهای كانالیزه كنند كه در غایت، مفهوم استقلال از صورت مسئله محو شده و زمینه پذیرش اهداف استرتژیك سطه خارجی را آماده سازند
كودتای نظامی 28 مرداد 1332 و سرنگونی دولت منتخب مردم دكتر مصدق، بار دیگر كشور را به سوی دیكتاتوری سوق داد. آن كودتا بدون شك تعارض با جامعه مدنی، تعطیلی عرصه عمومی، انحراف و وقفه در پیشرفت طبیعی خط دموكراسی در تاریخ ایران بود. داستان دموكراسی برای ایرانیان از اهمیت خاصی برخوردار است و سرگذشت آن مایه تاسف و تحقق آن آرزوی هر فرد ایرانی است. نهضت ملی نفت ایران در مبارزه با دو بعد استبداد داخلی و استیلای خارجی شكل گرفت. دكتر مصدق علت اصلی ملی شدن نفت را به دست آوردن استقلال و آزادی كه هر دو تجلی حاكمیت ملی ایران است، میدانست. وی هیچگاه به خاطر مصلحت یا علل دیگر یكی از این دو ابعاد را فدای دیگری نمیكرد. او به خاطر آزادی، استقلال را فدا نمیكرد و به خاطر استقلال نیز آزادیهای جامعه را از بین نمیبرد.
نتیجه با دو بلوك و دو دشمن داخلی استبداد و خارجی استعمار روبهرو بود. پس طبیعی است كه توجیهگران و روایتنویسان هر دو بخش این قطب در برابر جنبش ملی قرار از این جهت است كه نهضت ملی نفت، به رهبری دكتر مصدق، مبارزهای در دو بعد دموكراسی (ضداستبدادی) و ملی شدن صنعت نفت (ضداستعماری) را به همراه داشت، در گیرند. همانطور كه 55 سال پیش برای قصد توطئه كودتا و سرنگونی دولت منتخب مردم، این دو طیف به هم گره خورده بودند، اكنون نیز باقیماندههای آنها در این بزنگاه در شبكه «صدای» آمریكا به هم میرسند.
حضور این الگوی مردمسالار در حافظه جمعی تاریخی ما، در حقیقت یك پارامتر مشخص، تكلیف و خطمشی را به جنبش دموكراتیك ما تحمیل كرده است كه برای استقرار مردمسالاری از دایره این ضوابط نمیشود خارج شد.
تشریح مفصل اقدامات دكتر مصدق برای فعال و توانمند نمودن «عرصه عمومی» خارج از ظرفیت محدود این نوشتار است. ولی به چند نكته ظریف بسنده میكنیم كه پس از كسب سمت نخستوزیری، اولین بخشنامه صادر شده از دكتر مصدق به شهربانی (با رونوشت به دادگستری) تاكید بر آزادی بیان داشت و اینكه مطبوعات به خاطر هرگونه انتقاد یا دشنام به مقام ریاست دولت به هیچ وجه تحت تعقیب قرار نگیرند. در آن دوران سانسور مطبوعات در قلمرو كار شهربانی بود و مسوولیت آن با شخصی به نام «محرمعلیخان» بود كه توسط رضاشاه منصوب شده بود و به وسیله دكتر مصدق بركنار شد. در مراحل بعدی، دولت مصدق قانون مطبوعات و قانون انتخابات را كه از مهمترین ابزار جامعه مدنی هستند، دنبال كرد. در زمان صدارت او 373 نشریه منتشر میشد كه تقریبا 70 نشریه مخالف وی مینوشتند. قبل از دوران صدارت دكتر مصدق در سخنرانیهای مشهورش، نحوه كار دموكراسی را برای مردم توضیح میداد، به همین جهت در انتخابات مجلس همواره نماینده اول بود. در عین حال، دكتر مصدق آگاهی و اعتقاد عمیقی به ساز و كار جامعه مدنی داشت. بهعنوان مثال، چند سال بعد از كودتا در 1341 به كنگره جبهه ملی سفارش كرد كه اصل بر احزاب و تشكیلات است و افراد سرشناس باید از طریق نهادها، تاثیرگذار باشند. در آن نامه دكتر مصدق یادآور میشود كه در زمان مشروطه، نقش انجمنها كارساز و تعیینكننده بوده است.
این ادعای بعضی مورخین كه «دكتر مصدق موفق نشد»، طرز فكری سادهاندیش، غیرتاریخی و خارج از متن روایت كلان جنبش مردمسالاری آن دوره است. یعنی چرا دكتر مصدق نتوانست از كودتای نظامی جلوگیری كند؟ این به مانند این است كه در كنار گود تاریخ بایستیم و بگوییم «حریف را لنگاش كن». موفقیت نهضت ملی و دكتر مصدق را باید بتوان در پرسپكتیو تاریخی و معیار توسعه عرصه عمومی سنجید.
محققین فرهنگی از جهت ساختارشكنی و تابوشكنی به نقد برخی حركتها و شخصیتهای تاریخی میپردازند كه این موارد تاریخی را از زاویه جدید آكادمیك مورد بررسی پویا قرار دهند. ولی از طرفی، قابل درك است كه در یك فضای سیاسی و دوران حساس انتقال، همه جریانها فقط جنبه آكادمیك و قرائت بدیل نداشته، بلكه گهگاه شاهد حركتهایی هستیم كه نیروهای اجتماعی را هدف قرار داده و آیكانها و الگوهایی كه سد راهشان است را بخواهند بیاعتبار و لوث كنند. حالا هم نام قوامالسلطنه در این چارچوب مطرح گشته و اینگونه یك ایماژ غیردموكرات بهطور پارالل لانسه میشود. اینگونه به نظر میرسد كه جریانهایی در تلاشاند كه شخصیتهای تاریخی را جایگزین دكتر مصدق كرده و از این طریق ارزشهای سیاسی اجتماعی دیگری را به تثبیت رسانند. با اینكه این شخصیتهای تاریخی محسناتی داشته، ولی در عمل نفیكننده یك یا هر دو اصل (مردمسالاری و استقلال) بودهاند. این تمییز دادنها در شرایط خاص انتقال به دموكراسی اهمیت بسیاری پیدا میكند، بهخصوص كه پدیده مصدق بحق بهعنوان نماد مقاومت ملی و نمونه قانونگرایی شناخته شده است. گهگاه مباحث تاریخی اهمیت صرف آكادمیك نداشته و در نهایت به كاركرد اجتماعی این مسائل نیز میپردازیم؛ به عبارتی این تلاشی است هرمنوتیك. هنگامی كه پاپ بندیكت شانزدهم نقلقول ناپسند تاریخی را بیان میكند، فقط به اهمیت صرف علمی- فقهی- تاریخی آن نمیپردازد. بلكه آن بیان، یك كاركرد اجتماعی را به دنبال دارد. در بعد دوم، بازماندگان آن كودتا، اردشیر زاهدی، جلال متینی و داریوش همایون، این اواخر از شورهزارهای تاریخ سر درآورده و به روایتنگاری پرداختهاند. اینها منطق و گفتوگوی پارلمانی را برنمیتابیدند و به توپ و تانك و دلار و سفارتهای خارجی متوسل شدند. در دوره سركوب و استنطاق بعد از كودتا شمع آزادی خاموش شد. كودتاچیان رای و انتخاب آزاد مردم را نمیپذیرفتند، از این رو باز خود و فرهنگ توتالیتر را بر جامعه تحمیل كردند. این توجیهگران سلطه در آن دوره نیازمند حجت، استدلال و گفتوگو نبوده، تحمل دیگری نداشته و صدایی جز صدای خود برنمیتابیدند- در آن زمان ذكر نام مصدق ممنوع بود. اما اكنون این بازماندگان به فكر كنش از نوع گفتمان و استدلال افتادهاند و شروع كرده به روایتنگاری و ردیهنویسی در مورد توطئه كودتا. این بازماندگان دستگاه كودتا، این متجاوزان به حقوق مردم و دولت ملی، در ادعانامههای خود دست از دروغپردازی برنمیدارند؛ حقیقت را پایمال كرده و هر واقعیتی را از واقعیت تهی میكنند. این توجیهگران غصب و كودتا، تحریف، جعل و توهین را بهعنوان روایت تاریخی میانگارند. در بعد سوم، حدود چند سالی است كه یك سری افراد و نیروهای مشكوك در اروپا و آمریكا میخواهند از نام جبهه ملی استفاده كرده و تحت لوای آن اهداف متفاوت و توطئههای خود را دنبال نمایند. در طبیعت مشاهده شده است كه پرندگانی هستند كه آشیانهشان را خود نمیسازند، بلكه لانه پرندگان دیگر را هدف قرار داده و بهعنوان آشیانه خود تصرف میكنند. اینجور به نظر میرسد كه جریان خزنده منظورمندی در كار است، چراكه سیاستها و مواضعی را كه این عوامل دنبال میكنند، یا ضدمصدقی است یا غیرمصدقی. مگر در زمان خود دكتر مصدق بعضی از افراد در عمل به «اسب تروا» در نهضت ملی تبدیل نشدند؟ مگر مظفر بقایی و چند نفر از شخصیتها در آخر با توطئه كودتاچیان و سرنگونی دولت ملی هم آهنگ نشدند؟ از قدیم ایام اربابان قدرت و دول استعماری طرحهایی را دنبال كردهاند كه نهضتهای رهاییبخش را یا از جاده اصلی منحرف كرده یا برای خنثی كردن آنها، كالبدشان را تصرف و تسخیر نمایند. در آن اسطوره بهخصوص، ملاحظه میشود كه چون دژ و حصار مقاومت شكننده نبود، مخالفین به فكر ابداع «اسب تروا» افتادند. این اواخر نیز چندی از متفكران فرهیخته چپ كه حسننیت هم داشته بدون آگاهی كامل به سابقه، شأن و متن موضوعات، نامهای نوشته، اسامی مشیرالدوله و فروغی را یادآور شدهاند. مناقشه سیاسی در واقع بر حول خروج از دو اصل حاكمیت ملی (استقلال و دموكراسی) كه میراث دكتر مصدق است، است. این اصول برای جنبش ملی تغییرناپذیر هستند. طبیعی است كه جریانهای ضدمصدقی و غیرمصدقی با هدف تخریب میراث ملی و نیروهای ملی در «صدای» آمریكا منزلگاهی یابند. به گفته رضا علیجانی، اینها با یك آرایش تاریخی برآنند كه آشفتهبازاری را به نسل جدید تحویل دهند كه نسل جدید در برابر دو گزینه محدود قرار گیرد. یا پذیرش بنیادگرایی قشری یا یك شبهمدرنیته بدون ریشه كه از میراث مردمسالاری ملی بریده و تابع خط آمریكاست. هدف آن است كه با القائات كاذب، آرمانخواهی نسل جوان را به گونهای كانالیزه كنند كه در غایت، مفهوم استقلال از صورت مسئله محو شده و زمینه پذیرش اهداف استرتژیك سطه خارجی را آماده سازند. بنابراین، «نهضت ادامه دارد.»
نویسنده : دکتر فرید مرجایی