وبسایت مجذوبان نور:
امروز پنجشنبه برابر است با ۸ مرداد ۱۳۹۴ خورشیدی سالروز بزرگداشت شهابالدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی؛ حكيم، متكلم، اديب و فيلسوف شهير؛ معروف به شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید، در سال ۵۴۹ ق در سهرورد در حوالی زنجان به دنيا آمد. در جواني به دليل تیزهوشی و قوت حافظه در بسياری از علوم زمان به استادی دست يافت. سهروردی چون در بسياري از موارد، برخلاف رأی قدما سخن گفته و از حكمت ايرانی استفاده كرده بود، متعصبان او را به الحاد و بیدینی متهم كردند و با نظر علمای حلب، فرمان به قتل او دادند. تا اين كه سرانجام وی را در سال ۵۸۷ ق در ۳۸ سالگي به قتل رساندند. سهروردی، حكمت اشراق را احيا كرد و آن را به كمال رسانيد. در حكمت اشراق، سير و سلوك تنها زاده فكر نيست، بلكه بر اثر رياضت و راهنمايی ذوق حاصل میشود.(بسیاری ابوحفص عمر بن عبدالله شهابالدین سهروردی را که از معروفترین مشایخ تصوف است با شیخ اشراق اشتباه میگیرند. وی بین سالهای ۵۴۲ تا ۶۳۲ قمری زندگی میکرده است و در سالهای مابین ۶۲۰ تا ۶۳۲ قمری در بغداد وفات یافت و در مقبرهای به نام وردیه دفن شده است. وی ساکن بغداد بوده است. سعدی شیرازی و کمال الدین اسمعیل اصفهانی از مریدان او بودهاند.)
شرح آثار و مكتوبات
آثار سهروردی را میتوان به ۴ بخش كلی تقسيم كرد:
۱. کتابهای فلسفی كه به زبان عربی است: تلويحات، المقاومات، مطارحات و حكمة الاشراق از اين جملهاند.
۲. رسالههای عرفانی كه به زبان پارسی و عربی است: عقل سرخ، آواز پر جبرئيل، صفير سيمرغ و لغت موران به پارسی؛ و هياكل النور و كلمه التصوف به عربی.
۳. ترجمهها و شروحی كه او بر كتب پيشينيان، قرآن و احاديث نوشته است. ترجمهٔ فارسی رسالة الطير ابنسینا و شرحی بر اشارات و تنبيهات ابنسینا و نيز تفاسيری بر چند سوره قرآن كريم از اين گونهاند.
۴. دعاها و مناجاتنامههایی كه به زبان عربی است و…
زندگانی
شهابالدین سهروردی در سال ۵۴۹ هجری قمری/۱۱۵۵ میلادی در دهکدهٔ سهرورد از توابع شهرستان خدابنده واقع در استان زنجان ایران متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت ذکا، وحدت ذهن و نیکاندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت. سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهمترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارشها معروف است که یکی از همدرسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخهای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یاد همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.
رفتار سهروردی خالی از غرابت نبوده است چنانکه در عین کنارهگیری از خلق و خلوتگزینی، اهل بحث و مناظره و جدل بوده است و شاید اگر این میل در او نبود ناگزیر از افشای سر ربوبیت نمیشد و تعصب قشریان را برنمیانگیخت و جان خویش بر سر این کار نمینهاد. سدیدالدین (معروف به ابن رفیقه) نگاه مردمان آن زمان نسبت به سهروردی را به زیبایی نقل میکند:
«روزی با شیخ شهابالدین در مسجد جامع میافارقین راه میرفتیم، او جبهٔ کوتاه آسمانی رنگی پوشیده بود و فوطهٔ تابیدهای را به سربسته بود، یکی از دوستان مرا با او دید. مرا به کناری کشید و گفت: مگر کسی نبود با او راه بروی که با این خربنده حرکت میکنی! گفتم ساکت باش، مگر او را نمیشناسی؟ گفت: ۹ او را نمیشناسم. گفتم: این عالم وقت و حکیم عصر است، این جوان پریشان ظاهر شهابالدین سهروردی است. در موردش گویند که شیخ به مقامات عالیه و نهایت مکاشفه رسیده و صاحب کرامات و خوارق عادات گردیده است.» با اندکی تحقیق در منابع تاریخی، میتوان دریافت که شناخت مردمان آن دوره مشابه روایتی بود که نقل گردید؛ و سهرودی را به ژندهپوشی و حتی بعضی به دیوانگی میخواندند.
تصوف
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنانچه از گزارشها برمیآید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.
اما سخن گفتنهای بیپرده و بیاحتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن میشد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصاً از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
شهادت
از زمان قديم قاعده بر اين بوده كه اگر كسی ظهور كند و سخنی تازه بگويد و تحقيقی نو بياورد او را برانند يا تكفير كنند و اين امری است كه آن را در شرح احوال اكثر دانشمندان و حكيمان و فيلسوفان روشنفكر و نوآور ايران خواندهايم.
سرانجام به دستاویز آنکه وی سخنانی برخلاف اصول دین میگوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آنها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند (اتهام او معاندت با شرایع آسمانی اعلام شد.)
صلاحالدین که بهتازگی سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.
به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همانجا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزار ایشان در مسجد امام سهرودی شهر حلب هست. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست. (البته مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.
عموم مورخان سهروردی را آگاه به علوم غریبه از قبیل سحر و جادو و … معرفی کردهاند. شهرزوری نیز او را صاحب کرامت و آگاه به علم سیمیا معرفی کرده. یکی از دلایل قتل او نیز این بود که به وی نسبت ساحری میدادند.
در واقعهٔ قتل و سال وفات سهروردی اختلاف است. شيخ اقامت كردن در (ديار بكر) را بسيار مايل بود و در بعضی اوقات به شام منزل میكرد و گاهی هم به روم مسافرت میكرد، دفعهٔ اخير كه از روم به شام آمد و از آنجا به حلب رفت، حاكم حلب در آن اوقات(الملكالظاهر) پسر سلطان (صلاحالدينايوبی) بود.
(الملكالظاهر) چون آوازهٔ سهروردی شنيده بود شايق ملاقات او شد و مقدمش را گرامی داشت. گاهی از اوقات در حضور (الملكالظاهر) با علمای (حلب) مناظره و مجادله میكرد و آنان را مغلوب و ملزم میساخت و به هر علمی كه وارد میشدند و محل بحث واقع میشد كلام شهابالدين بر كلام آنان برتری داشت بهطوریکه از عهدهٔ مناظره و مباحثه با او برنمیآمدند. اين مسئله باعث كينهٔ شديد آنها شد و آتش حسد در قلوبشان مشتعل شد، علاوه بر اينها چون شهابالدين با رأی حكيمان صحبت میكرد و عقايد فيلسوفان را بيان میكرد و بعضی اوقات هم امور عجيبه و افعال خارقالعاده از او ظاهر میشد، تمام اينها سبب شد دانشمندان حلب او را تكفير كردند و قتلش را واجب دانستند و ليكن الملك الظاهر وقعی به سخنان آنها ننهاد و از كشتن شيخ سر باز زد، ناچار عالمان ظاهر و فقيهان حلب حكم كفر شهابالدين را نزد صلاحالدين فرستادند.
سلطان محض همراهی با آنها به پسر خود حكم كرد كه سهروردی را به قتل برساند، الملكالظاهر در اجرای فرمان پدر مسامحه و تساهل پيش گرفت، عالمان حلب چون ديدند كه حكم تكفير اجرا نشد باز به صلاحالدين نوشتند كه اگر الملكالظاهر، شهابالدين را پيش خود نگاه دارد چيزی نخواهد گذشت كه عقيده او را فاسد و تباه خواهد كرد و اگر اخراجش كند، به هر كجا رود باعث فساد و گمراهی مردم عوام خواهد شد. مرتبه ۲ صلاحالدين فرمانی به خط قاضی فاضل بفرستاد و پسر را تهديد كرد كه اگر در قتل شهابالدين مسامحه نمايی، حكم میكنم كه حلب را از تصرف تو بازگیرند. الملكالظاهر بر حسب فرمان پدر و حكم علمای حلب شهابالدين را مأخوذ و محبوس كرد.
اما در كيفيت قتل شيخ اشراق، بعضی نوشتهاند: او را حبس كردند و طعام از او بازداشتند تا از گرسنگی جان داد و اين را خود او از الملكالظاهر خواسته بود. بعضی گفتهاند: با زه كمان خفهاش كردند. برخی ديگر میگويند: از پشتبام به زير انداختند و سپس جسدش را سوزانيدند.
آمده است كه الملكالظاهر پس از كشتن او سخت پشيمان شد و دستور داد همهٔ كسانی را كه به قتل او فتو نوشته بودند تبعيد كنند و اموال و دارايی آنها را به غرامت بردارند و اندوختههايشان را مصادره كنند.
در سنين عمر سهروردی نيز اختلاف است و از ۳۳ تا ۵۰ سال نوشتهاند. ياقوت حموی در معجمالادبا مینويسد كه سهروردی در سال هجری وارد حلب شد و در ۵ رجب سال در سن ۴۰ سالگی به قتل رسيد.
فلسفهٔ اشراق
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را به وجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریهٔ خود را در اواخر قرن ۶ و اوایل قرن ۷ ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفهاش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهادهاند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است.
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریفترین و بلندمرتبهترین مرحله شناخت میشناسد. او بهسختی بر ابنسینا میتازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع میکند. بر وجودشناسی ابنسینا ایراد میگیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. درحالیکه طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.
ازاینرو سهروردی در بررسیهای انتقادی خويش مهمترین مبانی و اصول حكمت مشاء را در نهايت دقت و ظرافت به نقد كشيده است. مهمترین محورهای اختلافی بين ابنسينا را میتوان در موارد زير خلاصه كرد ۱- تشكيك در ماهيت يا وجود ۲- اصالت وجود يا ماهيت ۳- وجود يا عدم صورت نوعيه ۴- مثل افلاطوني ۵- وحدت و كثرت ۶- شروط ادراك ۷- نوعی يا غيرنوعی بودن اختلاف انوار مجرده عقليه و ۱۰ها مسائل ديگر.
کتاب حکمه الاشراق مهمترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریه ابنسینا برای تأسیس حکمت مشرقی جامه عمل پوشاند. او را زنده کننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی میدانند.
نظام فلسفی حکمه الاشراق
نظام فلسفی اشراق يکی از پرارزشترین نظامهای اسلامي است که اصول آن به صورتی که امروز شناختهشده است. تأثير فلسفه اشراق بر تکامل فلسفه در ايران و علیالخصوص تأثير آن بر عرفان نظری، شايد بيش از کليهٔ نظامهای ديگر فلسفی باشد. پایههای تاريخی فلسفه اشراق از طرفی بر تعالیم عاليهٔ قرآن مجيد استوار است و از طرف ديگر بر مکتبهای فلسفهٔ افلاطونی و نوافلاطونی مبتني شده است؛ بهطورکلی، پایههای «مشرقي» (مباحث فلسفه مشرقی که ابنسینا در منطق المشرقيين به آن اشاره کرده است ) هم براي آن میتوان جستجو کرد .
فلسفهٔ اشراق علیرغم حکمت مشاء ، که تعقل و برهان را اصيل میداند. تعقل و برهان را مبتنی بر شناخت نور موجود از موضوع میداند. هستی ازنقطهنظر فلسفه اشراق نور مجرّدی است که از اصل نورالانوار ساطع شده و عالم را فرامیگیرد. اشراق حضوری و شهود هم در مرتبت و هم در اصالت مقدم است بر برهان و تعقل؛ و اين نکتهای است که در فلسفههای جديد، علیالخصوص در پدیدارشناسی متعاليه «هوسرل» از اهميت زيادی برخوردار است ؛ با اين تفاوت که پدیدارشناسی هوسرل بيان ناقصی از علم حضوری در مقابل بيان سهروردی از علم حضوری اشراقی و شناخت برمبنای مشاهده اشراق است.
آنچه به نام حکمة الاشراق و يا فلسفهٔ اشراقی معروف است و بانی آن را سهروردی میشناسیم، منحصراً در کتاب حکمةالاشراق بيان نشده است، بلکه فلسفهای است جامع که سير تکامل آن را، حداقل در چهارکتاب اصلی فلسفی سهروردی، يعنی التلويحات، المشارع و المطارحات، المقاومات و حکمةالاشراق مشاهده و دنبال میتوان کرد. اين نکتهای است که اکثر مورخان فلسفه به آن اشاره وافی نکردهاند.
مراحل چهارگانهٔ فلسفه اشراق
۱ـ مرحلهٔ ۱ تزکيه نفس و آماده شدن از برای مکاشفه، و درک بارق الهی، در اين مرحله موضوع مدرِک از أنائيت متعاليه خودآگاه میشود و بهوسیله مشاهده و حدس فلسفی عالم مابعدالطبيعه و هستی متعاليه را تصديق میکند.
۲ـ مرحلهٔ مشاهدهٔ انوار الهی و کسب انوار سانحه که مبنای شناخت و علم را تشکيل میدهند.
۳ـ مرحلهٔ ساختمان علم صحيح. در اين مرحله فيلسوف از حکمت بحثی و علم صوری استفاده کرده و «تجزيه» خود را که در مراحل ۱ و ۲ تحصيل شده است در نظام صوری برهانی مورد تحليل قرار میدهد؛ … و ساختمان علم بنا میشود. به عبارت ديگر، مرحله ۳ مرحله اعمال روش ساختمانی علم است مبتنی بر تجربيات نفسانی، باطنی و اشراقی. حاصل اين مرحله حصول علم يقينی است و نظامی دارای صورت و مشخصات خاصی است، که قابليت تحليل فلسفی مطالب را دارا هست؛
۴ـ مرحلهٔ تدوين حاصله از مراحل ۱ تا ۳ . يعنی پس از تحصيل يقين فيلسوف میباید نتايج تجربيات خود را مدون سازد. در اين مرحله، برای تدوين نتايج، ۲ نوع «زبان» به کار بسته میشود، يکی زبان فلسفی عادی که مبتنی بر علم صوری است، و ديگر زبان تمثيل. ازنقطهنظر سهروردی، زبان تمثيل گوياترين زبان برای بيان نتايج تجربيات اشراقی است .
نورالانوار
سهروردی وجودشناسی خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقیقت الهی که درجهٔ روشنی آن چشم را کور میکند. نور را نمیتوان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیاء با نور آشکار میشوند و طبعاً باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کردهاند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسلهمراتب موجودات بستگی به درجهٔ نزدیکی آنها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجهٔ «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آنها میرسد.
وی شدت و ضعف موجودات را در شدت و ضعف نورانیت آنها میداند نور حقیقتی واحد است اما شدت و کاستی دارد و بر این تعبیر از خداوند بهعنوان نورالانوار و سرچشمهٔ نورانیت سایر وجودها تعبیر میکند.
آثار
فهرست کامل آثار فارسی و عربی شهابالدین یحیی سهروردی با استفاده از فهرست شهروری و مقایسه آن با فهرست (ریتر) در دائرةالمعارف اسلامیه به شرح زیر آمده است:
۱. المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات.
۲. التلویحات.
۳. حکمةالاشراق، در ۲ بخش. بخش نخست، در ۳ مقاله در منطق، بخش ۲ در الهیات در ۵ مقاله. (این کتاب مهمترین تألیف سهروردی هست و مذهب و مسلک فلسفی او را بهخوبی روشن مینماید).
۴. اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در ۳ فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق.
۵. الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه.
۶. الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریههای فلسفی هست، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کرده است.
۷. المقاومات، رسالهٔ مختصری است که سهروردی خود آن را به منزلهٔ ذیل یا ملحقات التلویحات قرار داده است.
۸. الرمز المومی (رمز مومی) هیچیک از نویسندگانی که آثار و تألیفهای سهروردی را یاد کردهاند، از این کتاب نامی نبردهاند، جز شهرزوری که آن را در فهرست سهروردی آورده است.
۹. المبدء والمعاد. این کتاب به زبان پارسی است، و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکرده است.
۱۰. بستان القلوب، کتاب مختصری است در حکمت، سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشته است.
۱۱. طوراق الانوار، این کتاب را شهرزوری یاد کرده، ولی ریتر از آن نام نبرده است.
۱۲. التنقیحات فی الاصول، این کتاب در فهرست شهرزوری آمده ولی ریتر از قلم انداخته است.
۱۳. کلمةالتصوف. شهرزوری این کتاب را با این نام در فهرست خود آورده، و ریتر آن را بنام (مقامات الصوفیه) یاد کرده است.
۱۴. البارقات الالهیة، شهرزوری این را در فهرست خود آورده و ریتر از آن نام نبرده است.
۱۵. النفحات المساویة، شهرزوری در فهرست خود یاد کرده و ریتر نام آن را نیاورده.
۱۶. لوامع الانوار.
۱۷. الرقم القدسی.
۱۸. اعتقاد الحکما.
۱۹. کتاب الصبر. نام این ۴ کتاب اخیر در فهرست شهرزوری آمده و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
۲۰. رسالة العشق، شهرزوری این کتاب را بدین نام آورده است، ولی ریتر آن را بنام «مونس العشاق» یاد کرده است. این کتاب به زبان فارسی است.
۲۱. رساله در حالة طفولیت، این رساله به زبان فارسی است. شهرزوری آن را یاد کرده و ریتر آن را نیاوردهاست.
۲۲. رساله روزی با جماعت صوفیان، این رساله نیز به زبان پارسی است. در فهرست شهرزوری آمده و از ریتر دیده نمیشود.
۲۳. رساله عقل، این نیز به زبان پارسی است، در فهرست شهرزوری آمده، و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
۲۴. شرح رساله «آواز پر جبرئیل» این رساله هم به زبان پارسی است.
۲۵. رساله پرتونامه، مختصری در حکمت به زبان پارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداختهاست.
۲۶. رساله لغت موران، داستانهائی است، رمزی که سهروردی آن را به زبان پارسی نگاشته است.
۲۷. رساله غربةالغربیة، شهرزوری این را به همین نام یاد کرده است، اما ریتر آن را بنام (الغربةالغربیة) آورده است. داستانی است که سهروردی آن را به رمز به عربی نگاشته و در نگارش آن از رساله (حی بن یقطان) ابن سینا مایه گرفته، و یا بر آن منوال نگاشته است.
۲۸. رساله صفیر سیمرغ، که به پارسی است.
۲۹. رسالةالطیر، شهرزوری نام این رساله را چنین نگاشته، ولی ریتر نام آن را (ترجمه رساله طیر) نوشتهاست. این رساله ترجمه پارسی رسالةالطیر ابنسینا هست که سهروردی خود نگاشته است.
۳۰. رساله تفسیر آیات «من کتاب الله و خبر عن رسول الله». این رساله را شهرزوری یاد کرده و ریتر از آن نام نبرده است.
۳۱. التسبیحات و دعوات الکواکب. شهرزوری این کتاب را به همین نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ریتر کتابی بدین نام نیامدهاست. ریتر مجموعه رسالهها و نوشتهها و نوشتههای سهروردی را که در این نوع بوده، یکجا تحت عنوان (الواردات و التقدیسات) در فهرست خود آورده است و احتمال داده میشود که کتاب التسبیحات… نیز جزء مجموعه مزبور باشد.
۳۲. ادعیة متفرقه. در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۳۳. الدعوة الشمسیة. شهرزوری از این کتاب یاد کرده است.
۳۴. السراج الوهاج. شهرزوری این کتاب را در فهرست خود آورده است، اما خودش درباره صحت نسبت این کتاب به سهروردی تردید نمودهاست، زیرا میگوید: (والاظهر انه لیس له) درستتر آنست که این کتاب از او نباشد.
۳۵. الواردات الالهیة بتحیرات الکواکب و تسبیحاتها. این کتاب تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۳۶. مکاتبات الی الملوک و المشایخ، این را نیز شهرزوری نام برده است.
۳۷. کتاب فی السیمیاء. این کتابها را شهرزوری نام برده، اما نامهای ویژهٔ آنها را تعیین نکرده و نوشتهاست این کتابها به سهروردی منسوب هست.
۳۸. الالواح، این کتاب را شهرزوری ۱ بار (شماره ۵) در فهرست خود یاد کرده که به زبان عربی است و اکنون بار ۲ در اینجا آورده است که به زبان پارسی است. (سهروردی خود این کتاب را به هر ۲ زبان نگاشته، یا به ۱ زبان نگاشته و سپس به زبان دیگر ترجمه کرده است).
۳۹. تسبیحات العقول و النفوس والعناصر. تنها در فهرست شهرزوری آمده است.
۴۰. الهیاکل. این کتاب را شهرزوری در فهرست خود یکبار بنام (هیاکل النور) یاد کرده و میگوید به زبان عربی است و بار دیگر بهعنوان الهیاکل آورده است و میگوید به زبان پارسی است. این را نیز سهروردی خود به هر ۲ زبان پارسی و عربی نگاشته است.
۴۱. شرح الاشارات. پارسی است. تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۴۲. کشف الغطاء لاخوان الصفا. این کتاب در فهرست ریتر آمده و در شهرزوری مذکور نمیباشد.
۴۳. الکلمات الذوقیه و النکات الشوقیه، یا «رسالةالابراج» این کتاب نیز تنها در فهرست ریتر آمده است.
۴۴. رساله (این رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ریتر آمدهاست. ریتر نوشتهاست: موضوعهائی که در این رساله از آنها بحث شده، عبارت است از جسم، حرکت، ربوبیة (الهی) معاد، وحی و الهام.
۴۵. مختصر کوچکی در حکمت: شهرزوری این را یاد نکرده، ولی در فهرست ریتر آمدهاست، و میگوید: سهروردی در این رساله از فنون ۳گانهٔ حکمت یعنی منطق، طبیعیات و الهیات بحث میکند.
۴۶. شهرزوری و ریتر منظومههای کوتاه و بلند عربی از سهروردی نقل کردهاند که در موضوعهای فلسفی و اخلاقی یا عرفانی هست، نظیر قصیده عربی مشهور ابنسینا: سقطت الیک من… که مطلع یکی از آنها این بیت هست.
۴۷. عقل سرخ
سرودهها و کلمات قصار
شهرزوری نوشته است که شیخ شهابالدین یحیی سهروردی بر سبیل تفنن به فارسی نیز شعر می گفته است. اشعار نسبتاً زیادی از او به زبان عربی در دست است. اشعار فارسی او بیشتر قطعه و دوبیتی هستند که برخی از آنها در متن داستانهای فلسفی کوتاه او آمدهاند. این رباعی در تذکرهها از او مشهور است:
هان تا سر رشته خرد گم نکنی خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو توئی و راه توئی منزل تو هشدار که راه خود به خود گم نکنی
در وصیت نامهٔ سهروردی به نقل از دینانی آمده است: «وقتی خواستی قرآن بخوانی، به گونهای بخوان که تو گویی فقط برای تو نازل شده نه کس دیگری»..
زبان شرح تمثیلی
شیخ شهابالدین سهروردی در کتاب عقل سرخ، در قالب داستانی، به شکل تمثیلی، قصهٔ ملاقات خود با حضرت خضر(ع) را به تصویر میکشد که جناب خضر به شیخ از عجایب ۷ گانه خبر میدهد که هفتمین آن، چشمهٔ زندگانی است.
گفت وگو: «گفتم: ای پیر! چشمه زندگانی کجاست؟
گفت: در ظلمات. اگر آن میطلبی، خضروار، پای افراز در پای کن و راه توکل پیش گیر تا به ظلمات رسی.
گفتم: راه از کدام جانب است؟
گفت: از هر طرف که روی. اگر راه روی، راه بَری.
گفتم: نشان ظلمات چیست؟
گفت: سیاهی، و تو خود در ظلماتی، اما تو نمیدانی. آن کس که این راه رود، چون خود را در تاریکی بیند، بداند که پیش از آن هم در تاریکی بوده است و هرگز روشنایی به چشم ندیده. پس اولین قدم در راه روان، این است و از اینجا ممکن بود که ترقی کند. اکنون اگر کسی بدین مقام برسد، از اینجا تواند بُوَد که پیش رود».
تهیه توسط وبسایت مجذوبان نور