Search
Close this search box.

” ۸ مهر؛ بزرگداشت مولانا “

photo 2015 09 29 23 57 20مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مشهور به مولوی عارف بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. وی در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ که آن زمان جزوی از ایران امروزی بود زاده شد. پدر وی بهاءالدین که از علماء و صوفیان بزرگ زمان خود بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست به سبب رنجشی که بین او و سلطان محمد خوارزمشاه پدید آمده بود از بلخ بیرون آمد و عازم نیشابور و در آنجا با «شیخ فریدالدّین عطار» دیدار نمود و شیخ به دیدن فرزند خردسال او شادمان شد و گفت: «این فرزند را گرامی دار که زود باشد که از نفَس گرم خود آتش به سوختگان عالم زند» که عطار مثنوی «اسرارنامه» را تقدیم مولانا نمود، بعد از مدتی سیر و سیاحت به قونیه رفت. مولانا بعد از فوت پدر تحت تعلیمات برهان‌الدین محقق ترمذی قرار گرفت. ملاقات وی با شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. وی در سال ۶۷۲ هجری قمری در قونیه وفات یافت. از آثار او می‌توان به مثنوی معنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد.

شمس و مولانا

مولانا در ۳۷ سالگی عالم و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک‌داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادی‌الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفتهٔ او شد. در این ملاقات کوتاه وی دورهٔ پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشهٔ بشری است.

روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری نا‌شناس از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد بر‌تر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد (ص) سرحلقهٔ انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سُبحانک ما عَرفناک گفت و این یک سُبحانی ما اعظَم شَأنی به زبان راند؟» پس از این گفتار، بیگانگی آنان تبدیل به آشنایی شد.

کسی نمی‌داند شمس به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس عالِم و جهان‌دیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده است که نوشته‌های او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است. مریدان می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنج‌‍شنبه ۲۱ شوال ۶۴۳ قمری، هنگامی‌که مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند.photo 2015 09 30 00 27 21

مولانا و صلاح‌الدین زرکوب

مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمی‌گردد و حق در همهٔ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهان‌تاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می‌شود.

روزی مولانا از کنار زرکوبان می‌گذشت. از آواز ضرب او به چرخ در آمد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفتهٔ صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامی و درس‌نخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همهٔ دانشش از او اطاعت می‌کرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به‌ ویژه در علوم و معارف بر‌تر از زرکوب می‌دانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان سپرد و در قونیه دفن شد.

۲۰۰۷ سال جهانی مولانا

مولانا در یک دههٔ گذشته به‌ سرعت در جهان غرب مشهور شد به طوری که ترجمهٔ کتاب او در آمریکا به بزرگ‌ترین و پرفروش‌ترین کتاب سال تبدیل شد. ترجمهٔ کولمن بارکس در سال ۲۰۰۱ بیش از ۵۰۰ هزار نسخه در آمریکا فروش داشت. آثار مولانا در ایالات متحدهٔ آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیار پرطرفدار است. یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیده است.

• در این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.

• در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگرهٔ بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت. حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائهٔ مقاله پرداختند. در حاشیهٔ این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس و مولوی پرده‌برداری کرد.

• برگزاری همایش بین‌المللی داستان‌پردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایش‌های بین‌المللی صداوسیما.

• برگزاری مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در سازمان ملل.

ترکیه در برنامه‌هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده است، تلاش کرده است که مولانا را به عنوان یک چهرهٔ فرهنگی کشورِ خود به دنیا معرفی کند. در این میان کم‌توجهی مقامات ایران در کنار تشدید انزوای ایران در سال‌های اخیر، در موفقیت دولت ترکیه نقش فراوانی داشته است و این در صورتی است که به قول دکتر میرجلال‌الدین کزازی: بزرگداشت مولانا را توسط دوستانمان در ترکیه به فال نیک می‌گیریم، اما نباید فراموش کنیم که این بزرگ‌مرد ادبیات جهان، نخست به ما (ایرانیان) تعلق دارد و سپس به دیگران. نباید کوتاهی کنیم.

همچنین مولانا در مثنوی معنوی پیرامون سخن گفتن به پارسی گفته:

عشق را خود صد زبان دیگر است           پارسی گو گرچه تازی خوش‌تر است

درگذشت:

مولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی‌الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت. در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می‌گوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه‌روز این عزا و سوگ بر پا بود:

بعد چل روز سوی خانه شدند                همه مشغول این فسانه شدند
روز و شب بود گفتشان همه این               که شد آن گنج زیر خاک دفین

مثنوی معنوی

مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو از نی چون حکایت می‌کند / از جدایی‌ها شکایت می‌کند» آغاز می‌نماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشتهٔ خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده می‌شود (هذا کتابً المثنوی، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدین). مثنوی معنوی حاصل پربار‌ترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشتهٔ امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته است: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.

اگر بخواهیم مجموعۀ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی می‌رسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به «نی نامه» شهرت یافته است. گرچه آغاز مثنوی مولانا (نی نامه) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفته است.

این «نی»‌‌ همان مولاناست که به عنوان نمونۀ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی می‌بیند و «شکایت می‌کند» که چرا روح آزادۀ او از «نیِستانِ» عالم معنا بریده است. او در مثنوی و دیوان شمس، بار‌ها خود، یا انسان آگاه را به نی و چنگ تشبیه کرده است:

ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی…

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست…

تهیه توسط وب‌سایت مجذوبان نور