شهرت، حسنبن ابوالحسن یسار، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقیه و یکى از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم. وى به امامالتابعین، سیدالتابعین و شیخالاسلام ملقب، و کنیهاش ابوسعید یا ابومحمد یا ابوعلى بود (رجوع کنید به هجویرى، ص ۱۲۹ـ۱۳۰؛ سمعانى، ج ۲، ص ۲۲۰؛ ذهبى، ۱۴۱۰، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ه ، ص ۴۸؛ حسنبصرى، ج ۱، مقدمه محمد عبدالرحیم، ص ۱۸).
حسن در مدینه به دنیا آمد و در وادیالقرى (از مضافات مدینه) پرورش یافت (ابنسعد، ج ۹، ص ۱۵۷؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۵۶۴). در تاریخ تولد او اتفاقنظر وجود ندارد. به گفتهٔ عطار (ص ۳۰) حسن در دورهٔ حیات پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم متولد شد. به گفتهٔ وَکیع (ج ۲، ص ۶)، در زمان قتل عثمان (در سال ۳۵) حسن ده ساله و به گفتهٔ ابنسعد (ج ۹، ص ۱۵۸) چهارده ساله بود (نیز رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، همانجا). به نظر میرسد که قول اخیر درستتر باشد، زیرا ابنسعد (متوفى ۲۰۳) نزدیکترین فرد به زمان حسن بوده است. علاوه بر این، او در جاى دیگرى (رجوع کنید به ج ۹، ص ۱۵۷) تأکید کرده است که حسن دو سال پیش از قتل خلیفهٔ دوم متولد شد (نیز رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، همانجا). اگر حسن در زمان قتل عثمان چهارده ساله بوده است، باید در سال ۲۱ بهدنیا آمده باشد، ضمن آنکه وکیع (ج ۲، ص ۳) و صَفَدى (ج ۱۲، ص ۳۰۶) نیز همین تاریخ را پذیرفتهاند.
پدر حسن اهل میسان* (شهرکى متصل به دَسْتُمِیسان، همان دشت میشان در خوزستان کنونى) و نخست مسیحى و نامش یسار یا فیروز (پیروز) بود (ابنسعد، همانجا؛ وکیع، ج ۲، ص ۴؛ بدوى، ص ۱۵۲). فیروز در یکى از فتوح اسلامى اسیر شد و در جرگهٔ موالى درآمد. سپس او را به مدینه بردند و پس از مدتى آزاد شد. در آنجا او با رُبَیع بنت نَضْر یا جابربن عبداللّه انصارى* یا فرد دیگرى از انصار، پیوند ولاء داشت (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، همانجا؛ ابنکثیر، ۱۳۵۱ـ۱۳۵۸، ج ۹، ص ۲۹۹؛ در مورد اقوال دیگر رجوع کنید به ثبوت، ص ۲). از اینرو، حسن را انصارى میخواندند (رجوع کنید به وکیع، ج ۲، ص ۵).
مادر حسن، خَیرَه، کنیهاش امّ الحسن، در فتح میسان به اسارت درآمد و با امّ سلمه، همسر پیامبر، یا کسان دیگرى پیوند ولاء داشت (همان، ج ۲، ص ۳، ۵؛ ابونعیم اصفهانى، ج ۲، ص ۱۴۷؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، همانجا؛ دربارهٔ اقوال دیگر رجوع کنید به ثبوت، ص ۳). خیره به زنان قرآن میآموخت و براى آنان وعظ میکرد. همچنین او را از راویان موثق حدیث دانستهاند که از دو همسر پیامبر، امّ سلمه و عایشه، حدیث روایت میکرد و دو پسرش، حسن و سعید، و دیگران از او روایت میکردند.
علماى بزرگ اهل سنّت نیز احادیث او را نقل کردهاند. او به تعلیم فرزند خود اهتمام جدّى داشت و حسن در اشتغال به قصهگویى و وعظ از مادر خود متأثر بود (ابنسعد، ج ۱۰، ص ۴۴۲؛ ابنکثیر، همانجا؛ ابنحجر عسقلانى، ج ۲، ص ۲۵۰ـ ۲۵۱؛ حُصَرى، ص ۱۰۹).
حسن در دوازده سالگى یا چهارده سالگى قرآن را از بر کرد و گفتهاند هر سورهاى را که میآموخت شأن نزول و تأویل آن را نیز فرامیگرفت. در سال دوم خلافت امام على علیهالسلام، حسن به شانزده سالگى رسید و همراه خانوادهاش به بصره سفر کرد و پس از مدتى با زنى ایرانیالاصل ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر و یک دختر شد (ذهبى، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، همانجا؛ بدوى، ص ۱۵۳؛ حصرى، ص ۱۰۹، ۱۱۱ـ ۱۱۲).
حسن هفتاد سال از عمر خود را در دورهٔ امویان گذراند. چون خلیفه عمربن عبدالعزیز در سیاست رفتارى شایسته داشت، حسن نیز با وى مناسباتى مبتنى بر شفقت و نیکخواهى داشت و دوازده نامه به او نوشت که در آنها به توضیح صفات پیشواى عادل، تحذیر وى از فریبهاى دنیا، دعوت به زهد و پارسایى، اندرزگویى و تسلیت او به سبب مرگ فرزندش پرداخت (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۲، ص ۱۳۴ـ۱۴۰؛ بدوى، ص ۱۵۴ـ ۱۵۶). حتى یک بار خلیفه او را عهدهدار منصب قضا کرد. پیش از این تاریخ نیز در سال ۴۳ در دستگاه ربیعبن زیاد حارثى، از اصحاب امام على علیهالسلام، به کتابت و منشیگرى مشغول بود (بلاذرى، ص ۳۹۴؛ وکیع، ج ۲، ص ۱۴؛ امین، ج ۶، ص ۴۵۸). همچنین نقل است که وى سه سال در شاپور، کاتب انسبن مالک بود (ابنندیم، ص ۲۰۲).
با این حال، حسن به شدت با برخى از خلفاى عصر خود و کارگزاران ستمگر آنان، بهویژه حجاجبن یوسف ثقفى*، مخالفت مینمود، بیآنکه شورشهاى مسلحانه برضد آنان را تأیید کند (رجوع کنید به ابنجوزى، ۱۴۰۳، ص ۶۴، ۷۲، ۱۱۶؛ بدوى، ص ۱۵۴). گاهى نیز در برخورد با حکام جائر، بر مبناى تقیه سلوک میکرد (رجوع کنید به حسن بصرى، ج ۱، ص ۲۰۷). در سالهایى که حجاج حاکم عراق بود حسن بارها بر او لعنت فرستاد و برخورد او با حجاج چنان بود که حجاج بارها تصمیم به قتل او گرفت (ابنجوزى، ۱۴۰۳، ص ۶۴، ۷۲). به گزارش یعقوبى (ج ۲، ص ۲۷۸) و ابنندیم (همانجا) حسن، عبدالرحمانبن محمدبن اشعث را در قیام برضد حجاج همراهى نمود؛ اما این قول درست به نظر نمیرسد، زیرا ابنسعد (ج ۹، ص ۱۶۴ـ۱۶۵) تصریح دارد بر اینکه حسن، مردم را از همراهى با سپاه اشعث نهى کرد. همچنین او اصحاب خود را از پیوستن به شورش یزیدبن مهلَّب نیز منع میکرد و دلیل این کار نیز اعتقاد او به ناشایستگى رهبرانِ دو شورش مزبور بود (ابناثیر، النهایه، ج ۲، ص ۱۹۸؛ ثبوت، ص ۲۳ـ۲۴).
در میان معاصرانِ معارضِ حسن، معروفتر از همه ابنسیرین* است که مخالفت آن دو با یکدیگر مَثل شده و گویند: «جالِسْ اِمّاالحَسَنَ اَوْ اِبْنَ سیرین» (رجوع کنید به وکیع، ج ۱، ص ۳۷۰؛ عباس قمى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۵، ج ۱، ص ۶۷۸). ظاهراً این مخالفت معلول برخوردهاى تندِ حسن با حکام، خاصه حجاج و شیوهٔ ابنسیرین در تسلیم در برابر حکام و بلکه پشتیبانى از آنان بوده است (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۲، ص ۲۷۱؛ عباس قمى، ۱۳۶۳ش، ص ۷۴).
حسن، مقررى گرفتن از بیتالمال و قبولِ هدایاى حاکمان را با شرایطى جایز میشمرد و بیشتر آن مقررى را به دیگران میبخشید. گاهى نیز، به سبب مخالفتهاى او با ایشان، مقرریاش را از بیتالمال قطع میکردند (ابنسعد، ج ۹، ص ۱۷۱؛ خن، ص ۲۶۱؛ حصرى، ص ۱۸۴). همچنین نقل است که در روزگار معاویه، او در برخى از جنگهاى مسلمانان با دشمنان خارجى شرکت کرد (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۹، ص ۱۵۸، ۱۷۵؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۵۷۲، ۵۷۸).
اساتید:
حسن استادان بسیارى داشت که برجستهترین آنان
انسبن مالک
جابربن عبداللّه انصارى
حُذَیفه یمانى
عبداللّهبن عباس
حِطّانبن عبداللّه
عمرانبن حُصَین
و اَحنَف بن قیس بودند (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۹، ص ۱۵۸؛ ابوطالب مکّى، ج ۱، ص ۳۰۸؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۵۶۵؛ صفدى، ج ۱۲، ص ۳۰۶؛ ابنحجر عسقلانى، ج ۲، ص ۲۴۶؛ براى آگاهى از دیگر استادان او رجوع کنید به ثبوت، ص ۷ـ۹). علاوه بر این، به گزارش ابنسعد (ج ۹، ص ۱۵۸)، او از ابوهُرَیرَه و سَمُرَهبن جُندَب نیز حدیث فراگرفته؛ اما خود ابنسعد در ادامه (ج ۹، ص ۱۵۹) از برخى افراد اقوالى نقل کرده که مبنى بر عدم سماع حسن از ابوهریره است. ضمن آنکه پارهاى از روایات و برخوردهاى حسن حکایت از خردهگیرى او از این دو دارد (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۵۶۷ـ۵۶۸؛ بدوى، ص ۱۷۶).
حسن در مقام تفسیر، علاوه بر تفسیر قرآن به قرآن، در تفسیر نصوص قرآن و توضیح احکام آن، پیاپى از احادیث نبوى و قدسى و اقوال صحابه، از جمله امام على علیهالسلام، ابنعباس و ابنمسعود و تابعین، بهره میبرد. از دیگر منابع تفسیرى او اسرائیلیات* و اقوال اهل کتاب و منقولات کسانى همچون کعبالاحبار*، وهْببن منبِّه* و عبداللّهبن سلام* بود (رجوع کنید به بررسیهاى محمدعبدالرحیم در حسن بصرى، ج ۲، ص ۴۶۹ـ ۴۷۸؛ثبوت، ص ۷۴).
بسیارى از اقوال او در تفاسیرى چون تفسیر طبرى (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱۲، ص ۳۹۹ـ۴۰۰) و تفسیر ابنکثیر (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۴۳؛دربارهٔ اقوال و روایات تفسیرى حسن در تفاسیر شیعه رجوع کنید به ادامهٔ مقاله) و نیز در کتابهاى صوفیه، از جمله در حلیة الاولیاء اثر ابونعیم اصفهانى (براى نمونه رجوع کنید به ج ۲، ص ۱۵۳)، احیاء علومالدین غزالى (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۶، ۴۸، ۱۰۱) و الرسالة القشیریه قشیرى (براى نمونه رجوع کنید به ص ۴۴۶) نقل شده است (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به حسن بصرى، ج ۱، مقدمهٔ محمد عبدالرحیم، ص ۸ـ۱۲).
او در تفسیر خود مدام از آیات ناسخ و منسوخ سخن گفته و البته در منسوخ شمردن برخى آیات اشتباه کرده است (رجوع کنید به بررسیهاى محمدعبدالرحیم در حسن بصرى، ج ۲، ص ۴۹۶). عنایت به عقل، توجه به ابعاد قرآن و لایههاى باطنى آن و اهتمام به تأویل، در مکتب قرآنشناسى حسن جایگاهى درخور دارد (ثبوت، ص ۷۵ـ۷۶). همچنین او در بسیارى از آیات، قرائت خاص خود را دارد و پارهاى از قرائتهاى او نادر شمرده شده و از برخى نیز انتقاد شده است (رجوع کنید به جاحظ، ج ۲، ص ۲۱۹؛
خوانسارى، ج ۳، ص ۲۵۶؛بررسیهاى محمد عبدالرحیم در حسن بصرى، ج ۲، ص ۴۹۷ـ۵۰۲).
حسن سیصدتن از صحابهٔ رسول خدا صلیاللّه علیه وآله و سلم را درک کرد و با هفتاد نفر از کسانى که در غزوهٔ بدر حضور داشتند مصاحبت داشت و بسیارى از احادیث را از آنان فراگرفت و براى دیگران روایت کرد (ابنمرتضى، ص ۲۴). او به احادیث، آگاهى فوقالعاده داشت و محدّثان بزرگ سنّى و شیعى، روایتهاى او از سنّت رسول صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و سخنان امام على و امام حسن علیهماالسلام و نیز روایتهایى را که او در طریق آنها قرار دارد، نقل کردهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۲، ص ۱۵۶؛ ابنجوزى، ۱۴۲۶، ص ۳۰، ۷۵ـ۷۶؛ کلینى، ج۵، ص ۴۲۱؛ ابنبابویه، ۱۳۹۸، ص ۳۴۰ـ۳۴۱؛مفید، ۱۳۶۴ش، ص ۱۲۹ـ ۱۳۱).
با ملاحظهٔ روایات و اقوال و خطبههاى او میتوان به این نتیجه رسید که از صحابه و تابعین اشخاص بسیار کمى به اندازه او در بازگو کردن کلمات امام على علیهالسلام اهتمام داشتهاند. با وجود این، به دلیل شرایط حاکم بر زمانه، حسن در بسیارى موارد سخنان امام على علیهالسلام را بدون تصریح به نام گویندهٔ اصلى و گاهى با عنوان «فقد قیل» (گفته شده) یا با تعبیر کنایىِ «ابوزینب» و «یکى از صالحان» نقل کرده است. شاید هم به دلیلِ وضوحِ انتسابِ سخنان مزبور به امام على، نیازى به تصریح نام آن حضرت نمیدیده است. این احتمال نیز وجود دارد که او به نام امام تصریح نموده است، اما کسانى که آن گفتهها را از وى شنیدهاند، از ترس یا به دلایل دیگر، آن سخنان را از زبان وى بدون انتساب به امام بازگو کردهاند (ابنجوزى، ۱۴۲۶، ص ۴۳؛
مجلسى، ۱۴۰۳، ج ۴۲، ص ۱۴۴؛مامقانى، ج ۱۹، ص ۱۰؛حصرى، ص ۱۷۰؛ نیز رجوع کنید به ثبوت، ص ۲۵۷، ۲۶۷).
در مقابل، به احادیثى که حسن نقل کرده، ایراداتى نیز گرفته شده که از آن جمله است: تدلیس*، ارسال، و نقل به معانى نه الفاظ (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۹، ص ۱۵۹؛صَفَدى، همانجا؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۵۷۲، ۵۸۳، ۵۸۸؛براى پاسخ این ایرادات رجوع کنید به حصرى، ص ۲۷۰؛قلعهجى، ج ۱، ص ۱۸). گفتنى است که گاهى حسن در مقام نقل حدیث از معیارهاى عقلى بهره برده است (رجوع کنید به بدوى، ص ۱۷۶).
گذشته از مقام حدیثى، حسن از فقیهان بزرگ و مفتیان مؤثر نیز بود (ابنسعد، ج ۹، ص ۱۶۳، ۱۶۶). کتابهاى متعددى به نقل آراى فقهى منسوب به حسن اختصاص یافته است، از جمله فقهالحسنالبصرى، در هفت جلد، تألیف قاضى ابوعبداللّه محمدبن مُفَرِّج قرطبى (حصرى، ص ۲۷۶؛خن، ص ۲۱۴) و موسوعه فقهالحسنالبصرى، در دو جلد، تألیف محمد رواس قلعهجى (بیروت ۱۴۰۹). آراى فقهى حسن به کتاب، سنّت، اقوال صحابه و اجتهاد به رأى، متکى است (رجوع کنید به بررسیهاى محمدعبدالرحیم در حسن بصرى، ج۲، ص۵۰۴).از میان آراى خاص فقهى او به این موارد میتوان اشاره کرد: عدم جواز وضو با نبیذ (شراب خرما) و جواز متعه حج که برخى از آن به عنوان حج تمتع یاد میکنند (که این دو نظر برخلاف رأى بسیارى از خلفا و فقهاى اهلسنّت است)؛ عدم جوازِ حبسِ مدیونى که قادر بهاداى دین خود نیست؛ حق طلاق برای زن درصورتیکه همسرش نتواند هزینهٔ زندگى او را تأمین کند؛زنى که باید عدّهٔ وفات یا طلاق نگه دارد، به محض وضع حمل یا سقط شدن جنین، عدّهٔ او به سر میرسد؛
در جنگ مسلمانان با غیرمسلمانان، مسلمانان حق ندارند اسیران غیرمسلمان را بکشند و باید یا آنان را آزاد کنند یا در برابر آنان فدیه بگیرند و رهایشان نمایند (رجوع کنید به حسن بصرى، ج ۲، ص ۳۵۳؛قلعهجى، ج ۱، ص ۳۱۲، ۳۱۸؛خن، ص ۲۷۱، ۲۷۷؛
بسیط، ص ۱۳۶؛براى آگاهى از دیگر آراى فقهى او رجوع کنید به خن، ص ۲۱۵ـ۲۹۴؛بسیط، ص ۱۳۵ـ۱۴۲).
حسن به وعظ و خطابه نیز میپرداخت. در دورهٔ او فساد و تباهى در جامعه رواج بسیار داشت. در این اوضاع، حسن براى مقابله با فساد به وعظ پرداخت و چون خود به آنچه میگفت عمل میکرد، وعظ او نیز بر مخاطبان اثر میگذاشت (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۲، ص ۱۴۷؛ ابنجوزى، ۱۴۲۶، ص ۳۰؛ نیز رجوع کنید به ثبوت، ص ۱۰۹). با اینکه وى ایرانیتبار بود و زبان مادریاش عربى نبود، خطابههاى او چنان فصیح بود که حتى حَجاج ــ که خود در فصاحت کمنظیر بود و از حسن کینهها به دل داشت ــ اعتراف میکرد «حسن در خطابه از همه تواناتر است» (رجوع کنید به جاحظ، ج۱، ص۱۶۳، ۳۵۴، ۳۹۸؛بدوى، ص۱۶۰). به دلیل همین فصاحتِ وى بود که موعظههاى او را در روزگار حیاتش، و دستکم اندکى پس از وفاتش، فراهم آوردند و برخى مؤلفان قدیم و جدید، دربارهٔ مواعظ و اندرزهاى او آثار مستقلى نوشتند (رجوع کنید به سزگین، ج ۱، ص ۵۹۲؛ بدوى، ص ۱۵۹). حتى پس از مرگ حسن، مواعظِ او عامل گرایش قدرتمندان به رعایت موازین اخلاقى و بازداشتن آنان از تبهکارى بوده است (رجوع کنید به غزالى، ۱۳۶۱ش، ص۳۱۵، ۳۶۰، ۴۰۶). مواعظ حسن در موضوعات گوناگونى بود. گاهى از مکارم اخلاق و آداب حسنه، گاهى از تقوا و پرهیزکارى و گاهى از فرجامِ بدِ حکام و ثروتمندانى که به مردم ستم میکنند و حقوق خلق را پایمال مینمایند، سخن میگفت (ابنجوزى، ۱۴۲۶، ص ۱۰۷؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۵۸۸؛ بدوى، ص ۱۶۳).
رحلت
حسن در ۱۱۰ در بصره درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد (ابنسعد، ج۹، ص ۱۷۷ـ ۱۷۸؛ ابناثیر، الکامل، ج۵،ص۱۵۵). آرامگاه او از دیرباز شناخته شده بوده و مقدسى (ص ۱۳۰) از آن یاد کرده و امروزه نیز پابرجاست (عبدالجبار ناجى و عبدالحسین مبارک، ص ۳۰۱؛ فاطمه محمد محجوب، ج ۱۴، ص ۱۷).
تألیفات حسن بصرى
به طور قطع نمیتوان گفت که حسن صاحب چه آثارى بوده است. ذهبى (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۵۸۴) گزارش کرده است که آثارى که در آنها علم بود از حسن برجایماند. اما بنابه گفتهٔ ابنسعد (ج ۹، ص ۱۷۵)، حسن همهٔ کتابهایش را، به جز یکى، سوزاند. با وجود این، چندین اثر به او منسوب است،
از جمله آثار:
نامهاى به عبدالملکبن مروان (کتابٌ الیعبدالملکبن مروان فى الرّدّ علیالقدریه)، که هلموت ریتر آن را تصحیح کرده و بسیط (ص ۱۶۸ـ۱۸۰) عیناً همان را در کتاب خود آورده است؛ رسالهٔ حکایت قضا و قدر به فارسى، که به نظر میرسد با نامهٔ یاد شده بیارتباط نباشد
شروط الامامه
الاسماءالادریسیه، در تصوف
کتاب الاخلاص
نزول القرآن
و کتاب تفسیرالقرآن، که شاید با نزولالقرآن پیوندى داشته باشد (رجوع کنید به ابنندیم، ص ۳۶، ۴۰، ۲۰۲؛ نوراللّه شوشترى، ج ۲، ص ۳۸؛ سزگین، ج ۱، ص ۵۹۲ـ۵۹۳؛ منزوى، ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ش، ج ۲، ص ۹۹۸، ج ۳، ص ۱۷۵۴؛ همو، ۱۳۷۴ش، ج ۶، ص ۲۰۹؛ براى آگاهى از دیگر آثار او رجوع کنید به سزگین، همانجا؛منزوى، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش، ج ۲، ص ۱۰۰۷، ج ۱۰، ص ۴۳ـ۴۴).
حسن بصرى و تصوف.
بسیارى از سلسلههاى تصوف، از جمله سهروردیان، طَیفوریان، مولویان و سلسلههاى صوفیهٔ هند مثل چشتیان، به حسن بصرى منسوباند و نام او در شجرهنسب احمد غزالى، ابوبکر نسّاج، ابونجیب سهروردى، مجدالدین بغدادى و نجمالدین کبرى ذکر شده است. این سلسلهها شجرهنسب طریقتى خود را به حسن و از طریق او به امامعلى علیهالسلام میرسانند.
نقل است که پس از تولد حسن، وى را نزد امام آوردند و امام او را حسن نامید. همچنین حسن تحت تربیت آن حضرت پرورش یافت و از ایشان خرقه گرفت و امام، کلمهٔ توحید را به او تلقین کرد (رجوع کنید به عطار، ص ۳۱؛افلاکى، ج ۲، ص ۹۹۸؛عبدالرزاق کرمانى، ص ۵۵؛معصوم علیشاه، ج ۲، ص۵۹، ۱۰۷،۱۵۱،۳۰۵؛نیز رجوع کنید به منزوى، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش، ج۱۱، ص۹۹۷). در مقابل، افرادى همچون ابنخلدون (ج :۱ مقدمه، ص۴۰۳) و شاهولیاللّه دهلوى (ص ۲۴۱) به چنین ارتباطى بین امام على علیهالسلام و حسن قائل نیستند. با توجه به این دو موضع متعارض، نمیتوان انکار کرد که در اثبات و نفى مصاحبت حسن با امام على علیهالسلام مبالغه شده و گرچه دلایل متقن و کافى براى پیوندى به آن استوارى در دست نیست، اصل ارتباط را نیز نمیتوان انکار کرد (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به ثبوت، ص۳۷۸ـ۳۸۴).
شاگردان
حسن در مسجد بصره حلقهٔ درسى داشت که در آن به گفتگو دربارهٔ دانشهاى گوناگون (از جمله حدیث، فقه، عقاید و علوم قرآنى) میپرداخت و گاهى به پرسش دربارهٔ بعضى از مفاهیم تصوف پاسخ میداد. در خانهٔ او نیز مجلس مخصوصى برگزار میشد و در آنجا جز در باب مفاهیم زهد، عبادت و معارف باطنى سخنى به میان نمیآمد (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۵۷۹).
به گزارش ابوطالب مکّى (ج ۱، ص ۳۰۷)،
افرادى مثل مالکبن دینار
ثابت بنانى
ایوب سجستانى/ سَختیانى
فَرقَد سَبَخى/ سنجى
و عبدالواحدبن زید در این مجالس شرکت میکردند.
حسن شاگردان دیگرى نیز داشت، از جمله:
واصلبن عطاء، حبیب عجمى
غَیلان دمشقى
مَعبَد جُهَنى
محمدبن واسع
قَتاده سدوسى
و عمروبن عُبَید (ابونعیم اصفهانى، ج۲، ص۳۵۴؛ شهرستانى، قسم۱، ص۵۰؛ ابنخلّکان، ج ۴، ص ۸۵؛ ابنمرتضى، ص ۲۵؛ بدوى، ص ۱۸۸ـ۲۱۴؛ براى آگاهى از دیگر شاگردان او رجوع کنید به ثبوت، ص ۱۲
…