۵. روایت ابوهاشم جعفری
امام(ع) به ابوهاشم جعفری فرمود: ای اباهاشم! زمانی فرامیرسد که… دانشمندان آن زمان بدترین جنبندگان روی زمیناند؛ از آن جهت که به فلسفه و تصوّف گرایش دارند. به خدا سوگند که آنان جزو سرکشان و گمراهاناند. به دوستی دشمنان ما اصرار میورزند و شیعیان و دوستان ما را گمراه میکنند. اگر به مقام و منصبی دست یابند از رشوهخوری سیر نشوند. اگر تحقیر شوند، ریاکارانه به عبادت خدا روی میآورند. اینان رهزنان مؤمنان و دعوتگران به مذهب بیدیناناند…[۱]
۱.۵. بررسی سندی
اولین کتابی که این روایت را نقل میکند حدیقةالشیعة است. حدیقةالشیعة آن را به سید مرتضی بنداعی رازی ـ که همان شیخ مرتضی محمّد بنالحسین رازی باشد ـ نسبت میدهد. حدیقةالشیعة سند را در همین کتاب به مفید و از او به احمد بنمحمّد بنحسن بنولید و از او به پدرش (محمّد بنالحسن) و از او به سعد بنعبدالله و از او به محمّد بنعبدالله و در نهایت به محمّد بنعبدالجبار میرساند.
از محمّد بنعبدالله و از طريق محمّد بنعبدالجبار تنها یک روایت در منابع ما ثبت شده است که مربوط به زکات فطره میشود[۲] این بدین معنا است که محمّد بنعبدالله هیچ روایتی از محمّد بنعبدالجبار جز همین يك روایت نقل نکرده است.
دربارهٔ افراد سلسلهٔ این روایت باید گفت در بین راویان آن محمّد بنعبدالله (مسمعی) قرار دارد كه مجهول است؛ البته ابنولید وی را تضعیف کرده است.[۳] به هر حال با قطع نظر از منبع این روایت، در سند آن یک راوی مجهول قرار گرفته است که با وجود او روایت ضعیف محسوب میشود.
دربارهٔ منبع روایت نیز قبل از این گفته شد که نویسندهٔ کتابهای الفصول و تبصرة (مرتضی محمّد بنالحسین رازی)، فرد مجهولی است که جز از راه آثارش شناخته نمیشود و اینکه در نقل روایت از چه کسی و یا کسانی نقل میکند و آنان خود به چه میزان قابل اعتمادند، سؤالاتیاند که پاسخ روشنی برای آنها نمیتوان یافت.
۲.۵. بررسی محتوایی
این روایت ناظر به احوالِ زمانی است که مردم در وضع بدی قرار میگیرند. ظاهرشان خوب و خوش، و باطنشان بد و خراب است. جاهلان بر مردم حکومت میکنند و علما با ستمکاران همکاسه میشوند و مؤمنان تحقیر میشوند و فاسقان از احترام برخوردار میگردند. ثروتمندان از نیازمندان میدزدند. جای بزرگترها و کوچکترها عوض میشود. گناهکار از بیگناه شناخته نمیشود. علما به سبب رغبت به فلسفه و تصوّف بدترین مردم میشوند. اوصاف دیگری را نیز برای علما برمیشمارد. در این روایت، شاهدِ مدعا، همان جملهٔ «عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التصوّف» است. دلیل اینکه علما بدترین مردم میشوند، رغبت آنان به فلسفه و تصوّف ذکر شده است. با عنایت به آن دسته از علمایی که به فلسفه و تصوّف پرداختهاند، در یک بررسی ساده روشن میشود که وضع بدین منوال نبوده است؛ یعنی اینگونه نبوده که وقتی آنان به منصب و مقامی میرسیدند رشوه میگرفتند و از رشوه گرفتن سیر نمیشدند و خدا را ریاکارانه عبادت میکردند. خواجه نصیرالدین طوسی در عصر مغولان، شیخ بهايی و میرداماد در عصر صفویه و امام خمینی در عصر حاضر نمونههای کاملی از همین علما هستند که به منصبهای عالی دست یافتهاند؛ اما کسی اوصاف پیشگفته را در آنان نه تنها سراغ ندارد که تصور آن را هم به خود راه نمیدهد. با توجه به مصادیقِ مذكور در روايت، پذيرشِ تعلیل ذكر شده دشوار است. فلسفه و همینطور تصوّف در متن خود چنین اقتضایی را ندارند و در متون فلسفی و عرفانی نیز چنین توصیههایی دیده نمیشود. بنابراین، انتساب اینگونه تعلیلها به امام معصوم، آن هم در روایاتی که تنها منابع خاصی آنها را نقل میکنند و در هیچ منبع دیگری یافت نمیشوند، دشوار مینماید. به هر حال با توجه به مشکلات سندی و متنی، اعتماد به روایت مزبور چندان آسان نیست.
۶. روایت نثر الدر
گروهی از صوفیه نزد امام رضا(ع) در خراسان آمدند و گفتند: …مردم به کسی نیازمندند که غذای ساده و غیرلذیذ بخورد و لباس زبر بپوشد و بر الاغ [و نه بر اسبهای راهوار] سوار شود و از مریضان عیادت کند. امام فرمود: یوسف(ع) پیامبر بود و لباسهای ابریشمین زربافت میپوشید و بر متکاهای آلفرعون تکیه میزد و حکمرانی میکرد. در امام، مهم، عدالت و رفتار عادلانهٔ وی است. وقتی سخن میگوید، راست بگوید و وقتی حکم میکند به عدل حکم کند و هنگامی که وعده میدهد به آن عمل کند. خداوند پوششها و خورشها را حرام نکرده است. آنگاه این آیه را تلاوت کرد: «ای پیامبر بگو: چه کسی زینتهايی را که خدا برای بندگانش قرار داده و غذاهای حلال را حرام کرده است.»[۴]
۱.۶. بررسی سندی
این روایت سند ندارد. هم کشف الغمه (اربلی) و هم عوالی (ابنابیجمهور) که منابع بعدی به آنها ناظرند، سندی برای آن ذکر نکردهاند؛ از این رو، روایت ضعیف محسوب میشود.
۲.۶. بررسی محتوایی
در بررسی محتوایی باید گفت که در بین صوفیه کسانی بودهاند که از معارف و حقایق، تنها به ظاهر و آداب توجه مینمودند و همین افراد بودهاند که همواره هم نزد مردم و هم نزد خودِ صوفیه مورد نکوهش قرار گرفتهاند. اولین کسانی که بر ضد این افراد موضع گرفتهاند خود صوفیه بودهاند و «جهلهٔ صوفیه» لقبی بوده که از سوی محققان صوفيه به اين گروه داده شده است.[۱۵] به هر صورت آنچه مهم است این است که با قطع نظر از ضعف سند، در اين روايت اعتراضی صورت گرفته، آن هم بر امامی که ادعا میشود خود به صوفیه اجازهٔ ارشاد داده و بیشترِ اوقات، اگر نگوییم تقریباً تمامِ عمر، لباس پشمینه میپوشیده است.[۵] بنابراین چنین اعتراضی از سوی گروه مزبور قابل دفاع نخواهد بود. اما نکتهٔ قابل ذکر این است که وجود صوفیه به صورت فرقهاي برجسته ـ آنگونه که در کلام راوی روایت از آن به گروه یاد شده است ـ در آن دورهٔ زمانی، یعنی اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم، جای تردید جدی است؛ زیرا بيشتر گروههای رسمی صوفیه بعد از معروف کرخی سر برمیآورند که (به ادعای صوفیه) وی خود از امام هشتم اذن ارشاد داشته و خرقه از او گرفته است و از آن جهت که بیشتر فرقههای صوفیه به وی ختم میشوند، او را امالسلاسل گفتهاند. همچنين با توجه به آنچه هجویری دربارهٔ گروههای صوفیه و نسبت آنان به افراد و مشایخ این گروه ذکر میکند،[۶] این گروهها در ابتدای قرن سوم شناخته شده نبودهاند.[۱۶] به همین سبب تعبیر «گروه» که نوعی وابستگی فرقهای را میرساند برای زمان روايت، مناسب و قابل دفاع نیست و میتوان گفت که تعبیر «گروهی از صوفیه» در روایتِ مزبور بعدها از سوی راویان روایت افزوده شده است و در اصل افرادی كه به نزد امام رضا(ع) آمده بودند، زاهدانی بودهاند که بیشتر به ظواهر اهمیت میدادند و از درک حقیقتِ زهد بیخبر بودند؛ حال آنكه از سفیان ثوری که از صوفیه است، نقل شده که زهد را در پوشیدن لباس خشن و خوردن غذای ساده و غیر لذیذ نمیدانسته بلکه زهد را بیرغبتی به دنیا تفسیر میکرده است.[۷] بنابراین چه بگوییم که افراد مذکور در روایت صوفیانی جاهل بوده و چه بگوییم زاهدانی خشک و ظاهرگرا بودهاند، به هر صورت کارشان نشان جهالت بر پیشانی دارد و شایستهٔ نکوهشاند و تعمیم روایت به تمامی عرفا و صوفیه نیز موجه نمینماید.
جمعبندی
در این نوشتار شش روایت که به تصوّف و صوفیه به صورت عام و کلی پرداختهاند، بررسی شدند. روایت اول تا پنجم همگی به یک منبع یعنی حدیقةالشیعة برمیگشتند. این منبع به اشتباه و برای سوءاستفاده از وجههٔ مردمی محقق اردبیلی به وی نسبت داده شده است. مخالفان صوفیه با انتساب این روایات، که نه سند معتبری دارند و نه در منابع معتبری ذکر شدهاند، به این مرد وارسته از آنها بهخوبی سود بردهاند و منابع بعدی ضد صوفیه نیز به عمد یا غیرعمد بدون بررسی اعتبار روایات مزبور از آنها استفاده کردهاند. در بررسی این روایات روشن گشت که انتساب این سخنان، به امام معصوم با محذورهایی همراه است. بنابراین نميتوان براي رد كلی تصوّف به آنها استناد كرد. روایت ششم که در منابع روایی ما ذکر شده، ناظر به گروه خاصی است که اولاً صوفیه نامیدن آنان جای تأمل دارد، و ثانیاً وجود گروههای منحرف در فرقههای اسلامی از جمله صوفیه، انکارناپذير است و نمیتوان رفتار افراد و گروههای خاص از یک فرقه را به کل مجموعه نسبت داد وگرنه نمیتوان یک مسلمان در جهان یافت.
بنابراین هیچ یک از روایات پیشگفته چه به لحاظ سند و چه به لحاظ دلالت در حدی نیستند که بتوان با آنها صوفیه و تصوّف را نقد کرد. تأکید میشود این مطلب به آن معنا نخواهد بود که بر گروه مزبور نقد دیگری وارد نیست؛ باب نقد دیدگاهها و عقاید ناسازگار با کلیت شریعت، روشهای نامطلوب در استفاده از مقدسات و سادگیِ مردم دیندار، و دکانداری به نام دین که کار عدهای از جهال صوفیه است و ساحت عارفان و صوفیان واقعی از اين امور به دور است، همچنان باز خواهد بود.
____________________
كتابنامه:
قرآن کریم
نهج البلاغه
آقابزرگ تهرانی (۱۴۰۸ق)، الذریعة الی تصانیف الشیعة (۲۵ جلد)، تعلیق و تصحیح محمّدمحسن منزوى، قم و تهران: اسماعيليان و كتابخانهٔ اسلاميه.
ــــــــــ (بيتا)، طبقات اعلام الشیعة (احیاء الداثر من القرن العاشر)، ج۴، تعلیق علینقی منزوی، قم: مؤسسهٔ انتشارات اسماعیلیان.
ابنابىجمهور احسائى (۱۴۰۵ق)، عوالي اللآلي، ۴ جلد، قم: انتشارات سيد الشهداء(ع).
ابنابىالحديد معتزلى (۱۴۰۴ق)، شرح نهج البلاغه (۲۰ جلد در ۱۰ مجلد)، قم: انتشارات كتابخانهٔ آيتالله مرعشى.
ابنطاووس، على بنموسى بنطاووس (۱۴۰۰ق)، الطرائف، قم: چاپخانه خيام.
ابنعربي (بيتا)، الفتوحات المكية، ۴ جلد، بيروت: دار صادر.
ابونعیم اصفهانی، احمد بنعبدالله (۱۴۱۸ﻫ / ۱۹۹۷م)، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه.
إربلى، على بنعيسى (۱۳۸۱ق)، كشف الغمة (۲ جلدی)، تبريز: مكتبة بنىهاشمى.
اردبیلی، احمد بنمحمّد (معروف به مقدس اردبیلی) (۱۳۷۵ش)، الحاشیة علی الهیات الشرح الجدید علی التجرید، تحقیق احمد عابدی، [قم:] کنگرهٔ مقدس اردبیلی.
ــــــــــ (۱۳۸۳ش)، حدیقةالشیعة، تصحیح صادق حسنزاده، علیاکبر زمانینژاد، چاپ سوم، قم: انتشارات انصاریان با همکاری دفتر کنگرهٔ مقدس اردبیلی.
ــــــــــ (بيتا)، حدیقةالشیعة، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه.
امين، سيد محسن (بيتا)، أعيان الشيعة (۱۱جلدی)، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات.
امين، سيد حسن (بيتا)، مستدركات أعيان الشيعة (هفت جلدی)، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات.
جزايري، سید نعمةالله (۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م)، الانوارالنعمانیة، چاپ چهارم، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
جعفری، محمّدعيسي (۱۳۸۷)، «بررسی انتساب حدیقة الشیعه به اردبیلی»، فصلنامه معارف عقلی، شماره۱۲.
حر عاملی، محمّد بنحسن (۱۴۲۳ق/ ۱۳۸۱ش)، الرسالة الاثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، چاپ سوم، قم: مکتبة المحلاتی با همکاری دفتر نشر فرهنگ اهل البیت.
خوانساری، موسوی، میرزا محمّدباقر (۱۳۹۰ش)، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، قم: نشر اسماعیلیان.
خويى، ابوالقاسم (۱۴۱۰ق)، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة (۲۳ جلدی)، قم: مركز نشر آثار شيعه.
خویی هاشمی، میرزا حبیبالله (۱۴۲۴ق/۲۰۰۳م)، منهاج البراعة فی شرح النهج البلاغة، بيروت: دارالاحیاء التراث العربی.
رازی، [سید جمالالدین] محمّد بنحسین [معروف به مرتضی حسنی رازی] (۱۳۶۱ش)، نزهة الکرام و بستان العوام، تصحيح محمّد شیروانی، [بيجا]: ناشر مصحح.
سبحانى، جعفر و دیگران (۱۴۱۸ق)، موسوعة طبقات الفقهاء (۱۵ جلدی)؛ قم: مؤسسه امام صادق.
سلطان محمّدی، ابوالفضل (۱۳۸۲ش)، اندیشهٔ سیاسی علّامه مجلسی، قم: بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی).
سلمی، ابوعبدالرحمن (۱۳۸۸ش)، رسالة فی غلطات الصوفیة، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی (جلد سوم)، گردآوری نصرالله پورجوادی و محمّد سوری، تهران: مؤسسهٔ پژوهشی حکمت و فلسفهٔ ایران.
سنایی، مجدود بنآدم (۱۳۸۵ش)، دیوان اشعار، مقدمه بدیعالزمان فروزانفر و با اهتمام پرویز بابایی، چاپ دوم، [تهران:] انتشارات نگاه.
شیخ صدوق، محمّد بنعلی بنبابویه قمی (بيتا)، علل الشرائع، قم: انتشارات مكتبة الداورى.
ملاصدرا، صدرالدین محمّد شیرازی (۱۳۷۱ش)، عرفان و عارفنمایان (کسر الاصنام الجاهلیة)، ترجمه محسن بیدارفر، چاپ سوم، تهران: انتشارات الزهرا.
عطار نیشابوری، فریدالدین محمّد بنابیبکر ابراهیم (۱۳۷۶ش)، تذکرة الاولیا (از روی نسخه مصحح نیکلسون)، [تهران]: انتشارات میلاد.
علامه حلى، رضىالدين على بنيوسف معروف به علامه حلی (۱۴۱۱ق)، كشف اليقين، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد.
قمی، شیخ عباس (۱۳۸۰ش/ ۱۴۲۲ق)، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، چاپ سوم، [قم:] دارالاسوة للطباعة و النشر.
قیصری، داوود بنمحمود (۱۳۶۰ش)، رسائل قیصری، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران: مؤسسهٔ پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
كشى، محمّد بنعمر (۱۳۴۸ش)، رجال الكشي، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد.
کلاباذی، ابوبکر محمّد (۱۴۲۲ق/ ۲۰۰۱م)، التعرف لمذهب اهل التصوّف، بيروت: دار صادر.
کليني، محمّد بنيعقوب (۱۳۶۵ش)، الاصول الکافي، ج۱، تهران: دار الكتب الإسلامية.
مجلسى، محمّدباقر (۱۴۰۴ق)، بحار الأنوار (۱۱۰ جلد)، بيروت: مؤسسة الوفاء.
نباطى بياضى، على بنيونس(۱۴۰۷ق)، الصراط المستقيم (۳جلد در يك مجلد)، نجف: كتابخانه حيدريه.
نجاشى، احمد بنعلى (۱۴۰۷ق)، رجال النجاشي (۲ جلد در يك مجلد)، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
نوری، حسین (۱۴۰۸ق)، مستدرك الوسائل (۱۸ جلد)، قم: مؤسسه آلالبيت لإحياء التراث.
هجویری، علی بنعثمان جلابی غزنوی (۱۳۷۶ش)، کشف المحجوب، تصحیح زوکوفسکی، چاپ پنجم، تهران: طهوری.
پینوشتها
[۱]. رک: جعفری (۱۳۸۷)، «بررسی انتساب حدیقة الشیعه به اردبیلی»، معارف عقلی، شماره ۱۲. مخالفان صوفیه به قصد بهرهبرداری از وجههٔ مردمی محقق اردبیلی، کتاب مزبور را به وی نسبت داده و روایاتی را که سند آنها به جای معتبری وصل نمیشوند، بر ضد صوفیه وارد آن کردهاند.
[۲]. وی محمّد بنعلي بنحمزه، عمادالدين أبوجعفر طوسي مشهدي، معروف به ابنحمزه است. او را به سبب تأخرش از شيخ طوسي (م ۴۶۰ﻫ) أبيجعفر المتأخر نیز میگویند (رک: سبحانی، ۱۴۱۸: ۷/۱۳۷).
[۳]. نصيرالدين أبوطالب عبدالله بنحمزه بنالحسن بنعلي طوسي مشهدي معروف به نصيرالدين طوسي (م ۶۱۰ﻫ).
[۴]. برای اطلاع از این اشکالات رک: جعفری (۱۳۸۷): «بررسی انتساب حدیقة الشیعه به اردبیلی»، معارف عقلی، شماره ۱۲.
[۵]. رک: جعفری، ۱۳۸۸: همان.
[۶]. در این اجازهنامه، مرحوم حر عاملی اجازهٔ روایت همه کتابهای خود از جمله رد بر صوفیه را بهصراحت به مرحوم مجلسی داده است.
[۷]. اولین نسخهٔ وسائل در سال ۱۰۷۲ﻫ و دومین نسخهٔ آن در سال ۱۰۸۲ﻫ نوشته شده است و سومین نسخه ریشهیابی واژه تصوّف و عرفان در قرن اول هجری آن بعد از این تاریخ نوشته شده است. یعنی این کتاب دو بار بازنویسی شده است.
[۸]. با آنکه وی در بحار حتی از کتابهای فقهی مقدس اردبیلی فتواهای او را نقل کرده است.
[۹]. باید توجه داشت که برخی از کتابهای ضدصوفیانه وی بعد از اثنیعشریة نوشته شدهاند.
[۱۰]. در جای خود گفتهایم که کتاب مزبور در قرن یازدهم نوشته شده است (رک: جعفری (۱۳۸۷)، «بررسی انتساب حدیقة الشیعه به اردبیلی»، معارف عقلی، شماره ۱۲).
[۱۱]. حتی یک روایت از این کتاب در منابع روایی ما، از جمله در کتابهای فرزندش شیخ صدوق، نیامده است و این بدان معنا است که این کتاب به دست وی نیز نرسیده است مگر آنکه بگوییم يكي از منابع روایاتی که شیخ صدوق از پدرش بدون ذکر منبع نقل میکند، همین قرب الاسناد پدرش است.
[۱۲]. شیروانی میگوید با تفحصی که کرده الفصول التامة را نیافته است (رک: رازی، ۱۳۶۱: ۱/۲۳).
[۱۳]. وی میگوید: «الفصول التامة في هداية العامة از آن سید مرتضی رازی صاحب تبصره العوام فارسی است و الفصول عربیِ همان کتاب است و آن را بعد از تبصره نوشته است». وی این قول را به گفتهٔ حدیقةالشیعة استناد میدهد.
[۱۴]. در اینجا و هر جای دیگری از مقاله که تعبیر صوفیه بهطور مطلق به کار رفته است مراد محققان صوفیهاند؛ نه جهلهٔ آنان که جز بدنامی و گمراهی، متاعی همراه نداشتهاند.
[۱۵]. در این مورد مراجعه به کتابهای غلطات الصوفیه از عبدالرحمن السلّمی که ابنعربی نیز از آن با تأیید یاد کرده (فتوحات، بيتا: ۲/۶۵۹) و کسر الاصنام الجاهلیه از ملاصدرا مغتنم است.
[۱۶]. هجویری (م۴۰۷ق) از دوازده گروه صوفیه که منسوب به سران آناناند، نام میبرد. این گروهها به این افراد منسوبند: حارث محاسبی، متوفی۲۴۳ق (محاسبیان)، حمدون قصّار، متوفي ۲۷۱ق (قصّاریان)، بایزید بسطامی، متوفی ۲۹۱ق (طیفوریان)، جنید بغدادی، متوفی۲۹۷ق (جنیدیان)؛ ابوالحسين نوری، متوفی۲۹۵ ق (نوریان)؛ سهل تستری، متوفی۲۹۳ق (سهلیان)؛ حکیم ترمذی، متوفی۳۰۶ق (حکیمیان)؛ ابوسعید خراز، متوفی۲۷۹ق (خرازیان)؛ ابوعبدالله خفیف شیرازی، متوفی۳۷۱ق (خفیفیان)؛ ابوالعباس سیاری، متوفی۳۴۲ق (سیاریان)؛ ابوحلمان دمشقی متوفی۳۴۰ق (حلولیان) و سرانجام پیروان فارس متوفای اوایل قرن چهارم (حلاجیان) (رک: هجویری، ۱۳۷۶: ۲۵۷-۳۸۰). طبق این گزارش، تقريباً همهٔ گروههای معروفِ صوفيه بعد از نیمهٔ دوم قرن سوم شکل گرفتهاند. گروه یا گروههایی که خاستگاهشان خراسان و منسوب به سران اولیه صوفیه (قبل از قرن سوم) در این ناحیه باشد، شناخته شده نیستند.
[۱]. اردبیلی، ۱۳۸۳: ۷۸۵؛ همو، بيتا:۵۰۲؛ حر عاملی، ۱۳۸۱: ۳۴؛ قمی، ۱۴۲۲: ۵/۱۹۸-۱۹۹؛ نوری، ۱۴۰۸: ۱۱/۳۸۰؛ جزايري، ۱۴۰۴: ۲/۲۹۳؛ خويي هاشمي، ۱۴۲۴: ۶/۳۰۴.
[۲]. شیخ صدوق، بيتا: ۲/۳۹۸.
[۳]. خويى، ۱۴۱۰: ۱۶/۲۵۹.
[۴]. ابنابىجمهور، ۱۴۰۵: ۲/۲۹؛ اربلی، ۱۳۸۱: ۲/۳۱۰؛ مجلسى، ۱۴۰۴: ۱۰/۱۳۵؛ قمی، ۱۴۲۲: ۵/۱۹۵.
[۵]. ابنابىالحديد، ۱۴۰۴: ۱۵/۲۷۳.
[۶]. هجویری، ۱۳۷۶: ۱۸۷-۱۸۸.
[۷]. رک: ابونعیم اصفهانی، ۱۴۱۸: ۶/۴۲۸.