پیـشینهٔ واژهٔ صوفی
واژهٔ صوفی احتمالاً پیش از اسـلام رواج داشـته و بر زاهدان و ناسکانی پشمینهپوش اطـلاق مـیشده که اغلب مسیحی، و در اطراف و اکناف جزیرةالعرب پراکنده بودند و در دیرها و صومعهها عبادت میکردند. شـاهد ایـن مدعا سخن ابونصر سرّاج طـوسی در کـتاب اللمـع است:
قد ذکـر فـی الکتاب الذی جمع فیه أخـبار مـکه عن محمّد بن اسحاق بن یسار و عن غیره یذکر حدیثا إنه قبل الاسلام قد خـلت مـکه فی وقت حتی کان لایطوف بـالبیت أحـد و کان یـجیئ مـن بـلد بعید رجل صوفی فـیطوف بالبیت و ینصرف. فإن صحّ ذلک فإنه یدلّ علی أنه قبل الاسلام کان یعرف هذا الاسم و کـان یـنسب إلیه اهل الفضل و الصلاح (ص ۲۵)؛
در کتابی کـه در آن اخـبار مـکه جـمعآوری شـده است از محمّد بـن اسـحاق بن یسار و غیر او خبری را نقل میکند [که بدین قرار است]: قبل از اسلام زمانی پیش آمد کـه مـکه از مـردم خالی شد [و هیچ کس در شهر باقی نـماند] تـا آنـجا کـه هـیچکس خـانهٔ خدا را طواف نمیکرد، و (در آن زمان) مردی پشمینهپوش از شهری دور (نامعلوم به مکه) میآمد و پس از طواف کعبه بازمیگشت. اگر این خبر صحیح باشد، دلالت دارد بر اینکه پیش از اسلام این نام (صوفی) شـناخته شده بوده و صاحبان فضل و صلاح به آن نسبت داده میشدهاند. به نظر نگارنده، وجود گروههایی که در طول تاریخ شعارشان نوعِ پوششان بوده است و به نامی متناسب با پوششان شهرت یافتهاند، مانند سپیدجامگان (پیروان مـقنّع، هـاشم بن حکیم یا حکیم بن عطاء، صاحب ماه نخشب)، سیاهجامگان (عباسیان) و سرخجامگان (المحمّره)، احتمال پیدایش و رواج نام صوفی را پیش از اسلام قوت میبخشد؛ زیرا وجود ناسکان مسیحی با زیِّ خاص (پشـمینهپوشی) و در اعـراب بادیه بودن ایشان و اختلاط و مراودهٔ آنان با اعراب، این احتمال را تقویت میکند که اعراب جاهلی آنان را به نامی (صوفی) میخواندهاند که متناسب بـا نـوع پوشش ایشان بوده است و شـاید شـعری که ابنفرج ثعلبی نقل کردهاست، از اشعار جاهلی باشد که در آن به این نام تصریح شده است. ابنفرج پس از بیان داستانی، ابیاتی را آورده که دو بیت نخست آن چـنین است:
و دیـر العذاری فضوح لهن
و عند القـسوس حـدیث عجیب
خلونا بعشرین صوفیه
و نیک الرواهب أمر غریب
(معجمالبلدان، ۲/۵۲۲)
اگر این اشعار چنان که بعضی قرائن نشان میدهد، به دوران جاهلیت بازگردد، میتوان آن را شاهدی دیگر بر مدعای سرّاج طوسی (رواج اصطلاح صوفی پیش از اسلام) بـه شـمار آورد.
داستان پشمینهپوشی
ناسکان پشمینهپوش مسیحی که در اکناف و اطراف جزیرةالعرب پراکنده بودند، در امر پشمینهپوشی به انبیا و اولیای الهی و در رأس آنان پیامبر عظیمالشأن حضرت عیسی بن مریم تأسی میکردند؛ زیرا پشمینهپوشی سنت رایج مـیان انـبیا و اولیای الهـی بوده است؛ چنانکه کلابادی در التعرّف گفته:« ثم الصوف لباس الأنبیاء و زیّ الاولیاء … و قال الحسن البصری کان عـیسی یلبس الصوف… (ص۲۲)؛ سپس صوف (پشمینه) لباس انبیا و پوشش اولیای الهـی بـوده اسـت و حسن بصری گفته است که عیسی پشمینه میپوشیده است» . و چنانکه غزالی در احیاء العلوم گفته است «و إن شئت اقـتدیت بـصاحب الروح و الکلمه، عیسی بن مریم فإنه کان یقول: إدامی الجوع و شعاری الخوف و لباسی الصـوف… (۸ / ۱۷۳) اگـر بـخواهی (میتوانی) به صاحب روح و کلمه (یعنی) عیسی پسر مریم اقتدا کنی، پس همانا او (عیسی) میگفت خورش مـن گرسنگی و شعار من ترس (از خدای تعالی) و پوشش من پشمینه… است». در کتب روایی شیعه نـیز روایات پرشماری در این بـاب وجـود دارد؛ از آن جمله روایتی است که در مستدرک و مکارمالاخلاق از رسول خدا نقل شده است. آن حضرت خطاب به ابن مسعود فرمودند: یا ابن مسعود … و إن شئت نبأتک بأمر ابراهیم خلیلالرحمن، کان لباسه الصوف و طعامه الشـعیر … و إن شئت نبأتک بأمر عیسی بن مریم فهو العجب کان یقول: … و لباسی الصوف… (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ۳ / ۲۵۴؛ طبرسی، مکارمالاخلاق، ۴۴۸)؛ «ای پسر مسعود … اگر بخواهی، تو را از شأن ابراهیم دوست و رفیق خدای رحـمان بـاخبر سازم (که) لباسش پشمینه و غذایش جو بود، و اگر بخواهی، تو را از کار عیسی که شگفتآور است باخبر سازم که میگفت: لباسم پشمینه است…».
همچنین در بحارالانوار آمده است: «قد سلک فجّ الروحاء سـبعون ألف نـبیّ حُجّاجا علیهم ثیاب الصّوف… (۱۱/ ۳۵۸)؛ همانا دشت روحاء را هفتاد هزار پیامبر در حالی که پوششی از پشم داشتند به قصد انجام مناسک حج پیمودند…». برخی ویژگیهای راهبان مسیحی ساکن جزیرةالعرب پیش از اسـلام و مـقارن ظهور آن یکی از ویژگیهای راهبان مسیحی، چنانکه گذشت، پشمینهپوشی بوده است. جاحظ در کتاب الحیوان گفته است: «ان النصرانی یلبس الصوف حین یتنسّک (بسیونی، نشأهالتصوّف الاسلامی، ۱۳؛ به نقل از جاحظ در کتاب الحیوان) هـمانا نـصرانی (مـسیحی) در هنگام عبادت پشمینه میپوشد». از دیـگر ویـژگیهای ایـشان «خصاء» (اخته کردن خود) است. جاحظ در این بارة میگوید: «الروم اول من ابتدع الخصاء، و کل خصاء فی الدنیا فإنما أصله من قبل الروم و مـن العـجب أنـهم نصاری…. (کتابالحیوان، ۱/۱۲۴)؛ رومیان نخستین کسانیاند که اخته کـردن را بـدعت گذاشتند و ریشهٔ هر خایه کشیدنی در دنیا ایشاناند و شگفتآور آنکه ایشان مسیحیاند (و اهل رأفت و مخالف خشونت)».
دیگر از ویژگیهای ایشان، دوری جستن از خـلق و عـزلت گـزینی در صومعهها و دیرها به قصد عبادت است. سیاحت و جهانگردی نیز از ویژگیهای ایـشان است که در حکم عبادت است. ایشان همچنین از ذبح حیوانات و خوردن گوشت آنها پرهیز میکردند. جاحظ در این باره میگوید: «…لمـضاحاه النـصاری سـبیل الزنادقه فی رفض الذبائح و البغض إراقه الدماء والزهد فی أکل اللُّحمان (کـتاب الحـیوان، ۴/۴۲۷ـ ۴۲۸)؛ … به دلیل مشابهت مسیحیان با مجوسان و زنادقه از جهت ترک حیوانات ذبح شده و دشمنی با ریختن خـون حـیوانات و زهـد ورزیدن در خوردن گوشت آنها».
غرض از ذکر ویژگیهای عابدان و زاهدان مسیحی آن است که روشـن کـنیم مـسلمانان صدر اسلام و پس از آن، و از آن جمله صوفیه، تا چه حد از ناسکان مسیحی متأثر بودهاند. اکنون به قـرن اول هـجری بـازمیگردیم تا وضعیت مسلمانان آن دوره را از این جهت بررسی کنیم. با ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی، از آنـجایی کـه دعوت به زهد و بیرغبتی به امور دنیوی و ترغیب و تشویق به نعمتهای جاودان الهـی و سـعادت اخـروی خمیرمایهٔ همهٔ ادیان توحیدی، از جمله دین خاتم است، به زودی تعالیمی از این دست رخ نمود، و افـرادی ظـهور کردند که با الهام از قرآن و تأسی به سنت رسول گرامی اسلام بیش از دیـگران بـه دسـتورات الهی (شریعت) اهتمام ورزیده، به تلاوت قرآن و تفکر در آیات آن و زهد و عبادت میپرداختند، و گاه در پارهای ظـواهر اجـتماعی و اعمال عبادی، به عللی که بیان خواهد شد، به رهبانیت مسیحی تـأسی میجستند:
۱. انـس بـا راهبان مسیحی و سلوک خاص ایشان، پیش و پس از ظهور اسلام
دکتر حسن عاصی در کتاب التصوّف الاسلامی مـینویسد: «فـقدکانت رهـبنه المسیحیه منتشره فی البلاد التی دخلها الاسلام و کانت معروفه فی الجزیرهالعربیه مـنذ الجـاهلیه، فقد ورد ذکر الرُّهبان فی الشعر الجاهلی وکان عرب البادیه یجلُّون الرهبان و یُعظِمونهم و کانوا (عرب البادیه) یـهتدون الأنـوار المنبعثه من صوامعهم فی ظلام اللیل و هم یسیرون فی الصحراء (الفصل الثـانی: التصوّف الاسلامی ماهیته و المصادره، ۷۵)؛ راهبان مسیحی در شهرهایی کـه مـردم آن اسـلام آورده بودند پراکنده و از زمان جاهلیت در جزیرةالعرب شناخته شـده بـودند. از راهبان مسیحی در اشعار عرب جاهلی (بسیار) یاد شده است و عربهای بادیهنشین ایشان را بـه بـزرگی و عظمت یاد میکردند و چه بـسیار اتـفاق میافتاد کـه اعـراب بـادیهنشین و بیابانگرد به کمک نوری که از عـبادتگاههای راهـبان میتابید در دل شب راه خود را پیدا میکردند».
۲. مدح مسیحیان در قرآن، و از آن جمله آیات ۸۲ ـ ۸۵ سورة مائده و آیـه ۲۷ سـوره حدید.
۳. برخورد ملاطفتآمیز و انسانی پادشاه مسیحی حـبشه با مهاجران مسلمان.
۴. تواضع و حـقپذیری ایـشان.
قرطبی در تفسیرش میگوید: «قیل ان جـعفر و اصـحابه قدم علی النبی فی سبعین رجلا علیهم ثیاب الصوف فیهم اثنان و ستون مـن الحـبشه و ثمانیه من أهل الشام… فـقرأ عـلیهم رسولالله سـوره یس الی آخرها فـبکوا حـین سمعوا القرآن و آمنوا (الجـامع لأحـکام القرآن، ۶/۲۵۶؛ نیز، ر.ک: فراءبَغَوی، معالم التنزیل، ۲ / ۵۷)؛ جعفر بن ابیطالب و یارانش به همراه هفتاد مـرد دیـگر درحالی که لباسهایی از پشم بر تـن داشـتند بر نـبی اکـرم وارد شـدند. در میان ایشان شصت نـفر از حبشه و هشت نفر از شام بودند. پس چون رسول خدا سورهٔ یاسین را تا به آخر بر ایـشان تـلاوت فرمود همگی گریه کردند و ایمان آوردند».
شـواهدی بـر تـأثیرپذیری مـسلمانان از راهـبان مسیحی
۱. در آیهٔ ۸۷ سورهٔ مـائده، آمـده است: یا أیها الذین آمنوا لاتحرّموا طیّبات ما أحلّ الله لکم و لاتعتدوا إنّ الله لایحبّ المعتدین؛ ای کـسانی کـه ایـمان آوردهاید، چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شـما حـلال کـرده اسـت، حـرام نـکنید، و از حد تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد». در کتب تفسیر شیعه و سنی، روایاتی چند در شأن نزول این آیه نقل شده که به نمونههایی از آنها اشاره میشود.
الف) تفسیر قـرطبی: «عثمان بن مظعون و أناس من المسلمین حرّموا علیهم النساء و امتنعوا من الطعام الطیب و أراد بعضهم ان یقطع ذکره فنزلت هذه الآیه(۷/۸)؛ عثمان بن مظعون و گروهی از مسلمانان، زنان را بر خویش حرام ساخته و از خـوردن غـذاهای پاکیزه امتناع ورزیدند و بعضی از ایشان تصمیم داشتند خود را اخته کنند. پس این آیه نازل شد.»
در همان منبع آمده است: «عِکرِمه قال: کان أناس من أصحاب النبی هموا بالخصاء و ترک اللحم و النـساء فـنزلت هذه الآیه؛ گروهی از یاران پیامبر تصمیم به اخته کردن خود و ترک خوردن گوشت و زنان (که از ویژگیهای راهبان مسیحی است) گرفتند، پس این آیه نـازل شـد».همچنین در همان منبع آمده اسـت: «ابـراهیم قال: کانوا حرّموا الطیب و اللحم فأنزل الله تعالی هذا فیهم؛ گروهی از یاران پیامبر اکرم بوی خوش و خوردن گوشت را بر خود حرام کردند، پس خداوند این آیـه را دربـارهٔ ایشان نازل فرمود».اگر کـلام جـاحظ را (و الزهد فی اکل اللُّحمان (کتابالحیوان، ۴/۴۲۸)؛ پرهیز از خوردن گوشت حیوانات) که دربارهٔ مسیحیان بیان کرده بود، به این روایت ضمیمه کنیم به خوبی میتوان به تأثیرپذیری مسلمانان از ایشان پیبرد. باز در همان مـنبع (ص۹) آمده است: «عن قتاده قال نزلت فی أناس من أصحاب النبی أرادوا انیتخلوا من اللباس و یترکوا النساء و یتزهدوا منهم علی بن ابیطالب و عثمان بن مظعون؛ آیه دربارهٔ گروهی از یاران نبی اکـرم نـازل شد کـه قصد داشتند لباس (نرم و راحت) نپوشند (و لباسهای خشن بر تن کنند) و زنان را ترک گفته، زهد پیشه سـازند، و علی بن ابیطالب و عثمان بن مظعون از جملهٔ ایشان بودند». همچنین در همان مـنبع آمـده اسـت: «عن أبی عبدالرحمن قال: قال النبی لاآمرکم أنتکونوا قسّیسین و رهبانا؛ من شما را امر نمیکنم که کشیش و راهـب شوید». در ایـن حدیث به روشنی میتوان نگرانی حضرت رسول اکرم را از تأثیرپذیری و تقلید مسلمانان از کشیشان و راهـبان مـسیحی مـشاهده کرد. از آنجا که مادهٔ امر ظهور در وجوب دارد، از کلام حضرت (لا آمرکم) شدت اقبال مسلمانان به شـبیهسازی خویش به مسیحیان فهمیده میشود. چنان که گویا حضرت میخواهند بفرمایند: مگر مـن بر شما واجب کـردم کـه کشیش و راهب شوید که اینگونه با شدت و حدّت تمام خود را به آنان شبیه ساخته، از ایشان تقلید میکنید؟!
مرحوم طباطبایی نیز در المیزان (۶/۱۱۳) میفرمایند:
فی المجمع فی الآیه: قال المفسرون: جلس رسولالله یوما فـذکّر الناس و وصف القیامه فرقّ الناس و بکوا و اجتمع عشره من الصحابه فی بیت عثمان بن مظعون الجَمَحی و هم علیٌّ و ابوبکر و عبدالله بن مسعود و أبوذرّ الغفاری و سالم مولی أبیحذیفه و عبدالله بن عمر و المـقداد بـن الأسود الکندی و سلمان الفارسی و معقل بن مقرن، و اتّفقوا علی ان یصوموا النهار و یقوموا اللیل و لایناموا علی الفرش و لایأکلوا اللحم و لاالودک و لایقربوا النساء و الطیب و یلبسوا المسوح و یرفضوا الدنیا و یسیحوا فی الأرض و همّ بعضهم أنـیجبّ مـذاکیره. فبلغ ذلک رسولالله … إلی أن قال: ثم جمع الناس و خطبهم و قال: ما بال أقوام حرّموا النساء و الطعام و الطیب و النوم و شهوات الدنیا؟! أما إنّی لست آمرکم انتکونا قسیسین و رهبانا فإنه لیس فی دینی تـرک اللحـم و لاالنساء و لااتخاذ الصوامع و إن سیاحه أمتی الصوم و رهبانیتهم الجهاد. اعبدوا الله و لاتشرکوا به شیئا و حجّوا و اعتمروا و أقیموا الصلاه و آتوا الزکاه و صوموا رمضان و استقیموا یستقم لکم فإنما هلک من کان قـبلکم بـالتشدید، شـدَّدوا علی أنفسهم فشدد الله علیهم فـاولئک بـقایاهم فـی الدیارات و الصوامع، فأنزل الله الآیه؛ مفسران گفتهاند که روزی رسول خدا مردم را موعظه کرد و اوصاف قیامت را برای ایشان برشمرد. پس مردم متأثر شـدند و گـریه کـردند. از آن میان، ده تن از اصحاب پیامبر، از جمله علی و ابـوبکر و عـبدالله بن مسعود و ابوذر غفاری و سالم، غلام ابوحذیفه، و عبدالله بن عمر و مقداد و سلمان و معقل بن مقرن، در خانهٔ عثمان بن مـظعون جـمع شـدند و همگی تصمیم گرفتند که روزها را روزه بدارند و شبها را به عبادت بـرخیزند و بر فرش نخوابند و گوشت و چربی حیوانات را نخورند، به زنان و بوی خوش نزدیک نشوند، و لباسهای خشن بپوشند و دنیا را تـرک گـفته، بـه سیاحت و گردش در بیابانها و زمین روی آورند و بعضی از ایشان تصمیم به قطع آلت تـناسلی خـود گرفتند. این خبر به رسول خدا رسید … [و ایشان] مردم را گردآوردند و برای ایشان سخنرانی کرده، فرمودند: چـه شـده اسـت آن دسته از مردمان را که زنان و غذای گوارا و بوی خوش و خواب و لذتهای دنـیوی را بـر خـود حرام کردهاند!؟ همانا آگاه باشید که من به شما فرمان نمیدهم که کشیش و راهـب شـوید! (بـه جهت آنکه کشیشان و راهبان مسیحی از خوردن گوشت اجتناب کرده، با زنان معاشرت نمیکنند و صـومعهنشین گـشته، از خلق دوری میجویند و در بیابانها به مسافرت و گردش پرداخته، و ترک دنیا میکنند و حال آنکه) در دیـن مـن اجـتناب از خوردن گوشت و ترک گفتن معاشرت زنان و صومعهنشینی نیست، و سیاحت امت من روزه گرفتن، و رهبانیتشان جـهاد اسـت. خدای را بندگی کنید و به او شرک نورزید و حج و عمره به جای آورید و نماز بـه پای داریـد و زکـات مال خویش ادا کنید و ماه رمضان را روزه بدارید و در امر دین استقامت و میانهروی در پیش گیرید تا بر شـما (در وضـع تکالیف شرعی) سخت نگیرند. پس همانا کسانی که پیش از شما بودند به دلیـل آنـکه بـر خود سخت گرفتند، هلاک شدند. آنان بر خود سختگیری کرده، در امر دین راه استقامت و میانهروی در پیـش نـگرفتند، پس خداوند نیز بر ایشان سخت گرفت و تکالیف دشوار بر عهدهشان قرار داد. بازماندههای ایـشان هـنوز در دیرها و صومعهها هستند (ببینید و عبرت بگیرید). پس (از سخنان آن حضرت) خدای تعالی این آیه را نازل فرمود». در این روایت نـیز ردپای تـأثر از رهبانان مسیحی در خلال بیان بعضی از ویژگیهای ایشان، مانند نخوردن گوشت و عدم مـعاشرت بـا زنان و پوشیدن لباسهای مویی یا پشمی خـشن و تـرک دنـیا و سیاحت در زمین، به خوبی به چشم مـیخورد. نـکتهٔ قابل توجه در این روایت عبارت «أما إنّی لست آمرکم» است که به شـهادت حـرف تنبیه «اما» و جملهٔ اسمیه بـه جـای فعلیه و آوردن حـرف تـأکید «إن» بازگو کنندهٔ نهایت تأکید رسـول خـدا بر اجتناب از تقلید رهبانان مسیحی است، و چون کلامی است صادر شده از مـصدر بـلاغت و فصاحت، از وضعیت بسیار نابسامان مسلمانان در تـأسی به ناسکان مسیحی و تـقلید از ایـشان حکایت میکند. این کلام بـلیغ اگـرچه ظاهرش اخبار است، در مقام انشا و نهی اکید از اموری چون نخوردن گوشت و ترک زنـان و غـذاهای گوارا و صومعهنشینی و سیاحت و رهبانیت است.
هـمچنین در تـفسیر طـبرسی(۷/۹) آمده است:
إن رسـولالله جـلس یوما فذکّر الناس ثـم قـام و لمیزدهم علی التخویف فقال أناس من أصحاب رسولالله کانوا عشره منهم علی بن ابـیطالب و عـثمان بن مظعون ما حقنا إن لمنحدث عـملا فـإن النصاری قـد حـرّموا عـلی أنفسهم فنحن نحرّم فـحرّم بعضهم أکل اللحم و الودک و أن یأکل بالنهار و حرم بعضهم النوم و حرم بعضهم النساء فکان عثمان بن مـظعون مـمّن حرّم و کان لایدنوا من اهله…؛ روزی رسـول خـدا در مـجلسی بـه پنـد و اندرز مردم پرداخـته، آنـان را از اهوال قیامت ترساندند. سپس بدون آنکه بر تخویف و ترساندن مسلمانان چیزی بیفزایند از مجلس برخاستند (بیرون رفـتند). گـروهی از اصـحاب آن حضرت که تعداد ایشان ده نـفر بـود و عـلی بـن ابـیطالب و عـثمان بن مظعون از جملهٔ آنان بودند با خود گفتند: اگر کاری نکنیم (به حقیقت) نترسیدهایم (و سخنان آن حضرت در ما تأثیر نکرده است. پس گفتند:) چنانکه نصارا و مسیحیان اموری را بر خـویش حرام کردهاند ما نیز بر خود اموری را حرام میکنیم… . روایت مزبور آشکارا از تأسی به راهبان مسیحی و تقلید از ایشان در امور یاد شده خبر میدهد.
در وسائل الشیعه (۲۳/۲۴۳) نیز چنین میخوانیم: «عن أبی عـبدالله فـی قوله تعالی لاتحرموا… . قال: نزلت فی أمیرالمؤمنین و بلال و عثمان بن مظعون فأمّا امیرالمؤمنین فحلف أن لاینام باللیل أبدا و أمّا بلال فإنه حلف أنلایفطر بالنهار أبدا و أمّا عثمان بن مظعون فإنه حـلف أنـلاینکح أبدا (باب حکم الحلف علی ترک الطیبات). این آیه دربارهٔ امیرالمؤمنین و بلال و عثمان بن مظعون نازل شده و علتْ آن بود که حضرت امـیر قـسم یاد کرده بود هرگز شـب را نـخوابد، و بلال قسم یاد کرده بود هرگز در روز افطار نکند (همیشه روزه بدارد) و عثمان بن مظعون قسم خورده بود هیچگاه عمل زناشویی انجام ندهد… (نیز ر.ک: مـحدث نـوری، مستدرک، ۱۲ / ۵۳ـ۵۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ۴۰/ ۳۲۸؛ احـسائی، عـوالی اللآلی، ۲/ ۴۹؛ابن شهر آشوب، المناقب، ۲/ ۱۰۰؛ عاملی، وسائل الشیعه، ۲ / ۲۱؛ صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ۹ / ۱۹۳؛ حسکانی، شواهد التنزیل؛ سیوطی، الدر المنثور، ۲/ ۳۰۸).
همچنین از رسول خدا روایت شده است: لیس فی أمّتی رهبانیه و لاسـیاحه و لا زمـٌّ ؛ «در امت و دین من بازداشتن نفس از حظوظ و شهوات و لذات حلال دنیوی و ترک گفتن شهرها و مسافرت و گردش در زمین و سکوت نیست» (وسائل الشیعه، ۱۰/۵۲۴ (باب تحریم صومالصمت) و ۱۱/۳۴۴ (باب عدم جواز السفر فی غیرالطاعات)). روشن است کـه مـراد حضرت اِخـبار از واقع نیست؛ زیرا این امور در زمان ایشان و نیز بعد از آن، دستکم از برخی مسلمانان صادر شده است، بـلکه کلامی است اخباری در مقام انشا و مفهوم آن این است که این افـعال نـباید در مـیان امت من باشد. عثمان بن مظعون در روایت دیگر میگوید: «قلت لرسولالله: إن نفسی تحدّثنی بالسیاحه و أن ألحق بالجبال. قـال: یـا عثمان لاتفعل، فان سیاحه امتی الغزو و الجهاد؛ به رسول خدا عرض کردم کـه نفسم مـرا وسـوسه میکند که به سیاحت و گردش رفته، سر به کوه (و بیابان) گذارم. حضرت رسول فرمود: ایـن کار را نکن. همانا سیاحت امت من جنگ و جهاد در راه خداست» (شیخ طوسی، تهذیب، ۶/۱۲۲؛ نـیز ر.ک: بیهقی، سنن ، ۹/۱۶۱).
بـیان یـک نکته
اگرچه پارهای از روایات مزبور، به دلیل وجود افراد مجهول یا غیرثقه در سند، ضعیفاند، استناد آنان را به علل زیر صحیح میدانیم:
نخست آنکه ما در این مقام، در پی اثبات احکام شرعی نیستیم تـا نیازمند اخبار قطعیالصدور یا ظنیالصدور معتبر باشیم؛
دوم آنکه اعتبار اخبار یاد شده کمتر از سخن نویسندگان کتابهایی مانند سرّاج طوسی در لمع و قشیری در رسالهاش و کلابادی در تعرّف نیست؛
سوم آنکه وجود بعضی اخبار صحیح بـا هـمان مضمون مؤید روایات ضعیف، و جبران کنندهٔ ضعف آنهاست؛
و سرانجامْ آنکه اتفاق فریقین دربارهٔ شأن نزول آیه، با همهٔ اختلافاتی که دارند، و کثرت روایات وارد شده از سوی ایشان موجب اطمینان به وقـوع مـضمون آنها و صدور آن از معصوم میشود.
پشمینهپوشی در قرن اول هجری
بنابر آنچه در برخی روایات و تفاسیر و سخنان بعضی محققان آمده است، پشمینهپوشی مسلمانان صدر اسلام دو علت عمده داشته است: نخست فقر، و دیگری جنبهٔ تـربیتی آن. در دههٔ اول قرن نخست و سالهای نوپیدایی اسلام، فقر نقشی اساسی در پیدایش این پوشش در میان مسلمانان داشته است. در آن ایام مسلمانان در نهایت تنگدستی به سر میبردند و وضع عمومی آنان بسیار سخت و نـاگوار بـود، و اهـل صفّه به قدری فقیر بـودند کـه لبـاسی برای نماز خواندن نداشتند و همگی با یک لباس به ترتیب نماز میخواندند (مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ۱/۲۲۲). درچنین وضعیتی شاید تنها پوششی کـه مـیتوانستند تـهیه کنند لباسهای ارزانقیمت و کم ارزشی بوده که از پشـم بـافته میشده است. همین فقر و تنگدستی به علت آنکه مشکل اساسی همهٔ مسلمانان بود، سبب شده بود پشمینهپوشی امری هـمگانی گـردد. ابـو برده (عامر بن ابیموسی اشعری، متوفای ۱۰۳ق) از قول پدرش نـقل میکند که گفت: « یا بنیّ لو رأیتنا و نحن مع رسولالله و أصابتنا السماء لحسبت أن ریحنا ریح الضأن؛ پسرم اگر مـا را بـا رسـول خدا در هنگامی که باران بر ما میبارید میدیدی هرآینه گمان مـیکردی کـه ما بوی گوسفند میدهیم» (ترمذی، سنن، ۴/۶۵۰، باب ۳۸، حدیث ۲۴۷۹).در حدیث دیگری آمده است سفیان ثوری، از صوفیان قـرن دوم هـجری، بـه حضرت صادق اعتراض کرد که چرا لباس لطیف سفیدی مانند پوست نـازک تـخممرغ پوشـیده است و مانند پدرانش لباس خشن بر تن ندارد. امام در پاسخ او میفرماید: «رسول خدا در زمـان خـرابی و ویـرانی و تنگسالی به سر میبُرد [و اگر پیغمبر در زمان من میزیست مثل من لباس میپوشید؛ هـمچنان کـه اگر من هم در زمان او میزیستم مانند او لباس میپوشیدم]» (کلینی، اصول کافی، ۵/۶۵، کتاب المـعیشه، بـاب دخـول الصوفیه علی أبی عبدالله).در حدیث دیگر، سفیان بن عیینه به آن حضرت عرض کـرد: از پدر شـما علی بن ابیطالب برای ما نقل کردهاند که آن حضرت لباس خشن بر تـن مـیکرد؛ در حـالی که شما قوهی (نوعی لباس سفید و ظر یف که در قهستان کرمان بافته میشد) میپوشید. امـام در پاسـخ وی میفرمایند: إن علیا کان فی زمان ضیق فاذا اتسع الزمان فابرار الزمان اولی بـه؛ «جـدم عـلی در زمان تنگدستی مسلمانان به سر میبرد (و من در زمانی زندگی میکنم که مردم در رفاه نسبی بـه سـر مـیبرند)، هرگاه زمان گشادگی و کثرت مال فرا رسد نیکان آن زمان به بهره بـردن از نـعمتهای الهی سزاوارترند» (عاملی،وسائل الشیعه، ۵/۱۹، باب عدم کراهه لبس الثیاب الفاخره).همچنین در روایت دیگر، در پاسخ شخصی کـه بـه آن حضرت عرض میکند: شما از جدتان علی بن ابیطالب اینگونه یاد میکردید که آن حـضرت لبـاسهای خشن و پیراهن ارزانقیمتِ چهار درهمی بر تـن مـیکرد، ولی شـما را میبینم که لباسهای گرانقیمت و نو میپوشید، مـیفرمایند: «جـدم امیرالمؤمنین آن لباسها را در زمانی میپوشید که موجب وازدگی مردم نمیشد (بلکه چون عموم مـسلمانان فـقیر بودند، پوشیدن لباسهای خشن و ارزانـقیمت نـزدشان امری عـادی و مـعمولی بـوده، و به همین دلیل، از بر تن کـردن چـنان پوششی روی بر میتافتند) اما اگر جدم در مانند روزگاری که من در آن به سـر مـیبرم چنان لباسی به تن میکرد، در مـیان مردم انگشتنما میشد (لبـاسی کـه در زمان تهیدستی مردم مورد پذیـرش بـوده، امروز در زمان گشادگی و فراوانی نعمت، لباس شهرت به شمار آمده، موجب انزجار و انـکار مـردم میگردد».
شاهد دیگر بر ایـن ادعـا، داسـتانی است از زبان سـلمان فـارسی در شأن نزول آیهٔ ۲۸ سـورهٔ کـهف. وی میگوید: عیینه بن بدر و اقرع بن حابس نزد رسول خدا آمده، عرض کردند: یـا رسـولالله، اگر در صدر مجلس مینشستی و از اینها (سـلمان و ابـوذر و فقرای مـسلمین کـه جـبههایی از پشم بر تن داشـتند) و بوی گند جبههاشان دور میشدی ما با تو مینشستیم و سخن میگفتیم و از تو میپذیرفتیم (مجلسی، المیزان،۱۳/۲۰۵؛ سـیوطی، الدر المـنثور، ۴/۲۱۹) . از آنچه گفته آمد به خوبی روشـن مـیشود کـه عـنصر فـقر و تنگدستی در نوع پوشـش مـسلمانان صدر اسلام نقشی بسیار اساسی داشته و این امر با آنچه امام صادق به صراحت بیان فـرمودند، تأیید مـیشود.عـامل دیگر در پشمینهپوشی مسلمانان صدر اسلام جنبهٔ تـربیتی آن اسـت. در ایـن خـصوص احـادیثی از رسـول گرامی اسلام نقل شده که بعضی از آنها را نقل میکنیم: در کتاب شریف وسائلالشیعه آمده است: قال خمس لا أدعهن حتی الممات: الأکل علی الحضیض مع العبید و رکوبی الحمار مؤکفاً و حـلبی العنز بیدی و لبسی الصوف و التسلیم علی الصبیان لتکون سنّه من بعدی؛ «پنج چیز را تا دم مرگ رها نمیکنم: با غلامان بر روی زمین غذا خوردن، و بر درازگوش پالان شده سوار شدن، و با دست خـویش شـیر از پستان بز دوشیدن، و لباس پشمینه پوشیدن، و بر کودکان سلام کردن، تا این کارها پس از من رسم و آیین همگانی شود».همچنین شیخ طوسی از ابوذر غفاری نقل کرده است که رسول اکرم فـرمود: … یـا أباذر، اکثر من یدخل النار المستکبرون. فقال رجل: و هل ینجو من الکبر أحد یا رسولالله؟ قال: نعم. من لبس الصوف و رکب الحمار و حـلب العـنز و جالس المساکین؛ «ای اباذر، بیشترین کـسانی کـه به جهنم داخل میشوند افراد گردنکش و متکبر و مغرورند. از آن میان شخصی پرسید: ای رسول خدا ، آیا کسی را از کبر نجات و رهایی هست؟ آن حضرت فرمودند: آری. کسی کـه پشـمینه پوشد، درازگوش سوار شـود، شـیر بز بدوشد و با بینوایان نشیند» (طوسی، الأمالی، مجلس ۱۹، ص ۵۳۷؛ نیز، ر.ک: الهیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ۱/۹۹).
پرسش جدی
این پرسش جدی باقی است که آیا مسلمانان، چنانکه بعضی معتقدند، در امر پشمینهپوشی از ناسکان مـسیحی تـقلید میکردهاند یا نه. برای پاسخ به این پرسش از دو مثال بهره میگیریم.
مثال نخست: تشنهکامان عالم ـ که در امر تشنگی مشترکاند ـ برای رفع تشنگی خویش آب مینوشند؛ زیرا همگی به تجربه در یافتهاند آب مـایعی اسـت که آشـامیدن آن تشنگی را برطرف میسازد. آیا در این باره میتوان گفت برخی از برخی دیگر تقلید کردهاند؟
مثال دوم: اگر دو مجتهد در تـبیین حکم مسئلهای به سراغ ادلهٔ اجتهادی رفته، پس از تحقیق و بررسی به نتیجهٔ واحـد بـرسند، آیـا میتوان گفت در بیان حکم شرعی یکی از دیگری تقلید کرده است؟ اگرچه پاسخ در هر دو مورد روشن است، نـخست مـفهوم تقلید را روشن میسازیم تا پاسخ قطعی نمایانتر شود. مرحوم ابو جعفر محمّد بـن حـسن بـن علی طوسی (۳۸۵ـ۴۰۸ ق) معروف به شیخ طوسی و ملقب به «شیخ الطائفة» در تفسیر گرانسنگ تبیان، ذیل آیـهٔ ۵۰ سورهٔ آل عمران در باب فرق بین تصدیق و تقلید میگوید: «و الفرق بین التصدیق و التقلید، ان التـصدیق لایکون الا فیما یبرهن عـند صـاحبه و التقلید یکون فیما لم یتبرهن و لهذا لم نکن مقلدین للنبی و ان کنا مصدقین له؛ ( التبیان فی تفسیر القرآن، ۲/۴۷۱؛ نیز ر.ک: طبرسی، مجمعالبیان،۲/۷۵۴) یعنی فرق تصدیق و تقلید آن است که تصدیق فقط در مواردی صورت مـیگیرد که بر برهان و دلیل و حجتی استناد شده باشد، و تقلید در جایی که به دلیل و حجتی استناد نشده باشد، و چون ما سخن پیامبر گرامی اسلام را با دلیل میپذیریم مقلد او نیستیم، اگرچه مصدق اوییم».
شـیخ فـخرالدین طریحی (متوفای ۱۰۸۵ق) نیز در کتاب مجمعالبحرین تقلید را اینگونه تعریف کرده است: «التقلید فی اصطلاح أهل العلم قبول قول الغیر من غیر دلیل (۳/۱۳۱، مادّة «قلد»)؛ تقلید در اصطلاح اهل علم به ایـن[ مـعنا] ست که سخن دیگری را بدون دلیل بپذیری».
پس از این مقدمه باید گفت، پشمینهپوشی مسلمانان یا به دلیل فقر و تنگدستی بوده یا به سبب وجه تربیتی آن (ریاضت نفس برای قرب به حـق تـعالی) و در هر صورت به دلیلی مستند بوده، نه آنکه ایشان کورکورانه از ناسکان مسیحی پیروی کرده و بیدلیل کاری انجام داده باشند. آنجا که پای دلیل به میان میآید نمیتوان فعل را تقلید نـامید، بـلکه چـنانکه شیخ طوسی فرمودند تصدیق اسـت. بـنابراین رسـول خدا و دیگر مسلمانان در امر پشمینهپوشی نهتنها از ناسکان مسیحی، بلکه از انبیای گذشته نیز تقلید نکردهاند، ولی عمل ایشان را تصدیق کردهاند. در نهایت نیز مـیتوان گـفت چـون این دو عامل (فقر و تنگدستی و وجه تربیتی) میان مـسلمانان و نـاسکان مسیحی مشترک بوده (نظیر تشنگی و ادلهٔ اجتهادی در دو مثال پیشگفته)، هر دو گروه پشمینه میپوشیدهاند.