Search
Close this search box.

ریشه‌یابی واژهٔ تصوّف و عرفان در قرن اول هجری (قسمت سوم)

zekrرفع تعارض

در بعضی روایات از پشمینه‌پوشی نهی شده است؛ نـظیر ایـن روایـت از امام صادق که‌ فرموده‌اند:‌ لا یلبس الصوف و الشعر إلا عن عله (عـاملی، وسائل الشیعه، ج۵، باب کراهه لبس الصوف و الشعر إلا من علّه، ح۵۸۲۴).‌

در‌ حدیث دیگری نیز از امیرالمؤمنین‌ روایت‌ شده اسـت: البـسوا الثـیاب القطن فإنها لباس رسول‌الله و لم یکن یلبس الشعر و الصوف إلا من علّه (همان، ح۵۸۲۷).

شـیخ حـرّ عاملی، صاحب‌ وسائل‌ الشیعه این روایات را‌ با‌ روایاتی که در آنها پشمینه‌پوشی تأیید شده، سه‌گونه جمع کـرده اسـت: ۱. حـمل روایات جواز بر نفی تحریم ۲. تخصیص جواز پوشیدن پشمینه به وقت نـماز ۳. تـقیید روایـات جواز‌ به‌ وجود علت. شاید مراد از «علت» در این احادیث، فقر یا جهت تربیتی و یـا بـیماری و مـانند آن باشد. حاصل آنکه بنابر آموزه‌های عرفای مسلمان، می‌توان برخی مظاهر مانند‌ اخصاء،‌ سیاحت و سکونت در صـوامع و خـانقاه ومانند آن را که رسول‌الله از آنها نهی کرده‌اند، تقلید از راهبان مسیحی‌ و حتی بدعت شمرد، امـا در خـصوص پشـمینه‌پوشی این راه بسته‌ است.

تصوّف‌ در قرن اول

بی‌تردید در زمان حیات رسول‌الله، یعنی تا ۲۸ صفر سال یازدهم هـجری، گـروهی به ‌‌نام‌ صوفی وجود نداشته است، ولی آیا در ادامه و تا پایان قرن اول‌ نیز‌ چـنین‌ گـروهی پدیـد نیامده است؟ پاسخ اکثر محققان از جمله شهید مطهری به این پرسش منفی‌ است. وی در خدمات مـتقابل اسـلام و ایران می‌گوید: «آنچه مسلم است این‌ است که در صدر‌ اسلام‌ لااقل در قـرن اول هـجری، گـروهی به نام عارف یا صوفی در میان مسلمین وجود نداشته است. نام صوفی در قرن دوم هجری پیـدا شـده اسـت» (ص۶۴۲). بیشتر این محققان به‌ کلام قشیری در رساله‌اش استشهاد کرده‌اند. شهید مطهری در ایـن زمـینه می‌گوید: «ابوالقاسم قشیری که خود از مشاهیر عرفا و صوفیه است، می‌گوید: این نام قبل از سال دویست هـجری پیـدا‌ شده‌ است». وی سپس می‌افزاید: «نیکلسون نیز می‌گوید: این نام در اواخر قرن دوم هـجری پیـدا شده است. از روایتی که در کتاب المعیشه کـافی، جـلد پنـجم آمده ظاهر می‌شود که‌ در‌ زمان امام صـادق، گـروهی (سفیان ثوری و عده‌ای دیگر) در همان زمان یعنی در نیمهٔ اول قرن دوم هجری به این نـام خـوانده می‌شدند» (همان). ایشان بر مدعای خـویش‌ چـنین‌ استدلال کـرده اسـت: «اگـر ابوهاشم کوفی اولین کسی باشد کـه بـه این نام خوانده شده و او استاد سفیان ثوری متوفی در سال ۱۶۱ هجری هم بوده، پس در‌ نـیمهٔ اول‌ قـرن دوم هجری این نام‌ معروف‌ شده‌ بـوده است، نه در اواخر قـرن دوم، آن‌چنان که نیکلسون و دیگران گـفته‌اند». (هـمان، ۶۴۳)

ابوالقاسم قشیری، که محققان به کلامش‌ استشهاد‌ کرده‌اند،‌ در رساله‌اش چنین می‌گوید: «اعلموا أن المـسلمین‌ بـعد‌ رسول‌الله لم‌یتسمّ أفاضلهم فی عـصر هـم بـتسمیه عَلَمٍ سوی صـحبه الرسـول اذ لاأفضلیه فوقها فقیل لهـم الصـحابه و لمّا‌ أدرکهم‌ أهل العصر الثانی سمّی من صحب الصحابه بالتابعین ثم‌ اختلف الناس و تـباینت المـراتب فقیل لخواص الناس ممن لهم شـده عـنایه بأمر الدیـن الزهـّاد و العـباد‌ ثم‌ ظهرت‌ البدعه وحـصل التداعی بین الفرق فکل فریق ادعوا ان فیهم‌ زهادا‌ فانفرد أهل السنه المراعون أنفسهم مع الله سـبحانه و تـعالی الحافظون قلوبهم عن طوارق الغفله‌ بـاسم‌ التصوّف‌ و اشـتهر هـذا الاسـم لهولاء الاکابر قـبل المـائتین من الهجره (رسالة‌ قشیریه،‌ ۳۴).‌

به نظر می‌رسد عبارت «قبل المائتین من الهجره» در کلام قشیری موجب شده کـه‌ نـیکلسون‌ زمـان‌ پیدایش این اصطلاح را اواخر قرن دوم هجری بـداند. ولی مـمکن اسـت گـفته شـود‌ ایـن‌ عبارت دامنهٔ گسترده‌ای دارد و تا قرن اول را در برمی‌گیرد. اگر مراد‌ قشیری‌ همان‌ بود که نیکلسون می‌گوید، می‌توانست مثلاً از عبارت «بعد ثمانین ومائه» یا «بعد تسعین‌ و مائه» استفاده کند. اگـر این احتمال در کلام قشیری صحیح باشد، آن‌گاه با سخن‌ سرّاج‌ طوسی‌ که قرن اول را مبدأ پیدایش این اصطلاح می‌داند، منافات نخواهد داشت.

پیدایش اصطلاح صوفی‌ در‌ قرن اول

ابونصر سرّاج طوسی (متوفای ۳۷۸ق) کـه بـسیاری از مشایخ طریقت‌ بی‌واسطه‌ یا‌ باواسطه شاگرد او بوده‌اند، در کتاب معروف اللمع، از متون اصیل و قدیم و معتبر‌ عرفان‌ و تصوّف، می‌گوید نام صوفی در قرن اول هجری پیدا شده است. به‌ نظر‌ وی، کسانی کـه مـعتقدند نام صوفی از مخترَعات عارفان قرن سوم بغداد است، به خطا رفته‌اند.‌ وی‌ بر مدعای خویش شواهدی آورده است: الف) سفیان ثوری (۹۷ـ۱۶۱ق) از عرفای‌ قرن‌ دوم هـجری و مـعاصر امام صادق از‌ شاگردان‌ ابوهاشم‌ صـوفی (مـتوفای۱۵۰ق) است. ابوهاشم نخستین کسی است‌ که‌ لقب صوفی گرفته است. سرّاج از سفیان ثوری نقل می‌کند که وی گفته‌ است:‌ اگر ابوهاشم صوفی نبود من‌ دقـایق‌ ریـا را‌ نمی‌شناختم.‌ شاید‌ سرّاج مـی‌خواهد از ایـن مطلب نتیجه‌ بگیرد‌ که به طور قطع واژهٔ صوفی در قرن سوم و از بغداد‌ برنیامده‌ است، بلکه پیدایش آن به پیش‌ از قرن سوم و در‌ قرن دوم، و احتمالاً نیمهٔ اول‌ آن، باز می‌گردد. وی سپس با نقل روایـتی از حـسن بصری احتمال پیدایش‌ اصطلاح‌ صوفی را به قرن اول‌ بازگردانده‌ است.‌ او می‌گوید از‌ حسن‌ بصری روایت کرده‌اند که‌ وی‌ گفته است: در هنگام طواف، مردی صوفی را دیدم و خواستم (برای کمک و دستگیری)‌ به او چیزی بـدهم، ولی نـپذیرفت‌ و گفت: مـن‌ خود‌ چهار‌ دانق دارم که مرا‌ کافی است. با توجه به اینکه حسن بصری متولد سال ۲۱ یا ۲۲ هجری و مـتوفای‌ ۱۱۰ هجری است و نزدیک به‌ هشتاد‌ سال‌ از‌ عمرش‌ را در قرن‌ اول‌ گذرانده، احتمال ایـنکه ایـن واقـعه در قرن اول رخ داده باشد، قوی است؛ زیرا اولاً،‌ حسن‌ بصری‌ از تابعین است و صحابهٔ بسیاری از‌ جمله‌ هفتاد نفر‌ از‌ مجاهدان‌ بدر را با پوشـش ‌خـاص (پشمینه) درک کرده است؛ چنان‌که سرّاج گفته است: «و کان الحسن قد ادراک جماعه من اصـحاب رسـول‌الله و رضـی عنهم» (سراج‌ طوسی، اللمع فی تاریخ التصوّف الاسلامی، ۲۵) و نیز کلابادی می‌گوید: «قال الحسن البصری لقـد أدرکت سبعین بدریا ما کان لباسهم إلا الصوف» (کلابادی، التعرّف، ۲۳). همچنین از سوی‌ دیگر‌ ـ چـنان‌که پیش‌تر نیز اشاره شـد‌ ـ مـردم در طول تاریخ افراد را با عنوانی متناسب با زیّ خاص ایشان می‌نامیده‌اند، مانند سپید جامگان، سیاه جامگان، سرخ جامگان، یا به‌ وصف‌ بارز دیگری می‌خوانده‌اند، مانند سیاه‌پوستان، سفیدپوستان، سرخ پوستان و زرد پوستان.

بـنابراین اگر حسن بصری بدریون را در ۱۵ تا ۲۰ سالگی‌اش‌ درک‌ کرده باشد، ایشان دست‌کم تا‌ سال‌ ۴۲ قمری با آن پوشش خاص می‌زیسته‌اند. این وضعیت، مربوط به زمانی است که وضع معیشتی مردم بهبود یافته و پشـمینه‌پوشی نـیز رایج‌ نبوده‌ است؛ و به همین‌ جهت‌ گروهی انسان‌های عابد و زاهد با پوششی خاص مشهور گشته، مردم به جهت پشمینه‌پوشی، ایشان را صوفی نامیده‌‌اند. اما به نظر می‌رسد که داستان پیش‌گفته دربـارهٔ ادراک هـفتاد‌ بدری‌ جعلی باشد، و جاعل آن یا خود حسن بصری بوده است، یا کسانی که می‌خواسته‌اند از اعتبار او در جهت اهداف خویش سود جویند، و یا هردو. دلیل جعلی بودن‌ این‌ داستان نیز‌ روایـات دیـگری است با همان سبک و سیاق، که در ابواب دیگر آورده‌اند. اکنون به پاره‌ای از‌ این روایات اشاره می‌کنیم: در مسئلة جواز امتناع عالم از‌ تعلیم:‌ قد‌ نقل عن الحسن قال: ادرکت سبعین بـدریا قـد ا نـزووا و لم یشتغلوا بتعلیم الناس لأنه کان ‌‌لایـحتاج‌ إلیـهم (شـیبانی، الکسب، ۶۹؛ السرخصی، المبسوط، ۳۰/۲۶۱)؛ هفتاد بدری را درک کردم که‌ به‌ علت‌ عدم نیاز به علم ایشان، از تعلیم خودداری می کردند».

همچنین در مسئلة مسح عـلی‌ الخـُفّین: «روی عـن الحسن البصری انه قال: أدرکت سبعین بدریا مـن الصـحابه کلهم‌ یمسح علی الخفین» (کاسانی،‌ بدائع‌ الصنائع،۱/ ۷).

قال الحسن البصری:«حدثنی سبعون رجلا من اصحاب رسول‌الله أنهم رأوه یمسح علی الخـفین» (همان).

قـال الحـسن البصری: «حدثنی سبعون من اصحاب رسول‌الله أن رسول‌الله کان یمسح عـلی الخفین»‌ (النووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۳/۱۶۴).

اما در باب جاعل و مدلِّس بودن حسن بصری: الحسن عن عباده بن الصـامت قـال: «رأیـت النبی بال ثم توضأ و مسح علی خفیه،‌ انتهی».‌ نویسنده سپس مـی‌افزاید: «قـال الشیخ فی الإمام (البطمی، الإمام فی بیان أدله الأحکام، ۵۷۸ ـ۶۶۰ )؛ «و ینظر فی سماع الحسن عن عباده (نـصب الرأیـه لأحـادیث الهدایه،۱/۱۷۲) قال البخاری: «لم‌ یعرف‌ للحسن سماع من دغفل. و قال غیره لم یـسمع مـن سـلمه بن المحبق و لا من العباس و لا من أبیّ. قال یعقوب بن شیبه قلت لابن المدینی یـقال‌ عـن‌ الحـسن: أخذت بحجزه سبعین بدریا. قال هذا باطل احصیت اهل بدر الذین یروی عنهم فـلم یـبلغوا خمسین، منهم من المهاجرین أربعه و عشرون» (ذهبی، سیر اعلام النبلا، ۴/۵۶۶ـ۵۶۷).‌ قال‌ قتاده:‌ «مـا شـافه الحـسن بدریا بالحدیث»‌ (همان). قال‌ احمد بن ابی خیثمه: «سمعت یحیی بن معین یقول لم یسمع الحـسن مـن أبی هریره قیل له ففی بعض الحدیث حدثنا‌ ابوهریره‌ قال:‌ لیس بشیء» (همان، ۵۷۱). «انـما اعـرض اهـل الصحیح‌ عن‌ کثیر مما یقول فیه الحسن: عن فلان و ان کان قد ثبت لُقِیُّه فیه لفـلان المـعین، لان الحسن معروف‌ بالتدلیس‌ و یدلس عن الضعفاء فیبقی فی النفس من ذلک فإننا وانـ‌ ثـبتنا سـماعه عن سمره یجوز ان یکون لم یسمع فیه غالب النسخه التی عن سمره‌. و الله اعلم» (همان،‌ ۵۸۸).

با تـوجه بـه آنـچه گفته شد، اعتماد به سخنان حسن‌ بصری‌ بسیار مشکل است؛ زیرا دانـشمندان عامه، چـنان‌که ملاحظه شد، وی را به شدت مورد قدح و جرح‌ قرار‌ داده‌اند، و برخی سخنان وی (از جمله روایت از هفتاد بدری) را‌ بـه‌ صـراحت‌ تکذیب کرده‌اند. بنابراین استناد به سخن وی برای اثبات رواج نام صوفی در قرن‌ اول‌ مـشکل‌ اسـت؛ اگرچه با وجود احادیث نهی از پشمینه‌پوشی مـانند آنـچه در کـتاب وسائل و کافی‌ از امیرالمؤمنین علی وارد شده که بـیانگر ادامـهٔ پشمینه‌پوشی در زمان آن حضرت‌ است،‌ این‌ احتمال همچنان به قوهٔ خود باقی است.

________________

منابع:

۱. ابـن شـهر آشوب، محمّد، مناقب‌ آل‌ ابی طـالب، قـم، انتشارات عـلامه، ۱۳۷۹ق.

۲. ابـن کـثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر‌ القرآن‌ العـظیم،‌ بـیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ق.

۳. ابوبکر محمّد بن ابی سهل السرخصی، المبسوط، بیروت، انتشارات دارالمعرفه، ۱۴۰۶ق.

۴. احـسائی، ابـن ابی جمهور، عوالی اللآلی، قم، انـتشارات سید الشهدا، ۱۴۰۵ق.

۵. آمدی،‌ عـبدالواحد‌ بـن محمّد، غرر الحکم و درر الکلم، قـم، انـتشارات دفتر تبلیغات، ۱۳۶۱ ش.

۶. بدوی،‌ عبدالرحمن،‌ تاریخ‌ التصوّف الاسلامی من البدایه حتی نهایه القرن الثـانی، کـویت، وکالت المطبوعات، الطبعه‌ الثانی،‌ ۱۹۷۸م.

۷. بـسیونی، ابـراهیم، نـشأه التصوّف الاسلامی، قـاهره، دارالمـعارف، ۱۹۶۹م.

۸. ترمذی، ابوعیسی محمّد بـن عـیسی،‌ الجامع‌ الصحیح سنن الترمذی، تحقیق احمد محمّد شاکر و آخرون، بیروت، داراحیاء التراث‌ العربی،‌ [ بی‌تا].

۹. جـاحظ، ابـوعثمان عمرو بن‌ بحر،‌ کتاب‌ الحیوان، تـحقیق و شـرح عبدالسلام هـارون، بـیروت،‌ داراحـیاء‌ التراث العربی، الطبعه الثـالثه، ۱۳۸۸ق.

۱۰. جامی، نورالدین عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات‌ القدس،‌ مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر‌ محمود‌ عابدی، تـهران،‌ چـاپ‌ سوم،‌ ۱۳۷۵ش.

۱۱. حافظ، احمد بن عبدالله،‌ حـلیه‌ الاولیـاء و طـبقات الاصـفیاء، قـاهره، دارالریان، ۱۴۰۷ق.

۱۲. حسکانی، عـبیدالله بـن احمد،‌ شواهد‌ التنزیل، تهران، دفتر چاپ و نشر‌ وزارت ارشاد، ۱۳۶۹ش.

۱۳. حسن‌زاده‌ آملی، حسن، هزار و یک‌ کلمه،‌ قم، انـتشارات دفـتر تـبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳ش.

۱۴. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البـلدان،‌ بـیروت،‌ انـتشارات دارالفـکر، [بی‌تا].

۱۵. الزیـلعی،‌ ابـو‌ محمّد‌ عبدالله بن یوسف‌ الحنفی،‌ نصب الرایه لأحادیث الهدایه،‌ تحقیق‌ محمّد یوسف البنوری، مصر، انتشارات دارالحدیث، ۱۳۵۷ق.

۱۶. سجّادی، سیدضیاء‌الدین، مقدمه‌ای بر مبانی عرفان‌ و تصوّف، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش.

۱۷. سـراج‌ طوسی، ابونصر‌ عبدالله‌ بن‌ علی، اللّمع فی تاریخ‌ التصوّف الاسلامی، ضبط و تصحیح مصطفی الضداوی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق.

۱۸. سلمی، ابوعبدالرحمن، طبقات‌ الصوفیه،‌ تحقیق نورالدین شریبه من علماء الأزهر،‌ کویت،‌ المکتبه‌ الخـانجی،‌ الطـبعه‌ الثانیه، ۱۳۸۹ق.

۱۹. سیوطی،‌ جلال‌الدین‌ عبدالرحمن، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، [بی‌نا]، مکتبه آیت‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.

۲۰. شیبانی، محمّد‌ بن‌ حسن،‌ الکسب، تحقیق سهیل زکار، دمشق، انتشارات عبدالهادی‌ حرصونی،‌ چاپ‌ اول،‌ ۱۴۰۰ق.

۲۱. صادقی تـهرانی، محمّد، الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم،۱۳۶۵ش.

۲۲. صدرالدین شیرازی، محمّد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم، چاپخانه مصطفوی، چاپ‌ دوم، ۱۳۶۸ش.

۲۳. طـبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخـلاق، قـم، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۲ق.

۲۴. عاصی، حسن، التصوّف الاسلامی و مفهومه، تطوّره و مکانته من الدین و الحیاه، بیروت، الطباعه‌ و النشر مؤسسه عزالدین، ۱۴۱۴ق.

۲۵. عاملی، حر، وسائل الشیعه، قم، مـؤسسه آل البـیت، ۱۴۰۹ق.

۲۶. عطار نیشابوری، شیخ ابـوحامد محمّد بن ابی‌بکر، تذکره الاولیاء، از روی نسخة رنولد الن‌ نیکلسون‌ به کوشش ا. توکلی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۴ش.

۲۷. غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتاب العربی، [بی‌تا].

۲۸. غنی، قاسم، تاریخ تصوّف‌ در‌ اسلام، تهران، چاپخانه نـقش جـهان،‌ چاپ‌ دوم، ۱۳۳۰ش.

۲۹. فراء بغوی، ابو محمّد الحسین بن مسعود، معالم التنزیل، تحقیق خالد العک و مروان سوار، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۸۷ق.

۳۰. قرطبی، ابوعبدالله‌ محمّد‌ بن احمد، الجامع الاحکام‌ القرآن،‌ تحقیق احمد بن عـبدالعلیم البـردوی، قاهره، دارالشـعب، الطبعه الثانیه، ۱۳۷۲ق.

۳۱. قشیری، ابوالقاسم، الرساله القشیریه فی علم التصوّف، تحقیق معروف زریق و علی عبدالحمید بلطرجی، بیروت، الطـبعه الثانیه، دارالجیل، [بی‌تا].

۳۲. کاسانی، علاءالدین، بدائع الصنائع فی ترتبب الشرائع، بیروت، انـتشارات دار الکـتاب العـربی، چاپ دوم، ۱۹۸۲م.

۳۳. کاشانی، عزالدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال‌الدین همایی، تهران، موسسه‌ نشر‌ هـما، ‌چـاپ‌ چهارم، ۱۳۷۲ش.

۳۴. کلابادی، ابوبکر محمّد، التعریف لمذهب اهل التصوّف، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۰ق.

۳۵. مجلسی، محمّدباقر،‌ بـحارالانوار، بـیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.

محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسة‌ آل‌ البیت،‌ سال ۱۴۰۸ق.

۳۶. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسـلام و ایران، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۷۸ش.

۳۷. ‌‌نسفی،‌ عزیزالدین، مجموعه رسائل مشهور به کـتاب الانسان الکامل، تهران، چـاپخانه تـایان، ۱۳۴۱ش.

۳۸. النووی،‌ ابو‌ زکریا یحیی بن شرف بنامری، صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت، انتشارات داراحیاء التراث العربی، چاپ‌ دوم، ۱۳۹۲ق