به قضیب البان گفته شد: «به چه واسط مرید به مراد خود، مى رسد؟» پاسخ گفت: «هرگاه گرسنه شد و قلبش اخلاص داشت و نیّتش را محقّق نمود و به رضایت الهى و تسلیم اوامر الهى توفیق یافت».
و ابومدین (ره) گفت: «واجب است انسان عاقل در سلامتى و بیمارى از خداوند تعالى خوف داشته باشد».
پیامبر (ص) فرمودند: «مسلمان پنج چیز را قبل از پنج چیز دیگر دارد (قدر مى داند): ۱. جوانى را قبل از پیرى ۲. سلامتى را قبل از بیمارى ۳. فراغت را قبل از اشتغال ۴. بى نیازى را قبل از فقر و نیاز ۵. زندگى و حیات را قبل از مرگ و ممات».
و شیخ ابومدین گفت: «اى برادر، بر تو واجب است که بزرگان را زیارت کنى، زیرا بر دیدن آنها صفات پسندیده اى [مترتّب] است: اوّل افزایش ایمان، یقین، علم، باطن، سیرت و مداومت در سلوک؛ دوم به دست آوردن اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده؛ سوم رسیدن به حضرت حق جلّ و علا؛ چهارم شناخت طریقت و حقیقت؛ پنجم اجر و پاداش». همانا هشتاد تن از شیوخ بر زیارت بزرگان و کسب حالات پسندیده از ایشان موافقت کردند و بزرگان بر این نظر اتّفاق نظر دارند که مرید را از زیارت بزرگان منع نمى کند مگر زندیقى که به وسیلهٔ دنیا قصد فریب و فساد دارد، زیرا مرید توجّهى به ذات و جوهر فساد و صلاح ندارد. و به تحقیق ابوبکر، عمر را زیارت کرد و شافعى و ابوحنیفه، مالک را زیارت کردند و احمد بن حنبل، ذوالنّون و جُنید را ملاقات کرد و فضیل [بن عیاض] بایزید [بسطامى] را. پس هرکس زیارت را منع نماید، با [روش] صحابه مخالفت نموده است. و هرکس ولىِّ خدا را زیارت کند، از جلال او کسب مى نماید و از برکاتش بى بهره نخواهد بود و تنها زندیقِ ریاکارِ فریب خورده، مرید را از زیارتِ بزرگان نهى مى کند. ابن عمر مهدى رصافى در قواعد الصوفیه دربارهٔ این افراد گفته است: «همانا جماعتى در گردشها و سفرهایشان به خود سخت گرفتند و خود را به خاطر دیدن شهرها و اهالى آن مورد توبیخ قرار دادند و هرگاه مردم با ایشان مأنوس مى شدند، از هر غذاى پاکى مى خورند و علاوه بر آن مى گفتند: «فلانى و فلانى را دیدم» و به آن افتخار مى کردند. [این داستان] روایت شده و روایت مى شود که این خطاست. سفر به هر جا که باشد؛ اگر قصد هجرت به سوى خدا در آن باشد، نیازمند به مرشد و راهنما است».
و شیخ (ره) [ابومدین] گفت: «بر مرید واجب است که استاد عالم، صادق، پرهیزکار، آگاه به دین و خائفى را برگزیند که عالِم به علم ظاهر و باطن باشد و [همواره] در حالت پشیمانى و پرهیزکارى در دنیا باشد. پس هرگاه [مرید] به خاطر تغییر حالش از راه خود منحرف [گمراه] شد، عهد و پیمان میان آن دو از بین مى رود. سزاوار است که مرید زاهد، خشنود [به رضاى الهى]، خوشرو، فرمانبردار، گریان، محزون بر آنچه از طاعت الهى از کف داده و بردبار باشد، بر صفات پسندیده اش استوار و از صفات ناپسند دورى گزیند، روزها روزه گیرد و شبها را به عبادت بگذراند، اگر [به چیزى] نظر کند، عبرت گیرد و اگر سکوت کند، در آن تفکّر کند و با تأسّف، [احوال] خود را محاسبه کند و هرگاه چیزى بخورد، روزى و قوت خود را بخورد و [به خاطر آن] پروردگارش را حمد و ثنا نماید. و از افکار ناپسند طلب آمرزش و توبه کند و [همواره] سعى کند خود گرسنه باشد، امّا نیازمند را اطعام کند و بر مسکین و یتیم لطف و مرحمت نماید و با همسایه مهربان باشد و اهل قبور را زیارت کند و صِله رحم نماید و به کارهاى خوب امر و از کارهاى بد نهى کند و به مساجد رود و مراقب وقت خود باشد. محل خوردن و نوشیدن، پوشاک، مسکن و مَرکب خود را از حرام پاک نگاه دارد و از قَسم هاى دروغین [و ظاهرى] دورى گزیند و از ظلم و ظالم و اخلاقِ بد دورى کند. و به جاى اشتغال به عیوب مردم به طهارت نفس خود مشغول شود و از وسوسهٔ شیطان، طلب آمرزش کند و توبهٔ صادق [نصوح] نماید و حج واجب را ادا کند و جهاد (نفس) را دوست بدارد؛ اینها صفات [مرید] نیازمند راستگوست».
در کتاب قواعد الصوفیه آمده است: «از انس بن مالک روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند: خدایا، مرا در حالت فقر و نیاز زنده گردان و در حالت نیاز بمیران و در قیامت نیز در زمرهٔ نیازمندان محشورم فرما. سپس انس بن مالک گفت: اى رسول خدا، شما این دعا را بسیار از خدا مى خواهید. پیامبر(ص) پاسخ فرمودند: هرگاه بهره اى از دنیا بردید، نگرانى از دست دادن دنیا لحظه اى هم شما را رها نمى کند».
ابوسلیمان دارانى مى گوید: «به ما رسیده است که عبادتِ فقیرى که خود را بدون هوى و هوس، نیازمند جلوه داده است، با عبادتِ هزارسالهٔ یک نیازمند برابرى مى کند.» و بعضى از گذشتگان گفته اند: «عبادت خدا همراه با دنیاخواهى باغى است روى زباله هاى متعفّن». و بندگىِ نیازمند مانند گردنبند جواهرنشانى است که بر گردن دختر زیبارویى است. [درنهایت زیبایى است]. و فقر بر دو قسم عام است و خاص: فقر عام به معنى نیازمندى به درگاه الهى و این صفت همهٔ مخلوقات است؛ خواه مؤمن و خواه کافر و این همان معناى کلام خداوند تعالى است [که مى فرماید]: «اى مردم همهٔ شما به خدا نیازمندید.» [۱] و [فقر] خاص. صفت اولیاى خدا و محبوبان اوست و به معناى آن است که انسان هیچ از دنیا نداشته باشد و قلبش از تعلّقات دنیایى عارى و پاک باشد، درحالى که سرگرم به خدا و مشتاق اوست و در فراغت و تنهایى با خداوند تعالى مأنوس است. خداوند تعالى به داوود (ع) وحى فرمود: «اى داوود، به اهل زمین بگو من دوستدار کسى هستم که مرا دوست بدارد و برگزیدهٔ کسى هستم که مرا انتخاب کند و فرمانبردار کسى هستم که از من اطاعت کند. بنده اى که به این امر یقین قلبى پیدا کند، مرا دوست نخواهد داشت، مگر آنکه من [نیز] او را نزد خود بپذیرم. هرکس حقیقتاً طالبِ من باشد، مرا مى یابد و هرکس واقعاً طالب من نباشد، مرا نمى یابد. پس اى اهل زمین، از فراوانى هاى زمین روبرگردانید و به سوى کرامات من و همراهى و همنشینى و مؤانست با من بشتابید. با من انس گیرید، من نیز با شما مأنوس مى شوم و با محبّت و عشق رو به شما مى شتابم».
و خداوند به بعضى از اولیاى خود وحى نمود: «همانا بندگانى دارم که مرا دوست دارند و من [نیز] دوستشان دارم، مشتاقانه رو به سوى من دارند و من نیز به ایشان اشتیاق دارم، مرا یاد مى کنند و من نیز ایشان را یاد مى کنم و به من توجّه مى کنند و من نیز به ایشان توجّه مى کنم». [ولىِّ خدا] پرسید: «پروردگارا، ایشان چه نشان هایى دارند؟» [خداوند] فرمود: «تاریکى را با روشنى مى خوانند، چنانکه چوپان دلسوز گوسفندانش را صدا مى زند. شیفته و دل گرفتهٔ غروب خورشیدند، همچنانکه پرنده هنگام غروب مشتاقِ آشیانهٔ خویش است. پس آنگاه که سیاهى شب مى رسد و تاریکى همه جا را مى گیرد و فرشها گسترده مى شود و بانوان فراغت مى یابند و هر حبیبى با محبوب خود خلوت مى کند، [بندگان خاص الهى] به سویم پیش مى آیند و رویشان را به سوى من بر خاک مى سایند و با کلماتى با من نجوا و مناجات مى کنند و با [شمارش] نعمتهایم شیرین زبانى مى کنند. پس ایشان نالان و گریان، با شِکوِه و گلایه، ایستاده و نشسته، در برابرِ من در حال رکوع و سجودند؛ آنچه تحمّل مى کنند به خاطر من است و اندوهشان به سبب عشق من است.
اوّل چیزى که به آنها مى بخشم آن است که نور خود را در قلبهایشان مى تابانم تا نسبت به من معرفت پیدا کنند.
دوم آنکه اگر آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در جایگاه خود باشند، نزد ایشان ناچیز و بى ارزش مى گردانم و سوم آنکه رو به ایشان مى نمایم و خود را فداى کسى مى کنم که رو به او نموده ام و هرکس مى داند چه چیزى به او مى بخشم».
روایت شده داوود (ع) فرموده است: «پروردگارا دوستداران خود را به من بنمایان». پس خداوند تعالى به او وحى نمود: «اى داوود، به کوه لبنان بیا، در آنجا چهارده نفرند؛ برخى جوان، برخى میانسال و بعضى پیرند. هنگامى که بر ایشان وارد شدى، سلام مرا به آنها برسان و بگو قطعاً پروردگارتان بر شما درود مى فرستد و مى گوید: آیا از من حاجتى نمى خواهید؟ همانا شما محبوبان، برگزیدگان و اولیاى الهى هستید». پس از آن داوود(ع) نزد ایشان رسید و ایشان را کنار چشمهٔ آبى دید که در حالت تضرّع و زارى به بزرگداشت پروردگار متعال مشغول بودند. چون نگاهشان به داوود(ع) افتاد، برخاستند تا پراکنده شوند. [داوود(ع) خطاب به آنها] گفت: «من فرستادهٔ خدا به سوى شما هستم، همانا او بر شما درود مى فرستد و مى فرماید: آیا از من حاجتى نمى خواهید و مرا صدا نمى زنید؟ من صداى شما را مى شنوم. مسلّماً شما محبوبان، برگزیدگان و اولیاى من هستید». سپس [داوود(ع)] فرمود: «دیدم اشک بر گونههایشان [جارى شد] و بزرگشان گفت: [خدایا] تو پاک و منزّهى، ما بندگان تو و فرزند بندگان توایم، پس ما را ببخش که عمرمان با غفلت [دلهایمان] از یادت سپرى شد». دیگرى گفت: «خدایا پاک و منزّهى، ما بندگان تو و فرزندان بندگان توایم، پس بر ما منّت گذار و گمانِ نیک را بین من و خودت قرار ده.» دیگرى گفت: «خدایا، ما را سالکِ برترین راه به سوى خود قرار ده». یکى دیگر از آنها گفت: «ما در طلب رضایت تو کوتاهى کرده ایم، [تو خود] به جود و کرمت از ما خشنود باش». و دیگرى گفت: «خدایا، کوتاهى و قصور ما در دین الهى را عفو نما». و یکى دیگر گفت: «خدایا، تو مى دانى که ما هیچ نمى خواهیم، مگر آنکه نظر به روى تو بنماییم». دیگرى گفت: «بارالها، بر ما نورى بخش [بتابان] تا با آن به سوى تو هدایت شویم». و یکى دیگر گفت: «خدایا، از تو مى خواهیم رو به ما نمایى و [این اقبال] به ما را استمرار بخشى.» و آن دیگرى گفت: «بارالها، از تو مى خواهیم از آنچه بر ما بخشیده اى، نعمت را تمام و کامل نمایى». دیگرى گفت: «خدایا، از تو مى خواهم چشمان مرا از نظر به دنیا و اهل آن نابینا سازى و قلبم را از اشتغال به غیرت [رها نمایى]». آن دیگرى گفت: «[خدایا]، مى دانیم تو اولیاى خود را دوست مى دارى پس بر ما منّت گذار تا دلهایمان به غیر تو مشغول نگردد». و یکى دیگر از آنها گفت: «آنقدر براى شکر و سپاسگزارى و نزدیکى به اهل محبّتِ تو لب به دعا گشوده ایم که خسته و فرسوده ایم و حال آنکه لطف و کرم تو به اولیائت فراوان است».
پس خداوند تعالى به داوود(ع) وحى فرمودند: «همانا سخنان شما را شنیدم، پس هر یک باید از همنشین خود دورى گزیند و امر مرا نزد خود پنهان بدارد، قطعاً من [خود] آنچه را میان من و شماست، آشکار مى کنم». و داوود(ع) گفت: «چگونه [این اولیا] از جانب تو، به این [مقام] رسیدند؟» خداوند تعالى فرمودند: «با حسن ظن و دست برداشتن از دنیا». و روایت شده خداوند تعالى به داوود(ع) وحى نمود: «[اى داوود]، به بندگانم بگو به محبّتم رو کنید، اگر از [نظر] خلقِ من محجوب شوید [و] من حجاب میان خود و شما را بردارم تا به نور [الهى] نظر کنید، ضرر نخواهید کرد و آنگاه که دنیا بر شما گسترده [عرضه] شود تا شما را از آن سیراب نمایم، به شما ضررى نخواهد رسید و آنگاه که رضایت و خشنودى مرا خواهید، خشم خلایق به شما ضرر نخواهد رساند. اى داوود(ع)، آیا گمان مى کنى مرا دوست دارى و حال آنکه اگر مرا دوست مى داشتى، عشق به دنیا را از قلبت خارج مى کردى؟ قطعاً دو جهت براى حبّ من در قلب [انسان] جمع نمى گردد. اى داوود، معاشرت با محبوبان من یک نوع مراوده است و مصاحبت با اهل دنیا یک نوع. اى داوود (ع)، با دشمنى با نفست، به من اظهار محبّت کن و نفس خود را از [شهوات] دور گردان، من [نیز] به تو نظر مى کنم و خواهى دید که حجاب میان من و تو برداشته خواهد شد».
شیخ ابومدین مى گوید: «بارالها، حلاوت مناجاتِ با خود را به ما بچشان و ما را پویندهٔ راه خشنودى خود قرار ده و از هر آنچه که ما را از خدمت و حضور تو دور مى گرداند، بازدار و آنچه بر اهل محبّت خود آسان نمودى، بر ما نیز آسان گردان و ما، پدر و مادرِ ما و همهٔ مسلمانان را ببخش و بیامرز».
منبع: کتاب «طریقه ابومدین» – تألیف: وینست. جِىْ. کُرنل – ترجمه و تحقیق فرشته سخایى ـ فاطمه غلامنژاد
[۱]. سوره فاطر، آیه ۱۵.