Search
Close this search box.

بدایة المرید (قسمت دوم)

sheykh abouu madyanبه قضیب البان گفته شد: «به چه واسط مرید به مراد خود، مى ‏رسد؟» پاسخ گفت: «هرگاه گرسنه شد و قلبش اخلاص داشت و نیّتش را محقّق نمود و به‏ رضایت الهى و تسلیم اوامر الهى توفیق یافت».

و ابومدین (ره) گفت: «واجب است انسان عاقل در سلامتى و بیمارى از خداوند تعالى خوف داشته باشد».

پیامبر (ص) فرمودند: «مسلمان پنج چیز را قبل از پنج چیز دیگر دارد (قدر مى ‏داند): ۱. جوانى را قبل از پیرى ۲. سلامتى را قبل از بیمارى ۳. فراغت را قبل از اشتغال ۴. بى‏ نیازى را قبل از فقر و نیاز ۵. زندگى و حیات را قبل از مرگ و ممات».

و شیخ ابومدین گفت: «اى برادر، بر تو واجب است که بزرگان را زیارت کنى، زیرا بر دیدن آن‌ها صفات پسندیده‏ اى [مترتّب] است: اوّل افزایش ایمان، یقین، علم، باطن، سیرت و مداومت در سلوک؛ دوم به ‏دست آوردن اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده؛ سوم رسیدن به حضرت حق جلّ و علا؛ چهارم شناخت طریقت و حقیقت؛ پنجم اجر و پاداش». همانا هشتاد تن از شیوخ بر زیارت بزرگان و کسب حالات پسندیده از ایشان موافقت کردند و بزرگان بر این نظر اتّفاق‏ نظر دارند که مرید را از زیارت بزرگان منع نمى‏ کند مگر زندیقى که به وسیلهٔ دنیا قصد فریب و فساد دارد، زیرا مرید توجّهى به ذات و جوهر فساد و صلاح ندارد. و به ‏تحقیق ابوبکر، عمر را زیارت کرد و شافعى و ابوحنیفه، مالک را زیارت کردند و احمد بن حنبل، ذوالنّون و جُنید را ملاقات کرد و فضیل [بن عیاض] بایزید [بسطامى] را. پس هرکس زیارت را منع نماید، با [روش] صحابه مخالفت نموده است. و هرکس ولىِّ خدا را زیارت کند، از جلال او کسب مى ‏نماید و از برکاتش بى ‏بهره نخواهد بود و تنها زندیقِ ریاکارِ فریب‏ خورده، مرید را از زیارتِ بزرگان نهى مى‏ کند. ابن عمر مهدى رصافى در قواعد الصوفیه دربارهٔ این افراد گفته است: «همانا جماعتى در گردش‏‌ها و سفر‌هایشان به خود سخت گرفتند و خود را به ‏خاطر دیدن شهر‌ها و اهالى آن مورد توبیخ قرار دادند و هرگاه مردم با ایشان مأنوس مى ‏شدند، از هر غذاى پاکى مى‏ خورند و علاوه ‏بر آن مى‏ گفتند: «فلانى و فلانى را دیدم» و به آن افتخار مى‏ کردند. [این داستان] روایت شده و روایت مى ‏شود که این خطاست. سفر به هر جا که باشد؛ اگر قصد هجرت به سوى خدا در آن باشد، نیازمند به مرشد و راهنما است».

و شیخ (ره) [ابومدین] گفت: «بر مرید واجب است که استاد عالم، صادق، پرهیزکار، آگاه به دین و خائفى را برگزیند که عالِم به علم ظاهر و باطن باشد و [همواره] در حالت پشیمانى و پرهیزکارى در دنیا باشد. پس هرگاه [مرید] به خاطر تغییر حالش از راه خود منحرف [گمراه] شد، عهد و پیمان میان آن دو از بین مى‏ رود. سزاوار است که مرید زاهد، خشنود [به رضاى الهى]، خوشرو، فرمانبردار، گریان، محزون بر آنچه از طاعت الهى از کف داده و بردبار باشد، بر صفات پسندیده‏ اش استوار و از صفات ناپسند دورى گزیند، روز‌ها روزه گیرد و شب‏‌ها را به ‏عبادت بگذراند، اگر [به‏ چیزى] نظر کند، عبرت گیرد و اگر سکوت کند، در آن تفکّر کند و با تأسّف، [احوال] خود را محاسبه کند و هرگاه چیزى بخورد، روزى و قوت خود را بخورد و [به‏ خاطر آن] پروردگارش را حمد و ثنا نماید. و از افکار ناپسند طلب آمرزش و توبه کند و [همواره] سعى کند خود گرسنه باشد، امّا نیازمند را اطعام کند و بر مسکین و یتیم لطف و مرحمت نماید و با همسایه مهربان باشد و اهل قبور را زیارت کند و صِله رحم نماید و به کارهاى خوب امر و از کارهاى بد نهى کند و به مساجد رود و مراقب وقت خود باشد. محل خوردن و نوشیدن، پوشاک، مسکن و مَرکب خود را از حرام پاک نگاه دارد و از قَسم‏ هاى دروغین [و ظاهرى] دورى گزیند و از ظلم و ظالم و اخلاقِ بد دورى کند. و به جاى اشتغال به عیوب مردم به طهارت نفس خود مشغول شود و از وسوسهٔ شیطان، طلب آمرزش کند و توبهٔ صادق [نصوح] نماید و حج واجب را ادا کند و جهاد (نفس) را دوست بدارد؛ این‌ها صفات [مرید] نیازمند راستگوست».

در کتاب قواعد الصوفیه آمده است: «از انس بن مالک روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند: خدایا، مرا در حالت فقر و نیاز زنده گردان و در حالت نیاز بمیران و در قیامت نیز در زمرهٔ نیازمندان محشورم فرما. سپس انس بن مالک گفت: اى رسول خدا، شما این دعا را بسیار از خدا مى‏ خواهید. پیامبر(ص) پاسخ فرمودند: هرگاه بهره‏ اى از دنیا بردید، نگرانى از دست دادن دنیا لحظه‏ اى هم شما را‌‌ رها نمى‏ کند».

ابوسلیمان دارانى مى‏ گوید: «به ما رسیده است که عبادتِ فقیرى که خود را بدون هوى و هوس، نیازمند جلوه داده است، با عبادتِ هزارسالهٔ یک نیازمند برابرى مى‏ کند.» و بعضى از گذشتگان گفته ‏اند: «عبادت خدا همراه با دنیاخواهى باغى است روى زباله ‏هاى متعفّن». و بندگىِ نیازمند مانند گردنبند جواهرنشانى است که بر گردن دختر زیبارویى است. [در‌‌نهایت زیبایى است]. و فقر بر دو قسم عام است و خاص: فقر عام به ‏معنى نیازمندى به درگاه الهى و این صفت همهٔ مخلوقات است؛ خواه مؤمن و خواه کافر و این‌‌ همان معناى کلام خداوند تعالى است [که مى‏ فرماید]: «اى مردم همهٔ شما به خدا نیازمندید.» [۱] و [فقر] خاص. صفت اولیاى خدا و محبوبان اوست و به‏ معناى آن است که انسان هیچ از دنیا نداشته باشد و قلبش از تعلّقات دنیایى عارى و پاک باشد، درحالى که سرگرم به خدا و مشتاق اوست و در فراغت و تنهایى با خداوند تعالى مأنوس است. خداوند تعالى به داوود (ع) وحى فرمود: «اى داوود، به اهل زمین بگو من دوستدار کسى هستم که مرا دوست بدارد و برگزیدهٔ کسى هستم که مرا انتخاب کند و فرمانبردار کسى هستم که از من اطاعت کند. بنده ‏اى که به این امر یقین قلبى پیدا کند، مرا دوست نخواهد داشت، مگر آنکه من [نیز] او را نزد خود بپذیرم. هرکس حقیقتاً طالبِ من باشد، مرا مى ‏یابد و هرکس واقعاً طالب من نباشد، مرا نمى‏ یابد. پس اى اهل زمین، از فراوانى‏ هاى زمین روبرگردانید و به ‏سوى کرامات من و همراهى و هم‏نشینى و مؤانست با من بشتابید. با من انس گیرید، من نیز با شما مأنوس مى‏ شوم و با محبّت و عشق رو به شما مى‏ شتابم».

و خداوند به بعضى از اولیاى خود وحى نمود: «همانا بندگانى دارم که مرا دوست دارند و من [نیز] دوستشان دارم، مشتاقانه رو به‏ سوى من دارند و من نیز به ایشان اشتیاق دارم، مرا یاد مى ‏کنند و من نیز ایشان را یاد مى‏ کنم و به من توجّه مى‏ کنند و من نیز به ایشان توجّه مى‏ کنم». [ولىِّ خدا] پرسید: «پروردگارا، ایشان چه نشان ه‏ایى دارند؟» [خداوند] فرمود: «تاریکى را با روشنى مى ‏خوانند، چنان‏که چوپان دلسوز گوسفندانش را صدا مى ‏زند. شیفته و دل گرفتهٔ غروب خورشیدند، همچنان‏که پرنده هنگام غروب مشتاقِ آشیانهٔ خویش است. پس آن‏گاه که سیاهى شب مى ‏رسد و تاریکى همه ‏جا را مى‏ گیرد و فرش‏‌ها گسترده مى ‏شود و بانوان فراغت مى‏ یابند و هر حبیبى با محبوب خود خلوت مى‏ کند، [بندگان خاص الهى] به سویم پیش مى‏ آیند و رویشان را به سوى من بر خاک مى ‏سایند و با کلماتى با من نجوا و مناجات مى‏ کنند و با [شمارش] نعمت‏‌هایم شیرین ‏زبانى مى‏ کنند. پس ایشان نالان و گریان، با شِکوِه و گلایه، ایستاده و نشسته، در برابرِ من در حال رکوع و سجودند؛ آنچه تحمّل مى‏ کنند به خاطر من است و اندوهشان به ‏سبب عشق من است.

اوّل چیزى که به آن‌ها مى‏ بخشم آن است که نور خود را در قلب‏‌هایشان مى ‏تابانم تا نسبت به من معرفت پیدا کنند.

دوم آنکه اگر آسمان‏‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در جایگاه خود باشند، نزد ایشان ناچیز و بى ‏ارزش مى‏ گردانم و سوم آنکه رو به ایشان مى‏ نمایم و خود را فداى کسى مى‏ کنم که رو به او نموده ‏ام و هرکس مى ‏داند چه چیزى به او مى ‏بخشم».

روایت شده داوود (ع) فرموده است: «پروردگارا دوستداران خود را به من بنمایان». پس خداوند تعالى به او وحى نمود: «اى داوود، به کوه لبنان بیا، در آنجا چهارده نفر‌ند؛ برخى جوان، برخى میانسال و بعضى پیرند. هنگامى ‏که بر ایشان وارد شدى، سلام مرا به آن‌ها برسان و بگو قطعاً پروردگارتان بر شما درود مى‏ فرستد و مى‏ گوید: آیا از من حاجتى نمى‏ خواهید؟ همانا شما محبوبان، برگزیدگان و اولیاى الهى هستید». پس از آن داوود(ع) نزد ایشان رسید و ایشان را کنار چشمهٔ آبى دید که در حالت تضرّع و زارى به بزرگداشت پروردگار متعال مشغول بودند. چون نگاهشان به داوود(ع) افتاد، برخاستند تا پراکنده شوند. [داوود(ع) خطاب به آن‌ها] گفت: «من فرستادهٔ خدا به سوى شما هستم، همانا او بر شما درود مى‏ فرستد و مى ‏فرماید: آیا از من حاجتى نمى‏ خواهید و مرا صدا نمى ‏زنید؟ من صداى شما را مى شنوم. مسلّماً شما محبوبان، برگزیدگان و اولیاى من هستید». سپس [داوود(ع)] فرمود: «دیدم اشک بر گونه‏‌هایشان [جارى شد] و بزرگشان گفت: [خدایا] تو پاک و منزّهى، ما بندگان تو و فرزند بندگان توایم، پس ما را ببخش که عمرمان با غفلت [دل‌هایمان] از یادت سپرى شد». دیگرى گفت: «خدایا پاک و منزّهى، ما بندگان تو و فرزندان بندگان توایم، پس بر ما منّت گذار و گمانِ نیک را بین من و خودت قرار ده.» دیگرى گفت: «خدایا، ما را سالکِ بر‌ترین راه به ‏سوى خود قرار ده». یکى دیگر از آن‌ها گفت: «ما در طلب رضایت تو کوتاهى کرده ‏ایم، [تو خود] به جود و کرمت از ما خشنود باش». و دیگرى گفت: «خدایا، کوتاهى و قصور ما در دین الهى را عفو نما». و یکى دیگر گفت: «خدایا، تو مى‏ دانى که ما هیچ نمى‏ خواهیم، مگر آنکه نظر به روى تو بنماییم». دیگرى گفت: «بارالها، بر ما نورى بخش [بتابان] تا با آن به‏ سوى تو هدایت شویم». و یکى دیگر گفت: «خدایا، از تو مى‏ خواهیم رو به ما نمایى و [این اقبال] به ما را استمرار بخشى.» و آن دیگرى گفت: «بارالها، از تو مى‏ خواهیم از آنچه بر ما بخشیده ‏اى، نعمت را تمام و کامل نمایى». دیگرى گفت: «خدایا، از تو مى ‏خواهم چشمان مرا از نظر به دنیا و اهل آن نابینا سازى و قلبم را از اشتغال به غیرت [ر‌ها نمایى]». آن دیگرى گفت: «[خدایا]، مى ‏دانیم تو اولیاى خود را دوست مى‏ دارى پس بر ما منّت گذار تا دل‏‌هایمان به غیر تو مشغول نگردد». و یکى دیگر از آن‌ها گفت: «آن‏قدر براى شکر و سپاسگزارى و نزدیکى به اهل محبّتِ تو لب به دعا گشوده ‏ایم که خسته و فرسوده‏ ایم و حال آنکه لطف و کرم تو به اولیائت فراوان است».

پس خداوند تعالى به داوود(ع) وحى فرمودند: «همانا سخنان شما را شنیدم، پس هر یک باید از همنشین خود دورى گزیند و امر مرا نزد خود پنهان بدارد، قطعاً من [خود] آنچه را میان من و شماست، آشکار مى ‏کنم». و داوود(ع) گفت: «چگونه [این اولیا] از جانب تو، به این [مقام] رسیدند؟» خداوند تعالى فرمودند: «با حسن ظن و دست برداشتن از دنیا». و روایت شده خداوند تعالى به داوود(ع) وحى نمود: «[اى داوود]، به بندگانم بگو به محبّتم رو کنید، اگر از [نظر] خلقِ من محجوب شوید [و] من حجاب میان خود و شما را بردارم تا به نور [الهى] نظر کنید، ضرر نخواهید کرد و آن‏گاه که دنیا بر شما گسترده [عرضه] شود تا شما را از آن سیراب نمایم، به شما ضررى نخواهد رسید و آن‏گاه که رضایت و خشنودى مرا خواهید، خشم خلایق به شما ضرر نخواهد رساند. اى داوود(ع)، آیا گمان مى ‏کنى مرا دوست دارى و حال آنکه اگر مرا دوست مى‏ داشتى، عشق به دنیا را از قلبت خارج مى‏ کردى؟ قطعاً دو جهت براى حبّ من در قلب [انسان] جمع نمى‏ گردد. اى داوود، معاشرت با محبوبان من یک نوع مراوده است و مصاحبت با اهل دنیا یک نوع. اى داوود (ع)، با دشمنى با نفست، به من اظهار محبّت کن و نفس خود را از [شهوات] دور گردان، من [نیز] به تو نظر مى‏ کنم و خواهى دید که حجاب میان من و تو برداشته خواهد شد».

شیخ ابومدین مى ‏گوید: «بارالها، حلاوت مناجاتِ با خود را به ما بچشان و ما را پویندهٔ راه خشنودى خود قرار ده و از هر آنچه که ما را از خدمت و حضور تو دور مى‏ گرداند، بازدار و آنچه بر اهل محبّت خود آسان نمودى، بر ما نیز آسان گردان و ما، پدر و مادرِ ما و همهٔ مسلمانان را ببخش و بیامرز».

منبع: کتاب «طریقه ابومدین» – تألیف: وینست. جِىْ. کُرنل – ترجمه و تحقیق فرشته سخایى ـ فاطمه غلام‏‌نژاد


[۱]. سوره فاطر، آیه ۱۵.

sheykh abouu madyan2