از قرآن به عنوان وسيله اي در جهت نيل به اهداف شوم و دروغين خود تمتع مي جويند و مرا دازاين که قرآن را بر سر نيزه ها مي زنند و تنها حکم را حکم خدا مي پندارند، دروغ محض است و از ديد مبارک قرآن کاملا مردود و ناپذيرفته. اما با اين کار هدفي را دنبال مي نمايند. چرا که با اينکه مکتب خوارج مکتبي نبود که بتوان بر ابقاي آن حسابي باز کرد، اما اين مکتب اثر خود را بر جاي گذاشت و امروز ما شاهد نفوذ افکار و عقايد خارجيگري در ساير فرق اسلامي هستيم. به نحوي که هم اکنون نهرواني هاي فراوان وجود دارند و مانند عصر و عهد علي خطرناک ترين دشمن داخلي اسلام به شمار مي روند
شعراي فارسي زبان عشق را اکسير ناميده اند. به طوري که کيمياگران معتقدبودند که در عالم، ماده اي وجود دارد که به نام «اکسير» يا «کيميا» که اين ماده مي تواند ماده اي را به ماده ديگري تبديل کند. در برهان قاطع نيز درباره اکسيرآمده است: «جوهري است گدازنده و آميزنده و کامل کننده يعني مس را طلا مي کند.»
اتفاقا جالب توجه است، چرا که اين سه مورد که ذکر رفت، از خصوصيات بارز عشق هستند. يعني عشق هم گدازنده است وهم آميز نده و هم کامل کننده.
فلذا وجه شبه معروف و مشهود همين سوم است. يعني تغيير تکميلي.
از ديد شعرا نيز عشق مدنظر است، چه اين که عشق را طبيب و دوا و افلا طون و جالينوس خوانده اند. مولوي در ديباچه مثنوي چنين مي سرايد:
شاد باش اي عشق خوش سوداي ما
اي طبيب جمله علتهاي ما
****
اي دواي نخوت و ناموس ما
اي توافلا طون و جالينوس ما
بنابراين سواي تعاريفي که از عشق شده است، به نظر مي آيد که عشق مي تواند کيميايي باشد که تنها بدست نياوردن آن معني واقعي خود را مي رساند. لذا اصول و قواعد عشق در جهت ارتباط و وصل به قلوب انسانها بالطبع همان تغيير تکميلي است و اگر چنانچه آمادگي و زمينه هاي لا زم در معشوق ايجاد نگردد، بي شک اين ارتباط جهت نيل به هدفي متعالي برقرار نخواهد شد. علي (ع) از اين گونه عشق است.
او راد مردي است که از وصف آن هزاران نوشته و شرح و شعر، مويد اين مدعاست.
آري از آن به شير خدا ياد شده است، مردي است از تبار عشق و از سلا له پاک و بي بديل رسول خدا. علي (ع) مردي است که در محبت و شجاعت برسکوي افتخار نشسته است.
امامي است که ايثار و فداکاري را سرمنشا رفتار و کردار خويش مي پندارد، تا فرهنگ فداکاري را براي هميشه ماندگار سازد.
او کسي است که هم جاذبه دارد و هم دافعه.
هم دوست ساز است وهم دشمن ساز.
هم موافق پرور است و هم مخالف پرور.
هم هماي سعادت است و هم همام همت.
هم عدالت پرور و عدالت گستر است و هم دراوج قدرت به زيردستان مي نگرد.
علي (ع) کسي است که طلوعش در بيت الحرام نداي سرفرازي و استقامت در مقابل حوادث را سر مي دهد و غروبش در مسجد کوفه آکنده از درسهايي است که براقصي نقاط جهان سايه اي عاشقانه و عارفانه افکنده است. آري از اين خاطر است که شيعيان بر ساير مذاهب به خود مي بالند. چه اين که مکتب عشق و محبت حضرت علي(ع) در بطن عالم تشيع دخالت تام دارد. قرنهاست که ما سر از پا از فرط شادي نمي شناسيم و در احياي فرهنگ عدالت محور و عدالت گستر امام اول شيعيان جهان از پا نيستاده ايم و طبعا اين راز نهفته، در دل شبهاي احيا آشکا رمي شود. ارزش و مقام ليالي قدر را کسي جز خداي عزوجل نمي داند.
چرا که همان شبهايي است که کتاب خدا بر سينه مبارک پيامبر (ص) نازل مي شود.
شبهايي که عظمت و هيمنه آن از هزاران ماه هم برتر است. پس کيميا به معناي واقعي کلمه، عشق علي (ع) است. کيميايي که اکسيري بنام «کوثر» را پيامبر عظيم الشان اسلا م به همسري آن بر مي گزيند. پس بي گمان عشق ناياب ما فاتح خيبر است. فاتح خندق و جمل و نهروان است. آري عشق ما شيعيان، عشق به امام اول خويش علي (ع) است. عشق به شخصيتي است که درمقابل خوارج (شورشيان) بسان سدي آهنين مي ايستد و مي داند آن حضرت که نيرنگ معاويه در جنگ صفين به خاطر احياي قرآن و تلالو حقيقت و معني آن نيست، بلکه از قرآن به عنوان وسيله اي در جهت نيل به اهداف شوم و دروغين خود تمتع مي جويند و مرا دازاين که قرآن را بر سر نيزه ها مي زنند و تنها حکم را حکم خدا مي پندارند، دروغ محض است و از ديد مبارک قرآن کاملا مردود و ناپذيرفته. اما با اين کار هدفي را دنبال مي نمايند. چرا که با اينکه مکتب خوارج مکتبي نبود که بتوان بر ابقاي آن حسابي باز کرد، اما اين مکتب اثر خود را بر جاي گذاشت و امروز ما شاهد نفوذ افکار و عقايد خارجيگري در ساير فرق اسلامي هستيم. به نحوي که هم اکنون نهرواني هاي فراوان وجود دارند و مانند عصر و عهد علي خطرناک ترين دشمن داخلي اسلام به شمار مي روند. همچنان که معاويه ها و عمر و عاص ها ابراز وجود مي کنند و از آب گل آلود ماهي مي گيرند. اما فروغ ولايت و نور عدالت هميشه در جاده جهان اسلام راهنما و راهگشاي ماست و هر روز بيش از پيش در اين جاده پرتو افکني مي کند. قرن هاي متمادي است که از غروب آن خورشيد تابناک کعبه مي گذرد. ولي هنوز هم ذره اي از اين علاقه و ارادت خالصانه شيعيان نسبت به امام خود علي(ع) کم نشده است و به شکر خدا اين علاقه به دور از کبر و ريا در قلوب مسلمين موج مي زند. اين روزها نخلستان کوفه در تاب و تب است و نيم خيز سپيده در پشت کوه هاي مکه به احترام شب هاي قدرت برخاسته است. اين روزها سکوت در حنجره کوچه هاي آشنايي به خوابي سنگين رفته است و غروب کوفه آکنده از فرياد است. اين روزها خورشيد بر بام آسمان دست به زانوست و ماه از فرط غم سر در گريبان.
ستارگان در سوگ امام آسمان ها و زمين مي گريند و صلاي شب بوي خون مي دهد و خنده هاي روز به ماتم نشسته اند. اما مژده به دل ها، مسيحا نفسي است که با خود بوي کسي را مي آورد و بشارت مي دهد که شهادت بزرگترين درجه کمال است و آنان که جان شيرين خود را از براي جاودانگي خورشيد عدالت فدا مي کنند، يقينا چنين خورشيدي براي هميشه در آسمان دنيا پرتوافکني خواهد کرد.
و به قول مولانا: در شجاعت شير ربا نيستي / در مروت خود که داند کيستي؟
آري علي(ع) نمادي از شجاعت و مروت و مردانگي بود و تنها خويش به خويشتن در جهت آشنايي اين صفات بينا و آگاه است. نمادي از ايمان و اخلاص. و ما شيعيان به اين عشق ناياب و پاک سرشت عشق مي ورزيم و مهرعلي را در دلهايمان پرورش مي دهيم و شهادت آن را سعادت عالم بشريت مي پنداريم. چرا که شهادت علي فنا نيست بلکه بقاست. درود خدا مي فرستيم به روان پاکش که خاک آن را در آغوش گرفت، ولي فرهنگ عدالت محوري و ضعيف پروري و مخالف پروري آن تنها با شهادتش مدفون نگشت، بلکه رشد و نموي چشم گير پيدا کرد و صلاي هستي خود را به همه جهانيان مبرهن ساخت.