Search
Close this search box.

داستان یک ‌ترجمه

bastani pariziنزدیک به ۶۰ سال از ‌ترجمه‌ی «کوروش کبیر» یا ذوالقرنین نوشته‌ی مولانا ابوالکلام آزاد وزیر فرهنگ وقت هند می‌گذرد. ماجرای‌ ترجمه‌ی این کتاب به زمانی بازمی‌گردد که مرحوم حسن فرامرزی پسر عبداللّه فرامرزی در سفارت هند که تازه در آن هنگام مستقل شده بود رایزنی می‌کرد. من نیز در آن زمان در روزنامه‌ی خاور در کار‌ ترجمه‌ی اخبار و مقالاتی از روزنامه‌های عربی بودم. روزی او نزد من آمد و گفت قرار است در شهریور ۱۳۳۰ ابوالکلام آزاد در راه بازگشت از لندن به هند به دعوت دکتر مصدق به ایران بیاید و میهمان نخست‌وزیر ایران و همچنین آیت‌اللّه کاشانی در تهران باشد. سپس به من گفت این ابوالکلام آزاد تفسیری دارد بر قرآن، و فصلی که مربوط به ذوالقرنین بوده است را از اردو به عربی ‌ترجمه کرده‌ و در مجله‌ی صحافه الهند به چاپ رسیده است و من این مطلب را در این مجله که برای سفارت می‌فرستند دیدم و بسیار خواندنی یافتمش. این را هم بگویم که «فرامرزی»‌ها همه عربی‌دان بودند و عربی را خوب می‌دانستند.

مرحوم فرامرزی گفت که اگر حوصله داری این متن را ‌ترجمه کن تا به هنگام سفر ابوالکلام آزاد به ایران، آن را به او هدیه دهیم. من هم از خداخواسته، شروع به ترجمه کردم و این اثر بدین‌ترتیب به زبان فارسی درآمد. من آن زمان دانشجوی رشته‌ی تاریخ دانشکده‌ی ادبیات بودم و در خواندنی‌ها نیز کار می‌کردم و مقاله می‌نوشتم. مرحوم امیرانی موافقت کرد که این‌ ترجمه ابتدا در خواندنی‌ها منتشر شود و بعد در قالب کتاب درآید. که چنین نیز شد. ‌ترجمه‌ی این کتاب در سال ۱۳۲۹ انجام شد اما تاریخ چاپ کتاب سال۱۳۳۰ قید شد تا همزمان باشد با ورود ابوالکلام آزاد به ایران. ابوالکلام آزاد نیز به ایران آمد و این کتاب به او هدیه داده شد. بدین ‌ترتیب ۶۰ سال پیش در ایران بحث ذوالقرنین و نسبتِ آن با کوروش مطرح شد و به قول نظامی: نخستین مرغ من بودم در این باغ / اگر کنیت کنی بلبل و گر زاغ. البته ناگفته نگذارم که سفارت هند نیز نود تومان حق‌التحریر بابت ‌ترجمه‌ی این کتاب به ما داد که خودش غنیمتی بود.

اهمیت این کتاب به صورت اجمالی در تأثیری است که می‌تواند در جامعه‌ی دینی داشته باشد. دهه‌ی ۴۰ بود که نامه‌ای از مرحوم طباطبایی به دست من رسید و ایشان خواسته بودند نسخه‌ای از این کتاب را برایشان بفرستم و من نیز چنین کردم و ایشان نیز در تفسیرشان آورده‌اند که با استدلال‌هایی که ابوالکلام آزاد کرده است تا استدلالی در رد آن‌ها پیدا نشود، باید بپذیریم که مسأله‌ی ذوالقرنین در قرآن تا حدی حل شده است. در پایان این را هم بدانید که این کتاب از آن کتاب‌هایی است که یک بار هم خمیر شده است اما نه توسط روحانیتی که مخالف چنین تفسیری هستند و نه بعد از انقلاب اسلامی. من در مقدمه‌ی کتاب، اشارات به کوروش در روایات ایرانی را نقل کرده‌ام. ابوریحان بیرونی در ذیل پادشاهان بابل به او اشاره کرده است و ابن بلخی نیز می‌گوید که کوروش، مادری یهودی داشته است و داییِ او نیز از احبار یهود و نامش دانیال بوده است. من در مقاله‌ی یکی از محققان روس نیز خوانده بودم که کوروش با یهودیان مقیم بابل نامه‌نگاری می‌کرده و این نشان می‌دهد که او عبری هم می‌دانسته است. روایات درباره‌ی کوروش نیز بدین‌ترتیب در مقدمه‌ی کتاب آمده بود.

روزی مرحوم جهانگیر تفضلی به من گفت که این کتاب را در بیست هزار نسخه می‌خواهد چاپ کند و به تمامی نمایندگی‌های ایران در خارج از کشور بفرستد. چاپ کتاب در بیست هزار نسخه همزمان شد با واقعه‌ی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و برکناری استاد تفضلی از مقام وزارت. من را یک روز به رادیو خواستند و من در این فکر بودم که می‌خواهند حق‌التحریر کتاب چاپ شده را پرداخت کنند که از قضا به من گفتند که عذر می‌خواهیم چون این بیست هزار نسخه کتاب چاپ شده، بالکل خمیر شده است؛ و وقتی دلیل را پرسیدم گفتند که شما می‌خواسته‌اید نسبت یهود را به اسرائیل برسانید و این نامه نیز از سازمان امنیت و اطلاعات کل کشور است که شما باید همین‌جا بخوانید و جواب بدهید. خواستم که نامه را به خانه ببرم تا در فرصتی بدان جواب دهم اما گفتند که همین‌جا باید بنشینی و جوابی به آن بنویسی. فهمیدیم که این هم حق‌التحریر ماست. اما این کتاب پس از آن با‌‌ همان مقدمه به چاپ رسید و تاکنون به چاپ سیزدهم نیز رسیده است؛ با‌‌ همان چند غلط املایی که داشته و تصحیح هم نشده است از آن روی که زینگ گران است و تصحیح آن چند غلط، خرج برمی‌دارد!

ابراهیم باستانى پاریزى

منبع: ماهنامه علوم انسانی مهرنامه