او معتقد است انسان کامل موجودی است که به وسیله او سرّ حق، به حق، ظاهر میگردد. مراد از سرّ حق نیز کمالات ذاتیه خداوند است که تنها انسان قادر است آنها را نشان دهد. چون کمالات ذاتیه خداوند در غیب مطلق بود خداوند خواست تا در عالم شهادت آنها را مشاهده کند. لذا انسان کامل را آفرید تا در آیینه وجود او خود را مشاهده کند. او در فص آدمی میگوید: «لکونه متصفاً بالوجود ویظهر به سرّه الیه» (فصوص الحکم ابن عربی، فص آدمی)
بهتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
انسان کامل از دیدگاه ابن عربی
( عبدالله نصری؛ سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1376، ص 197-199.)
(
او معتقد است انسان کامل موجودی است که به وسیله او سرّ حق، به حق، ظاهر میگردد. مراد از سرّ حق نیز کمالات ذاتیه خداوند است که تنها انسان قادر است آنها را نشان دهد. چون کمالات ذاتیه خداوند در غیب مطلق بود خداوند خواست تا در عالم شهادت آنها را مشاهده کند. لذا انسان کامل را آفرید تا در آیینه وجود او خود را مشاهده کند. او در فص آدمی میگوید: «لکونه متصفاً بالوجود ویظهر به سرّه الیه» (فصوص الحکم ابن عربی، فص آدمی)
ابن عربی میگوید چون انسان کامل، مظهر جمیع اسما حق تعالی است پس خدا را باید به وسیله او شناخت یعنی با شناخت انسان کامل است که معرفت به حق پیدا میشود و خداوند نیز آیات خود را که نشانههای وجودیش میباشد در این موجود قرار داده است. باز در فص آدمی میگوید «ثم لتعلم انه لما کان الامر علی ما قلناه من ظهوره بصورته احالنا تعالی فی العلم به علی النظر فی الحادث و ذکر انه تعالی ارانا آیاته فیه.
او در فص شیثیت آورده است: «فيتقبل الاتصاف بالأضداد کما قبل الاصل الاتصاف بذلک الجلیل و الجميل و کالظاهر و الباطن و الاول و الآخر» یعنی انسان کامل متصف به صفات گوناگون است، حتی صفات متضاد نيز در او جمعاند، از قبیل جمال و جلال، ظاهر و باطن و اول و آخر.
به خاطر انسان کامل، موجودات عالم مسخر او هستند. انسان کامل به خاطر برخورداری از اسماي الهی ميتواند در عالم تصرف کرده و آن را اداره نماید. در فص موسوی میگوید: «کذلک لیس شیء فی العالم الا وهو مسخر لهذا الانسان لما یعطیه حقیقة صورته»
از نظر ابن عربی انسان کامل روح عالم است و به خاطر کمالاتی که دارد همه چیز مسخر اوست. در فص موسوي آمده است: «وجعله روحا للعالم فسخر له العلو و السفل للکمال الصورة»
چون انسان سبب وجود افراد و غایت خلقت است واسطه میان حق و خلق است، به واسطه وی فیض وجود از حق تعالی به موجودات میرسد. انسان کامل به صورت در دنیاست و به باطن در آخرت. در ظاهر بر وی احکامی که به موطن دنیا تعلق دارد جاری است و در باطن قلب وی تعلق به عالم آخرت دارد. انسان کامل بر حسب سیر در ملکوت و جبروت دارای مراتب و مقامات است. وی متناسب با مقام و مرتبه وجودی خود دارای حشر و نشر است. چنین انسانی مشاهده میکند که از خویش مرده و رخت هستی به حق سپرده است. وی چیزهایی را مشاهده میکند که محجوبان هیچ گاه قادر به درک و مشاهده آنها نخواهند بود. به طور مثال انسان کامل میتواند کسی را که در قبر معذب است یا منعم، مشاهده کند. او میتواند اموات را در حال حیات برزخی مشاهده نماید.( فصوص الحکم، فص الیاس (فما من عارف بالله من حیث التجلی …)
ابن عربی در رساله الغوثیه درباره مقام و مراتب انسانهای کامل میگوید: «و گفت جل جلاله که ای غوث! مرا بندگانی هست غیر انبیاي مرسلین که مطّلع نیست بر احوال ایشان هیچ کس از اهل دنیا و هیچ کس از اهل آخرت و هیچ کس از اهل جنت و هیچ کس از اهل دوزخ و نه ایشان را مالک است و نه رضوان و نه به آنچه خلق کردهام از اهل جنت و اهل نار و نه ایشان را ثواب است و نه عقاب و نه حور و نه قصور و نه غلمان. خوشا حال کسی که ایمان آورد به ایشان، اگر ایشان را شناسد. ای غوث! تو از ایشانی و از علاماتشان در دنیا آن است که جسمهاي ایشان سوخته است از قلت طعام و شراب و نفسهای ایشان سوخته است از شهوات و دلهای ایشان سوخته است از خطرات و جنایات فاسده و روحهای ایشان سوخته است از خطيئات و ایشان اصحاب بقايند که سوختهاند به نور لقا.»( رسائل ابن عربي، ص39، به نقل از عبدالله نصري، پيشين، ص199.
انسان کامل، حافظ عالم است و تا زمانی که انسان کامل در این عالم است، عالم و خزائن موجود در آن محفوظ ميماند و چون این انسان از این عالم گام به عرصه آخرت نهد هر چه از خزائن دنیا در آن باشد مانند کمالات و معنویات با خود به آن عالم میبرد. به بیان دیگر با انتقال این انسان از این عالم به عالم دیگر خزائن این عالم به آن عالم منتقل میشود و این هم به آن جهت است که اسرار الهی در وجود این انسان متمکن گردیده است و هرگاه وجود وی از این عالم رخت بربندد خزائن الهی نیز با او به آن عالم خواهد رفت.( . فصوص الحکم، فص آدمی)
هر چند انسان کامل دارای مقام و مرتبهای والاست و ابن عربی او را برخودار از علو مکانی و مکانتی میداند، اما هرگز برای او علو ذاتی در نظر نمیگیرد، چرا که علو ذاتی منحصر به ذات الهی است.( فصوص الحکم، فص ادريسي)
.