Search
Close this search box.

شاه اسماعیل اول صفوی

shah esmaielشاه اسماعیل اول صفوی (حکومت۹۰۷-۹۳۰ق/۱۵۰۱-۱۵۲۴م)، نخستین پادشاه سلسله‌ی صفویه، ملقب به ابوالمظفر بهادر خان حسینی. آغاز پادشاهی صفویان، رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران و جنگ چالدران، از مهمترین رخدادها در طول ۲۵ سال پادشاهی او بر سرزمین ایران بوده است.

نام و نسب

اسماعیل میرزا، مشهور به شاه اسماعیل اول، پسر شیخ حیدر، روز سه‌شنبه ۲۵ رجب سال ۸۹۲ق (۴ مرداد ۸۶۶ش) در اردبیل متولد شد.[۱] نسب او با پنج واسطه به شیخ صفی‌الدین اردبیلی می‌رسد. مادرش حلیمه بیگم آغا، دختر اوزون حسن آق قویونلو است. مادر شاه اسماعیل که نام اصلی‌اش مارتا بود، تا پایان عمر مسیحی ماند و در بقعه‌ی شیخ صفی‌الدین اردبیلی دفن شده است.[۲]

زندگی

پس از کشته شدن شیخ حیدر، یعقوب بیک، پسر اوزون حسن، خواهرش حلیمه را به همراه خواهرزادگانش، علی، ابراهیم و اسماعیل در رجب سال ۸۹۳ق در قلعه‌ استخر فارس زندانی کرد. اسماعیل در این زمان یک سال بیشتر نداشت.[۳]

رستم بیک پسر یعقوب، پس از یعقوب بیک به قدرت رسید. او برای مقابله با فرخ یسار، هم‌پیمان سابق و دشمن کنونی خود، به کمک فرزندان شیخ حیدر و مریدان آنها نیازمند بود، لذا در سال ۸۹۸ق، عمه‌ی خود حلیمه بیگم و فرزندانش را پس از حدود چهار سال و نیم از حبس آزاد کرد و به تبریز برد.[۴]

رستم بیک پس از اینکه با کمک رشادت‌های «‌سلطان علی‌» و مریدانش به اهداف خود رسید، به خانواده‌ی شیخ حیدر اجازه داد به اردبیل بروند، ولی با افزایش مریدان آنها در اردبیل، احساس خطر کرد و آنها را دوباره به تبریز برگرداند و تصمیم گرفت تا علی و سران صوفیه را از بین ببرد. سلطان‌ علی و مردانش با اطلاع از این موضوع، شبانه فرار کردند. رستم بیک، سپاهی پنج هزار نفری به فرماندهی اَیبه سلطان به تعقیب آنان فرستاد که در روستای «‌شماس‌» در نزدیکی اردبیل با صوفیان روبرو شدند. سلطان علی که کشته شدنش را پیش‌بینی می‌کرد، اسماعیل میرزا را به جانشینی خود اتنخاب کرد.[۵]

کسب آموزش‌های دینی و نظامی در لاهیجان

پس از کشته شدن سلطان علی، برادرانش ابراهیم و اسماعیل به اردبیل رفتند و مدتی مخفیانه در اردبیل زندگی کردند. سپس به دعوت والی شیعی گیلان، کارکیا میرزاعلی، قزلباش‌ها او را به لاهیجان بردند.[۶] اسماعیل پنج سال در آنجا ماند و با مراقبت‌های شمس‌الدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود، فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه امامیه را فراگرفت.[۷] افزون بر این، در این مدت، زیر نظر هفت تن از اعیان صوفیه لاهیجان، فنون جنگ‌آوری آموخت.[۸]

شکست قاتل پدر و ورود به تبریز

اسماعیل میرزا، همراه هفت تن از اعیان صوفیه لاریجان، عازم اردبیل شد و هر چه به این شهر نزدیک‌تر می‌شد، بر تعداد یارانش افزوده می‌شد. او در سال ۹۰۵ق با نیروی هفت‌هزار نفری به جنگ «‌فرخ یسار»، قاتل پدرش رفت و او را شکست داد. در ادامه، قلعه باکو را فتح کرد، بناها را با خاک یکسان کرد و به قبر خلیل الله، قاتلِ شیخ جنید، بی‌حرمتی کرد و استخوان‌های او را از قبر درآورد و سوزاند.[۹] پس از آن به جنگ با الوند بیک، حاکم آذربایجان رفت و با شکست دادن او، وارد تبریز شد.

اقدامات شاه اسماعیل

رسمی کردن مذهب تشیع در ایران

اسماعیل میرزا در تابستان سال ۹۰۷ق در سن ۱۵ سالگی در تبریز تاج‎گذاری کرد و پس از آن شاه اسماعیل خوانده شد.[۱۰] شاه اسماعیل پس از تاج‌گذاری دستور داد که همه خطبا به نام دوازده امام خطبه بخوانند و عبارت «‌اشهد أنّ علیاً ولی الله» را به اذان اضافه کنند.[۱۱]

شاه اسماعیل با تأسیس دولت صفوی توانست سرزمین ایران کهن را که تا آن زمان پاره پاره بود، متحد کند و وحدتی سیاسی در آن پدید آورد.[۱۲] همچنین رسمی شدن تشیع اثنی عشری توسط شاه اسماعیل، موجب تقویت هویت ملی و در نتیجه، ایجاد دولت متمرکز‌تر و قوی‌تر شد.[۱۳]

رسمی شدن مذهب تشیع در ایران، تمایز آشکاری بین دولت صفویه و امپراتوری عثمانی که قدرت اصلی جهان اسلام در قرن دهم بود، ایجاد کرد و بدین ترتیب به دولت صفوی هویت ارضی و سیاسی داد.[۱۴]

ادامه‌ی کشورگشایی

شاه اسماعیل با شکست دادن مخالفان خود توانست قلمرو حکومت ایران را گسترش دهد. وی با شکست دادن «‌سلطان مراد آق قویونلو‌» در نزدیکی همدان، بر سراسر عراق عجم مسلط شد. در سال ۹۰۹ق، نیروهای قزلباش، سمنان و فارس و در سال بعد یزد را تصرف کردند و شاه اسماعیل، در سال ۹۱۴ق بر عراق عرب مسلط شد.

شاه اسماعیل، پس از غلبه بر علاءالدوله ذوالقدر (۹۱۳ق /۱۵۰۷م) و تصرف دیاربکر و بخش علیای فرات، راهی عراق شد تا آخرین پایگاه امیران بایندری آق قویونلو و شهرهای مقدس شیعیان را تسخیر کند.[۱۵] پس از فتح بغداد در سال ۹۱۴ق، به نجف، کربلا و سامرا رفت و به نوسازی و تعمیر قبه و بارگاه امامان همت گماشت.[۱۶] وی در سال ۹۱۶ق، رقیب سنّی خود «‌شیبک خان ازبک‌» را شکست داد. به دستور او، سر شیبک خان از بدن جدا شده و برای سلطان عثمانی، بایزید‌ فرستاده شد.[۱۷]

تنش با دولت عثمانی

پیشروی شاه اسماعیل در ماوراءالنهر و گسترش مذهب شیعه در سرزمین‌های شرقی قلمرو اسلامی، برای بایزید دوم که خود را پیشوای همه‌ی مسلمانان جهان می‌دانست، سخت بود. از این رو نخست از درِ دوستی درآمد[۱۸]، اما چون سر شیبک خان را نزد او فرستادند، خشمناک شد و اسماعیل را از مداخله در کار شیعیان عثمانی و از فکر «‌استیلا بر ممالک روم‌» برحذر داشت و او را تهدید به جنگ کرد.[۱۹]

شاه اسماعیل به بهانه‌ی پشتیبانی از صوفیان و شیعیان قلمرو عثمانی، از بحران‌های اجتماعی و سیاسی در عثمانی استفاده برد و از شورش شاه قلی بابا تکلو حمایت کرد و همچنین به نورعلی خلیفه کمک کرد تا شهرهای عثمانی را تخریب و تصرف کند.

اولین جنگ با عثمانی‌ها

حمایت‌های شاه اسماعیل از شورش‌ها در قلمرو عثمانی، به سلطان سلیم، جانشین بایزید بهانه داد تا با صفویان به نبرد برخیزد.[۲۰] به درخواست او شمس‌الدین احمد درباره‌ی مذهب شیعه رساله‌ی خصمانه‌ای نوشت[۲۱] و مفتی استانبول نیز فتوای قتل شیعیان را صادر کرد.[۲۲] اسماعیل از نظر سلیم نه تنها دشمن مذهبی بود، بلکه به سبب حمایت از علویان عثمانی، دشمن کشور او نیز به حساب می‌آمد، و به علت حمایت از سلطنت احمد برادر سلیم، مخالف شخص او هم تلقی می‌شد. از سوی دیگر، سلطان عثمانی هزار تن از شیعیان را در سرزمین‌های عثمانی کشت.

جنگ چالدران

جنگ سلطان سلیم و شاه اسماعیل در دوم رجب ۹۲۰ق در دشت چالدران درگرفت و یک روز بیشتر طول نکشید و به پیروزی دولت عثمانی انجامید. برخی منابع، از دلاوری و جنگاوری شاه اسماعیل و سپاهیانش در این جنگ و حیرت دشمن از آن یاد کرده‌اند.[۲۳]

شاه اسماعیل سپس به درگزین گریخت و سلطان سلیم پیروزمندانه وارد تبریز شد، ولی نتوانست در آنجا بماند و پس از ۸ روز تبریز را به سوی استانبول ترک کرد[۲۴] و همه‌ی هنرمندانی را که شاه اسماعیل از هرات به پایتخت آورده بود، همراه گروهی از صنعتگران و اعیان تبریز از ایران به عثمانی برد.[۲۵]

پس از خروج سلیم از تبریز، شاه اسماعیل به پایتخت مراجعت کرد.[۲۶] او همواره به جبران شکست جنگ چالدران می‌اندیشید و از جمله تدبیرهایش آن بود که در ۹۲۱ق /۱۵۱۵م سفرای پادشاهان مجارستان و آلمان را به حضور پذیرفت و دول اروپایی را به اتحاد بر ضد عثمانی فراخواند.[۲۷]

پس از شکست در چالدران

پس از این شکست، شاه اسماعیل به عزاداری پرداخت، خرقه‌ی سیاه می‌پوشید و پرچم‌ها را به رنگ سیاه درآورد که بر روی آن‌ها کلمه‌ی «‌القصاص‌» نوشته شد. وی دیگر مانند گذشته توجه خود را مصروف امور دولت نمی‌کرد.[۲۸]

شاه اسماعیل برای صوفیان قزلباش که اکثراً جزء غلات شیعه بودند، خدای زنده و مظهر کمال و قدرت بود که همیشه پیروز می‌گردد، ولی شکست چالدران به افسانه‌ی شکست‌ناپذیری و عقیده‌ی خرافی الوهیت وی پایان داد.[۲۹]

درگذشت

سرانجام “شاه اسماعیل” پس از حدود ۲۳ سال پادشاهی، در سن ۳۸ سالگی در روز دوشنبه ۱۹ رجب سال ۹۳۰ق درگذشت و جسد او را در بقعه‌ی شیخ صفی‌الدین اردبیلی به خاک سپردند. وی هنگام مرگ نُه فرزند از خود به جا گذاشت؛ که چهار پسر به نام‌های: “تهماسب میرزا”، “القاسب میرزا”، “سام میرزا” و “بهرام میرزا” از آن جمله‌اند.[۳۰]

بناها و آثار

شاه اسماعیل به رسوم و آیین‌های مذهبی و ملی بسیار علاقه داشت [۳۱] و به ایجاد آبادانی و بناهای یادبود اشتیاق نشان می‌داد.[۳۲] مهم‌ترین آثاری که از وی به یادگار مانده، اینهاست: بازار دور میدان قدیم اصفهان [۳۳] مدرسه‌ی هارونیه و بقعه‌ی امام‌زاده هارون در اصفهان [۳۴] این دو بنا تماماً باقی مانده است؛ بناهای یادبود در اوجان فارس و شیراز [۳۵] و سرانجام آبادانی‌ها و ساختمان‌های متعددی که در خوی و تبریز بنیاد کرد.[۳۶]

سرودن شعر

شاه اسماعیل به فارسی و ترکی شعر می‌سرود و خطایی تخلص می‌کرد.[۳۷]


پانویس

۱.غیاث الدین خواندمیر، ج ۴، ص ۴۲۸.

۲. غیاث الدین خواندمیر، ج ۴، ص ۴۳۸.

۳. غیاث الدین خواندمیر، ج ۴، ص ۴۳۵.

۴. منوچهر پارسادوست، ص ۲۲۰.

۵. غیاث الدین خواندمیر، ج ۴، ص ۴۴۱-۴۳۵.

۶. غیاث الدین خواندمیر، ص ۴۴۱-۴۴۲؛ روملو، ص ۳ و ۹؛ عالم آرا، ص ۳۹-۴۵

۷. روملو، ص ۹، جهانگشا، ص ۶۴-۶۷؛ امیرمحمود خواندمیر، ص ۸۳؛ پارسادوست، ص۲۴۰-۲۴۲.

۸. جهانگشا، ص ۵۷.

۹. غیاث الدین؛ ج ۴، ص ۴۶۱؛ روملو، حسن بیگ؛ ص ۶۸.

۱۰. سیوری، راجر، ص ۲۵.

۱۱. روملو، حسن بیگ، ص ۸۵-۸۶.

۱۲. رسول جعفریان، صفویه از ظهور تا زوال، ص ۷۰.

۱۳. سیوری راجر، ص ۲۷.

۱۴. رسول جعفریان، صفویه از ظهور تا زوال، ص ۲۶.

۱۵. خواندمیر، غیاث الدین، ص ۸۵-۹۰؛ روملو، ص ۲ -۶؛ عالم آرا، ص ۱۲-۲۱

۱۶. خواندمیر، غیاث الدین، ص ۹۳- ۹۵؛ عالم آرا، ص ۲۷- ۲۸؛ جهانگشا، ص ۸۳-۹۲؛ قاضی احمد، ص ۳ -۴؛ حسینی، ص ۲۴.

۱۷. روملو؛ حسن بیگ، ص۱۶۱.

۱۸. فلسفی، ص ۲؛ جهانگشا، ص ۲۴- ۲۵

۱۹. فلسفی، ص ۳؛ پارسادوست، ص ۶۹-۷۲.

۲۰. اسکندربیک، ص ۱؛ قاضی احمد، ص ۱۷؛ پارسادوست، ص ۷۴-۷۷؛ روملو، ص ۲۵-۲۶.

۲۱. ریاحی، ص ۹۶.

۲۲. پارسادوست، ص ۲۱ -۲۳؛ هامرپورگشتال، ص ۳۳.

۲۳. هامرپورگشتال، ص ۴۳.

۲۴. خواندمیر، غیاث الدین، /۴۵ – ۴۸؛ روملو، ۴۹؛ جهانگشا، ۰۶ -۰۷؛ اسکندربیک، /۳

۲۵. پارسا دوست، ۹۰.

۲۶. روملو، ۴۹

۲۷. طاهری، ۶۹- , ۲

۲۸. سیوری، ص۴۰

۲۹. پارسا دوست، منوچهر، ص ۴۹۵

۳۰. پارسا دوست، منوچهر؛ ص۶۶۹

۳۱. پارسادوست، ۱۳ -۱۶؛ جهانگشا، ۲۸- ۲۹، ۷۳ -۷۴

۳۲. سیلوا‌ای فیگروا، ۳۴

۳۳. حسینی، ۳؛

۳۴. قاضی احمد، /۵۱

۳۵. جهانگشا، ۱۰۳

۳۶. سیلوا‌ای فیگروا، ۷۹-۸۲

۳۷. جهانگشا، ۰۹؛ سام میرزا، ۱

منابع

حسینی، غیاث‌الدین بن همام الدین.

حبیب السیر، زیر نظر دکتر محمد دبیر سیاقی، بی‌جا، ۱۳۶۲چاپ سوم.

خواندمیر، امیر محمود؛ ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، بی‌جا، ۱۳۷۰ ش، چاپ اول.

سام میرزا صفوی، تحفه سامی، به کوشش رکن‌الدین همایون فرخ، تهران، ۳۴۷ش.

سیوری، راجر؛ ایران در عصر صفوی، ترجمۀ احمد صبا، بی‌جا، کتاب تهران، ۱۳۶۳ ش، چاپ اوّل.

سیلوا‌ای فیگروا، گارثیاس، سفرنامه، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، ۳۶۲ش.

روملو، حسن بیگ؛ احسن التواریخ، تصحیح دکتر عبدالحسین نوایی، بی‌جا، انتشارات بابک، ۱۳۵۷ش.

تاج بخش، اجمد؛ تاریخ صفویه، شیراز، انتشارات نوید، ۱۳۷۲ ش، چاپ اوّل.

پارسا دوست، منوچهر؛ شاه اسماعیل اوّل، پادشاهی با اثرهای دیرپای در ایران و ایرانی، بی‌جا، ۱۳۷۵ ش، چاپ اوّل.

جعفریان، رسول؛ صفویه از ظهور تا زوال، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۷۸ ش، چاپ اوّل.

پارسا دوست، منوچهر؛ شاه اسماعیل اوّل، پادشاهی با اثرهای دیرپای در ایران و ایرانی، بی‌جا، ۱۳۷۵ ش، چاپ اوّل.

طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، تهران، ۳۴۹ش.

قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۳۵۹ش.

هامر پورگشتال، یوزف، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه میرزا زکی علی آبادی، تهران، ۳۶۷- ۳۶۹ش.

منبع: ویکی شیعه