مولوي بر اساس آنچه در جامعه شناسي و روانشناسي غرب ديده ميشود، بويزه در نظريه ي ميد، حرفهاي بسياري براي گرفتن دارد. مهمترين فلسفه ای كه ميد سعي ميكند مطرح كند فلسفه «خود» است. خود مي تواند بهترين سازوكار در جامعه امريكايي براي رهايي انسان از كثرت باشد. حقيقت هستي را از درون و دريك لحظه حال دريافت كردن حقيقتي است كه نظريه ي خود را به شهود مولوي نزديك مي كند: گفتوگوي خود با خويشتن، در لحظه ي حال
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) به نقل از ستاد خبري كنگره بزرگداشت هشتصدمين سال تولد مولانا، در اين نشست كه پنج ميهمان به رياست حسن لاهوتي، به قرائت بخشهاي از مقالات خود پرداختند، محمد كاظم كهدوي به بيان گوشههايي از مقاله خود پرداخت و سپس مهدي نوريان سخنراني كرد.
نوريان گفت؛ مقاله من با عنوان انديشههاي مولانا در اشعار شور انگيز صائب به واقع تاثير پذيري وي را از آثار مولانا بازگو ميكند. ميان شاعران پارسي گوي صائب بارها از مولانا با ستايشي بيش از اندازه نام برده و او را پير و پيشكسوت خويش دانسته، به گمانم صائب از آثار مولانا بسيار بهره جسته است. انديشه مولانا چنان با صائب درآميخته شده كه ميشود او را يكي از مولوي شناسان بزرگ قرون گذشته برشمرد. از ديگر سو اگر بخواهيم تاثير مولانا را برديوان صائب بررسي كنيم به چند رساله نميتوان اكتفا كرد و كار از نوشتن كتاب هم فراتر ميرود.
نوريان افزود؛ در قرن هفتم هجري قمري، آشنايي با مولانا در ايران و نيز هند بسيار ميشود. صائب با نهايت فروتني خود را هيچ ميشمارد و ميگويد كه فكر صائب، در پيش فكر مولانا هيچ است. وي تصريح كرد: صرفاً فهرست كردن غزلهايي كه صائب از مولانا اقتباس كرده خود رساله عظيمي را در برخواهد گرفت. تجليل انديشههاي مولانا در اشعار صائب كاملاً آگاهانه است و خود نيز به اين موضوع اشاره دارد و ميگويد «هرفيض كه ميرسد به صائب از روح پرفتوح ملاّست».
وي افزود؛ بيگمان پس از مولانا بايد صائب را بزرگترين شاعر پارسي دانست. صائب با آن كه به قول خود با ترك تازياش راهي نو در سرودن غزل پيش گرفته، نه تنها راه گذشتگان خود را انكار نميكند، بلكه بارها از آن سود ميجويد، صائب البته از لحاظ زبان و شيرين سخني خود را پيرو حافظ ميداند و از لحاظ تخيل شاعرانه باز در مقابل كسي چون حافظ اظهار شرمندگي ميكند. آثار گذشتگان خود را خوانده بود و چنانچه گفته شد شيفته مثنوي شريف و ديوان غزليات شمس است. اين مساله به شكلي واضح در كتاب شكوه شمس از «خانم آنماري شيمل» با ترجمه «حسن لاهوتي» بررسي شده است. خيليها فكر ميكنند شعر صائب سبك هندي و معماگونه است و اين به واقع شهرت غلطي است كه نصيب اين شاعر شيرين سخن شده است و با شعر صائب ميتوان بسياري از مشكلات مولانا و آثار مولانا را در فهم و هضم آثارش حل كرد.
نوريان يادآور شد آثار مولانا روزگار صفويه به جايگاه حقيقي خود دست يافته و يكي از كساني كه در اشاعه آن فرهنگ نقش بسزايي داشته بيشك صائب تبريزي است. از اشعار او نيز ميتوان دري به انديشههاي مولانا گشود.
حجتالاسلام والمسلمين دكتر قاسم كاكايي، استاد دانشگاه شيراز كه دستي هم در تحقيق و ترجمه دارد ديگر سخنران اين همايش بود.كاكايي مقاله خود را با عنوان مطالعه تطبيقي مولوي و اكهارت آغاز كرد و گفت؛ نيستي نگاه مولانا و اكهارت جايگاه ويژهاي دارد. مولوي مثنوي را با ني آغاز و ما را به نيستان دعوت ميكند. او سخن را از ني آغاز ميكند و ني تنها چيزي است كه معشوق در آن دميده است.
قاسم كاكايي افزود؛ مولانا ميگويد خود را در نيستي ميتوان يافت، اكهارت نيز مانند مولوي در پي بيصورتي و بينام بودن ذات خداست. او هم معتقد است هنگامي كه چيزي را شناختيم و نامي بر او گذاشتيم بيشك آن را محدود كردهايم. بيگمان هيچ نامي وجود ندارد كه بتوان تماماً خدا را با او تعريف كرد.
حجتالاسلام و المسلمين كاكايي اذعان داشت؛ حال بايد دانست كه راه نيستي و فنا چيست، اكهارت سه آموزه دارد و آن سه آموزه او اينها هستند؛ «هيچ ندانستن، هيچ نخواستن، هيچ نداشتن» وي يادآور شد بايد در برابر خدا معدوم بود. مولوي ما نيز علمي كه از عقل جزويست را منكر ميشود و اكهارت نيز ميگويد هرچه ميتواني سعي كن تا آن را از وجود خودت پاك كني.
دكتر حسين ابوالحسن تنهايي، با مقاله خود تحت عنوان «پديدار شناسي اجتماعي مولوي» چهارمين سخنراني اين همايش بود.
او چنين سخنان خود را آغاز كرد؛
مولوي بر اساس آنچه در جامعه شناسي و روانشناسي غرب ديده ميشود، بويزه در نظريه ي ميد، حرفهاي بسياري براي گرفتن دارد. مهمترين فلسفه ای كه ميد سعي ميكند مطرح كند فلسفه «خود» است. خود مي تواند بهترين سازوكار در جامعه امريكايي براي رهايي انسان از كثرت باشد. حقيقت هستي را از درون و دريك لحظه حال دريافت كردن حقيقتي است كه نظريه ي خود را به شهود مولوي نزديك مي كند: گفتوگوي خود با خويشتن، در لحظه ي حال.
نگاه مولوي، نگاهي است فراديني و فرامكتبي، عقايد گوناگوني در آن نهفته است، يعني نوعي نگاه دموكرات يا چند گراي. شايد يكي از دلايلي كه امروز دنياي غرب از از مثنوي او استقبال ميكند به همين موضوع برگردد. از ديگر سوي، مولوي انسان را دعوت به مطالعه ي خود ميكند، دعوت به لحضه ي حال، در گفتوگو با خويشتن. در جامعه شناسي امريكايي خود واقعيتي است كه به عنوان برآيندي از تكامل آدمي بروز مي يابد. اما نظريه ي ميد در باب خود با مفهوم پير در نظريه ي عرفاني در آثار مولانا ظهور ديگري به نظريه خود مي بخشد. نمونه هاي اين درهم آميزي هنرمندانه را مي توان در داستان هايي از قبيل كنيزك و پادشاه، پيرچنگي و … ديد.
حجتالاسلام والمسلمين دكتر احمد آكوچكيان نيز طي سخناني كوتاه مقاله خود را با عنوان رويكرد به هنر مدرن شروع كرد.
وي گفت؛ من بر خلاف استادان پيشين كه از درونمايه مولانا سخن گفتهاند ميخواهم از ايدهگذاري مولانا صحبت كنم. بايد بپذيريم كه نگاه كردن به گذشته و به پيشينيان سيدي شده و صد البته به آينده چشم دوختن هم به پايان رسيده است. به گمانم طي صد سال اخير عرصه خلق اثر و ادبيات و بنيان انديشه مدرن كمتر مورد توجه قرار گرفته است و اگر هم بزرگداشتي بوده، براي گذشتگانمان برگزار شده. مباني نظريهپردازي من انديشه پردازي مترقي است.
دكتر آكوچكيان تصريح كرد؛ در فصل اول مقالهام به اصل نظريه و سرچشمه آفرينش هنري پرداختهام، مولانا به بنيان انديشهپردازي نزديك است، به گمانم هيچ شدن در عرفان موسوم به ما قابل نقد است و اين عبوديت در مقابل عقلانيت ميايستد.
دكتر محمدرضا ريختهگران به عنوان آخرين سخنران اين همايش درباره وجوه اشتراك و افتراق تفكر مولوي و تفكر شرق آسيا به بيان مطالبي اشاره كرد.
وي گفت؛ همه متفكرين شرقي از سمتي با هم آشنا هستند. همه عرفا ميخواهند به تعبير سهروردي به محله روحآباد بروند. كسي كه ميخواهد به روحآباد برود نبايد اينجا باشد و مقصد او آسمانهاي معنوي است.
ريختهگران تصريح كرد؛ هندوها مقصود آيين خود را پايان دادن به اين تموج ذهني و همه رنجي كه ميكشند ميدانند، همين كه اين تموج ذهن پايان يابد، ما مقلوب حس محسوس نميشويم؛ «كه هر چه ديده بيند دل كند ياد»