Search
Close this search box.

مبانی تأويل آيات‌الأحكام در تفسير بيان‌السّعادة في مقامات‌العبادة (قسمت سوم)

۴tafsire bayano saadat02. تأويل نزد صوفيه

در معرفت‌شناسی صوفيه، تأكيد عمده بر علم باطن (حقيقت) در برابر علم ظاهر (شريعت) است و تأويل، كوششی برای پی بردن به معنای باطنی، در مقابل تفسير است كه در آن به ظاهر لفظ اكتفا می‌شود. از ‌نظر عرفانی، بيان حكمت و تأويل شرايع امری است كه به حوزه‌ای فراتر از حيطه‌ی علم ظاهر مربوط می‌شود و فرا گرفتن دانش دين (تفقّه) مستلزم دانستن علم تأويل است. نحوه‌ی دست‌يابی صوفيان به دانش تأويل، مبنای تمايز ميان تأويل صحيح و ناصحيح است. از ديدگاه صوفيه، تعبير قرآنی «الراسخون في العلم»  درباره‌ی آنانی صادق است كه علم خود را از خداوند گرفته‌ و باطن‌هايشان را برای نزول الهام، پاک ساخته‌اند و حقايق را با علم شهودی درمی‌يابند.

بدين‌ترتيب، تأويلِ مورد نظر صوفيان با اصل تصوّف پيوند خورده است. از سوی ديگر، از آنجا كه صوفيه علوم خود را محصول مواجيد و احوال می‌دانند، بر حسب اختلاف احوال و اوقات و نيز تفاوت درجات سلوک، سالک به فهم‌ها و تأويل‌های متفاوتی دست می‌يابد. متن مقدس قرآن نيز به گونه‌ای است كه به تناسب افهام سالكان، افق‌های گوناگونی دارد. همچنين از آنجا كه اين علم از باطن برمی‌خيزد، صوفيان در بيان آن به جای عبارت، اشارت را برگزيده‌اند و برای انتقال علم اشارت ـ كه از مقوله‌ی تجربه‌ی عرفانی است ـ ناگزير شده‌اند تا زبانی باطنی به وجود آورند. برخی از محققان با پژوهش درباره‌ی پيدايی تأويلات قرآنی با صبغه‌ی صوفيانه، با استناد به احاديثی نشان داده‌اند كه چنين تأويلاتی سابقه در عصر نبوّت دارد و در ميان صحابه، علی بن أبیطالب عليه‌السّلام و ابن عباس به بهره‌مندی از دانش تأويل، شهرت داشته‌اند. اين محقّقان، پس از عصر صحابه، سه دوره‌ی متمايز تفسير اشاری با گرايش زهد و تقوی، عشق الاهی و وحـدت وجـود را برشمـرده‌اند و امام صادق ـ عليه‌السّلام ـ را در رديف تابعان و تبع تابعان، در كنار حسن بصری، سفيان ثوری و عبدالله بن مبارک، از جمله كساني كه در گرايش نخست جای می‌گيرند، دانسته‌اند. بنـابـر تحقيقـات برخـی ديگر چـون پـل نـويـا ـ كه در ادامـه‌ی پژوهش‌های لويي ماسينيون صورت گرفته است ـ تأويلاتي كه از آن حضرت در تفاسير صوفيانه نظير تفسير ابن عطاء، تهذيب الأسرار خرگوشی و حقايق التفسير أبوعبدالرّحمن سلمی راه يافته، بيانگر آن است كه شخصيت امام صادق ـ عليه‌السّلام ـ با تاريخ تصوّف پيوندی مستقيم دارد و آن حضرت چه در روش تأويل، چه در جفر و چه در تحليل ساختارهای تجربه‌ی عرفانی، استاد راستين عرفان بوده است. براين اساس، هر چند امام صادق ـ عليه‌السّلام ـ از جهت زمانی مربوط به دوره‌ی پس از صحابه است، اما از نظر تأثير عميقی كه در ترويج مفاهيم اصلی تصوّف همانند مفهوم معرفت و سلسله مراتب مؤمنان بر مبنای حالات و مقامات داشته است، تأويلات او را می‌توان قرائتی از قرآن با مضمونی فراتر از گرايش زاهدانه و مبتنی بر تجربه‌ی عشق و فناء دانست. سهل تُستری، جُنيد بغدادی، ابوبكر واسطی، ابوعبدالرّحمن سلمی، ابوالقاسم قُشيری، امام محمّد غزالی و ميبدی، از معروف‌ترين شخصيت‌های وابسته به گرايش عاشقانه‌ی تأويل‌اند، اما درباره‌ی برجسته‌ترين نمايندگان تأويل با گرايش وحدت وجودی، در وهله‌ی اول، ابن عربی و سپس پيروان مكتب او چون صدرالدين قونوی، عبدالرزاق كاشانی، سيدحيدر آملی و عبدالكريم جيلی را می‌توان نام برد.

۵. چند فایده درباره‌ی تأويل

الف: در تأويل، ۳ ركن اصلی وجود دارد: امر تأويل‌پذير يا موضوع تأويل، تحقّق اصلی كه مرجع تأويل است و واسطه‌ی نقل يا تأويلگر.

ب: در اغلب آياتی كه سخن از تأويل است، همواره توجه ويژه به دانش تأويل ديده می‌شود. به‌عنوان نمونه در سوره‌ی يوسف، در سخن از تأويل رؤيا همواره بر اين نكته تأكيد شده است كه دانش تأويل، دانشی الاهی برای يوسف‌ ـ عليه‌السّلام ـ بوده است و معبّران دربار كه از چنين دانشی برخوردار نبودند، بر تعبير رؤيای پادشاه قادر نبودند. در كاربردهای سوره‌ی كهف نيز تمامي داستان موسى‌ ـ عليه‌السّلام ـ و عبد‌ صالح بر اين پايه قرار دارد كه عبد صالح از دانشی الاهی برخوردار بود كه موسى‌ برای فراگرفتن آن، نزد او فرستاده شده بود و او بر تأويل اموری آگاهی داشت كه برای موسى‌ ـ عليه‌السّلام ـ قابل درک نبود.

ج: در آثار عرفانی، علاوه بر تأويل برخی از آيات قرآن و احاديث و همچنين برخی از سخنان عارفان (از قبيل شطحيات آنها)، تأويل عرفانی احكام فقهی نيز به چشم می‌خورد بدين طريق كه برخی از عارفان و صوفيان، ضمن حفظ ظاهر و تقيد به احكام مذكور، از اين احكام، معانی باطنی نيز استنباط كرده‌اند. نمونه‌هايی از اين نوع تأويل در نفائس‌الفنون شمس‌الدّين آملی بازگو شده است. ابن‌عربی نيز در الفتوحات‌المكية به اين نوع تأويل تمسّک جسته است. از متأخران نيز، ملّا هادی سبزواری رساله‌ی نبراس‌الهدي را در همين باب نوشته است.

د. دست‌كم مطابق آموزه‌های برخی از صوفيان، حقِّ تأويل (تأويل كما هو حقّه) مختص به امامان شيعه ـ عليهم السّلام ـ است و تأويل در آخرالزّمان به تصريح ملّا عبدالرزاق كاشی از آنِ مهدی موعود ـ عليه‌السّلام ـ است و به بيان ابن عربی دين خالص (و فی نفسه) بدو آشكار می‌شود.

ب: آيات ‌الأحكام

آيات الأحكام به آياتی گفته می‌شود كه مفاد آن، شامل يک يا چند قاعده و يا مسأله‌ی فقهی است و حكم يا حقّی متعلّق به انسان و افعال او، به طور صريح يا ضمنی در آن ذكر شده است، هرچند كه هدف و پيام اصلی آيه، مطلبی غير از موضوع فقهی و سياقش جز سياق بيان احكام باشد ۱.در اينكه تعداد دقيق آيات الأحكام در قرآن كريم چند آيه است اختلاف نظر وجود دارد. مشهور آن است كه تعداد اين آيات در حدود پانصد آيه است. البته در اين رقم اختلاف وجود دارد. برای مثال فاضل مقداد در مقدمه‌ی كنزالعرفان می‌نويسد:

بين قوم چنين شهرت يافته است كه آيات مورد بحث، نزديک به پانصد آيه است و اين رقم از آن رو شهرت يافته كه آيات تكراری نيز در آن به شمار آمده است و الاّ تعداد اين آيات به چنين رقمی نمی‌رسد .اين در حالی است كه اردبيلی در زبدةالبيان بر او خرده ‌گرفته و گفته است: معيار در فهم هر آيه، دلالت لفظی آن آيه است نه مدلول شأن نزول آيه، همانطور كه در علم اصول، مبين شده است كه هرگاه دلالت آيه عامّ باشد، بر خاصّ بودن شأن نزول آن ترجيح داده می‌شود. بنابراين همانگونه كه در مجمع‌البيان به چنين مواردی عمل شده است بايد احكام فقهی را از آيات مربوطه خارج كرد. گو اينكه شأن نزول آن آيه، خاصّ باشد. همين علّت، موجب شده است كه فاضل مقداد در كنز العرفان برخي از آيات الأحكام را به اين دليل كه شأن نزول موافق با كلّيت و عموم ظاهر آيه نبوده است و به موارد خاصّ مـنحصر بوده از قلم بياندازد.

از اين سخنان نتيجه گرفته می‌شود كه سبب اختلاف در تعداد آيات‌ الأحكام، نگاه متفاوت افراد به اين آيات و شأن نزول آنها است.