۴. جواز نزول قرآن به چند وجه مختلف
دليل اصلی طرفداران اين نظريه، حديث سبعة أحرُف است. طبق حديث مزبور پيامبر اسلام ـ صلّی الله عليه و آله ـ از سوی خداوند مأمور شد كه قرآن را بر يک حرف بخواند. ولی آن حضرت از خداوند خواست كه بر امتش وسعت داده شود. سپس خداوند امر كرد كه قرآن را بر هفت حرف بخواند.
طرفداران اين نظريه بر مبنای اين حديث معتقداند كه قرآن بر هفت حرف نازل شده است. علاوه بر اين حديث، روايات ديگری نيز وجود دارد كه گويای نزول قرآن بر هفت حرف هستند. به عنوان مثال از امام صادق ـ عليهالسّلام چنين روايت شده است: قرآن بر هفت حرف نازل شده و كمترين وجه برای امام اين است كه بر هفت وجه فتوا دهد.
با وجود اين، لازم به ذكر است كه در مقابل روايات مذكور، روايات ديگری وجود دارد كه در آنها امامان شيعه ـ عليهمالسّلام ـ به نزول قرآن بر يک حرف تأكيد كردهاند و حتی كسانی را كه قائل به نزول قرآن بر هفت حرف شدهاند را نكوهش كردهاند. برای نمونه از فضيل بن يسار روايت شده است كه: به امام صادق ـ عليهالسّلام ـ گفتم: مردم مىگويند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. امام صادق ـ عليهالسّلام ـ گفت: دشمنان خدا دروغ گفتهاند. بلكه قرآن بر يک حرف از نزد خداى يكتا نازل شده است.
محدّثان و مفسّران بزرگ اماميه در اين باره اعتقادی روشن و مستند داشتهاند. آنان معتقد هستند كه قرآن به حرف واحد نازل شده است و روايت سبعة احرف در صورت صحّت سند، مربوط به لهجههای قرآن و يا مربوط به بطون آن است. به عنوان مثال آيةالله خويی پس از بررسی مفصل احاديث سبعه احرف، آنها را نادرست دانسته و معتقد است كه چون اين روايات بر معنای صحيحی قابل برگشت نيستند، لازم است آنها را نپذيرفت. سلطانعليشاه در توضيح روايت نزول قرآن بر هفت حرف، توجيهات مختلفی را ابراز داشته و گفته است:
در اين روايت ممكن است منظور، قرائت قرآن به هفت لغت مختلف باشد كه بعضى از آنها بنا به لغت هذيل و بعضى به لغت هوازن و بعضى به لغت حجاز و بعضى طبق لغت عراق و برخى طبق لغت يمن باشد. ممكن است منظور، قرائت آن در كلمهی واحد و مقام واحد به هفت لغت باشد. مثل هَلُمّ، تعال، اقبل، جیء كه همه، به معناى بيا هستند. اين توسعهی در لفظ همانطور كه مىتواند بعد از نزول قرآن باشد، همچنين ممكن است حين نزول قرآن بوده باشد زيرا نازلكنندهی آيات و زبان او و كسى كه قرآن بر او نازل شده است و قواى او، داراى گستردگى بسيار است. همچنين منظور از هفت حرف مىتواند لغات و لهجههاى هفتگانه باشد. همچنين جايز است كه هفت وجه، به حسب قرائتها و اِعرابى باشد كه در يک لفظ ممكن است وجود داشته باشد تا خوانندگان در توسعه باشند چه بعد از نزول و چه در حين نزول و نيز جايز است كه هفت وجه را در معنى بدانيم تا بندگان از جهت عمل در توسعه باشند.
سلطانعليشاه علاوه بر توجيهات مذكور، نظر ديگری را نيز بيان كرده است و آن اين است كه اگر نزول قرآن را بر هفت حرف بپذيريم؛ آنگاه مراد، نزول قرآن بر قوای اخروی پيامبر ـ صلّی الله عليه و آله ـ است نه نزول بر مدارک دنيوی آن حضرت. او گفته است:
بدان كه قرآن به وسيلهی جبرئيل، از راه باطن بر بشريّت پيغمبر ـ صلّی الله عليه و آله ـ فرو فرستاده شد. ليكن از جهت قواى مدركهی اخروى پيامبر، نه از جهت مدارک دنيوى، زيرا قواى مدركهی دنيوى به علّت تنگى دامنهاش، آن گستردگى را ندارد كه بتواند جز يک وجه و يک شكل از لفظ مسموع را درک كند و بر زبان دنيوى نيز جز يک وجه از لفظ نمىتواند جارى شود. ولى زبان و گوش اخروى (باطنى) مىتواند در يک جريان گفتارى و يا شنيدارى چند وجه از الفاظ را بگويد و بشنود زيرا زبان و گوش اخروى گسترده است و از توارد و تزاحم كثرات مضايقهاى ندارد و چون نزول قرآن به صورتهاى مختلف يا گسترش آن بعد از نزول جايز است، از امامان ـ عليهم السّلام ـ قرائتهاى مختلف كه مخالف با قرائت عامّه (اهل سنّت) است روايت شده است و آن بزرگواران گاهى دو قرائت مختلف را تصويب كردهاند. اگر چنين نبود (كه قرائت به چند وجه جايز است) مىبايست قرائت بعضى از آنها با آنچه بر حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شده است (حتى در غير مورد تقيّه) مخالف باشد.
بنابراين نتيجه میگيريم كه در باور صاحب بيانالسعادة، روايات سبعة احرف نيز دچار نوعی تأويل شده است و هرچند در نگاه ظاهری، نزول بر هفت حرف را، قرائتهای مختلف دانسته ولی از نظر باطنی، آن را به معنای نزول بر قوای اخروي پيامبر اسلام ـ صلّی الله عليه و آله ـ حمل كرده است.
۵. كتاب تدوينی خدا صورتی از كتاب تكوينی او است
در نگاه عارفان، عالم هستي كتاب تكويني الهي است. كتاب تدوينی خداوند (قرآن كريم) نيز صورتی از كتاب تكوينی اوست. اين مطلب، در بسياری از آثار منظوم و منثور عارفان ديده میشود و در نگاه ايشان، قرآن، انسان كامل و جهان هستی در حالي كه در ظاهر، سه پديدهی متفاوت هستند اما در واقع يک حقيقت واحدند كه در قالبهای گوناگون ظاهر شدهاند. در نگاه ايشان، قرآن صورت كتبی انسان و عالم هستی است در حالی كه عالم هستی، صورت تكوينی انسان كامل و قرآن است. انسان كامل نيز، صورت انفسی عالم هستی و قرآن است. تنها تفاوتی كه ميان آنها وجود دارد اين است كه قرآن، كتاب صامت است در حالی كه انسان كامل، قرآن ناطق و جهان هستی صورت عنصری آن كتاب مكتوب است. استاد سيد جلالالدين آشتيانی ـ رضوان الله تعالی عليه ـ در اين باره گفته است:
الفاظ را چون اهل معرفت، موضوع از برای معانی عامّه میدانند، كتاب را منحصر به كتاب تدوينی موجود در بين دفتين مثلاً نمیدانند، بلكه جميع صفحات وجودی را به اعتباری كلام و به اعتباری كتاب حق میدانند. لذا مصنّف [قيصری] گفته است: جميع عوالم وجودی از كلّيات و جزئيات، كتب الهيهاند، چون عوالم كلّی و جزئی در بردارند كلمات تامّات الهی را.
سلطانعليشاه نيز همرأی با ديگر عارفان در اينباره میگويد:كتاب تدوينى خدا، صورتى از كتاب تكوينى او است و صورت انسانى، نمونهی كوچكى از كتاب تكوينى است .او در شباهتهای ميان دو كتاب (تدوينی و تكوينی) میگويد: به نشانههاى كتاب تدوينى، آيه گفته مىشود زيرا آنها نشانههاى خداى تعالى و نشانههاى رسالت رسول خدا هستند… نشانههاى آفاق و انفس (جهان بيرون و درون) را هم آيه نامند، زيرا آنها نيز علامت خداى تعالى هستند. به ويژه، آيات عظماى حقّ تعالى (انبياء و اولياء كه انسانهاى كاملند) علامتهايى هستند كه بيانگر تمام نامها و صفات حقّند. و همچنين مراتب عالم يا مراتب وجود نبي را كتاب حقيقی تكوينی میداند و از كتاب تدوينی به عنوان صورت آن كتاب تكوينی نام میبرد.
۶. حقيقت قرآن ورای الفاظ آن و الفاظ قرآن، صورت تنزّل يافتهی آن است
در نگاه عارفان قرآن مشتمل بر حقايق و اسراری است كه از طريق علوم و دانشهای اكتسابی و نظری نمیتوان به آن دست يافت و راه فهم آن، طريق كشف و شهود است. آنها قائلاند كه تنها انسانهای كامل كه در صدر آنها پيامبر اسلام ـ صلّی الله عليه و آله ـ قرار دارد، قادر به درک حقايق آن هستند. نيز بر اين باورند كه حقيقت قرآن، پس از نزول از مراتب مختلف، در قالب الفاظ و كلام قرار گرفته است تا پس از نزول به اين مرتبه و از طريق تعاليم پيامبر، مردم از آن آگاه شوند. در واقع قرآن در آن بالاترين مرتبه (مرتبهی حقيقت محمّديه) كه وجود دارد، برای هيچ يک از افراد بشر قابل فهم نيست اما بر اثر نزول به مراتب پائينتر و در سير نزولیاش به سوی عالم ممكنات، به مرتبهی الفاظ رسيده كه پايينترين مرتبهی آن است. امام خمينی ـ عليهالرّحمة و الرّضوان ـ در اين باره گفته است: قرآن الفاظ نيست. از مقولهی چيزهای سمعی و بصری نيست. از مقولهی الفاظ نيست. از مقولهی اعراض نيست. ليكن متنزّلش كردهاند… قرآن سرّ است. قرآن سرِّ سرّ است. سرِّ مستتر به سرّ است. سرّ مقنّع به سرّ است و بايد تنزّل كند بيايد پايين تا اينكه برسد به اين مراتب نازله. حتي به قلب خود رسول الله ـ صلّی الله عليه و آله ـ كه وارد میشد، باز تنزّل بود. يک تنزّلی كرده بود تا به قلب وارد میشد. بعد هم از آنجا هم بايد نازل بشود تا برسد به آنجايی كه ديگران هم بفهمند.
سلطانعليشاه گنابادی نيز در اين باره معتقد است: قرآن از مقام جمعالجمع كه مقام مشيّت است به مقام جمع نازل شده است … به مقام نفوس كلّى نازل شده و نخست در همان مقامها ثابت شده است. سپس از آن مقامات به سينهى نبىّ ـ صلّی الله عليه و آله ـ سپس از آنجا به حسّ مشترک او نازل شده است. سپس از آنجا به خارج آمده و به صورت الفاظ و حروف يا به صورت نوشته و نقوش درآمده و قرآن در تمام اين مقامات، جامع بين وحدت و كثرت و احكام قلب و قالب و علم و عمل است.
عقيدهی سلطانعليشاه (چنانكه آن را در ذيل آيهی ۱۸۵ از سورهی بقره بيان كرده است) در مورد نزول دفعی و تدريجی قرآن نيز چنين است: وجه نزول قرآن در ماه رمضان، با اينكه قرآن در طول بيست و سه سال نازل شده، اين است كه قرآن در يک جا از مقام جمع و از نزد حكيم خبير به بيتالمعمور ـ كه در آسمان چهارم و در مقابل كعبه و مقام قلب نبىّ قرار گرفته ـ نازل شده و از آنجا به طور تفصيل در مدّت مذكور بر سينهی نبىّ نازل شده است و هر سال از بيتالمعمور بر سينهی نبىّ يا وصىّ او، از تأويل قرآن و متشابهات آن نازل مىشود. همان چيزى كه خدا بخواهد از قبيل نسخ منسوخ و اثبات مثبت و اطلاق مطلق و تقييد مقيّد و تعميم عامّ و تخصيص خاصّ. او نزول قرآن را در شب قدر مجموعاً بر بيتالمعمور يا بر قلب حضرت محمّد ـ صلّی الله عليه و آله ـ میداند و معتقد است كه پس از آن، جبرئيل آن را به طور تدريجی بر صدر آن حضرت نازل كرده است.