۷. فهم باطن قرآن مختصّ پيامبر اسلام و امامان ـ عليهم السّلام ـ است
صاحب بيانالسعادة تأويل تامّ آيات قرآن را تنها در انحصار خداوند دانسته است اما پس از آن، پيامبر اسلام و امامان شيعه ـ عليهم السّلام ـ و نيز شيعيان كامل ايشان را نيز دانای به اين علم معرفی میكند و میگويد: پس صحيح است كه گفته شود تأويل قرآن را نمىداند مگر خدا، يا گفته شود علم تأويل قرآن منحصر در نبىّ و ائمّه ـ عليهم السّلام ـ است و غير از آنها كسى نمىداند يا گفته شود علم تأويل منحصر در آنان و خواصّ از شيعيانشان است.
در حقيقت میتوان گفت براساس نظر سلطانعليشاه همانطور كه دست زدن به ظاهر قرآن و تماس يافتن جسم انسان با آن نيازمند پاكی و طهارت از حدث و خبث است، تماس باطنی و پی بردن به بطون قرآن نيز نيازمند پاكيزگی معنوی و دوری از آلودگیهای روحی است. سلطانعليشاه در ذيل آيهی «لايمسّه إلاّ المطهّرون» میگويد:
اين جمله خبر است و بر خبر بودن باقى است زيرا قرآنى كه در كتاب مكنون است، به حريم قدس آن دست كسى نمىرسد مگر آنكه از لوث گناهان و محرّمات پاک شده باشد و از ناپاكى توجّه به كثرات و انانيّتها و پليدى حدود و تعيّنات، خالى و پاكيزه باشد و ليكن چون تكليف، مطابق تكوين و ظاهر، موافق باطن بود، تكليف بر حسب مقام بشرى اين است كه قالب انسان با قالب قرآن و ظاهر آن تماس پيدا نكند. چنانچه در اخبار وارد شده و علماء به آن فتوا دادهاند و گفتهاند: خبر در اينجا در معناى نهى است. يعنى مسّ قرآن جايز نيست مگر براى كسى كه از حدثها و خبثها پاک و پاكيزه باشد و از همينجا است كه از مسّ كردن نخ و جلد و كاغذ آن بدون طهارت نهى كردهاند و در همين مورد به همين آيه استشهاد كردهاند.
و در نهايت از كلمات وی اين نتيجه را میتوان گرفت كه افراد مختلف با توجّه به درجه و مرتبهای كه دارند، دارای فهم و درک متفاوتی از آيات كتاب الهی هستند و فهم تمام مراتب و حقيقت تامّ آن آيات تنها به پيامبر اسلام و خاندان او ـ عليهم السّلام ـ اختصاص دارد و برای هيچ كس جز افراد مذكور ميسور نيست. چون مراتبی از معارف بطونی آيات، فراتر از دلالت الفاظ بر معانی است و فهم آن، راز و رمزی خارج از قواعد ادبی و اصول محاورهای عقلاء دارد و تنها كسانی كه از راز و رمز آن آگاه باشند میتوانند آن را بفهمند.
۸. فهم برخی از مراتب قرآن برای انسانها ممكن است
قرآن در عين حال كه دارای معارف عميق باطنی است، معارفی ظاهری را نيز در خود جای داده است كه برای افراد عادّی دستيابی به آنها ممكن است. در واقع میتوان قرآن را به يک خوان وسيع تشبيه كرد كه هركس به اندازهی ظرفيتها و استعدادهای خويش میتواند از آن بهرهمند شود. بررسی مطالبی كه دربارهی فهم باطن قرآن در منابع مختلف نقل شده است اين نكته را روشن میكند كه هر چند كاملترين مراتب فهم قرآن اختصاص به پيامبر اسلام و جانشينان وی ـ عليهم السّلام ـ دارد ولی در عين حال هيچ كدام از اين منابع، فهم ظاهری افراد غيرمعصوم از قرآن را ردّ نكردهاند. سلطانعليشاه نيز فهم تامّ و كامل باطن قرآن و تأويل آيات آن را مختصّ به خداوند، پيامبر اسلام و امامان شيعه ـ عليهم السّلام ـ میداند ولی در عين حال، افراد ديگر را كاملاً محروم از فهم آيات ندانسته بلكه بر اين باور است كه افراد، با توجّه به مقام و مرتبهای كه دارند میتوانند از قرآن آگاهی يابند. او گفته است:
بدانكه آيات و اخبارى كه دلالت بر ستايش تدبّر و ژرفنگرى در قرآن و نكوهش ترک تدبّر در آن و لزوم توسّل و پيشوا قرار دادن و پيروى از احكام و روشنايى گرفتن از نور و فروغ يافتن از شعاع آن مىكند بسيار است و نيز آيات و اخبار دلالت دارد كه قرآن در وقت سختیها و فتنهها و آزمايشها نجاتدهنده است و درمان بيمارى نادانى است.
و در جايي ديگر میگويد: اين نوع آيات و اخبار بسيار است كه همهی آنها بر اين دلالت دارد كه نگرش در آيات قرآن و تأمّل در معانى و تفسير و فرمانبردارى از بايدها و نبايدها و پند گرفتن از داستانها و مثلها و پى بردن به اشارات آن و تعمّق در باطن و لطائف قرآن براى هر كه اهل آن باشد، جايز است. ضمناً خطابهايى كه خداى تعالى به مردم كرده دليل بر اين است كه نگرش و انديشيدن در آيات براى كسانی كه مورد آن خطابها واقع شدهاند جائز است. پس با توجّه به آنچه ذكر شد، به گفتهی بعضى كه نظر در آيات و بيان معنى و تفسير آنها را منع كردهاند نبايد گوش داد و بدان توجّه كرد.
با توجّه به آنچه گفته شد درمیيابيم كه فهم مراتبی از قرآن و حقايق آن برای انسانها مقدور است و اگر خلاف اين امر باشد نزول كتابی با اين عنوان كه خداوند آن را راهنمای زندگی بشر تا ابد معرفی كرده، كاری لغو و بيهوده خواهد بود، در حالی كه خداوند از اعمال بيهوده منزّه است و هيچ كاری را بیهدف انجام نمیدهد. اما آنچه دربارهی بطون قرآن و عدم دستيابی ديگران به آن در اخبار آمده نيز درست است زيرا آن موارد به فهم برخی از بطون و اسرار قرآن اشاره میكند كه برای همهی انسانها دستيابی به آنها مقدور نيست. در حقيقت میتوان با يک نگاه متعادل، اين اختلافات ظاهری را به يک نظر و ديدگاه واحد تبديل كرد بدين شرح كه: قرآن كريم معانی بلندی را در خود جای داده است و هر يک از افراد بشر با توجّه به استعداد و توانايیهای خويش میتواند به بطون مختلفی از آن دست يابد و اين دو مسأله با هم تناقض ندارند بلكه بيانكنندهی سطوح مختلف معارف عظيم الهی است و هر يک از انسانها میتوانند با توجّه به مرتبه و درجهای كه دارا هستند به فهـم برخی از بطـون قرآن برسنـد اما نمیتوانند به حقيقت تامّ و كامل آن دست يابند و رسيدن به آن حقيقت تامّ در نظر سلطانعليشاه و بسياری از مفسّران ديگر، تنها به معصومان ـ عليهم السّلام ـ اختصاص دارد. نكتهی ديگری كه بايد به آن اشاره كرد اين است كه با وجود اينكه سلطانعليشاه فهم برخی از آيات قرآن را برای انسان ممكن میداند ولی در عين حال قائل است كه نيل به اين مقدار از معارف قرآن نيز منوط به شرائط خاصّی است. بدين معنی كه او راه رسيدن به معرفت را «تقليد از عالم» میداند و معتقد است كه بدون اتصال به چنين شخصی، رسيدن به معرفت كتاب خدا ممكن نيست و انسان نمیتواند با برخوردار بودن از دانشهای اكتسابی و آگاهی از فنون تفسير، به مراد و مقصود كتاب خدا پی ببرد. مراد سلطانعليشاه از عالِم، عالِم وقت و مانند آن، انسان كاملِ مكمِّل و كسی است كه در سير و سلوک، هم خود به مقام كمال رسيده است و هم توان آن را دارد كه از ديگران دستگيری كند و آنان را از نقص به كمال و فنای در ذات مقدّس او برساند.
همچنين مراد وی از تقليد از عالِم، شاگردی و آموختن پارهای از دانشهای نظری نزد چنين كسی نيست بلكه مراد وی، استفادهی روحانی و معنوی از باطن معصوم ـ عليهم السلام ـ يا ان كس كه به آن بزرگواران اتّصال يافته و به اصطلاح اهل طريقت، سرسپردن و تلقين ذكر و فكر و آداب معنوی از او است. در نگاه صوفيان، ثمرهی چنين سرسپردنی نوعی بلوغ روحانی و انشراح صدر و رسيدن به حالتی است كه فرد قادر به دريافت معانی باطنی و رموز و اشارات كتاب خدا میشود چنانكه در اين باره گفته است: پس معرفت كتاب و سنّت از روی لفظ، محال … زيرا كه از لفظ به اتفاق، جز مظنّه حاصلی نيست و مظنّه از مقام علم دور و از ساحت معرفت، مهجور. از مظنّه اختلاف خيزد و از وهم، نزاع رويد.
۹. كسی كه به لقاء الله نرسيده، تفسيرش مصداق تفسير به رأی است
در طول قرنها، پاسخ به اين سؤال كه آيا تفسير قرآن جايز است يا خير، همواره مورد بحث و بررسی دانشمندان بوده است. مهمّترين دليلی كه مخالفان تفسير قرآن (يا همان تفسير به رأی) بدان استناد میكنند رواياتی است كه دربارهی اين موضوع بيان شده است. به عنوان مثال در حديثی از پيامبر اسلام ـ صلّی الله عليه و آله ـ نقل شده است كه: هر كس قرآن را به رأی خويش تفسير كند جايگاهش پر از آتش میشود و يا احاديث ديگری كه در آنها از تفسير به رأی نهي شده است. سلطانعليشاه در اين باره میگويد: تفسير به رأيی كه در قرآن و اخبار نكوهش شده است، همان تفسير مبتنى بر ادراكات ناشى از جهل است و تفسير از روى علم، همان حكمتى است كه در قرآن آمده است وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً و اين گونه تفسيرها، همان است كه انسان به آن مأمور بوده و روشى پسنديده است.
او تفسير به رأی را، تفسير كسی میداند كه بدون آگاهی از علوم دينی و بدون شناخت اشارات و لطائف به تفسير قرآن بپردازد. همچنين در ذيل آيهی ۱۸۴ سورهی بقره مینويسد: گرفتن احكام از محض الفاظ قرآن، به ويژه مجملات آن، جز تفسير به رأی چيز ديگری نيست و در اين حال حتی اگر به حقّ هم برسد باز خطا كرده است و جايگاه او آتش است.
مبنای سلطانعليشاه دربارهی تفسير كلام حقّ و شرائط لازم برای مفسّر آن، با مبنای بسياری از عالمان و مفسّران حتی امامی نيز تفاوتی اساسی دارد. او تنها كسی را مجاز و حائز شرائط اين مهمّ میداند كه خود به حقايق كلام خدا متحقّق شده باشد و اين مقام، مقام انسان كاملی است كه از عالم نفس عبور كرده و هستی مجازی و اعتباری خود را در هستی نامحدود حضرت حقّ متعال فانی كرده است. چنين انسانی علمش از سنخ و جنس علوم ديگران نيست. او به جای شنيدن گفتهها و خواندن نوشتههايی كه حاكی از حقائق است ـ با صرفنظر از توهّمات و خطاهايی كه در بسياری از مواقع جايگزين حقائق میشود ـ خود مستقيماً به نظارهی حقائق مینشيند. طريق تلقّی معارف قرآنی و حقائق عالم هستی برای چنين كسی تنها شهود و علم حضوری است و دفتر او نه «كتاب و حرف» كه «دل اسپيد همچون برف» است. رؤيت عيانی و بینقاب حقيقت اشياء و علم به حكم حقّ نسبت به هر شیئ كه برای عارف به علم حضوری معلوم است، به او صلاحيت آن را میبخشد كه در جايگاه مفسّر، به تفسير كلام حقّ بپردازد. از اين منظر، هركس با هر درجه و مرتبهای از علوم ظاهری و اكتسابی، بدون عبور از عالم نفس و ورود به عالم ملكوت نسبت به قرآن و حقائق آن نامحرم و جاهل است و تفسير وی نه تنها اعتباری نخواهد داشت كه مصداق بارز تفسير به رأی است.
از اينجا روشن ميشود كه در نگاه سلطانعليشاه، مراد از تفسير به رأی باطل و مذموم، نه تنها تفسير كسانی است كه از علوم ظاهر بیبهره اند بلكه تفسير هر دانشمند صاحبرأيی است كه پا در مسير سير و سلوی ننهاده و به تهذيب نفس و تطهير سرّ نپرداخته و حقائق قرآن و ملكوت عالم و آدم را به كشف صحيح درنيافته و تنها بر پايهی آموختهها خويش سخن میگويد. سلطانعليشاه میگويد:
جايز نيست تفسير قرآن مگر به اثر صحيح، كه مقام تحقيق و يافتن نمونهی علم باشد در دل، يا به نصّ صريح كه مقام تقليد باشد و نصّ صريح نه آن است كه از معصوم، نسبت به كسی حكمی يا تفسير آيهای صدور يافته، آن حكم را يا آن تفسير را نسبت به ديگری ما جاری كنيم زيرا كه احكام اشخاص نسبت به احوال ايشان، چون ادويهی امراض است نسبت به امراض مرضاء كه مختلف میشود. همچنين آيات قرآن را نسبت به درجات اشخاص و مراتب ناس وجوه بسيار است. آنچه نسبت به كسی از معصوم صدور يافته شايد نسبت به ديگری جاری نباشد بلكه خلاف يا ضدّ آن جاری باشد. پس نصّ صريح آن است كه بفرمايند كه اين آيه را تفسير، اين است مطلقاً يا نسبت به تو و حكم خدا چنين است مطلقاً و نسبت به همه كس يا نسبت به تو و اگر غير اين باشد، عمل به رأی و قياس باشد اگرچه نصّ صريح پندارد.