۲. شرایط تأویل
در اینجا مناسب است که به توضیحاتی دربارهٔ شرائط و احکام تأویل از نظر سلطانعلیشاه بپردازیم. مهمّترین شرایط تأویل در نگاه او عبارت است از:
۱. عدم انکار ظواهر آیات
در اهـمّیت ظاهر قرآن باید دانست که ظاهر آیات قرآن و فهم درست از آنها، مقدّمهای برای درک باطن آیات است و بدون فهم ظاهر کلام، دسترسی به باطن آن نیز ممکن نمیشود و اعتقاد به معانی باطنی قرآن ـ مطابق آنچه عارفان و گروهی از مفسّران به آن معتقدند ـ هیچگاه از اهمّیت ظاهر آیات نمیکاهد. عارفان و صوفیان محقّق نیز در طول تاریخ، هیچگاه در پی کاستن از ارزش ظاهر آیات و بیاعتبار شمردن آن نبودهاند، بلکه مراد آنان از تأکید بر معانی باطنی آیات، آن است که قرآن جز ظاهر و معانی صوری، معارف بلند و باطنی دیگری نیز دارد که نباید از آن غفلت ورزید و آنچه که از آن نهی میکنند، توقّف در ظاهر و انکار معانی عمیق و بلند کلام الهی است. این در حالی است که تمامی آنان بر اهمّیت ظاهر در دستیابی به باطن تأکید کردهاند. سلطانعلیشاه نیز ـ همسو با دیگر عارفان و اصحاب طریقت ـ با وجود تأکید بر این نکته که ظاهر، بینیاز از باطن نیست، بر اهمّیت ظاهر پای میفشارد و قائل است که باطن، بدون ظاهر کامل نمیشود.
۲. آگاهی از علوم و دانشهای لازم
سلطانعلیشاه معتقد است که مفسّر برای تفسیر و تأویل آیات قرآن، نیازمند آگاهی از علوم مختلفی است تا در سایهٔ بهرهمندی از آن علوم بتواند مقصود حقیقی آیات را دریابد. او از علم لغت، صرف، نحو و بلاغت به عنوان علوم مورد نیاز در تفسیر نام میبرد. همچنین از نظر وی آگاهی از اخبار و روایاتی که در تفسیر آیات قرآن وارد شده است، امری ضروری است و آشنایی با علومی چون: کلام، فقه و نیز علم به اشارات آیات را ضرورتی انکار ناپذیر میداند چنانکه میگوید:
اگر [مفسّر] علوم ادبى را نداند، در بیان مفهوم و مقصودهاى قرآن در خطاى بسیار مىافتد و اگر به اخبارى که در مورد تفسیر آیات، بیان شده است آگاه نباشد، در بیان تنزیل و تأویل آیات در اشتباه مىافتد و اگر به علوم دینى علم نداشته باشد، در بیان متشابهات و مجملات اشتباه مىکند و اگر اشارات را نشناسد و لطائف را در وجود خویش نیابد، تفسیر او ناقص بلکه تفسیر به رأى مىشود که تمام آن اشتباه است. همچنین است دربارهٔ شناخت تأویل و اگر کسى محکم را از متشابه و ناسخ را از منسوخ و عامّ را از خاصّ تشخیص ندهد در بیان خود به یقین نمىرسد و در آنچه گفته، خطاى بسیار مرتکب مىشود.
در اینجا مجدّداً بر این نکته تأکید میکنیم که هرچند از نظر صاحب تفسیر بیانالسعادة، فراگیری علوم و دانشهای اکتسابی گفته شده در بیان تفسیر و تأویل کتاب خدا نقش مهمّی دارد، اما تنها آگاهی از دانشهای یاد شده برای این کار کفایت نمیکند و از نظر وی، یک فرد هر اندازه مسلّط بر علوم ظاهری باشد، برای فهم بطون کلام الهی و تأویل آن، نیازمند الطاف خاصّ حقّ و تابش انوار علوم غیبی الهی و تجلّیات ربّانی است و این نیز ممکن نیست مگر آنکه مفسّر، آینهٔ دل و صفحهٔ قلب خویش را با مجاهدهٔ با نفس و ریاضتهای شرعی، آماده و مستعدّ ریزش علوم الهی کند و آن نیز میسّر نیست مگر آنکه در سایهٔ ارشاد و راهنمایی و دستگیری انسان کاملی ـ که خود این مسیر را پیموده و به مقصد رسیده ـ قرار داشته باشد. در فصلهای بعد، این معانی با تفصیل و دقّت بیشتری بیان خواهد شد.
۳. طهارت نفس از آلودگی به اعمال و اخلاق ناپسند (رذایل اخلاقی و معاصی)
در نگاه عارفان، تطهیر روح و جان از آلودگیهای اعتقادی، اخلاقی و عملی (گناهان) و همچنین ترک تعلّقات اینجهانی، نقش مهمّی در بینا شدن چشم دل و پی بردن به مفاهیم باطنی کتاب الهی دارد و تا انسان از اسارت نفس بیرون نیاید، نمیتواند اسرار کتاب خدا را درک کند و از آن نصیب و بهرهای نخواهد داشت. این معنی حقیقتی است که بسیاری از عالمان و مفسّران دیگر نیز بر آن تأکید کردهاند. به عنوان مثال غزالی، دربارهٔ اهمیت طهارت باطنی و تأثیر آن در فهم کتاب خدا گفته است:
چنانکه ظاهر جلد مصحف و ورق آن از لمس ظاهری توسط بشر محروس است مگر در حال طهارت، باطن و معنای آن نیز به حکم خداوند، از باطن دل محجوب است مگر در آن حال که از همهٔ پلیدیها پاک شود و به نور تعظیم و توقیر منوّر گردد و همانطور که هر دستی نباید جلد مصحف را لمس کند، هر زبانی هم صلاحیت خواندن حروف آن را ندارد و همچنین هر دلی نیز به ادراک معانی آن راه نمییابد.
در حقیقت، شرط صحّت تفسیر، تسلیم بودن مفسّر در برابر خداوند است و مفسّری که در تمام مراتب وجودی خویش اعمّ از عقل و قلب و سرّ، تسلیم خداوند شده است، از وساوس شیطانی و هواجس نفسانی مصون است و دارای حالت نفسانی آمادهای است تا ـ در صورت فراهم بودن سایر شرایط لازم چون آگاهی از علوم ظاهری ـ به تأویل کتاب خدا بپردازد.
به این ترتیب در مییابیم که صرف آگاهی از علوم و دانشها در درک و دریافت تعالیم و معارف عظیم قرآن کافی نیست و تا زمانی که انسان از اسارت و بردگی نفس بیرون نیاید و با نگاهی خدایی به بررسی آیات قرآن نپردازد، دسترسی به کنه مفاهیم قرآن برای او ممکن نخواهد بود. با توجّه به اهمّیت طهارت نفس از رذایل اخلاقی و تأثیر آن در کار مفسّر است که سلطانعلیشاه گنابادی به مناسبت، به مسألهٔ نیت مفسّر از تفسیر پرداخته و در تفسیر آیهٔ ۱۰۸ سورهٔ توبه میگوید:
همانطور که یک بنا داراى سقف و پایه و قرارگاهى است که پایه بر آن استوار مىشود، همچنین براى هر عمل، صورت و پایه و مقرّى است که پایه بر آن استوار است. پس سقف عمل عبارت از صورت عمل است و پایهٔ آن، نیّت عملکننده و مقرّ آن، شأن عملکننده است که مقتضى آن نیّت است. پس عمل به وسیلهٔ نیّت به وجود مىآید و از شأن عامل، داشتن نیّت است که استقرار عمل بر آن است، چه عمل مبتنى بر نیّت و نیّت بر شأن و شاکلهٔ عامل استوار است. «قُل کُلّ یعمل على شاکلته» و عمل، ظهور نیّت است و نیّت، ظهور شأن شاکله و لکن این ظهور بر نابینایان مخفى و براى صاحبان بصیرت ظاهر است و علم به مبناى عمل، یکى از وجوه علم به تأویل قرآن است. پس هر کس که شأن و شاکلهٔ او پرهیز از مقتضیّات نفس باشد نیّت او الهى مىشود و هر کس که عملش مبتنى بر نیّت الهى باشد بر شاکله و شأن تقوى استوار است و هرگاه عمل، مبتنى بر نیّت الهى باشد، الهى مىشود چه آن نیّت در عمل ظاهر مىشود. به همین جهت یا از جهت اینکه قلبِ بانى مسجد و واقفِ آن، خانهٔ خدا است، مسجد خانهٔ خدا نامیده شده است با اینکه در مواد و صورت و مکان و عامل بناء با سایر بناها یکسان است.
او در جای دیگری از آثارش میگوید: نیت به منزلهٔ روح عمل است و با توجّه به روایت إنّما الأعمال بالنّیات باید گفت همانطور که روح در برابر جسم دارای ارزش و شرافت والاتری است، نیت عمل نیز از ظاهر آن با ارزشتر است و اگر عملی با نیت صحیح انجام نپذیرد مورد پذیرش واقع نخواهد شد حتی اگر دارای ظاهری زیبا باشد. داعی به یک عمل در انسان، هم میتواند حبّ خدا باشد و هم یکی از جهات دنیایی و این امر مرتبط با غلبهٔ هر کدام از دو سو در انسان است. یعنی اگر جهت دنیایی بر فردی غالب باشد همان جهت دنیایی او را به عمل فرا میخواند و اگر جهت خدایی در او غلبه داشته باشد داعی او به عمل، همان جهت است.
۱۰. آیات محکم و متشابه منحصر به کتاب تدوینی (قرآن) نیست
از نظر سلطانعلیشاه، محکم و متشابه، تنها منحصر به قرآن یا کتاب تدوینی نیست بلکه از آنجا که او عالم کبیر (جهان خارج) و عالم صغیر (انسان) را صورت تکوینی و انسانی کتاب تدوینی میداند، محکم و متشابه را برای آن دو عالَم نیز ثابت میکند. به عقیدهٔ او:
در کتاب تکوینى (عالم کبیر)، آیات عقلانى و نیز آیات نفسانى (از جهت وجوه عقلانى آنها) محکمات و اصول متشابهاتاند و آیات عینى طبیعى و علمى ملکوتى عالى و سافل، از جهت راه یافتن محو و زوال به آنها، متشابهات هستند و کتاب تکوینى انسانى، که مختصر شدهٔ کتاب کبیر (عالم کبیر) است، آیات روحى و عقلى آن، محکمات است و آیات نفسى و طبیعى آن، متشابهات است.
او همچنین در مورد احکام تکلیفی قائل است که هر چیزی که نسخ به آن راه نیابد، محکم و آنچه که منسوخ باشد و یا نسخ به آن راه یابد متشابه است. در کتاب تدوینی نیز، او هر آنچه که دلالتش واضح است و جز مدلول خود، احتمال مدلول دیگری در آن نباشد، یعنی یا ناسخ باشد، یا حکمش عامّ باشد، یا ثابت بوده و نسخ نشده باشد یا تأویل آن متعیّن باشد، بعد از آنکه تنزیل آن متعیّن است، محکم و آنچه که بر خلاف این موارد باشد، متشابه دانسته است.
سلطانعلیشاه همچنین، در عالم کبیر، امام علی بن ابیطالب و سایر امامان شیعه ـ علیهم السّلام ـ را محکمات میداند و در این باره میگوید:
چون على ـ علیهالسّلام ـ با تمام وجود، تحت حکم روح است و بازگشتش به خداست و متحقّق به ارواح عالیه است و مخالفین على ـ علیهالسّلام ـ عکس این معانى هستند لذا صحیح است که على و سایر امامان ـ علیهم السّلام ـ به محکمات تفسیر شوند و مخالفان آنها به متشابهات.
۱۱. قرآن موجود، علیرغم اینکه روایات دالّ بر تحریف قرآن در حدّ استفاضه است، طبق گفتهٔ امامان شیعه ـ علیهم السّلام ـ حجّت است
سلطانعلیشاه دربارهٔ جمع و تدوین قرآن، بر این عقیده است که قرآن به طور کامل در زمان پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ جمع نشده است. او دلیل این امر را نزول مداوم آیات تا آخر عمر پیامبر میداند و به عقیدهٔ وی، قرآن کریم پس از پیامبر و در زمان خلفاء جمعآوری شده است. او همچنین بر این باور است که بسیاری از روایاتی که از امامان شیعه ـ علیهم السّلام ـ به ما رسیده گویای آن است که قرآن دچار تحریف شده است ولی تحریف آن به گونهای نبوده که به مقصود قرآن خللی وارد آورد و به همین دلیل، ما مکلّفیم که به آیات موجود عمل کنیم و آنها طبق گفتهٔ امامان ـ علیهم السّلام ـ برای ما حجّت هستند. سلطانعلیشاه دربارهٔ تحریف قرآن و علل آن میگوید: بدان که اخبار بسیارى از ائمّهٔ اطهار ـ علیهم السّلام ـ دربارهٔ زیاد و کم شدن و تحریف و تغییر در قرآن، در حدّ استفاضه به ما رسیده است به طورى که دربارهٔ صدور بعضى از آنها از ائمّه ـ علیهم السّلام ـ شکّى باقى نمىماند… و اگر کسی چنین توهّم کند که همهٔ قرآن در زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و در حضور او جمعآورى شده است و کسانى هم بودند که آن را حفظ میکردند و به دیگران درس مىدادند و اصحاب، در حفظ آن از تغییر و تبدیل، اهتمام بسیار داشتند تا آنجا که قرائت قاریان و چگونگى قرائت آنان را ضبط مىکردند [و با این همه چگونه ممکن است که تحریف در قرآن واقع شود؟] جواب این توهّم آن است که: جمعآورى قرآن در زمان پیامبر مسلّم نیست، زیرا قرآن در تمام مدّت رسالت تا آخر عمر حضرت، به تدریج نازل شده است و از اخبار مستفیض چنین بر مىآید که بعضى از سورهها و برخى از آیات در سال آخر عمر آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شد و اخبارى که دلالت دارد بر اینکه قرآن را بعد از رحلت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ جمع آورى کردند و على ـ علیهالسّلام ـ در خانه نشست و مشغول جمعآورى قرآن شد، بیشتر از آن است که انکار آن ممکن شود و اما اینکه اصحاب، قرآن را حفظ و تدریس مىکردند مسلّم است و لکن حفظ و تدریس، در محدودهٔ همان قرآنى بوده که در دست آنان وجود داشته است و اهتمام اصحاب به حفظ قرآن و حفظ قرائت قاریان و چگونگى قرائت آنها، بعد از جمع و ترتیب قرآن بوده است و همانطور که انگیزهها و دواعى حفظ قرآن بسیار بود، همین طور انگیزههاى تحریف قرآن نیز از سوی منافقان بسیار بود. [قائلان به عدم تحریف، اشکال دیگری کرده و گفتهاند:] اگر قائل به تغییر الفاظ قرآن شویم در این صورت به قرآنى که در دست ما است اعتمادى نخواهد بود در حالی که مأموریم که به همین قرآن اعتماد و از احکامش پیروى و در آیاتش اندیشه کنیم و بایدها و نبایدهایش را فرمان بریم و حدود آن را بر پا داریم و اخبارى که نقل مىشود به آن عرضه داریم. این گفته در برابر اخبار بسیارى که دلیل بر تغییر و تحریف ظواهر قرآن دارد قابل اعتناء نیست زیرا اعتماد به این قرآن مکتوب و وجوب پیروى و فرمانبرى از بایدها و نبایدها و برپایى حدود و احکام آن، از آن جهت است که در اخبار بسیار آمده که واجب است به آنچه نزد ما از قرآن موجود است اعتماد شود و از آن جهت نیست که قرآن موجود بین دو جلد، بعینه همان کتاب نازلشده بر حضرت محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ است و در آن کاستى و افزونى و تحریف انجام نشده است. از این اخبار، این گونه استفاده مىشود که زیادى و کمى و تغییر اگر در قرآن واقع شده باشد، به مقصود باقى قرآن خللى وارد نیاورده است. بلکه مىگوییم: مهمّترین مقصود و هدف از کتاب الهى، راهنمایى به سوى عترت و توسّل به آنان است و در این قرآن کنونى، برهان و حجّت بر [لزوم مودّت و اطاعت از] اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ موجود است و بعد از توسّل و چنگ زدن به دامان آنان، اگر امر به پیروى از قرآن کنونى نمودند همان براى ما، برهانى قاطع است، هر چند تغییرى که در مقصود، خلل وارد آورده باشد در آن موجود باشد. ولى اگر به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ متوسّل نشویم، یا آنان امر به پیروى قرآن کنونى نکنند و چنگ زدن ما، به قرآن و پیروى از احکام و استنباط بایدها و نبایدها و حدود احکام آن، از سوى هواى نفس باشد، در این صورت از قبیل تفسیر به رأى است که ممنوع است ولو هیچ تغییرى هم در آن به وجود نیامده باشد.