در نگاه سلطانعلیشاه، شأن انسان مادامی که به رشد و تکلیف نرسیده است همان شأن چهارپایان است که تنها از کسی اطاعت میکند که از او بر بدن خود میترسد اما وقتی که همین انسان به سن بلوغ رسید و دارای عقل شد، شأنیت اصلاح زمینِ عالم صغیر و کبیر را دارا میشود. به این ترتیب اگر این فرد بر اثر توفیق الهی توسط دعوت کنندگان به دعوت عامّ ظاهری دعوت شود و دعوت آنان را بپذیرد فردی است که به ملکوت دعوتکننده ملحق شده است.
سلطانعلیشاه با توجّه به همین مراتب، در ذیل آیهٔ «و آت ذا القربى حقّه و المسکین و ابن السّبیل و لاتبذّر تبذیراً» به این نکته اشاره میکند که انسان بر حسب مراتب متعدّدش (نظیر مرتبهٔ بدن، نفس، قلب، روح، عقل و…) دارای خویشاوندان مختلفی است و با توجّه به هر یک از این مراتب، میتوان از خویشاوندان مختلفی برای او یاد کرد. برای مثال در مرتبهٔ بدن و عالم جسمانی، پدر و مادر و سایر وابستگان، خویشاوندانی هستند که برای آنها حقوقی از قبیل ارث در اموال، خوشرو بودن و… وجود دارد. خویشاوندان در مرحلهٔ صدر، مسلمانان هستند و حقوق آنان اموری از قبیل نصیحت کردن، تعلیم احکام، خوشرو بودن، تعهّد حال، برآوردن نیازها، پوشاندن عیبها و حفظ غیب و… است و همین طور برای سایر مراتب وی، خویشاوندان دیگری متصوّر است.
مسألهٔ دیگری که لازم به ذکر است این است که انسان، با توجّه به مقام و جایگاهش در هر کدام از این مراتب، وظیفهها و اعمال مخصوصی دارد که با اعمال و وظایف کسی که در آن مقام نیست متفاوت است. بهعنوان مثال وظایف و اعمال کسی که در مرتبهٔ سرّ است غیر از وظایف کسی است که در مرتبهٔ قلب است و بالعکس. سلطانعلیشاه در این باره میگوید:
بدانکه براى انسان از اوان تمییزش تا آخر مراتبش، تطوّرات، تحوّلات و نشأتى است و بر حسب هر نشئه براى او اعمال، ارادهها، بدیها و خوبیهایى است. بر این اساس یکی از اعمالی که با توجّه به مراتب مختلف، خود نیز دارای مراتبی است نماز است و با توجّه به مراتبی که برای انسان قائل شدیم، نماز نیز دارای مراتبی خواهد بود. در حقیقت، انسان در هر مرتبهای که قرار داشته باشد دارای نماز مخصوصی است. نماز قلب (یا همان صدر) ذکر مخصوصی است که از صاحب اجازه اخذ میشود و نیز آن نماز را میتوان فکر مخصوصی دانست که یا از قوّهٔ ذکر به دست میآید و یا از قوّهٔ مفکره حاصل میشود.
بنابراین، نماز دارای مراتبی باطنی است و بدون این مراتب باطنی، ظاهر نماز به تنهایی، عملی بیارزش است بدین معنی که آثار و برکات وعده داده شده بر انجام نماز ـ مانند بازداری از فحشاء و منکر ـ در انسان بروز و تحقّق پیدا نخواهد کرد. سلطانعلیشاه در این باره چنین میگوید: نماز قالبى مانند کالبد انسان است و نماز ذکرى قلبى مانند روح بخارى است در انسان که آن روح بخارى، مرکب قوا و مدارک حیوانى است و نماز فکرى صدرى، مانند بدن مثالى انسان و نماز قلبى روحانى مانند روح انسان است. پس همانطور که انسان بدون مراتب باطنى، مردارى است که بوى بد آن، هر کس را که به او نزدیک باشد مى آزارد، نماز قالبى هم بدون مراتب باطنىاش مرداری است که بوى گند آن، انسان را مىآزارد که در خبر آمده است چه بسا نمازگزارى که نماز او را لعن مىکند. رُبّ مُصلّ و الصّلوة تلعنه.
۳. انسان دارای قوای متعدّد و گوناگون است
عارفان و حکیمان مسلمان، انسان را دارای قوای متعدّدی نظیر عاقله، واهمه و قوّهٔ خیال میدانند. سلطانعلیشاه نیز در این معنی همرأی با سایر عارفان و حکیمان بر این عقیده است که: انسان در مرتبهٔ انسانیت طورى آفریده شده که داراى قوّهٔ عاقله است که تدبیر امور اهل مملکتش را مى کند و مسلّط بر واهمه است و آن مسلّط بر خیال و آن مسلّط بر ادراکات و نیروهاى شوقى و آن مسلّط بر قواى محرّکه است که مسلّط بر اعصاب و رگها و عضلات و اعضاء است. پس انسان محتاج است به باقى ماندن قوّهٔ عاقله با همین کیفیت تا اینکه حقوق حفظ شود. پس رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ باید امر به چیزى بکند که این کیفیت را حفظ کند به نحوى که انسان را به سلوک الى الله بکشاند و نهى کند از چیزى که آن کیفیت را زایل کند.
سلطانعلیشاه بر همین مبنا به تبیین برخی از احکام اسلام پرداخته است. به عنوان مثال، او حکمت منع شُرب خمر در اسلام را تأثیر آن در از بین بردن قوّهٔ عاقله میداند زیرا قوّهٔ مذکور ـ چنانکه گذشت ـ یکی از قوایی است که در سیر انسان به سوی خدا و رساندن وی به مراتب کمال نقش مهمّی را ایفاء میکند. او در این باره میگوید: تمام مستکنندهها چون زایلکنندهٔ [قدرت] تسخیر و تسلّط قوّهٔ عاقله هستند پس کار پیامبر باید نهى از آنها باشد چنانچه وارد شده است که شریعتى از زمان آدم ـ علیهالسّلام ـ نبوده مگر اینکه از خمر نهى کرده است و در زایل شدن تدبیر و تسخیر قوّهٔ عاقله مفاسد متعدّدى است و لذا خمر را امّ الخبائث (مادر پلیدیها) نامیدهاند.
سلطانعلیشاه بر همین مبنا به حرمت استعمال مواد افیونی مانند تریاک فتوا داده است و این یکی از معدود فتواهای سلطانعلیشاه است؛ زیرا او با وجود آنکه از فقیهان و مجتهدان امامی بوده کمتر فتوا میداده و بر صبغهٔ طریقتی خویش تأکید میورزیده است و مورد مذکور یکی از معدود مواردی است که او فتوای خود را بیان کرده است. دلیل چنین حکمی علاوه بر آسیب رساندن مواد مخدّر به بدن انسان، تأثیری است که مواد مذکور در از بین بردن قوای انسان دارند. او در این باره میگوید: [افیون] قوّهٔ واهمه که جهت درک معانى جزئیّه آفریده شده تا آلام و لذّات اخروى را درک کرده، به شوق آید تا موجب تحریک به سوى آخرت باشد را از ادراک معانى دور مى کند و قوّهٔ متخیّله را که آفریده شده تا در معانى و صورتها تصرّف کرده، بعضى را با بعضى دیگر به جهت تکمیل شدن جذب و دفع در معاش و معادش بپیوندند، نابود مىسازد و قوّهٔ خیال را که آفریده شده تا حافظ صورتها باشد و در نتیجه تدبیر معاش و تحصیل معاد و خوبى معامله با بندگان از آن حاصل گردد، به تباهى مىکشاند. نیروى شوق که مَرکب سیر به سوى آخرت و کمک کنندهٔ امر انسان است در دنیا و قوّهی محرّکه که مرکب شوق و اعصاب است که آن نیز مرکب نیروى محرّکه است از حرکت باز مىدارد. بالاخره همهٔ این نیروها با استعمال افیون ضعیف و با ضعف هر یک از این نیروها، حقوق بسیارى تعطیل مىشود.
گفتنی است که این فتوا در زمانی صادر شد که برخی از فقیهان خود به استعمال مواد مزبور مبادرت میکردند و از سویی رواج و استعمال موادّ مزبور نسبت به روزگار ما چندان توسعهای پیدا نکرده بود و شاید اگر سایر فقیهان و مجتهدان امامی نیز دربارهٔ مواد مذکور چنین فتوایی میدادند، امروزه معضل اعتیاد به موادّ مخدّر تا این حدّ جامعه را گرفتار نساخته بود.