Search
Close this search box.

مبانی تأویل آیات الأحکام در تفسیر بیان‌السّعادة فی مقامات‌العبادة (قسمت پانزدهم)

mabani tavilهمچنین سلطان‌علیشاه، براساس آنچه گفته شد، در آیاتی از قرآن که از عبادت خداوند متعال سخن رانده شده است، عبادت را به اطاعت از امام علی ـ علیه‌السّلام ـ یا‌‌ همان انسان کامل تأویل می‌کند و معتقد است که: هرگاه از ربّ، ربّ مضاف اراده شود، منظور از عبادت، فرمانبرداری است (نه پرستش).

و همچنین شرک آوردن به خدا را به شرک در ولایت علی ـ علیه السلام ـ تأویل کرده است.و در استدلال بر این معنی می‌گوید: زیرا الهیّت خداى تعالى به وسیلهٔ آن بزرگوار، ظاهر شده است.ذکر این نکته البته ضروری است که اگر چه سلطان‌علیشاه از امام علی ـ علیه‌السّلام ـ به عنوان ربّ مضاف نام می‌برد اما سخن وی به معنای اعتقاد به خدایی و الوهیت امام علی ـ علیه‌السّلام ـ نیست و به عبارت دیگر برای آن‌ها قائل به وجود استقلالی نمی‌باشد بلکه وجود آن‌ها را تنها مظهر و مرآت تامّ خداوند دانسته است چنانکه می‌گوید: اولیای خدا از جمله انبیاء و اوصیاء مظاهر اسماء و صفات الهى هستند بلکه خداوند جز آنان ظهور و نمود [تامّى] ندارد چنانکه در حدیث آمده است: بکم عُرِفَ الله [یعنی به وسیلهٔ شما خدا شناخته شده است].

سلطان‌علیشاه از سوی دیگر، کسانی را که به الوهیت امام علی و سایر امامان ـ علیهم السّلام ـ معتقدند نکوهش کرده و به تبیین و توضیح حقیقت اعتقاد خویش پرداخته است: و علی ـ علیه‌السّلام ـ را که خدا می‌گفتند، نه به این نحو که عوام می‌فهمند، می‌گفتند، بلکه به‌‌ همان نحو که شیعه می‌گویند می‌گفتند [به این معنی] که مظهر جملهٔ صفات ربوبی علی ـ علیه‌السّلام ـ بود و دانستی که اگر کسی فهمیده این کلمه را بگوید، یکی از هزار را نگفته و از فرمایشات آن بزرگواران به یکی از صد هزار نرسیده و سبب این اختلاف در اخبار،‌‌ همان است که مکرّر شد که حقیقت آن بزرگواران مقام مشیت است که ظهور حقّ است ـ تعالی شأنه ـ و آنچه از صفات ربوبی به خود نسبت داده‌اند به ملاحظهٔ آن مقام است که در آن مقام، غیر حقّ نیستند یعنی اسم حقّ‌اند و اسم هم مکرّر گذشت که از خود هیچ حکم ندارد… پس آنچه آن بزرگواران از صفات ربوبی به خود نسبت داده‌اند به حسب اسمیت آنهاست نه به حسب مسمّی بودن آن‌ها که تمام آن‌ها راجع به مسمّی است که آن‌ها در میانه هیچ منظور نظر نیستند و چون ناقصین، آن بزرگواران را منظور نظر دارند به حسب مقام بشریت آن‌ها و آن‌ها را مسمّی دانند نه اسم، آنچه نسبت دهند به آن‌ها، به خود آن‌ها راجع خواهد شد از حیثیت مسمّی بودن… و در این وقت و به این نظر، کافر یا مشرک خواهند بود چنانکه در اخبار متعدّده رسیده است که: کسی که عبادت کند اسم را دون مسمّی ـ یعنی کسی که اسم را منظور نظر سازد و مسمّی قرار دهد و عبادت کند ـ کافر است و کسی که عبادت کند اسم را با مسمّی، مشرک است و کسی که عبادت کند مسمّی را به ایقاع اسماء بر او، موحّد است پس چون نظر قاصرین بر آن بزرگواران از حیثیت مسمّاویت است نه از حیثیت اسمیت و آن بزرگواران را از حیثیت بشریت در نظر دارند، اگر چیزی را به آن بزرگواران نسبت دهند، آن نسبت از حیثیت اسمیت نخواهد بود، بلکه از حیثیت مسمّی بودن خواهد بود و آن حکم، بر حقّ نخواهد بود و کافر و مشرک خواهند شد و از این جهت است که اخبار بسیار در ردع و منع این‌ها رسیده است چنانکه از جناب رضاـ علیه‌السّلام ـ منقول است که: کسی که ادّعاء کند از برای انبیاء و ائمّه ربوبیت را یا برای غیر ائمّه امامت را، ما از آن کس بری هستیم در دنیا و آخرت.

و در جای دیگر چنین می‌گوید: پس آن‌ها که ائمّه ـ علیهم السّلام ـ را خدا گفتند، اگر آن‌ها را اسم محض به نظر آوردند و گفتند، عیب نداشته است و اگر آن‌ها را منظور نظر ساخته و شیئیت داده گفتند، خطا بوده است و از جهت این [اعتقاد] دو نظر است که گاهی اسم اله برخود می‌گذاشتند و گاهی منع می‌کردند از نامیدن به این اسم و گوینده را کافر و ملعون می‌خواندند. پس صاحب ولایت مطلقه را الله توان گفت به این نظر و این لحاظ که فانی در جهت غیب‌بینی است و علی ـ علیه‌السّلام ـ توان گفت به این اعتبار که مضاف به کثرات و مُستعلی بر کلّ است و ربّ توان گفت که تربیت کلّ مؤکول به اوست.

مبانی معاد‌شناسی سلطان‌علیشاه با مبانی معاد‌شناسی در حکمت متعالیه تطابق دارد. اجمالاً در این باره می‌توان گفت که سلطان‌علیشاه در آثار خود از سویی بر معاد و وجود جهان پس از مرگ تصریح کرده و گفته است: عالمی دیگر هست سوای این عالم که مجرّد از ماده و لطیف‌تر از مادّیات و وسیع‌تر از این عالم است به حیثیتی که ماضی و آتی در آن مجتمع هستند. و از سوی دیگر آن را لازمهٔ حکمت الهی دانسته است: اگر انسان را غایتی نبودی و همین چهار روزه حیات حیوانی برای او بودی، این همه اسباب که فراهم آورده است حکیم علی الاطلاق، بی‌غایت ماندی زیرا که فناء حیات حیوانی، مشهود و اگر بقائی بعد از این فناء نبودی فعل حکیم لغو نمودی.

در اینجا تنها به ذکر چند نکتهٔ برجسته (در ارتباط با مبحث معاد) در آثار سلطان‌علیشاه اشاره می‌شود.

۱. خواب و رؤیا از جمله دلایل عالم پس از مرگ است.

از جمله دلیل‌های حاج ملّاسلطان‌محمّد در تجرّد نفس و حیات پس از مرگ، پدیدهٔ خواب است که تمامی انسان‌ها آن را تجربه می‌کنند، چنانکه در این باره گفته است:

صورت واقعهٔ مرئیه در خواب باید در عالمی باشد مجرّد و محیط به این عالم که آنچه در زمان‌های بعد و در مکان‌های دور واقع می‌شود در آن عالم نقش بندد و نفس انسان با خیال خود، بعد از آنکه تن، در خواب مثل مرداری در کناری افتاده، او در آن عالم سیران و طیران داشته باشد و چیزهایی را مشاهده می‌کند که در بیداری محال است بتواند مشاهده کند. از اینجا به وجدان می‌توان درک کرد که بعد از خرابی تن به مرگ، همین حالت باید برای نفس باشد و به خرابی تن به مرگ، چون خرابی تن به خواب، خرابی به نفس راه نخواهد یافت و باقی خواهد بود و سیر و طیران خواهد داشت.

سلطان‌علیشاه در تفسیر بیان‌السعادة نیز به شباهت میان خواب و مرگ اشاره کرده است: عالم خواب نمونه‏‌ى مرگ است… خروج روح از بدن در مرگ نیست مگر مانند خروج آن از بدن در خواب. پس همانطور که بعد از خواب، در عالمى دیگر روح باقى مى‌‏ماند همچنین است بعد از مرگ. در نگاه سلطان‌علیشاه، خواب دیدن و تحقّق آن‌ در عالم خارج (تعبیر شدن)، نشانه‌ای برای اثبات عالم دیگری جز این عالم است: وجه دیگر اینکه حضرت حقّ تعالی از آنجا که باید حجّت بالغهٔ الهیه بر همه کس تمام باشد، بر همه کس خوابی گماشته و به مضمون النَّوم أخُ المَوت، خواب را نمونهٔ مرگ قرار داده است و در خواب، همه کس را به عالم آخرت راه داده است تا اینکه عالم آخرت، مشهود همه کس گردد و دلیل بر این عالَم و مشهود شدن قرار داد رؤیای صادقه را و برای هر کس رؤیای صادقه‌ای قرار داده است که بداند که عالَمی سوای این عالم هست که گذشته و آینده در آن عالم هست و مُحیط است بر این عالم به حیثیتی که هیچ چیز از حیطهٔ احاطهٔ آن عالم بیرون نیست زیرا که بسیار اتفاق می‌افتد که شخص خواب می‌بیند و آن خواب بعینه یا به تعبیر، ده سال بعد یا صد فرسخ دور واقع می‌شود و همین، دلالت واضحه دارد بر اینکه عالمی سوای این عالم هست که متباعدات زمان و مکان در آن عالم مجتمع‌اند و انسان را بعد از مردن و خلاصی از تن ـ که خواب بزرگ است ـ رجوع به آن عالم است و چنانکه در خوابِ کوچک، همه یکسان نیستند و خواب یک نفر هم در همهٔ احوال مساوی نیست بلکه خواب‌های مؤلمه و خواب‌های سرورانگیز می‌باشد، همچنین همه کس در خوابِ بزرگ یکسان نخواهند بود بلکه برای بعضی این خواب بزرگ الم خواهد آورد و برای بعضی سرور، بلکه آن کس که برزخ داشته باشد گاهی بدحال و گاهی خوشحال خواهد بود تا برزخ را تمام کند و بعد از تمامی برزخ یا به کلّی بدحال و یا به کلّی خوشحال خواهد شد و چون احتمال می‌رود که انسان در خواب بزرگ، بدحال باشد خداوند به رحمت واسعهٔ خود، انبیاءـ علیهم السّلام ـ را مبعوث فرمود که از جهت رسالت تخویف کنند خلق را از بدحالی آخرت و خوابِ بزرگ و از جهت ولایت بشارت دهند خلق را به نعیم و خوشحالی و خبر دهند که آن عالمی که مشهود شماست در خوابِ صغیر، دو عالم است: عالمی که در آن عالم عذاب کنند بعضی را و عالمی که در آن عالم متنعّم سازند بعضی را.