ذكر و فكري كه فرمودند براي اين است كه اوّلاً هميشه به ياد خدا باشيم و يادمان باشد كه «ما ز بالاييم و بالا ميرويم» البته هنوز به بالا نرفتهايم، ولي بالاخره به بالا ميرويم. ذكر يعني يادآوري و بعد هم بتوانيم تمركز فكر پيدا كنيم، هم خود ذِكر را بايد با تمركز فكر انجام داد و هم ذكر براي اين است كه تمركز فكر را پيدا كنيم؛ بنابراين به هر اندازه كه خدا قسمت كرد و توانستيم حواس خود را جمع كنيم و با تمركز فكر، ذكر خود را بگوييم، بايد خوشحال باشيم، ولي درصدد پيشرفت باشيم.
بسمالله الرّحمن الرّحيم
داستانهايي که از پيغمبر، از ائمه و بزرگان نقل شده، گذشته از آنكه مثل قصه است، امّا همانند داستانهاي ديگر نيست که ميخوانيد و وقت شما تلف ميشود، اين داستانها را بخوانيد، خوب است، اگر ما كوشش كنيم از آن داستانها حدّاقل براي خودمان عبرت بگيريم؛ مثل اينكه به تن كسي يك لباس قشنگ و خوبي ميبينيد که مورد پسند شماست و يك مغازهي پارچه فروشي و خياط در اختيار شماست، ميرويد و پارچه را به آن خياط ميدهيد تا براي شما همان مدل را بدوزد، حالا اين مطالب خوب بهطوركلي در همهي آن داستانها وجود دارد. مثلاً علي (ع) وقتي ضربت خورده بود و در بستر کسالت بود و دو روز بعد رحلت فرمود، شمشير را به سّم آغشته کرده بودند، حالا حدس ميزنند که آن نوعي سمّ مثل سيانور بوده كه اگر ذرهاي وارد خون شود، كمكم شخص از بين ميرود، ولي در همين حال علي (ع) گفت: هر چه ميخواهيد از من بپرسيد، پيش از آن كه من را از دست بدهيد.[ii] علي اينطور فرمود؛ او در همهي جنگها شركت ميكرد، هيچ جنگي نبود كه علي (ع) در آن شركت نداشته باشد؛ در همهي جنگها ميرفت و ميجنگيد، خيليها بودند که به لشکر ميآمدند، ولي در خودِ جنگ شركت نميكردند، پير مرد بودند و فقط به عنوان تبرّك و اينكه بگويند، من هم در جنگ شركت كردهام، ميآمدند، نه براي عوام فريبي؛ بلكه دلشان خوش بود که پيامبر را همراهي کردهاند و الّا ازآنها كاري برنميآمد، ولي علي جوان و نيرومند بود، البته ويتامين نميخورد، بلکه نان خشك با نمک ميخورد، در همهي جنگها هم شركت ميكرد، امّا جان خود را از دست نداد، يعني جان او مال خود او نبود، آن كسي كه به او جان داده بود، خود او نگه ميداشت.
درحالتي كه ما اگر يك خرده دندانمان درد كند، آه و نالهي ما به آسمان ميرود – البته صحيح هم هست، چون درد ميكشيم و حوصلهي كار كردن و فكر كردن نداريم – ولي علي اين فكر را ميكرد، خداوندي كه او را فرستاده و اين همه نعمت و محبت براي او گذاشته، بايد براي آن هدفي که براي او تعيين شده، آنکار را انجام دهد، آن وظيفه براي او از جان مهمتر بود و آن وظيفه همين بود که هر چه خداوند فرموده بكند. ما هم پيرو علي (ع )هستيم، تا جايي كه ميتوانيم بايد انجام وظيفه کنيم؛ البته علي طاقت آن را داشت و بر دنيا و همهي مسايل آن مسلط بود و ميتوانست در عين مرض جواب مسايل را بگويد. نقل کردهاند كه در اين چند روزه چه مسايلي از ايشان پرسيدند و چه جوابهاي جالبي حضرت دادند. براي آن شنونده، علي سالم و علي مريض فرقي نميكرد، ما البته آنطور طاقت نداريم و طاقتهايمان يکسان نيست؛ يكي تا يك خرده دندان درد دارد، حال و حوصلهي هيچچيزي ندارد، ديگري طاقتش كمي بيشتر است، دندان او اگر درد بگيرد، هم ميتواند حرف بزند و هم فكر كند، يكي ديگر بيشتر از آن. به هر جهت بايد آن وظيفهاي كه به عهدهي ماست به اندازهاي كه ميتوانيم انجام دهيم، من به يك اندازه، شما به يك اندازه، خستگي هم براي بدن طبيعي است اما اين وظيفهي عمدهاي كه به گردن داريم و تعهد كردهايم، يعني وظيفه را به ما دادند و ما هم گرفتيم – که آن هم وظيفهي عمل به دستورات است – آن را بايد انجام دهيم به اين معني كه ذكر و فكري كه فرمودند براي اين است كه اوّلاً هميشه به ياد خدا باشيم و يادمان باشد كه «ما ز بالاييم و بالا ميرويم» البته هنوز به بالا نرفتهايم، ولي بالاخره به بالا ميرويم. ذكر يعني يادآوري و بعد هم بتوانيم تمركز فكر پيدا كنيم، هم خود ذِكر را بايد با تمركز فكر انجام داد و هم ذكر براي اين است كه تمركز فكر را پيدا كنيم؛ بنابراين به هر اندازه كه خدا قسمت كرد و توانستيم حواس خود را جمع كنيم و با تمركز فكر، ذكر خود را بگوييم، بايد خوشحال باشيم، ولي درصدد پيشرفت باشيم.
اين مسايل معنوي – به اصطلاح ذكر و فكر و تمركز فكري و غيره – حد ندارد كه بگوييم ديگر الآن تمركز پيدا كردهايم، نه، باز هم بايد تلاش بيشتر کرد، توقف در آن غلط است، بايد راه برويم و بيشتر جلو برويم اين است كه اگر ميگوييد تمركز ما كم است، همان مقدار هم كه هست در مسير است، وظيفه داريم در اين مسير كوشش كنيم تا بيشتر شود، حالا شد يا نشد آن ديگر زياد به كوشش ما بستگي ندارد:
گر چه وصالش نه به کوشش دهند
در طلبش هر چه تواني بکوش
چيزي كه بيشتر موجب حواس پرتي ما ميشود، مسايل زندگي و مادي است، به خصوص اين مسأله براي خانمها بيشتر است و چون بيشتر بار مسؤوليت داخل خانواده از قبيل تربيت فرزندان و تحمّل ناراحتيهاي خانوادگي و ايجاد آرامش در خانواده بر عهدهي آنهاست، لذا به همان اندازه که کوشش ميکنند، عبادت محسوب ميشود.
همچنين مشکلات مالي و مادي زندگي را يک نفر به تنهايي نميتواند حل کند، زيرا اين مشکلات به يک عامل بستگي ندارد که مثلاً بگويند فلان کار را بکن درست ميشود، بلکه به اجتماع هم بستگي دارد، وقتي جامعه به گونهاي است که گرفتاريهاي مادي و دنيايي فکر را مغشوش ميکند، يک نفر نميتواند مؤثر باشد و کلاً اين مشکلات را رفع کند، اگر چه پيغمبر يا امام باشد. پس، براي اينکه آن تمرکز فکر براي ما ايجاد شود، بايد يک مقداري با زندگي بسازيم تا خداوند راه صحيح را به ما نشان دهد. اِنشاءَالله.
[i] – صبح جمعه، تاريخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۱ هـ . ش.
[ii] – امالي، شيخ صدوق، تصحيح گروه دروس اسلامي، مؤسسه بعثت، قم ۱۴۱۷ ق، ص ۴۲۲: سَلُوني قَبْلَ اَن تَفقِدٌنِي