Search
Close this search box.

رحمت، تعصّب، غيرت شيعيان حکمت و نحوه‌ي عزاداري

Image

البتّه در طول تاريخ، تعداد زيادي از شيعيان به دليل حفظ شيعه قرباني شدند، البتّه آن وقت‌ها به همديگر كه مُهر نمي‌زدند، به پيشاني کسي مُهر نمي‌زدند که او شيعه است، بلکه شيعيان از گفتار و عقايدشان شناخته مي‌شدند، مثلاً ابن‌سكّيت دانشمندي شيعه بود كه خليفه دو تا از بچه‌هاي خود را به او سپرده بود و او نيز خوب به آنها درس مي‌داد. از او پرسيد كه بچه‌هاي من را دوست داري؟

بسم‌الله الرّحمن الرّحيم. برف و باران براي ما رحمت است، منظور از ما يعني ملّت و مردم. شايد چون قبلاً پيش‌بيني آن را نكرده‌ايم، همين رحمت براي ما تبديل به زحمت مي‌شود. ولي الحمدلله هوا صاف شده است، خدا در قرآن مي‌فرمايد: «وَ اتيكُم مِن كُلِّ ما سَأََلتُمُوهُ»[i] هر چه خواستيد به شما داديم، البته نه اينكه ما آفتاب مي‌خواهيم فوري آفتاب در بيايد، براي اينكه من آفتاب مي‌خواهم و شما آفتاب نمي‌خواهيد، شايد اگر همه الآن آفتاب بخواهند؛ هوا آفتابي شود؛ خدا نيازِ همه را در نظر دارد. البته اين آيه را اين‌طور تفسير كرده‌اند كه آنچه اقتضاي هستي و وجود شماست – يعني آنچه براي وجود شما ضرورت دارد – به شما داديم، ولي نه هر چه را خواستيد، مثلاً بدن و ريه‌ي شما هوا و اكسيژن مي‌خواهد تا بتواند زنده باشد، بدن شما آب و غذا مي‌خواهد، پس رودخانه‌ها، جنگل‌ها و درخت‌ها همه را در اختيارتان گذاشتيم و به شما داديم و چون هوا از ضرورياتي است كه براي هستي ما لازم است و خداوند گفته آنچه از اين جهت ضروري است به شما داديم، آن را هم به ما مي‌دهد؛ اگر برف ايجاد زحمت مي‌كند، در عوض هوا را سالم مي‌كند. اگر برفي را که خداوند مي‌فرستد و نعمت هست، آن را اسباب زحمت بدانيم، اشتباه کرده‌ايم، ولي خداوند يك گوشه‌هايي را باز مي‌گذارد كه ما بفهميم چه چيزي نعمت است و چه چيزي نعمت نيست اين است كه ما با وجود اينكه در برف به زحمت هستيم، ولي آن‌قدر درك پيدا کرده‌ايم كه بفهميم رحمت الهي است و آن رحمت الهي را درك مي‌كنيم.

عبدالرّحمان بن عوف که از خاندان بني اميه بود، وقتي خواست با علي (ع) بيعت كند، گفت: بيعت مي‌كنم با تو به كتاب خدا و سنت رسول و رويه‌ي شيخين، كه از آن زمان رويه‌ي شيخين را در رديف سنت گذاشتند، علي (ع) فرمود: بيعت مي‌كنم به كتاب خدا و سنت رسول (ص) و آنچه من خودم بفهمم و بگويم. اين قضيه سه بار تكرار شد چون علي (ع) كه مي‌دانست، خودش امام است، لذا علي (ع ) حرف خود را تكرار كرد تا بعد عبدالرّحمان دست كشيد و با عثمان بيعت كرد. منظور اين است که آنها به شيخين خيلي اهميت مي‌دادند، شيعيانِ خيلي علاقه‌مند و متعصب هم گفتند: پس ما در خانواده‌يمان هيچ اسمي از ابوبكر و عمر برروي فرزندانمان نمي‌گذاريم، شايد بني امّيه هم فشار آوردند به شيعه که نبايد اسم ابوبكر و عمر را بگذارند، به هر جهت بعداً اين رسم شد و اهل سنّت هم همين کار را مي‌کردند؛ چنان‌که هنوز هم اين رسم در سنّي‌هاي دمشق(شام) که از همه جا متعصّب‌ترند و ناصبي‌ها که عداوت با ائمه دارند، اين رسم را رعايت مي‌کنند.

در سفرنامه ابن‌بطوطه كه مشهورترين سفرنامه اسلامي است و آن را رحله(يعني سفرنامه) مي‌گويند، آمده است: به شام رفتم منزل كسي بودم، از او پرسيدم: چرا شما اسم‌هاي معاويه، يزيد، هشام و مروان را روي فرزندانتان مي‌گذاريد، من نديدم كسي فاطمه، علي و حسن بگذارد. گفت: آنها ديگر رفته‌اند، ولي اسامي معاويه و يزيد مقدّس هستند. دو سه سال بعد با شخصي روبه‌رو شد که نام فرزندان خود را علي و حسن و حسين گذاشتند، تعجّب كرد و پيش خود گفت: شايد او شيعه است، از او پرسيد: چه‌طور اين اسم‌ها را گذاشته‌اي؟ گفت: براي اين كه هر پدري گاهي از دست بچّه‌اش عصباني مي‌شود و مي‌گويد لعنت بر تو، من هم ممكن است از بچه‌هايم عصباني شوم و آنها را لعنت كنم، نمي‌خواهم اسم آنها معاويه باشد كه من لعنت كنم، لذا علي مي‌گذارم و اين نشانه شقاوت و تعصّب غيرعقلاني است و علت ادامه‌ي حيات شيعه در آن محيط متعصّب، عقلاني عمل کردن شيعيان بوده است.

رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور    در خلايق مي‌رود تا نفخ صور[ii]

اين آب شيريني كه در اسلام حفظ شده است، به دليل عقلاني عمل‌کردن قدماي شيعه در برابر مخالفين بوده است و به همين دليل است که شيعه توانست خود را نگه دارد، البتّه در طول تاريخ، تعداد زيادي از شيعيان به دليل حفظ شيعه قرباني شدند، البتّه آن وقت‌ها به همديگر كه مُهر نمي‌زدند، به پيشاني کسي مُهر نمي‌زدند که او شيعه است، بلکه شيعيان از گفتار و عقايدشان شناخته مي‌شدند، مثلاً ابن‌سكّيت دانشمندي شيعه بود كه خليفه دو تا از بچه‌هاي خود را به او سپرده بود و او نيز خوب به آنها درس مي‌داد. از او پرسيد كه بچه‌هاي من را دوست داري؟ گفت: بله، بچه‌هاي خوبي هستند و خوب درس مي‌خوانند. گفت: اينها را بيشتر دوست داري يا حسنين را؟ ابن‌سكّيت در آنجا غيرتش به جوش آمد و گفت: خجالت بكش، يك موي بچه‌هاي رسول خدا به صد تا مثل تو و بچه‌هاي تو مي‌ارزد! يک موي قنبر – غلام علي و حسنين – به صد تا مثل تو مي‌ارزد. خليفه دستور داد که زبان او را ببرند. طرفداران علي (ع) خيلي از اين قرباني‌ها دادند.

در اسلام عزاداري نداريم، ولي همين عزاداري عقايد تشيع را حفظ كرده، منتها نه اضافات و خرافاتي كه به آن اضافه كرده‌اند، عزاداري‌اي كه عزا و حكمت آن را نشان بدهد، اِن‌شاءالله ما بتوانيم عزاداري خوبي داشته باشيم و عزا براي اعمال ناشايست خود بگيريم.

 



[i] – صبح شنبه، تاريخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۲ هـ.ش.

[i] – «و هر چه از او خواسته‌ايد به شما ارزاني داشته است.» سوره ابراهيم، آيه ۳۴

[ii] – مثنوي معنوي، تصحيح توفيق سبحاني، دفتر اول، بيت ۷۵۱