Search
Close this search box.

چند مطلب و …

Imageآيا فرياد رسی در اين كشور هست// سلطاني‌فر در گفت‌وگو با روزنا:اجازه دهيم مردم در بيان انديشه‌هايشان آزاد باشند // امید به آینده را در میهن من سر بریده اند! // احمدجنتی در سخنرانی برای استانداران، آب پاکی را روی دست همه ریخت ،حکومت یکدست در انتخابات بعدی هم باید حفظ شود! // اطلاعیه خانواده های فروهر ، مختاری و پوینده در دهمین سالگرد قتل های زنجیره ای/////….. گاهی تکه نانی و سقف هرچند کوتاهی، دلشادمان می کند اگر فردا را روشن تر ببینیم. اگر توانایی و استحقاق تغییر را در خود بیابیم. افسردگی مزمن شهر من نه از پیامدهای مدرنیته است و نه از نتایج مستقیم تورم. مردمان شهر من فردا را نمی بینند

اطلاعیه خانواده های فروهر ، مختاری و پوینده در دهمین سالگرد قتل های زنجیره ای

" ما همچنان بر خواست خود برای افشای تمامی حقایق در مورد این جنایت های ضدبشری و تشکیل دادگاهی صالح برای رسیدگی به این جنایت ها پای می فشاریم. کشتار دگراندیشان در ایران که به صورت سازمان یافته و از درون نهادهای حکومتی انجام شده، زخم بازی است بر وجدان عمومی جامعه ایران. هر یک از ما در جایگاه خویش خود را مسوول دادخواهی این جنایت ها می دانیم."

 منبع : میزان نیوز

——————————————————-

احمدجنتی در سخنرانی برای استانداران، آب پاکی را روی دست همه ریخت
حکومت یکدست در انتخابات بعدی هم باید حفظ شود!  
                                    

 

استانداران سراسر کشور را برای شرکت در یک سمینار توجیهی به تهران فراخواندند. در این سمینار یا "همایش" مقامات نظامی و غیرنظامی و از جمله روحانیون حکومتی برای استانداران سخنرانی کردند. از رئیس قوه قضائیه تا دبیر و همه کاره شورای نگهبان.

احمدجنتی در این همایش، سخنانی گفت که تکرار خطبه هایش در نماز جمعه های تهران بود؛ اما در لابلای این سخنرانی نکات مهمی نیز وجود داشت که نشان دهنده نگاه او به جامعه و حاکمیت یکدست است و در عین حال نقشه و خیالی که برای انتخابات آینده ریاست جمهوری دارد. به این دلیل، این بخش از سخنان او را با دقت باید خواند. به حرف های نادرستی که درباره عدم اختلاف در دستگاه یکدست حکومتی می زند و دروغی آشکار است می توان اهمیت نداد زیرا این روش اوست. اما نقشه و تفکر او برای انتخابات آینده باید توجه کرد. او گفت:

«…اگر دستگاهها با هم هماهنگ نباشد مشکل بوجود می‌آید. چون امروز دستگاهها با هم نزدیکند، مقابله‌ای با هم ندارند. ما گذشته‌ای را پشت سر گذاشته‌ایم که وقتی وارد انتخابات می‌شدیم عده‌ای یک طرف مسائل را می‌کشیدند و عده‌ای دیگر آن را به طرف دیگر می‌کشیدند و کشمکش بود و سنگ‌اندازی می‌کردند که دود آن هم به چشم مردم می‌رفت. الان که انتخابات برگزار می‌شود دستگاه‌ها با هم هماهنگ هستند که این حالت را باید حفظ کرد.

هر سال انتخابات برگزار می‌کنیم و مردم را باید به پای صندوق‌های رای بیاوریم و مقدمات حضور آنها را فراهم کنیم.

ما در انتخابات‌های گذشته با وزارت کشور و وزارت اطلاعات مشکل داشتیم؛ الان انتخابات مجلس را برگزار کردیم و هیچ مشکلی وجود نداشت. انتخابات ریاست‌جمهوری نیز با همکاری و تفاهم برگزار می‌شود. هیات‌های اجرایی و نظارت هم باید کاملا تفاهم داشته باشند و با تصمیمات متحد و نزدیک به هم پیش روند. »

خبرگزاری های داخلی که سخنرانی جنتی را روز گذشته منتشر کردند، افزودند که پس از سخنرانی احمد جنتی، وزیر کشور، یعنی دکتر جعلی "کردان" سخنرانی کرد و آنها را برای برگزاری سالگرد پیروزی انقلاب توجیه کرد.

از جمله ایرادهای بزرگ درجمهوری اسلامی سیاست خطابه ایست. یعنی آقای جنتی در مصاحبه مطبوعاتی شرکت نمی کند،.  خطابه می گویند و می روند. در غیر اینصورت و در یک مصاحبه مطبوعاتی از احمد جنتی به آسانی می شد پرسید: حاج آقا! به فرض که ادعای شما در باره یکدست بودن و همآهنگ بودن دستگاه ها درست باشد. ممکن است بفرمائید چرا نگذاشتید مجلس و دولت یکدست و همآهنگ اصلاحات کار کنند؟ ضمنا سیاست خود گویم و خود خندم که نامش رضایت مردم نیست. چرا باید هیات نظارت و هیات اجرائی، با هم همآهنگ باشند. یعنی شورای نگهبان ببرد و وزارت کشور بدوزد و لباس بدقواره ای مثل دولت کنونی و یا مجلس فرمایشی هفتم وهشتم را تن مردم کنند. که البته لباسی از پارچه نیست، بلکه گونی است!

همین مردم را برای دوباره پوشیدن گونی که پاره می خواهید به صحنه انتخابات بیآورید؟ آن هم حالا و با شناختی که مردم از دولت و مجلس همآهنگ و مورد تائید شورای نگهبان پیدا کرده اند!                               

 ————————————–

 امید به آینده را در میهن من سر بریده اند! سمیه توحید لو ( و. بر ساحل سلامت)

                                                                                                       

کافیست عصر ها در خیابان های شلوغ و پرتردد تهران، گوشه ای بایستی و به رفتار مردمان این شهر بزرگ نگاه کنی. آدمهایی که می آیند و می روند. آدمهایی که خسته اند و تحمل هم را ندارند. ماشین هایی که انگار می خواهند حق یکدیگر را بخورند. انسانهایی که حریم یکدیگر را می درند. عصبانیت، افسردگی. چهره ها دارد روز به روز رنگ زرد تر می شود. مردم دیگر شاد نیستند. یکی درد نان دارد و دیگری در کار فرو بسته خود مانده است. شهرمن افسرده و بیمار است!

این روزها تا حرف از افسردگی شهر می زنند زود نرخ بالای تورم و مشکلات اقتصادی را به رخ آدم می کشند. زود از سختی گذراندن روزگار می گویند. خیلی زود به قیمت زمین و مسکن تا نان و شیر و تخم مرغ می رسند. اما من مردمان ناشادی را می شناسم که دارند و ناشادند!

چرا افسردگی گریبان من و اطرافیانم را گرفته؟ چرا این درد اینقدر واگیردار است؟ امروز هرچه می بینم، هرچه می شنوم، به هر تحقیق آماری نگاه می کنم، تنها این افسردگی است که خودش را نشان می دهد. رنگ دیوارهای شهرم در حال سیاه شدن است، ولی هنوز زنگ خطر برای مسئولین شهر به صدا نیامده .

کافیست پایت را چند قدم آن طرف تر حتی در کشورهای همسایه بگذاری. آن ها هم نوسان بورس دارند. آنها هم قیمت طلا و مسکنشان جهانی بالا و پایین می شود. اما مردم یکدیگر را نمی درند. منتظر نیستند که بر لاشه های دیگر، خود و حیاتشان را علم کنند. حرص نمی زنند. مردمان ما ناامیدند و از این ناامیدی حرص می زنند. نه اعتمادی و نه سرمایه اجتماعی ای.

ایران و ایرانیان روزهای سخت تری را نیز از نظر اقتصادی گذرانده اند. اما اینچنین افسرده و بعضا عصبی و پرخاشگر نبوده اند. امروز جای خالی یک چیز، بزرگ و پررنگ است. امروز چشم انداز آینده تاریک است. امید به آینده از بین رفته، دو روز دیگر و فرداهای ما کمرنگ هستند و لرزان. زندگی فردایمان شفاف نیست. نمی دانی چه می شود. نمی دانی به کجا می رسی. نمی دانی درس می خوانی، آیا کاری هست. اصلا درس می خوانی که چه کاره بشوی؟ کار می کنی که چه بشود؟ امروز پایین ترین سطح امید به آینده را می بینیم. امیدوارترین ها آنانی هستند که می خواهند بروند و ترک کنند این دیار را، شاید که چشم اندازی بهتر بیابند.

کسی که هیچ چشم اندازی به آینده ندارد، مجبور است امروز برای آینده اندوخته ای داشته باشد. آن که ندارد افسرده است. آنکه می تواند جمع می کند. از کاهی نمی گذرد. عصبی و بدمزاج می شود. مردم ما حرص آینده ای را می زنند که نیست. که نمی بینند. این یک زنگ خطر است. به خدا برنامه پنج ساله و چشم انداز بیست ساله برای مردم، فردا را به ارمغان نمی آورد. باور داشته باشیم که نرخ مقالات کپی شده و علمی ما، آینده را روشن نمی کند. باور کنیم که حتی اندک دلخوشیهای مثلا ورزشی هم عصبیت گسترده در میان مردمان این شهر را درمان نیست. بی ثباتی، تزلزل ، برنامه ریزی های غلط و بی قاعده بودن، نداشتن قانون، دست و پاگیر بودن قواعد و بسیاری دیگر از این جمله امور چشم انداز تیره آینده را رقم زده است.

گاهی تکه نانی و سقف هرچند کوتاهی، دلشادمان می کند اگر فردا را روشن تر ببینیم. اگر توانایی و استحقاق تغییر را در خود بیابیم. افسردگی مزمن شهر من نه از پیامدهای مدرنیته است و نه از نتایج مستقیم تورم. مردمان شهر من فردا را نمی بینند

 

 

سلطاني‌فر در گفت‌وگو با روزنا:اجازه دهيم مردم در بيان انديشه‌هايشان آزاد باشند


آن‌چه در زمينه آزادي بيان و انديشه عمل مي‌شود منطبق با مر قوانين نيست

عضو شوراي مركزي حزب اعتماد ملي، آن‌چه در زمينه آزادي بيان و انديشه عمل مي‌شود را منطبق با مر قوانين ذي‌ربط ندانست و گفت که مجلس بايد نظارت كرده و بتواند دستگاه‌هاي ذي‌ربط اجرايي را در اين جهت هدايت كند.

 

سلطاني‌فر، كانديداي حزب اعتماد ملي درگفت و گو با سايت روزنا با بيان اين‌كه ما به شدت به حد و مرزي كه در قانون اساسي براي آزادي بيان و قلم مشخص شده، در چارچوب قانون و با حفظ خطوط قرمز اعتقاد داريم، ادامه داد:‌ معتقديم اگر اجازه دهيم كه مردم در بيان انديشه‌هايشان آزاد باشند، برخلاف تصور بسياري كه فكر مي‌كنند ممكن است مشكلاتي ايجاد شود، جامعه آرام‌تر مي‌شود و مردم با ابراز انتقادها و مشكلاتشان تخليه شده و جلوي ايجاد ناهنجاري‌ها و بروز معضلات گرفته مي‌شود.

 

اين كانديداي مجلس هشتم خاطرنشان كرد: اگر توفيقي شده و وارد مجلس آينده شديم مطمئنا در چارچوب قانون اساسي تلاش خواهيم كرد كه زمينه و بستر آزادي بيان، قلم، انديشه و فعاليت‌هاي سياسي مورد نياز مردم را فراهم كنيم.

 

سلطاني‌فر در ارزيابي از وضعيت فعلي آزادي بيان در كشور گفت: اكنون محدوديت‌ها يك مقدار بيشتر از دولت اصلاحات شده و بعضا نگران‌كننده است. به عنوان مثال روزنامه‌ها در فشار هستند، احزاب آن‌چنان كه بايد و شايد اجازه‌ي انتقاد از مجلس، دولت و قدرت را ندارند. اگر شدت اين انتقادات افزايش يابد به هر حال براي آنها محدوديتايجاد مي‌شود.

 

وي خاطرنشان كرد: فكر مي‌كنم آن چيزي كه اكنون به آن عمل مي‌شود دقيقا منطبق بر روح قانون اساسي و انديشه‌هاي امام (ره) نيست و بايد در چارچوب قانون اساسي و الهام از انديشه‌هاي امام (ره) حتما رويكردمان، رويكرد جديدي شود.

 

اين عضو شوراي مركزي حزب اعتماد ملي درباره‌ي نقش مجلس شوراي اسلامي در تبيين هرچه بهتر آزادي بيان اظهار داشت: اكنون در بخش تصويب قوانين و مقررات مشكلي نداريم بلكه در اجرا و نظارت بر اجراي آن كه وظيفه‌ي مجلس است مشكل داريم. بدين معنا كه آن‌چه عمل مي‌شود منطبق با مر قوانين ذي‌ربط نيست و مجلس بايد نظارت كرده و بتواند دستگاه‌هاي ذي‌ربط اجرايي را در اين جهت هدايت كند.

 

اين كانديداي مجلس هشتم با بيان اين‌كه براي نهادينه كردن آزادي بيان، خلاء قانوني هم داريم، افزود: نه اين‌كه مشكلي نداشته باشيم اما اگر ما بتوانيم قانون اساسي فعلي و قوانين مرتبط را به خوبي اجرا كنيم، بسياري از گره‌هاي كار ما باز مي‌شود. البته طبيعي است كه ما با توجه به باورهاي فرهنگي خود به شيوه‌اي كه در جهان غرب، آزادي بي قيد و شرط وجود دارد، اعتقاد نداريم ولي آن‌چه كه ما تاليف و تحليل كرديم و مردم‌سالاري ديني و دموكراسي با باورهاي مذهبي را ارايه كرديم خيلي با آن چيزي كه نياز مردم و جامعه است متفاوت نيست.

——————————————

 

آيا فرياد رسی در اين كشور هست

سایت كانون زنان ايراني: خانواده دكتر زهرا بني يعقوب پس از گذشت يكسال از مرگ مشكوك فرزندشان در بازداشتگاه امر به معروف و نهي از منكر همدان با نوشتن نامه اي خطاب به مردم ايران بويژه فعالان حقوق بشر، روند پيگيري هاي خود را شرح داده اند و دست ياري به سوي آنها دراز كرده اند.

خانواده دكتر زهرا در نامه خود نوشته اند :" متاسفانه تاكنون پرونده مرگ فرزندمان به نقطه روشني نرسيده است و متهمان همچنان آزاد هستند و مجازاتي براي آنها در نظر گرفته نشده است و هيچ كس پاسخ مشخصي به ما نمي دهد."

متن كامل اين نامه كه از سوي خانواده زهرا بني يعقوب در اختيار كانون زنان ايراني گذاشته شده است ،به اين شرح است :

به نام خدا

مردم آگاه ايران، بويژه فعالان حقوق بشر

بيش از يكسال از مرگ مشكوك فرزند دلبندمان دكتر زهرا بني يعقوب در بازداشتگاه امر به معروف و نهي از منكر همدان مي گذرد.در اين مدت تلاش فراواني از سوي ما ، وكلاي مدافع پرونده ، فعالان حقوق بشر و حقوق زنان و روزنامه نگاران مستقل براي كشف حقيقت صورت گرفته اما متاسفانه تاكنون پرونده به نقطه روشني نرسيده است و متهمان همچنان آزاد هستند و مجازاتي براي آنها در نظر گرفته نشده است.هيچ كس پاسخ مشخصي به ما نمي دهد.به همين دليل با مروري بر پرونده دخترمان از شما ياري مي خواهيم و جمله تامل برانگيز يك هزار دانشجوي پزشكي را كه چند روز قبل با ارسال توماري براي رييس قوه قضائيه نسبت به چگونگي روند رسيدگي به اين پرونده اعتراض كردند ، ياد آوري مي كنيم :"اين اتفاق مي توانست و مي تواند براي هركدام از فرزندان ايران زمين روي دهد."

فرزند ما ، دکتر زهرا بنی یعقوب دانش آموخته دبيرستان تيزهوشان ،نفر 23 آزمون سراسري دانشگاهها و فارغ التحصيل دانشگاه علوم پزشكي تهران از حدود هشت ماه قبل از مرگش ، در مناطق محرم همدان و کردستان در حال طبابت بود . او به خاطر پدرش که زندانی سیاسی رژیم شاه بود ، از طرح خدمت اجباری پزشکان معافیت داشت و حضورش در این مناطق محروم کاملا داوطلبانه بود .

زهرا ي 27 ساله ما ،روز جمعه 20 مهرماه 86 ساعت 10 صبح در پارکی در شهر همدان به همراه نامزدش توسط ماموران ستاد امر به معروف دستگیر شد . مسوولان اين ستاد بیش از 24 ساعت ما را در جریان بازداشت دخترمان قرار ندادند . چرا که بازداشت او را از اختیارات قانونی خود می دانستند .

ساعت 11 صبح روز شنبه سرهنگ "ق" با لحنی توهین آمیز با ما تماس گرفت و ضمن بیان اجمالی ماجرای بازداشت ، به پدر زهرا گفت که فردا به همدان بیايید . پدر می پرسد:" چرا فردا ؟ من می توانم امشب خود را به همدان برسانم ". او با اصرار زیاد از سرهنگ "ق" می خواهد که با دخترش صحبت کند که اجازه نمی دهد .

به گفته قاضی ، روز دوم بازداشت ، زهرا که از تماس ستاد با خانواده اش بی خبر است ، دائم خواهش می کند که اجازه دهند یک تلفن کوتاه به خانواده اش بزند تا برای آزادی اش به همدان بیایند . ( از صحبت های قاضی در روز دوم )

سرانجام حدود ساعت پنج بعد از ظهر و با دستور قاضی اجازه صادر مي شود که زهرا با ما تماس بگیرد . پدر و مادر در راه هستند و نمی تواند با آنها تماس بگیرد . به برادرش ، رحیم ، تلفن می زند و با توجه به اشکال در خط موبایل در منطقه ای که برادر حضور داشت ، تماس تلفنی به بیش ازچند کلمه نمی رسد . پس با محل کار خود تماس می گیرد و تقاضای دو روز مرخصی می کند تا بیمارانش با درهای بسته درمانگاه مواجه نشوند .

تلاش برادر برای تماس دوباره نهایتا به این ختم می شود که برای صحبت با خواهرش باید تا ساعت 9 شب صبر کند .

ساعت حدود هشت و نیم شب بود . موبایل برادر زنگ می خورد که پیش شماره همدان را می بیند . این بار تماس چند دقیقه طول می کشد . برادر در گفت و گو با زهرا احساس می کند وضعیت روحی زهرا در شرایط خوبی است . او در جواب این سوال برادر که می پرسد تو را اذیت نکرده اند ، می شنود" نه" و بلافاصله می گوید:" کسی بالای سرم ایستاده است ."

برادر به زهرا اطمینان می دهد که پدر با پول نقد و سند در راه همدان است و حدود یک ساعت دیگر به آنجا می رسد . تماس تلفنی با "خداحافظ آبجی جان" و خداحافظ داداش" به پایان می رسد .

بعد از این تماس دقیقا چه اتفاقی افتاده ، معلوم نیست . و غیر از اعضای ستاد امر به معروف ،فقط خدا می داند . پدر و مادر زهرا ساعت 10 شب به همدان می رسند . در جلوی بازداشتگاه با عجیب ترین توهین ها مواجه می شوند . یکی از اعضای ستاد به پدر زهرا می گوید از نظرما دختر تو صلاحیت پزشک بودن در این مملکت را ندارد . این فرد یک هفته پس از خاکسپاری زهرای عزیزمان ، با خانواده عزادار ما تماس گرفت و با انواع تهدیدها از ما خواست که پرونده را پیگیری نکنیم . ( اسم این فرد حتی در بین متهمین وجود ندارد . ما از او به این دلیل نیز که خانواده ما را تهدید کرده ، شکایت کرد ه ایم اما دریغ از یک احضار و بازجویی کوچک که در باره اش صورت گرفته باشد . )

پدر زهرا هنوز از ياد نبرده است كه سرهنگ" ق" رييس ستاد امر به معورف همدان چند ساعت پس از وقوع اين فاجعه با خنده با او روبرو شد و گفت :"براي پيگيري وضع دخرت به آگاهي برو ،نه !برو دادسرا ،نه !بهتر است بروي پزشك قانوني."رييس ستادامر به معروف به خاطر مرگ تلخي كه در حوزه تحت نظارتش اتفاق افتاده بود ،كمترين نگراني ،اضطراب و يا ناراحتي نداشت.

اورژانس منطقه ، پس از معاینه جسد زهرا در ساعت نه و نیم شب ، عنوان می کند که او قبل از ساعت هشت شب فوت کرده است . ما بارها و در جریان بازپرسی به این گزارش دروغ اعتراض کردیم . اگر او ساعت هشت شب فوت کرده چگونه می توانسته در ساعت هشت و نیم شب با برادرش صحبت کرده باشد . آنها از ما پرسیدند که چه مدرکی برای اثبات این ادعای خود دارید ؟ ما در پاسخ گفته ایم غیر از شش نفری که در كنار برادر زهراشاهد مکالمه بودند ، می توانيد پرینت مکالمه های تلفن همراه برادرش را بگیرید تا معلوم شود کی و از کجا با او تماس گرفته شده است . اما چهار ماه طول کشید تا این پرینت را دراختیار ما بگذارند . ( چرا چهار ماه ؟ کسی به این سوال ما نيزجواب نداده است .) در این پرینت نه تنها خبری از مکالمه ساعت هشت و نیم شب زهرا با برادرش نیست ، بلکه ساعت تماس ها هم به هم ریخته و نامرتب است . به عنوان مثال تماس ساعت 5 بعد از ظهر پس از تماس ساعت 6 ثبت شده است . از نظر ما این دستکاری در اسنادی است که می توانست به حقیقت ماجرا کمک کند .

پس از انتقال جسد زهرا به پزشکی قانونی ، آنها ساعت مرگ را 9 صبح روز شنبه اعلام می کنند . در حالیکه ساعت 5 بعد از ظهر و هشت و نیم شب با برادرش صحبت کرده و حدود ساعت 5 بعد از ظهر همان روز هم یک قاضی او را دیده و با او صحبت کرده است . بر اساس گزارش پزشک قانونی دو کبودی روی پاها ی زهرا مشاهده شده است . کبودی روی ساق پا ی چپ و کبودی روی ران پای راست . اما به علل احتمالی این کبودی ها اشاره ای نشده است . آنها ادعا می کنند زهرا خودش را در اتاقی که زندانی بوده با پارچه های تبلیغاتی حلق آویز کرده است . اما توجه نمی کنند آیا کسی می تواند در فاصله یک و نیم متری اتاق رئیس بازداشتگاه در حالی که در اتاق بسته است ، خود را از چارچوب همان در بسته حلق اویز کند و هیچ صدایی هم از او شنیده نشود ؟ به نظر ما دست اندر کاران پرونده به تناقض های دیگری هم که در این پرونده وجود دارد ، توجه نمی کنند . عجیب تر آنکه پزشکي قانونی به خونی که از بینی و گوش زهرا بیرون آمده ، هم توجهی نكردند و در هیچ کدام از گزارش هایشان به آن اشاره نکرده اند .

دو -سه روز پس از مرگ دلخراش فرزندمان ،يكي از معاونان استانداري همدان با پدر زهرا ديدار كرد و به او گفت :"ديروز در شوراي تامين استان حرف از شما بود كه جزو زندانيان سياسي زمان شاه هستيد و زحمت هاي زيادي براي پيروزي انقلاب كشيده ايد .ما مشكلات زيادي داريم. دانشجويان پزشكي به خاطر اين حادثه هم اكنون در اعتصاب هستند .راديوهاي خارجي در اين باره در حال سمپاشي هستند ،انتخابات مجلس هم نزديك است .خواهش ما از شما اين است كه حتي به اقوام خودتان هم نگوييد كه فرزندتان در ستاد امر به معروف فوت كرده است.مثلا بگوييد تصادف كرده و يا دچار ايست قلبي شده است. "

اين فقط نمونه اي كوچك از برخورد يكي از مسوولاني است كه به جاي دادخواهي از خون به نا حق ريخته شده زهرا ما را توصيه به دروغ گفتن در باره مرگ دخترمان كرده است.از اين مسوولين مي پرسيم كه آيا هرگز در باره برخورد امام علي (ع) با مديران خلافكار خود چيزي نخوانده و يا نشنيده اند ؟.آيا از ياد برده اند كه امام علي به خاطر ظلمي كه بر زن يهودي توسط كارگزارانش رفته بود ،خون گريست؟

در زمانی که پیکر پاک فرزند عزیزمان را دفن می کردیم ، از بینی و گوش او خون جاری بود که هم ما و هم حاضران را منقلب کرد . ما با چند پزشک متخصص تماس گرفتیم که همگی گفته اند کسی که حلق آویز شده باشد به هیچ وجه گوش و بینی اش خون ریزی نمی کند و این از نشانه های ضربه مغزی است .

بنابراین خانواده تقاضای نبش قبر را برای بررسی احتمالی ضربه مغزی داد که جواب نامه پنج ماه بعد آمد . البته ما با توجه به وضعیت روحی و جسمی مادر زهرا از این کار منصرف شدیم . به ویژه که پزشکان متخصص گفته بودند پس از پنج ماه آثار جرم تا حد زیادی ازمیان می رود و شناسایی را مشکل می کند . ما با توجه به تناقضات متعددی که در پرونده بود و همچنین احتمال حمایت از متهمین ، این موارد را به رئیس قوه قضائیه اطلاع دادیم و درخواست کردیم پرونده به تهران منتقل شود . در نهایت در اسفند 86 موفق شدیم ، موافقت اقای شاهرودی و دیوانعالي کشور را برای این کار بگیریم .ده روزبعد برای پیگیری سرنوشت پرونده دخترمان به تهران ، بارها و بارها به دادسراهای مختلف مراجعه کردیم . آنها هر بار حرفی می زدند ، چند بار هم گفتند که پرونده در تهران است . اما نمی توانیم بگوئیم در کدام شعبه و کدام دادگاه در حال بررسی است .

قاضي همداني پرونده نيز يكبار در صحبت با پدر زهرا به او گفت كه اگر وكلاي مدافع پرونده (خانم شيرين عبادي و آقاي عبدالفتاح سلطاني) را عوض كنيد.ما براي به نتيجه رسيدن پرونده با شما همكاري خواهيم كرد.او به پدر زهرا گفت :"من براي شما خيلي زحمت كشيده ام و در اين پرونده ده مورد تخلف از اعضاي ستاد امر به معروف گرفته ام."

او چند ماه بعد از پدر زهرا خواست:" به اتفاق وكلا به همدان بياييد و بنشينيد با متهمان گفت و گو و موضوع را حل و فصل كنيد."

قاضي همداني آنچنان در باره حل و فصل پرونده با ما سخن مي گفت كه انگار در باره يك دعواي كوچك و شخصي -خانوادگي حرف مي زند.

سرانجام در تیرماه 87 ، یعنی چهار ماه بعد از این که قرار بود پرونده در تهران بررسی شود ، دادگاه همدان بدون توجه به رای دیوان عالی کشور ، تمامی متهمین را با نوشتن این جمله " که اصولا جرمی اتفاق نیافتاده که بتوان در باره آن رای صادر کرد " ، از همه اتهامات مبرا کرد . باز پرس پرونده در شرایطی این حکم را صادر کرده بود که در خلاصه پرونده ای که به امضای خودشان رسیده ، هشت مورد تخلف از جمله دستکاری در پرونده برای افزایش مدت بازداشت و… به چشم می خورد و این تخلف نیز مورد اعتراض قاضی کشیک قرار گرفته بود .

با اعتراض ما و با توجه به رای دیوان عالی کشور ، سرانجام پرونده به تهران منتقل شد . پرونده فعلا در تهران است و ما به عنوان خانواده زهرا همچنان به دنبال بررسی دقيق صحنه هستيم که ایا اصولا امکان این اتفاق به آن شکل که عنوان شده وجود دارد یا نه؟

اما هيچ كدام از مسوولان و دست اندركاران پرونده پاسخ مشخصي به ما نمي دهند.آيا در اين كشور فريادرسي براي پيگيري و شناسايي دلايل و مقصران مرگ مظلومانه فرزند ما كه مي توانست براي خود ،خانواده و جامعه اش مفيد وجود ندارد؟ آيا فرياد رسي در اين كشور هست كه داد فرزندمان را بستاند؟

خانواده داغدار دكتر زهرا بني يعقوب