ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﻠﻮﻝﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺳﺎﻥ ﮐﺎﺭﻟﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﺘﺎﻟﯿﺎ، ﺍﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺍﺳﯿﺮ، ﺑﺪﻣﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺩﺯﺩﺍﻥ، ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﻣﺪﺍﺩ ﮐﭙﯿﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﻮﺷﺖ:
ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﻟﻨﯿﻦ!
– ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﻠﻮﻟﯽ ﻧﯿﻤﻪﺗﺎﺭﯾﮏ، ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﯾﺪﻥ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺣﺮﻭﻓﯽ ﺑﺲ ﺑﺰﺭﮒ.
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥﻫﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ، ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﺎ ﺳﻄﻠﯽ ﺩﻭﻏﺎﺏ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻗﻠﻢﻣﻮﺋﯽ ﺩﺳﺘﻪﺑﻠﻨﺪ، ﺭﻭﯼ ﺟﻤﻠﻪﯼ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺭﺍ ﺩﻭﻏﺎﺏ ﻣﺎﻟﯿﺪ.
ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻗﻠﻢﻣﻮ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ
ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﻠﻮﻝ ﺑﺎ ﮔﭻ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪ:
ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﻟﻨﯿﻦ!
ﺑﻌﺪ ﻧﻘﺎﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺎ ﻗﻠﻢﻣﻮﺋﯽ ﭘﻬﻦﺗﺮ ﺭﻭﯼ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺩﻭﻏﺎﺏ ﮐﺸﯿﺪ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﯽ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺻﺒﺢ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻭﻏﺎﺏ ﺧﺸﮏ ﺷﺪ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻤﻠﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ:
ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﻟﻨﯿﻦ!
ﭘﺲ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥﻫﺎ ﺑﻨّﺎﺋﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﺗﺮﺍﺷﯿﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻓﺎﺭﻍ ﺷﺪ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﻠﻮﻝ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻧﮓ ﺍﻣﺎ ﻋﻤﯿﻖ ﺣﮏ ﺷﺪ:
ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﻟﻨﯿﻦ!
ﺳﺮﺑﺎﺯ ﮔﻔﺖ:
«ﺣﺎﻻ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ»
ﺑﺮﺗﻮﻟﺖ ﺑﺮﺷﺖ
***********
گاهی هیچ چیزی برای از دست دادن ندارم، لم میدهم و به بدبختیهایم لبخند میزنم.
مردم فکر میکنند هیچ مشکلی ندارم، اما زندگی بدون مشکل فقط یک خواب است. آدم هم نمیتواند همیشه بخوابد!
چارلی چاپلین
***********
سگها و گرگها
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ
سرود کلبهی بیروزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزههای باد پیداست
که شب مهمان طوفان است امشب
دوان بر پردههای برفها، باد
روان بر بالهای باد، باران
درون کلبهی بیروزن شب
شب طوفانی سرد زمستان
آواز سگها:
زمین سرد است و برفآلوده و تر
هوا تاریک و طوفان خشمناک است
کشد مانند گرگان باد، زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟
کنار مطبخ ارباب، آنجا
بر آن خاکارههای نرم خفتن
چه لذتبخش و مطبوع است، و آنگاه
عزیزم گفتم و جانم شنفتن
وز آن تهماندههای سفره خوردن
و گر آن هم نباشد استخوانی
چه عمر راحتی دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی
ولی شلاق! این دیگر بلایی ست
بلی، اما تحمل کرد باید
درست است اینکه الحق دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهایمان را و ما این
محبت را غنیمت میشماریم
خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف کلبهی بیروزن شب
شب طوفانی سرد زمستان
زمستان سیاه مرگ مرکب
آواز گرگها:
زمین سرد است و برفآلوده و تر
هوا تاریک و طوفان خشمگین است
کشد مانند سگها باد، زوزه
زمین و آسمان با ما به کین است
شب و کولاک رعبانگیز و وحشی
شب و صحرای وحشتناک و سرما
بلای نیستی، سرمای پر سوز
حکومت میکند بر دشت و بر ما
نه ما را گوشهی گرم کنامی
شکاف کوهساری سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان
در آن آسود بیتشویش گاهی
دو دشمن در کمین ماست، دائم
دو دشمن میدهد ما را شکنجه
برون: سرما درون: این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه
دو … اینک … سومین دشمن … که ناگاه
برون جست از کمین و حملهور گشت
سلاح آتشین … بیرحم … بیرحم
نه پای رفتن و نی جای برگشت
بنوش ای برف! گلگون شو، برافروز
که این خون، خون ما بیخانمانهاست
که این خون، خون گرگان گرسنه ست؛
که این خون، خون فرزندان صحراست…
درین سرما، گرسنه، زخمخورده؛
دویم آسیمهسر بر برف چون باد
ولیکن؛ عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد
اخوان ثالث
***********
عالم هر بامداد برخیزد، طلب زیادتی علم کند و زاهد طلب زیادتی زهد کند و ابوالحسن(خرقانی) در بند آن بود که سُروری به دل برادری رساند.
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
***********
هفت چیز بدون هفت چیز دیگر خطرناک است:
ثروت بدون زحمت، دانش بدون شخصیت، علم بدون انسانیت، سیاست بدون شرافت، لذت بدون وجدان، تجارت بدون اخلاق و عبادت بدون ایثار.
گاندی