حکایت مرموزه
از رساله جامعالاسرار، حضرت نورعلیشاه اصفهانی – عارفی دید دنیا را درعالم رؤیا دختر جمیلهای با قامت رعنا؛ داغهایش بر جبین مبین و جراحتها بر پشت پای نگارین. پرسید که این داغ چراست؟ و این جراحت از کجاست؟ گفت: بسیاری از جوانمردان هستند که از شراب قرب الهی مستاند. گلِ مراد نچینند جز از گلشن و غنچهی دل نشکفند جز به نسیم عنایت چندانکه باب طلب به خواستگار