Search
Close this search box.

گنجینهٔ سخن

ganjine sokhan

وجود در ابتدا ظلمت شدید است و چون اندكی صفا یابد در مقابل تو به شكل ابری سیاه درمی‌آید… كم كم كه دایره وجه صافی شود و همچون چشمه‌ای كه از آب، از انوار لبریز گردد، سالک جوشش انوار را از صورت خود احساس می‌كند و جوشش نور از میان دو چشم و دو ابروست. سپس چون صورت به تمامی در انوار مستغرق گردد. در مقابل تو به موازات صورت تو چهره‌ای همانند آن ظاهر می‌گردد كه نور از آن فیضان می‌كند و از ورای پوشش رقیق آن خورشیدی دیده می‌شود كه در نوسان است و آن صورت در حقیقت صورت توست؛ و آن خورشید، خورشید روح كه در بدن در رفت‌وآمد است. آنگاه صفا جمیع بدن را مستغرق می‌كند و در آن هنگام در مقابل خود شخصی از نور مشاهده می‌كنی… این شخص نورانی كه در مقابل تو ظاهر می‌شود در اصطلاح «میزان الغیب» است. گاه در اول مسیر به پیشواز تو می‌آید در رنگ سیاه یک زنگی، سپس از تو غایب می‌گردد؛ در واقع از تو غایب نمی‌شود زیرا تو او هستی، او در تو وارد می‌شود و با تو یكی می‌گردد پس چون لباس وجود ظلمانی را از آن زایل كنی و به آتش ذكر و شوق لباس وی را بسوزی، از آن لباس عریان می‌شود و نورانی می‌گردد.

نجم‌الدین کبری / فوائح الجمال و فواتح الجلال

***********

توانگری کسوت ربوبیت است و درویشی، کسوت عبودیت…

جنید بغدادی

***********

زلف یار و تا کی حج و عمره؟ تا کی زهد و اجتهاد؟
که در شراب‌خانه‌ی وصلت حریف شوخ در جان ربودن بی‌باک است.
تا چند از منزل تقوی از این رسوم برتر آئی که حلقه‌ی زلف صفا پیچ درپیچ است؟
بهر بوسه‌ای صدهزار خلیل بی جان و صدهزار مسیح بر جان، درنوای طربرودش بزند.
زخمه‌ی “لن ترانی” پیداست و درنوای بیابانیان چون موسی بسی شیداست..

ابراهیم ادهم

***********

اگر ازاین کهن‌سرای باز “کن” شوی به راه عدم، به دروازه‌ی قدم رسی و دایه‌ی اول ترا تربیت کند باغذیه‌ی “الست” بی اجرام عناصر هم زاد فعل شوی آنگه چون بازآیی در مربع چهارسوی عالم شخص را دایگان کنی، آنگاه نقش کرسی و مرقوم عرش علم “و علم آدم الاسماء” بر خوانی و بجان آدم همرنگ آدم شوی، زبده بحر صفت شوی، جان اکسیر اعظم در جسم جان شود.
چون در عین الله عین راعین گشتی، توانگری ترا مسلم شود. 
چون توانگر شدی از حق فردانیت جویی،
در فردفرد شدی آنگه گویی:
” الفقرفخری “

روزبهان بقلی شیرازی

***********

از شیخ ابوالحسن خرقانی پرسیدم:
زمانیکه حق خلافت از حضرت علی (ع) گرفته شد چرا ایشان با آن که صاحب ذوالفقار بودند که نشان از قوه قهریه پروردگار بود باز سکوت فرمودند. شیخ مرا گفت: این صبر جمیل به آن خاطر بود که وحدت مسلمین حفظ شود و اسلام تضعیف نگردد.

از کتاب «مرا شیخ گفت»

***********

هذا علي بن ابي طالب باب مدينه علم النبوي و صاحب الاسرار و امامها؛ اين است مدينه و شهر علوم پيامبر و صاحب اسرار و امام اسرار.
و مَن مثل علي و هذا مقامه و من يعادله و هذا كلامه؟ با اين مقام و جايگاهی كه او دارد چه كسی مانند علی است و با اين كلام چه كسی می‌تواند با او برابری نمايد؟

شيخ اكبر محی‌الدین عربی

***********

ای عزیز “یحبهم” و” یحبونه” را گوش دار.
“یحبونه” آن گاه درست آید که همگی خود را روی در” یحبهم ” آری، آن گاه او را برسد که گوید “یحبهم” که او به همه اندر رسد. آفتاب همه جهان را تواند بودن که روی او فراخ است اما سرای دل تو تا همگی روی خود در آفتاب نیارد از آفتاب هیچ شعاعی نصیب او نتواند بودن.
“و من آیه الشمس” خود گواهی می‌دهد که ” یحبهم ” چگونه صفت واسعیت دارد همه کس را تواند بودن.
اما ” یحبونه ” تا همگی او را نباشد به همگی از او شعاع نیاید.
” یحبهم ” خود در خلوت‌خانه‌ی ” یحبونه ” می‌گوید که محبت کدام است و محبوب کیست..

عین‌القضات همدانی

***********

او غریب است

آمد در عالم

نظر کرد و رفت

شمس تبریزی

***********

آدمی، چون از ره نیاز درآید قیمت او پیدا نیست.

شمس تبریزی

***********

صوفی‌ای را پرسان شدند:
زچه روی پرودگار را «خیرالرزاقین» بهترین روزی‌رسانان خوانند؟
پاسخ گفت: زیرا که حتی به کفر بنده‌ای، روزی او دیر نکند.

شیخ بهایی / کشکول

***********

به ديدِ دل آمد خداوندِ من

بگفتم: كه باشی؟

بگفتا: «توام»

منصور حلاج

***********

هر موجودی در عالم استحقاق و اهليتی متناسب با خود دارد و در آن ميان آدم به عنوان انسان كامل بيشترين اهليت را دارد.
اما اين مطلب چيزی نيست كه از راه نظر و استدلال بتوان بر آن دست يافت. 
ادراک اين مراتب تنها به كشف الهی ميسر تواند بود كه چون حق پرده از برابر چشم کسی بردارد، آنگاه او درمی‌يابد كه وراء نقش‌های گوناگونی که در عالم نمودار است جز يک حقيقت و جز يک ذات نيست. 
اين صورت‌های مختلف هرچه هست و در هر كجا كه هست مظاهر حقيقتی واحد است.
وجود يكی بيش نيست. اگر حق می‌گوييم و اگر خلق می‌گوييم، اگر ظاهر است و عيان، و اگر باطن است و نهان، يكي بيش نيست.

ابن عربی / فصوص‌الحکم

***********

ای دوست.
هرطلبی که تو خود را در آن میان به طالبی بینی، آن از حقیقت طلب دور است.
چه گویی، چون مرد به کمال مستی رسد هیچ داند که مست است؟

عین‌القضات همدانی

***********

اصل مقصود است
اگر به مقصود نظر کنند، دویی نمانَد.
دویی در فروع است.
اصل یکی‌ست.
همچنان که مشایخ اگرچه به صورت گوناگونند و به حال و افعال و احوال و اقوال مُباینت است، امّا از روی مقصود یک چیز است. و آن طلبِ حق است.

مولانا / فیه مافیه

***********

سه حجاب بايد كه از پيش دل سالک برخيزد تا درِ دولت بر او گشاده شود:
١. آن كه اگر مملكت هر دو عالم به عطای ابدی او بدو دهند، شاد نگردد، برای آن كه به موجود مخلوق شاد گشته باشد. او هنوز مردی حريص است و الحريصٌ محرومٌ.
٢. دوم حجاب آنست كه اگر مملكت هر دو عالم او را بود و از او بستانند، به افلاس اندوهگين نگردد. از برای آن كه اين نشان سخط بود و السّاخط معذّب.
٣. سيّم آن كه به هيچ مدح و نواخت فريفته نشود، كه هر كه بنواخت فريفته گردد، حقيرهمّت باشد و حقيرهمّت محجوب باشد.
عالی‌همّت بايد بود.

ابراهيم ادهم / تذكرةالاولياء عطار نیشابوری

***********

هر که یکبار از سر حق و حقیقت به درگاه خدای تعالی سجده کند، دیگر هرگز سر از آن سجده برنخواهد داشت. و هر که پس از سجده سر از سجده بردارد، یقین دان که برای حجاب سجده کرده نه برای خدا. سهل بن عبدالله را گفتند: آیا قلب هم سجده می‌کند؟ گفت: آری تا ابد. 
پس ای عزیز همواره ملازم خدمت قلب باش.

محی‌الدین عربی / التراجم

***********

غفلت در حق خلق رحمت است. اگر چند ذره‌ای آگاه شوند، بسوزند. همه یک بیماری داریم، چون بیماری یکی بود دارو یکی بود. جمله بیماری غفلت داریم، بیائید تا بیدار شویم.

ابوالحسن خرقانی