Search
Close this search box.

مقاله پاسخ آيت‌الله آصفي به شيخ قرضاوي بدعت چيست؟ و فرقه ناجيه چه كساني‌اند؟

 Imageسایت مجدوبان نور : این نامه زیبا وپند آموزرا مطالعه نمایید. البته نامه های بسیاری از این دست نوشته شده است .اما ، چرا اثری ندارد ؟!! شاید !! اگر قبل از ارسال اینچنین نامه هایی ، نویسندگان و بعضی از مروجان شیعه،اول خود به مندرجات آن عمل می نمودند ،در دل مخاطبان اثر گذار بود .وقتی ظرف چند سال !!سیاست حکم می کند که عرفان از تصوف جدا  شود!!  وتصوف راستین که عین تشیع بوده و می باشد ،بدعت و ظاله نامیده شود و مولانا و سعدی و ابن عربی و عارفان و صوفیان بزرگ اسلامی و شیعی با چماق سنی بودن تکفیر شوند ،وآن زمان که حسینیه ها  به آتش کشیده می شود وبازار تحجر و قشریگری گرم می شود …نبایداز برخورد دیگران ناراحت شوید !!!!این بذری است که خود پاشیده اید و محصول  تکفیر،تکفیر است !!.  این جهان کوه است و فعل ما  ندا …. سوی ما  آید  ندا ها   را  صدا

 

 سایت مجدوبان نور : این نامه زیبا وپند آموزرا مطالعه نمایید. البته نامه های بسیاری از این دست نوشته شده است .اما ، چرا اثری ندارد ؟!! شاید !! اگر قبل از ارسال اینچنین نامه هایی ، نویسندگان و بعضی از مروجان شیعه،اول خود به مندرجات آن عمل می نمودند ،در دل مخاطبان اثر گذار بود .وقتی ظرف چند سال !!سیاست حکم می کند که عرفان از تصوف جدا  شود!!  وتصوف راستین که عین تشیع بوده و می باشد ،بدعت و ظاله نامیده شود و مولانا و سعدی و ابن عربی و عارفان و صوفیان بزرگ اسلامی و شیعی با چماق سنی بودن تکفیر شوند ،وآن زمان که حسینیه ها  به آتش کشیده می شود وبازار تحجر و قشریگری گرم می شود …نبایداز برخورد دیگران ناراحت شوید !!!!این بذری است که خود پاشیده اید و محصول  تکفیر،تکفیر است !!.  این جهان کوه است و فعل ما  ندا …. سوی ما  آید  ندا ها   را  صدا

 

مقاله

پاسخ آيت‌الله آصفي به شيخ قرضاوي

بدعت چيست؟ و فرقه ناجيه چه كساني‌اند؟

 

 

نامه سرگشاده «آية‌الله شيخ محمدمهدي آصفي» به «دكتر شيخ يوسف قرضاوي»
ترجمه: سعيد مهديان ـ ع. حسيني عارف

 

منبع: اختصاصي ابنا

 

بسم الله الرحمن الرحيم

«جناب آقاي قرضاوي» يكي از علما و مبلغين مسلمان است كه عرصه‌هاي گوناگون اسلامي، وي را به پي‌گيري امور مهم امت و تلاش و حضور فعال در صحنه مي‌شناسد. وي پيشينه‌اي مملو از فعاليت دارد و در دوران سختگيري بر اخوان المسلمين حتي رنج زندان و تبعيد نيز كشيده است. جناب شيخ، از بارزترين مبلغان و علماي اخوان المسلمين است و از روزي كه با «شيخ حسن البنا (ره)» ديدار كرد و تحت تأثير او قرار گرفت به تبليغ و دعوت پيوست.

ما او را از مناديان تقريب، وحدت و مبارزه با اختلافات فرقه‌اي مي‌شناسيم كه هم‌چنان پيرو راه استاد خود شيخ حسن بنا(ره) است كه از اولين رهبران و مؤسسان "جنبش تقريب در مصر" به شمار مي‌رود.

اما در اين روزها تغييراتي را در سخنان و گرايش‌هاي او مي‌بينيم كه از او سراغ نداشتيم. سخناني كه برخلاف گذشته نشان از حرص شديد ايشان به تقريب و تفاهم مسلمانان ندارد.

آخرين چيزي كه از او خوانديم، گفتگوي او با روزنامه «المصري اليوم» است كه در آن تصريح مي‌كند: معتقدم كه شيعه يك گروه ساختگي و در نتيجه يك فرقه ضاله است. و مي‌گويد: بين اهل سنت و شيعه خطوط قرمزي مانند «سب صحابه» يا «تلاش براي نشر مذهب تشيع در كشورهايي كه كاملاً سني‌نشين هستند» وجود دارد و نيز بيان مي‌كند: شيعه هزينه‌هاي ميليوني بلكه ميلياردي براي گسترش مذهب خود مي‌كند و نيروهاي مجربي در اين زمينه دارد؛ در حالي كه اهل سنت هيچ مصونيت فرهنگي در برابر اين هجوم فرهنگي ندارد و …

من در رويكرد جديد آقاي قرضاوي تفاوت‌هايي را با "گذشته" و نيز "مباني فكري" وي يافتم ؛ گذشته‌اي كه در آن، براي تفاهم و نزديكي ميان مذاهب تلاش مي‌كرد ؛ و مباني‌اي كه بر مكتب شيخ حسن بنا و شيخ محمود شلتوت (رحمهماالله) بنا شده بود. اين رويكرد با آن دو پيشينه منافات دارد.

البته تفاهم بين مذاهب اسلامي به معني توافق كامل بين آنها در اصول و فروع نيست؛ همچنانكه اختلاف در اصول و فروع نيز تا زماني كه در دايره اجتهاد در فهم كتاب و سنت باشد، نبايد باعث شود كه يكي از ما ديگري را به بدعت و گمراهي متهم كند.

بدعت در دين

نمي‌دانم تعريف آقاي قرضاوي از "بدعت" چيست؟

و نمي‌دانم كه آيا مي‌توان هر كس را كه در فهم كتاب و سنت با شخص ديگري اختلاف نظر دارد را متهم به بدعت‌گري كرد؟

اگر چنين باشد، مجتهدان و صاحب‌نظران نيز مي‌توانند يكديگر را متهم به بدعت‌گذاري كنند، چرا كه هر يك از آنان مطلبي را از آيات و روايات برداشت مي‌كند كه با برداشت مطابقت ندارد. همچنين به خاطر اختلاف در معيارهاي جرح و تعديل احاديث، يكي به روايتي عمل مي‌كند و روايت ديگر را رها مي‌كند و ديگري بر عكس او عمل مي‌نمايد.

بنابراين، هر مذهبي مي‌تواند مذاهب اسلامي ديگر را در اصول و فروع بدعت‌گذار بخواند. حتی هر يك از فرقه‌هاي اهل سنت نيز مي‌تواند فرقه‌هاي ديگر را بدعت‌گر بداند.

البته فكر نمي‌كنم كه آقاي قرضاوي چنين تعريفي از بدعت را قبول داشته باشد.

درباره اختلاف در فهم كتاب و سنت نيز بايد گفت كه اختلاف در اجتهاد نيز داخل در بدعت نيست.

شيعه اماميه هم به جز "كتاب" و "سنت" منبع ديگري ندارد. اجماع هم نزد شيعه، يك نقش ثانوي است و كاشف از سنت است و به خودي خود مانند كتاب و سنت يك دليل كامل نيست.

مرجعيت سياسي و ديني اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از ديدگاه كتاب و سنت

شيعه از حديث معروف غدير، مرجعيت سياسي امام علي(ع) را پس از پيامبر(ص) مي‌فهمد. حديث غدير هم از روايت‌هاي پيامبر(ص) است و نيز از احاديث متواتر يا دست‌كم مستفيضه است كه سندهاي صحيح بسياري در كتب شيعه و سني دارد.

شعيه از حديث ثقلين كه همگي بر آن اتفاق نظر دارند، مرجعيت ديني اهل بيت(ع) در اصول و فروع را مي‌فهمد.

نيز از آيه تطهير به ضميمه روايات بسيار، كه روايات صحيحه هم در آن است، از پيامبر اعظم(ص) رسيده است كه منظور از «اهل بيت» در آيه شريفه، فقط رسول خدا، علي، فاطمه، حسن و حسين(ع) است.

و خداوند آنان را از هرگونه پليدي پاك داشته است. دروغ نيز از بزرگ‌ترين پليدي‌هاست، پس آنان در هرچه در اصول و فروع مي‌گويند راستگويند. اين مقدار از عصمت ـ عصمت از دروغ ـ كافي است تا بدانيم كه مرجعيت سياسي و ديني بعد از پيامبر(ص) با اهل‌بيت(ع) است.

اهل بيت خود تصريح مي‌كنند كه از صنف مجتهدان نيستند تا براي استخراج حكم شرعي از كتاب و سنت، ابزارهاي اجتهادي را بكار گيرند، بلكه آنان سخن پيامبر(ص) را سينه به سينه منتقل مي‌كنند پس اگر در اصول يا فروع به چيزي حكم كردند اين حكم از روي اجتهاد نيست بلكه برگرفته از ميراث سخنان پيامبر(ص) است كه به آنان رسيده است، و بعد از آنكه خداوند در قرآن آنان را به صراحت از پليدي دروغ، مبرا دانست، هيچ مسلماني نمي‌تواند آنان را در اين مسأله تكذيب كند.

نظر شيعه در اين سه نقطه كه بيان شد ـ دلالت آيه تطهير، حديث غدير و حديث ثقلين ـ روشن است. نظر آنان بر مرجعيت سياسي و ديني اهل بيت(ع) است كه در اين زمينه صدها كتاب نوشته‌اند و نظرات خود را با ادله بيان كرده‌اند. كتاب‌هايشان هم منتشر شده و در دسترس مي‌باشد.

گذشته از اين مطالب، چه آقاي قرضاوي با اين ادله اقناع شود يا نشود، استدلال شيعه بر مرجعيت سياسي و ديني اهل بيت(ع) با استفاده از كتاب و سنت، روي اصول و شيوه‌هاي علمي است همان شيوه‌اي كه ديگر مجتهدان در فتوا دادن از آن استفاده مي‌كنند، چه مجتهدان ديگر نظر آنان را بپذيرند چه نپذيرند، و عدم پذيرش نظر يك مجتهد از سوي مجتهدان ديگر به معني عدم شرعيت فتواهاي وي نيست و آن را از دايره كتاب و سنت خارج نمي‌كند. كمترين چيزي كه مي‌توان گفت اين است كه استناد شيعه در مرجعيت سياسي و ديني اهل بيت(ع)، به خود اهل بيت(ع) از روي اصول علمي مشهور و معروف است و اين اصول تنها با عدم اقناع آقاي قرضاوي، تغيير نمي‌كند.

الان در صدد استدلال و اثبات نيستم، بلكه از باب تذكر نكاتي را ذكر مي‌كنم.

فرقه ناجيه (نجات‌يافته)

چگونه به خود حق مي‌دهد كه بگويد فقط اهل سنت فرقه نجات‌يافته‌اند، و به شيعه اهل بيت(ع) چنين حقي نمي‌دهد؟ با اينكه شيعه به سخن صريح پيامبر(ص) تمسك كرده‌اند سخني كه همه مسلمانان اتفاق نظر دارند كه درباره پيروان اهل بيت(ع) است. به حديث ثقلين تمسك كرده‌اند كه مسلم و ترمذي در صحيح‌هاشان آن را روايت كرده‌اند و اين حديث تصريح در مرجعيت سياسي و ديني اهل بيت(ع) دارد و شيعه نيز از آموزه‌هاي اهل بيت(ع) پا را فراتر نمي‌نهد.

آيا صحيح است كه وقتي در فهم كتاب و سنت، اختلاف نظر پيدا كرديم همديگر را به بدعت‌گزاري و گمراهي و هلاكت، متهم كنيم.

چرا مقصود از فرقه نجات‌يافته همه گروه‌هايي نيستند كه تمسك به كتاب و سنت مي‌كنند حال با هر اجتهادي؟ با اينكه مقصود از بدعت و گمراهي و هلاكت، خروج از پيروي كتاب و سنت و رويگرداني از آن است.

اما با شيوه‌اي كه آقاي قرضاوي در استدلال به فرقه نجات‌يافته در پيش گرفته است كه ديگران را نفي مي‌كند، با اين شيوه سنگ روي سنگ بند نمي‌شود.

وي مي‌گويد: حديث فرقه نجات‌يافته تصريح دارد كه غير از اهل سنت و جماعت، بقيه فرقه‌ها گمراه و هلاك‌شده اند، زيرا حق يكي است و متعدد نيست.

اگر اهل سنت و جماعت فرقه نجات‌يافته باشند، چنانكه آقاي قرضاوي ادعا مي‌كند، پس بايد ديگر فرقه‌ها گمراه، بدعت‌گزار و هالك باشند و از جمله آن فرقه‌ها شيعه است زيرا حديث فرقه نجات‌يافته به اين مطلب تصريح دارد.

اگر اين سخن صحيح باشد بايد بدعت و گمراهي و هلاكت به ديگر فرقه‌هاي سني نيز كه با يكديگر در اصول و فروع اختلاف دارند، سرايت كند.

اهل سنت در فقه و اصول مذاهب متعدد دارند و بر يك مذهب واحد نيستند و اجتهادهاي اين مذاهب هم در فروع و هم در اصول متفاوت است.

اول اينكه چرا آقاي قرضاوي فروع را استثنا مي‌كند؟ حال آنكه حكم خداوند در فروع متعدد نيست چنانكه در اصول هم حق يكي است و اهل سنت در فروع اختلافات بسيار زيادي دارند.

دوم اينكه چرا اختلافات اهل سنت را در اصول ناديده مي‌گيرد؟

بنابراين مسأله بدعت و بدعت‌گزاري به اهل سنت نيز سرايت مي‌كند و فقط به شيعه منحصر نمي‌شود.

بايد گفت كه مسأله اينگونه نيست و شايسته نيست مسأله‌اي به اين روشني از شما پنهان بماند.

هر كس كه به كتاب و سنت ـ چه به نص و چه با اجتهاد ـ تكيه كند از فرقه نجات‌يافته محسوب مي‌شود و هر كس از دايره كتاب و سنت خارج شود و به صورت كلي يا جزيي از آن رويگردان شود از گمراهان و هلاك‌شدگان است. البته آن اجتهادي كه بر پايه اصول علمي باشد نه از روي هوا و هوس و شرايط سياسي، آنگونه كه خوارج و تكفيريان خون مسلمانان را هدر مي‌دهند و در مقابل سخن صريح پيامبر مبني بر حرمت خون مسلمانان مگر به حق، مي‌ايستند. قتل بدون دليل نيز داخل در حرمت است.

گسترش مذهب تشیع در محیط‌هاي سني‌نشين

درباره گسترش تشيع در محيط‌هاي اهل تسنن كه جناب قرضاوي ادعا مي‌كند، اي كاش ايشان نمونه‌اي براي ادعاي خود ذكر مي‌كردند.

من فكر مي‌كنم حجم اين قضيه بسيار كمتر از آني است كه جناب قرضاوي را نگران كند و ايشان مبالغه كرده‌اند.

اي كاش ايشان خاطرات آندسته از سني‌هايي كه شيعه شده‌اند را مي‌شنيدند يا مي‌خواندند، بسياري از آنان در خاطرات شخصي خود، علت تشيع خود را بيان كرده‌اند. اگر ايشان اين خاطرات را مي‌خواندند، درمي‌يافتند كه آنان در اثر يك انقلاب دروني حركت به سوي تشيع را آغاز كرده‌اند يا در پي علت ديگري بوده است و مي‌توانستند صحت و سقم اين نسبت‌هاي ناروا را كه به اين طايفه بزرگ اسلامي روا داشته شده، تشخيص دهند.

آيا تكفير آنان صحيح است يا خير؟ و چگونه توانستند با انبوه خرافات و بدعت‌هاي افسانه‌اي در زمانه علم و شناخت و عصر ارتباطات قيام كنند و استوار بمانند. بسياري از سنياني كه شيعه شدند پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه اولين تجربه تشكيل حكومت اسلامي در دوره معاصر است، شيعه شدند.

اين انقلاب نگاه‌هاي بسياري را در جهان، به ويژه توجه مسلمانان را درباره هويت شيعه، به خود جلب كرده است، و نسبت‌هاي نارواي تاريخي را كه درباره شيعه شنيده بودند دوباره در ذهن آنان آشكار كرد؛ مانند تحريف قرآن، سجده در نماز براي تربت حسين(ع) نه بر تربت حسين(ع)، نسبت خيانت به جبرئيل امين(ع) درباره انتخاب پيامبر اعظم(ص) براي در حالي كه وحي براي علي(ع) نازل شده بود، حلال شمردن زنا به اسم متعه، نمازگزاردن به سوي مراقد اهل بيت(ع) به جاي قبله مسلمانان و از اين دست اتهاماتي كه پيش از انتشار گسترده كتاب‌هاي شيعي و معرفي ادبيات، فرهنگ، آموزه‌ها، سخنان و سيره اهل بيت(ع) در جهان اسلام، به شيعه نسبت مي‌دادند.

وقتي معارف شيعه به صورت گسترده منتشر شد، مسلمانان بدون واسطه به كتب اصيل شيعي، به فرهنگ و روايات اهل بيت(ع)، سخنان آنان، فرهنگشان و دعاهايشان مراجعه كردند و به نتيجه‌اي كاملا متفاوت از آنچه مي‌پنداشتند رسيدند. جناب قرضاوي آنان را متهم به شرك در مراقد و زيارتگاه‌ها مي‌كند، گناهي كه خدا هرگز آن را نمي‌بخشد، گرچه هر گناهي كمتر از شرك را مي‌بخشد. وقتي ادبيات، دعاها، سخنان و فرهنگ ديني ائمه اهل بيت(ع) را خواندند، توحيد خالصي را نزد آنان يافتند كه خالص‌تر از آن وجود ندارد. اينجاست كه اعتمادشان به سخناني كه سابقا درباره شيعه شنيده بودند و اعتقاد داشتند متزلزل مي‌شود و با شروعي دوباره به مطالعه تشيع از منابع اصلي آن مي‌پردازند و دل‌هاشان به آن مطمئن مي‌شود و شيعه مي‌شوند.

بديهي است كه هر يك از آنان در محيطي كه زندگي مي‌كند، تبديل به مبلغي براي مكتب اهل بيت(ع) مي‌شود.

شايد اگر چنين پيشينه ذهني و تصوير ناشايست و وارونه‌اي از تشيع در ذهن‌شان نبود، چنين گسترشي پديد نمي‌آمد تا جناب قرضاوي در شمال آفريقا از آن شكايت كند.

با اين حال، تا جايي كه من مي‌دانم، اين قضيه بسيار كمتر از آن است كه  ايشان نگران آنند و اي كاش ايشان از دفترشان مي‌خواستند كه مسأله را مجدداً بررسي كنند و گزارش دقيق‌تر و محكم‌تري ارائه كنند.

ما در حوزه‌هاي علميه هيچ برنامه‌اي براي اين گسترش مذهبي ـ به معناي نقض مذاهب ديگر در اصول و فروع و تلاش براي بطلانشان ـ در محيط‌هاي سني‌نشين نداريم. حتي بسياري از ما اين عمل را مغاير با شعار مراجع و حوزه‌هاي شيعه درباره تقريب و توحيد مي‌دانند، زيرا اين برخوردي اهانت‌آميز به مرجعيت و مكتب اهل سنت است.

اگر موردي از اين قبيل در حوزه‌هاي علميه و مبلغان ما بود، به طور حتم عيان مي‌شد و پنهان نمي‌ماند و جناب قرضاوي هم از چنين شواهد عيني نمي‌گذشتند و آن را گوشزد مي‌كردند و فقط به ادعاي صرف هزينه‌هاي ميليوني و بيشتر يا آماده‌سازي كادر علمي گسترده براي اين هدف، بسنده نمي‌كردند.

و آيا مي‌توان چنين طرح تبليغي عظيمي را در اين گستره وسيع كه ايشان مي‌فرمايد، در جهان امروزه كه همه چيز براي همگان عيان است، مخفي نگاه داشت.

درب حوزه‌ها و مدارس علميه ما براي هر كس كه بخواهد از آن مطلع شود، بدون هيچ مشكلي باز است، و شيوه‌هاي آموزشي آن واضح و روشن است و منتشر شده است.

بله ما در محدود فقه اهل بيت(ع)، آراي اصولي‌شان، دعاهاشان، فرهنگ و سيره‌شان مي‌نويسيم و آن را منتشر مي‌كنيم و در ماهواره‌ها و رسانه‌ها و روزنامه‌ها از آن سخن مي‌گوييم.

فكر نمي‌كنم ايشان ما را از اينگونه كارها منع كنند، آن‌هم در جهاني كه همه چيز عيان است و با ماهواره‌ها و اينترنت و روزنامه‌هاي بين‌المللي كه در چندين كشور همزمان چاپ مي‌شود، همه كس و همه چيز با هم ارتباط دارند.

هم‌چنين فكر نمي‌كنم كه ايشان علما و سخنرانان شيعه را از سخن گفتن در ماهواره‌ها و قلم‌زدن در مطبوعات منع كنند و بخواهند كه مذهب، فرهنگ، ادبيات، فقه و تاريخ اهل بيت(ع) را منتشر نكنند و در هيچ بحث علمي با ديگران وارد نشوند.

آنچه در سخنان ايشان معقول است اين است كه كسي اقدام به فتنه‌انگيزي بين مسلمانان و نقض مذهب ديگران نكند تا افكار و مباني آنان را تحقير نكند.

اين مطلب را ما نيز نفي مي‌كنيم و از ايشان مي‌خواهيم اگر نمونه‌اي بر اين مطلب دارند بيان كنند.

ما اين اتهام را نفي مي‌كنيم و از جناب قرضاوي مي‌خواهيم اگر شواهد عيني در اين حجم كه مي‌گويند، در دست دارند از ما دريغ ندارند.

گاهي در نقطه‌اي كتابي چاپ مي‌شود يا مصاحبه‌اي انجام مي‌شود يا فردي سخني اينگونه مي‌گويد ولي اينها كارهاي شخصي و فردي بسيار محدودي است.

اگر هم سخنان ايشان صحيح باشد ـ كه اينطور نيست ـ درست نيست كه فتنه را با فتنه پاسخ دهند، و شايسته بود كه اين قضيه را همانند طبيبي كه مشتاق درمان امت اسلامي است بررسي كنند، و مي‌دانيم كه بين ايشان و علماي شيعه رابطه‌اي بيش از دوستي و علاقه است؛ نه اينكه اهل سنت را عليه شيعه بشوراند و آنان را از شيعه دور دارد و يك مانع دروني جديدي افزون بر موانع قديمي، بين شيعه و سني ايجاد كند. آنچه ما از ايشان سراغ داشتيم تلاش در رفع موانع دروني بين مسلمانان بود نه تأكيد و پافشاري بر آن.

ما از ايشان مي‌خواهيم كه به ده‌ها كتابي كه سالانه با نام‌هاي حقيقي و مستعار براي بد جلوه دادن شيعه و مذهب اهل بيت(ع) چاپ مي‌شود توجه كنند، و اين افزون بر نسبت‌هاي ناروايي است كه به شيوه‌هاي يك قرن گذشته و تكفير شيعه انجام مي‌شود. هر ساله اين كتاب‌ها در موسم حج در حرمين شريفين مقابل ما قرار دارد. هم‌چنين نويسندگاني متخصص هجوم به شيعه با شيوه‌هاي اهانت‌آميز هستند و شبكه‌هاي ماهواره‌اي مانند المستقله كه آتش بيار معركه‌اند و شعله فتنه را افزايش مي‌دهند و پايگاه‌هاي اينترنتي فراواني كه مخصوص هجوم به شيعه و تشيع راه‌اندازي شده‌اند و روز به روز افزايش مي‌يابند. من مي‌دانم كه جناب قرضاوي به همه اين مسائل آگاه است و آنچه در ماهوار‌ه‌ها و كتاب‌ها و مؤسسات انتشاراتي و پايگاه‌هاي اينترنتي از هجوم به شيعه، مي‌گذرد، بر او مخفي نيست. نبايد انتظار داشت كه اين هجمه‌هاي ظالمانه بر شيعه بدون پاسخ بماند. گاهي نمي‌توان به همه اين هجمه‌ها چيره شد و نمي‌دانم كه سرانجام اين منازعه كه سايت‌ها و ماهواره‌ها و مؤسسات انتشاراتي ادامه مي‌دهند، مسأله تقريب و وحدت مسلمانان را به كجا خواهند كشاند.

سب صحابه

اما درباره سب و فحش دادن به صحابه. اين مسأله جنجالي و حساس، بارها و بارها به وسيله دانشمندان شيعه توضيح داده شده است و گفته‌اند كه: «در فرهنگ و ادبيات ما، سب و فحش جايي ندارد. اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) نيز از اين كار نهي كرده است. شريف رضي در نهج‌البلاغه اين كلام اميرالمؤمنين را آورده است كه: «خوش ندارم شما فحش دهنده باشيد». البته نمي‌توان انكار كرد كه در برخي محافل شيعي، اين كار صورت مي‌گيرد؛ همانطور كه در برخي محافل اهل سنت كاري زشت‌تر از آن روي مي‌دهد كه همان تكفير شيعيان و تكفير علماي آنان باشد؛ علمايي كه حاملان وحدانيت و قرآن و داعيان تقريب و توحيداند.

«معاويه» و بني‌اميه ساليان سال به كاري قبيح‌تر از اين دست مي‌زدند؛ يعني سب امام علي(ع) را بخش‌نامه كردند و آن حضرت را در تمام عصر خلافتشان (غير از دوران عمر بن عبدالعزيز) بر منابر لعن نمودند… و رنج اين زخمي كه معاويه ايجاد كرد متأسفانه تا امروز باقي است.

بله، ما از دشمنان آل محمد(ص) برائت مي‌جوييم، و نيز از كساني كه با آنان جنگيدند، آنان را كشتند و آنان را آواره ساختند. و آيا كسي از علماي مسلمين توان آن را دارد كه ما ار از اين برائت منع كند حال آنكه رسول الله(ص) آشكارا، علني و بيشتر از يك‌بار، از چنين افرادي برائت جسته و آنان را نفرين نموده است؟

شعائر حسيني

در پايان بايد به مسأله‌اي اشاره كنم كه پيروان اهل بيت(ع) با آن انس و الفت دارند و آن را نسل اندر نسل به ارث مي‌برند؛ يعني بزرگداشت سالگرد شهادت امام حسين(ع) و برگزاري مجالس عزاداري آن حضرت كه با وجود گذشت چهارده قرن از شهادت ايشان، هنوز همه ساله برگزار مي‌گردد.

شيخ قرضاوي اين آيين را از جمله بدعت‌هايي دانسته است كه شيعه بدان عمل مي‌كند.

از ايشان مي‌پرسم: «چرا شيعيان را به دليل زنده نگهداشتن مراسم حسيني متهم مي‌كنيد؟ آيا دليلي در شريعت وجود دارد كه اين كار ـ و مشابه اين كار ـ را رد يا منع كرده است و شما از آن مطلعيد و ما از وجود آن بي‌اطلاع هستيم؟!!»

بي‌ترديد رسول الله(ص) بيش از يك‌بار بر امام حسين(ع) گريسته است و جبرئيل به وي تسليت گفته است… و رسول الله خبر شهادت آن حضرت را به مسلمين داد و قاتلانش را لعنت كرد. اين امر در روايات زيادي كه منابع معتبر حديثي شيعه و سني و حافظان احاديث نبوي از رسول الله(ص) نقل كرده‌اند آمده است.

از جمله «حاكم نيشابوري» در مستدرك، «امام احمد» در مسند، «بيهقي» در دلائل النبوة، «خطيب» در تاريخ بغداد، «ابن عساكر» در تاريخ دمشق، «حافظ محب طبري، در ذخائر العقبي، «حافظ ابوالمؤيد خوارزمي» در مقتل الحسين، «دارقطني» در مسند، «ابن صباغ مالكي» در الفصول المهمة، «ابن حجر» در صواعق، «ابن الجوزي» در منتظم و فرزند او در تذكرة الخواص، «ابن كثير» و «ابن اثير» در تاريخشان، «حافظ زرندي» در نظم الدرر، «حافظ ابوالقاسم طبراني» در المعجم الكبير، «حافظ قسطلاني» در مواهب، «متقي هندي» در كنز العمال و افراد بيشمار ديگري از حافظان حديث نبوي و منابع ديگري از منابع حديثي اهل سنت، كه توان احصاء آنان در اين فرصت وجود ندارد.

اينگونه احاديث در منابع شيعي هم چندين برابر آنچه گذشت وجود دارد؛ اما اكنون در صدد احصاء آن نيستم چرا كه اينجا جاي آن و مقام، مقال پرداخت به آن نيست.

من مي‌گويم: حتما جبرئيل(ع) خبر شهادت حسين(ع) را به پيامبر(ص) داده است و ايشان(ص) نيز اين خبر را به پدرش علي(ع) و مادرش فاطمه(س) و به ام‌المؤمنين ام‌أيمن(رض) و به مسلمانان داده است. و نيز ايشان(ص) بيش از يك‌بار و در جاهاي مختلف بر حسين(ع) گريسته است.

پس شيخ قرضاوي چه چيز عزاداري شيعيان اهل بيت(ع) را در سالگرد شهادت امام حسين(ع)، گريه بر وي، اقامه مجالس عزا و نوحه‌خواني ناپسند مي‌شمرد در حالي كه الگوي اين اعمال رسول الله(ص) است.

در احاديث اهل بيت(ع) تأكيد بسياري بر زنده نگه‌داشتن سالگرد شهادت امام حسين(ع) و اقامه مجالس عزا بر او(ع) شده است و ما به كلام اهل بيت(ع) تمسك مي‌كنيم و چنانكه گذشت قائل به حجيت آن هستيم.

شايد يكي از حكمت‌هاي آن، اين باشد كه حوادث عاشوراي سال 61 هجري فرهنگ مقاومت و مبارزه با ستمكاران را در خود دارد. بني‌اميه و پس از آنان بني‌عباس تلاش بسياري براي محو اين فرهنگ از حديث و فقه كردند تا تبديل به فرهنگي خودباخته در برابر ملوك ستمكار و اطاعت از آنان و تحمل ظلم آنان شود و در اين زمينه احاديثي از پيامبر(ص) نيز نقل كردند كه بي‌ترديد اين احاديث را به رسول‌الله(ص) نسبت داده‌اند و براي آن فقهي درست كردند كه هيچ سنخيتي با فقه اسلامي ندارد و توان مقابله با آن را ندارد. به نظر من اين روايات ياراي مقابله با محكمات قرآن را درباره امر به معروف و نهي از منكر و تحريم اطاعت از آنان و الزام رويگرداني و پرهيز از آنان، ندارد، هم‌چنين توان مقابله با روايات صحيحه‌اي از پيامبر(ص) را درباره امر به معروف و نهي از منكر و رويارويي ظالم ندارد.

عليرغم همه اينها، فرهنگ انقياد، اطاعت، پذيرش ستمكاران و حضور در نماز جمعه با آنان و تحريم رويگرداني از آنان، فرهنگ و فقه رايج در دولت‌هاي اموي و عباسي بود كه تا كنون نيز اين فرهنگ ادامه دارد.

فكر مي‌كنم: شايد يكي از اسرار تأكيد بر احياي سالگرد امام حسين(ع) اين است كه واقعه نينوا، حامل فرهنگي متضاد با اين فرهنگ است؛ فرهنگ امر به معروف و نهي از منكر و رويگرداني از ظالمان و مبارزه با آنان و اهل بيت(ع) براي تثبيت اين فرهنگ بين مسلمانان در برابر فرهنگ پذيرش و فروتني در برابر ظالمان، تلاش مي‌كنند.

البته ناگفته نماند كه در اقامه مراسم عزاداري امام حسين(ع) برخي رفتارهاي ناشايست در محدوده اندكي، صورت مي‌گيرد كه علماي شيعه نيز آن را نمي‌پسندند و از آن منع مي‌كنند و براي پاك نگه‌داشتن شعائر حسيني از اين رفتارها تلاش مي‌كنند. ولي بايد دانست كه حساب اين رفتارها از حساب اصل اقامه عزاداري جدا است و هيچ ارتباطي با هم ندارند.

محمدمهدي آصفي