خلعتِ سلطان اگرچه عزیز است جامهٔ خَلقانِ خود بهعزّتتر، و خوانِ بزرگان اگرچه لذیذست، خُردهٔ انبانِ خود بهلذّتتر.
سرکه از دسترنجِ خویش و تره
بهتر از نانِ دهخدا و بره
سعدی
***********
دو کَس را حسرت از دل نرود و پای تَغابُن از گِل برنیاید: تاجرِ کشتیشکسته و وارثِ با قلندران نشسته. (۱)
پیشِ درویشان بود خونت مُباح گر نباشد در میان مالَت سَبیل
یا مرو با یار اَزرَقپیرهن یا بکَش بر خان ومان انگشتِ نیل (۲)
دوستی با پیلبانان یا مکن یا طلب کن خانهای درخوردِ پیل
سعدی
۱- دو دسته از انسانها هستند که همیشه حسرت اتفاقهایی که برایشان افتاده است را میخورند و افسوسخوردنشان همیشه ادامه دارد و به سختی آن را فراموش میکنند. یکی تاجری که تمام داراییش در کشتی که بر اثر طوفان خرد و شکسته شده باشد است و دیگری وارث مالی که در مسیر زندگیاش با دوستان ولخرجی آشنا میشود و هرآنچه دارد و ندارد را خرج میکند.
۲- اگر با درویشان معاشرت کردی و در جمع آنان وارد شدی، باید دلبستهی مال دنیا نباشی. پس یا با صوفیان همراه مشو و یا اگر شدی دست از دار و ندار خود بردار و خطی بکش بر روی همهی خواستههای دنیوی.
***********
مردِ بیمروّت زن است و عابدِ با طمع رهزن.
ای بهناموس کرده جامه سپید بهرِ پندار خلق و نامه سیاه
دستْ کوتاه باید از دنیا آستین چه دراز و چه کوتاه(۱)
سعدی
۱- ای کسی که به خاطر طمعکاری و ریا نظر دیگران را به خود جلب میکنی تا خود را آنگونه که نیستی معرفی کنی، از بهر چه اینگونه رفتار میکنی. عاقبت مرگ در کمین است و چیزی را با خود چه کم و چه زیاد نخواهی برد.
***********
مراد از نزولِ قرآن، تحصیلِ سیرتِ خوب است نه ترتیلِ سورتِ مکتوب؛ عامیِ متعبّد پیادهٔ رفته است و عالمِ مُتَهاوِن سوارِ خفته. عاصی که دست بردارد، به از عابد که در سر دارد. (۱)
سرهنگِ لطیفخوی دلدار
بهتر ز فقیهِ مردمآزار(۲)
سعدی
۱- هدف از نازل شدن قرآن، آموزش و کسب منش نیکو است نه فقط خواندن و روخوانی کردن نوشتههای قرآن. در این نوع از رفتار (مذهب) انسان عامی که تنها شکل و ظاهر دین را انجام میدهد با سرعت کمی در حال رسیدن به کمال میباشد و عالِم و مجتهد دین که در انجام وظایف دینیاش سستی میکند مانند سواری است که در طول مسیر حرکتش به سمت کمال خواب بوده است. گناهکاری که دست از رفتار بد خود بر دارد به مراتب بهتر است از پرهیزکاری که در فکر انجام اعمال نیکو است.
۲- فرماندهای که با دشمنان و اسیران به نیکویی رفتار میکند، بهتر است از روحانی و فقیهی که مردم آزاری میکند.
***********
تلمیذِ بیارادت، عاشقِ بیزر است و روندهٔ بیمعرفت، مرغِ بیپر و عالم بیعمل، درختِ بیبَر و زاهدِ بیعلم، خانهٔ بیدر. (۱)
سعدی
۱- دانشآموز بیاخلاص و بیارادت مانند عاشقی دست خالی است (بدون هیچ دارایی) و مسافر بیآگاهی مانند پرندهٔ بدون بال و دانشمند بیعمل مانند درخت بدون میوه و پرهیزکار بیعلم مانند خانهٔ بدون در است.
***********
حسود از نعمتِ حق بخیل است و بندهٔ بیگناه را، دشمن میدارد. (۱)
مردکی خشکمغز را دیدم (۲) رفته در پوستینِ صاحبجاه
گفتم ای خواجه گر تو بدبختی مردم نیکبخت را چه گناه؟
الا تا نخواهی بلا بر حسود که آن بختبرگشته خود در بلاست
چه حاجت که با او کنی دشمنی؟ که او را چنین دشمنی در قفاست (۳)
سعدی
۱- انسان حسود به سبب حسادتش به دیگران از بسیاری از نعمتهای خویش محروم میماند و همچنین نسبت به نعمتهایی که خداوند در اختیار دیگران قرار میدهد حسادت میورزد و دیگران را به مانند دشمنی برای خود میداند.
۲- خشکمغز اشاره دارد به انسان نظرتنگ.
۳- حسادت مانند دشمنی است که همیشه سایه به سایه پشت سر انسان حسود در حال حرکت است.