گفتگوی منیره پنجتنی با دکتر تقی کیمیایی اسدی
اشاره: در بخش نخست این گفتگو بیشتر بر جنبههای فیزیولوژیک مغز و تأثیرش در رفتار صحبت شد. در بخش دوم ضمن بررسی دیدگاه پروفسور آنتونیو داماسیو، نظرگاه فلسفی نیز مورد توجه قرار میگیرد.
• برخلاف نگاه آنانی که ممکن است تصور کنند دانشمندان میکوشند با منحل کردن مسائل فلسفی، عرصه را برای فلسفه تنگ کنند، و برخلاف نگاه دیگری که ممکن است بگویند حوزه علم حوزه شناخت است و حوزه فلسفه حوزه فهم و این دو را راهی به هم نیست؛ داماسیو میگوید: «بیولوژی اعصاب هم میتواند موجب فهم اوضاع انسانها و شفقت در حالشان شود و در این راه هم میتواند کمکی در فهم کشمکشهای اجتماعی و تسکین آنها شود، مشوق و اغواکننده است.» این امر چگونه رخ میدهد؟
نکتهای که از پیشرفتهای اخیر علم اعصاب روشن شده، این است که باید بازنگری کلی درباره برداشتهای گذشته از انسانها به عمل آید. قبل از هر چیزی روانشناسان، روانپزشکان و تمامی کسانی که در علومشناختی و فلسفه ذهن و مانند آن کار فعالیت دارند، باید خودشان را با تشریح، فیزیولوژی، شیمی و فیزیک مغز آشنا کنند تا بتوانند با تکیه بر ستون استواری درباره انسانها صحبت کنند. در همین زمینه مسئله نبود اراده آزاد از ساختار مغز برخاسته که اذهان فیلسوفان بسیار زیادی را به خود مشغول کرده و دستگاههای قضایی حتی در پیشرفتهترین اجتماعات را زیر سؤال بردهاند…
چندی گفتگوی میچیو کاکو و داماسیو را تماشا میکردم. کاکو به عنوان یک فیزیکدان تمامعیار جلوی داماسیو ظاهر شد و حاضر نبود حتی تفاوت ظاهری و تسامحی بین مغز و ذهن را بپذیرد. اما داماسیو بر منحصربهفرد بودن ذهن تکتک انسانها اصرار داشت و حتی سعی میکرد بر تفاوت «ظاهری» بین مغز و ذهن تأکید کند. اینجاست که به نظر میرسید داماسیو بیشتر در مقام فیلسوف ظاهر شده و از ابزار گفتگوی فلسفی بهره میگیرد.
هر صحنه آگاهی (ذهن) که حداکثر ۳ ثانیه طول میکشد، محصول نهائی عملکردهای میدانهای کوانتومی تعداد زیادی ستون قشری است. مغز ۳۰۰هزار ستون قشری دارد که هر کدام یک طرح از محرکات را فرآیند کرده و محصول نهائی را در خارجیترین لایه ستون وارد جریان آگاهی میکند. هر کدام از این ستونها از دهها هزار نورون ساخته شده که میدان کوانتومی هر کدامشان در طرح نهائی میدان کوانتومی دخالت میکنند. هر نورون یک میکروکامپیوتر است که از میلیونها مولکول پروتئینی و آلی دیگر درست شده که هر کدام در ویژگی میدان کوانتومی آن نورون دخالت میکنند. علاوه بر این، اثر شیمیائی موادی که از ساختارهای نظام پاداشی آزاد شده و در قشر مغز آزاد میشوند و احساسات را شکل میدهند طرح این میدانهای کوانتومی را شکل خاص خودشان میکنند؛ لذا وقتی به زیربنای آگاهی پی خواهیم برد که علم مکانیک کوانتومی که هنوز هم در توجیه رفتار میدان کوانتومی یک فوتون درمانده، بتواند عملکرد درهم ادغامشده این همه میدان کوانتومی را توجیه کند. این امر محتاج علم جدیدی است که هنوز وارد آن نشدهایم (گفته شده که صد تا دویست سال دیگر با تکنولوژیِ در دست طول خواهد کشید) و احتمالاً تا زیربناترین ساختار جهان (استرینگ یا سوپراسترینگ) به طور دقیقی مشخص نشده، ما نه با پدیده ذهن آشنا خواهیم ماند، نه با جوهر آن. داماسیو میگوید ما میتوانیم امواج الکتریکی را ثبت کنیم و شاید طرحهای خامی از آن را با کامپیوترها بزرگنمایی کنیم؛ اما کامپیوتر هرگز نخواهد توانست تمامی کیفیتهای یک صحنه ذهنی، مثلاً احساسی را که شما از هدیه یک دسته گل سرخ به دست میآورید، نشان دهد. ذهن تا اطلاع بعدی خصوصی خواهد ماند.
یکی از اصلیترین مخالفتهای اسپینوزا با دکارت بر سر همین مسئله دوگانگی بود. اسپینوزا نمیتوانست بپذیرد که روح به عنوان عنصری غیرمادی با عنصری مادی ادغام شود و سپس آن را هدایت کند؛ این همان استدلالی بود که به نوعی برای رد خلقت بر اساس روایت کتاب مقدس استفاده میکرد.
اسپینوزا را بهحق اولین نورولوژیست و طبیعتگرا نامیدهاند. تئوری تکامل و علم ژنتیک صحههای عمیقی بر برداشت اسپینوزا گذاشتند. گویا دکارت در جواب یکی از شاهزادگان هلندی که از او در طرز برقراری رابطه ذهن متافیزیکی و مغز فیزیکی پرسیده بود، درماند و دست به ابداع نظریه غده صنوبری (پاینئال) به عنوان محل ارتباط زد. به نظر میرسد اسپینوزا با آشنایی به داستانهای «عهد عتیق» و توجیه نامعقول دکارت از دوگانگی، به بینشی رسیده باشد که بعد از چند قرن پیشرفتهای علمی صحت آنها را برملا کردهاند. کار مفیدی که فیلسوفان انجام داده و احتمالاً باید در آینده انجام دهند، عرضه چنین نکاتی است تا علم را مجبور کنند در پی یافتن واقعیت آنها برود.
• داماسیو از فلسفه اسپینوزا استخراج میکند که او پس از مخالفتهایی که با فیلسوفان پیش از خود میکند، در نهایت میخواهد راهکارهایی برای بهترین زیستن ارائه کند و آشکار است که چنین راهکاری از طرح اصلی او درباره جوهر یگانه طبیعت ناشی میشود. این راه حل چیست و اسپینوزا چرا برای آن «هیجانات» را مطالعه میکند؟
در مقدمه ترجمه فارسی کتاب «در جستجوی اسپینوزا» به این مسئله پرداختهام و خوانندگان شما را به آن ارجاع میدهم؛ اما به نظر من بزرگترین راه حل اسپینوزا برای سعادت اجتماعی، آزادی تفکر و آزادی عرضه تفکر است. کتاب اخلاقیات اسپینوزا علاوه بر رد دوگانگی وجود، حاوی دستورالعملهائی برای شادی و سعادت حین تقلای بزرگی است که انسانها برای بقایشان انجام میدهند. او بیشتر به رستگاری در همین زندگی اصرار داشت و احتیاجی به قربانی کردن جسم برای اعتلای روح یا ذهن نمیدید و بهدرستی باور داشت که سلامت هر دو به هم وابسته است.
برخلاف فیلسوفان باستان، او باور داشت که سعادت در سرکوب هیجانات (احساسات) نیست، بلکه در تبدیل آنها به ایدههاییاست که بتواند انسانی آزاده بسازد. او جهل و خرافات را مانع بزرگ دستیابی به سعادت میدانست و میگفت تنها راه نجات بشریت، خارجکردن این دو از ذهن است.
• اسپینوزا در مسائل مربوط به اخلاق، برای رهایی از هوسها راهی ارائه میکند که باز هم به «هیجانات» مربوط است. این راه چگونه با هیجانات مرتبط است؟
همانطور که پیشتر ذکر شد، هیجانات و احساسات ناشی از آنها، و نظام پاداشی زیربنایی تعیینکننده کیفیت رفتارهای انسانی، از جمله اخلاقیات است… مبارزه با هوسها مسئله پیچیدهای است که به نظر یک شخص فردگرای آشنا به ساختار مغز، فرمولی کلی برای آن و برای همه نمیتوان ارائه داد. مکتبهای اخلاقی، از جمله توصیههای فلسفی هم نتوانستهاند دستوراتی براساس طبیعت ذات انسان که غالباً با آن آشنایی ندارند، ارائه دهند. اسپینوزا هم در این مورد استثنا نیست.
• مقصود داماسیو از آگاهی جوهری (core consciousness) و آگاهی گسترده چیست؟ بهویژه که شما core را به جوهر برگرداندهاید!
به طور کلی میتوان گفت که core هر دستگاهی، زیربناترین و مجملترین ساختار فیزیکی آن است که پدیدههای بعدی از آن برمیخیزند. در موقع ترجمه این واژه در مورد «آگاهی»، به نظرم بهترین واژه فارسی، «جوهر» آمد؛ اما هسته، چنبره، قلب، مغز و… را نیز در جاهای دیگر به کار گرفتهام. منظور از «آگاهی جوهری»، زیربناترین محتویات به آگاهی رسیده بدون در نظرگرفتن تاریخچه زندگی شخص است. در صورتی که این سطح آگاهی با محتوای حافظه یا تاریخچه زندگی شخص رنگ بگیرد، میتوان به آن «آگاهی گسترده» گفت.
• در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟
در کتاب خلقت و تکامل فصلی درباره اراده نوشتهام که طی آن در مورد وهمی بودن اراده آزاد بحث کردهام. بعضی از آن ایراد گرفتند، لذا کتابی نیمهفلسفی ـ نیمهعلمی با عنوان وهم اراده آزاد و مسئولیت اخلاقی ترجمه کردهام که در انتظار انتشار است. در حال حاضر مشغول ترجمه کتابی هستم که یک فیزیکدان کیهانی نوشته و طی آن شرح بسیار جالبی داده شده تا کمک به اثبات یگانگی وجود حیات با طبیعتی کند که عمیقاً باور دارم جزء ناچیزی از آن هستیم. البته این علاوه بر کار طبابت روزمرهای است که با آن سر و کار حرفهای دارم.
* اطلاعات حکمت و معرفت (با تلخیص)
منبع: روزنامه اطلاعات