Search
Close this search box.

حکایات و لطایف

chand nokte

ماست و خیار ناصرالدین شاهی:

می‌گویند در زمان ناصرالدین شاه، روزی امیرکبیر که از حیف و میل سفره‌های خوراکِ درباری به تنگ آمده بود به شاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آنچه رعیت می‌خورند را میل فرمایند. 
شاه پرسید که مگر رعیت ما چه میل می‌کنند!؟ 
امیر گفت: ماست و خیار… 
شاه سرآشپزباشی‌ را صدا زد و فرمان داد برای ناهار فردا ماست و خیار درست کند.
سرآشپزباشی‌ به تدارکات‌چی دستور تهیهٔ مواد زیر را داد: 

۱) ماست پرچرب اعلا ۶ من.
۲) خیار نازک و قلمی ورامین ۲ من.
۳) گردوی مغز سفید بانه ۱ کیلو.
۴) پیاز اعلای همدان ۱ من.
۵) کشمش اعلا و مویزِ شاهانی بدون هسته ۱ کیلو.
۶) نان مرغوب مغزدار خاشخاش‌دارِ دو آتیشه ۳ من.
۷) نعنای باغی اعلا و سبزی‌های بهاری ۱ کیلو!
۸) و…

خلاصهٔ مطلب اینکه ناصرالدین شاه قبلهٔ عالم صاحب‌قران بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار تناول کردند، فرمان به یک کاسهِ اضافه داد و در حالی‌ که ترید می‌فرمودند برگشت و به امیرکبیر گفت: «پدرسوخته‌ها، رعایای ما چه غذا‌ها می‌خورند و ما بی‌خبر بودیم! هر کس نارضایتی کرد و کفرانِ نعمت، به چوب و فلک ببندینش»

***********

فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: 
بشکن و بخور و برای من دعا کن. 
بهلول گردو‌ها را شکست و خورد اما دعا نکرد.
آن مرد گفت: گردو‌ها را می‌خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم! 
بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده‌ای، خدا خودش صدای شکستن گردو‌ها را شنیده است.

***********

نه سیخ بسوزد نه کباب:

شجاع‌السلطنه ـ پسر فتحعلی‌شاه ـ یک وقتی حاکم کرمان بود و اسم کوچکش حسنعلی‌میرزا بود، او در کرمان تجربه کرده و متوجه شده بود ترکه‌های نازک انار می‌تواند کار سیخ کباب را بکند و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه‌تر هم می‌شود. بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکر‌ها می‌گفت: 
طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب. 
این دستور او بعد‌ها ضرب‌المثل شد و در واقع مصداق‌‌ همان اعتدال است که این روز‌ها ورد زبان این و آن شده است.

***********

شخصی از مولانا عضدالدین پرسید: 
چطور است که در زمان خلفا مردم دعوی خدایی و پیغمبری بسیار می‌کردند و اکنون نمی‌کنند؟
گفت: مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی پیش آمده است که نه از خدایشان به یاد می‌آید و نه از پیغمبر.

عبید زاکانی