معرفىهاى اجمالى: تصوف (عرفان)؛ سيدقهرمان صفوى (سرويراستار)؛ لندن: آكادمى مطالعات ايرانى، ۲۰۰۹, ۴۰۸ ص.
اخيراً كتابى با مشخصات زير درباره عرفان اسلامى در لندن منتشر شده است:
Sufism (Irfan),ed. Seyyed Ghahreman Safavi, London, Academy Of Iranian . tudies, ۲۰۰۹, ۴۰۸ P
اهميت اين مجموعه در چند چيز از جمله معرفى ابعاد عرفان اسلامى توسط كارشناسان و متخصصان عرفان و تصوف اسلامى و تحليل جنبههاى عرفان اسلامى از منظر تفكر ايرانى و شيعى است. براى اولين بار است كه چنين مجموعهاى در غرب با هدف اطلاعرسانى و معرفى ابعاد عرفان عرضه مىشود. اين مجموعه توانسته در بين اقشار فرهنگى و پژوهشگران غربى جاى باز كند و مقبول واقع شود. اين نوشتار ابعاد مختلف اين طرح را معرفى مىكند. اميد است نسل جديد ايرانيان در غرب اهتمام بيشترى به اينگونه كارها داشته باشند.
ساختار تنظيم مطالب:
اين كتاب مجموعهاى از ۲۱ مقاله است كه در شش فصل سامان يافته است. عناوين فصلها و مقالات و نام مؤلفان آنها چنين است:
فصل اول: تصوف عملى و نظرى
۱. باطنشناسى نظرى و تصوف دكترينى و اهميت آنها در عصر حاضر.، سيدحسين نصر (دانشگاه جورج واشنگتن).
۲. عرفان عملى در اسلام، سيدقهرمان صفوى (دانشكده سوآس در لندن).
فصل دوم: تصوف و تشيع
۳. تصوف و تشيع: رابطه ماهيتى و تاريخى آنها، سيدحسين نصر (دانشگاه جورج واشنگتن).
۴. تشيع، تصوف و عرفان، حاج نورعلى تابنده (مجذوبعليشاه).
فصل سوم: مبانى عرفان
۵. حقيقت عرفان، محسن اراكى (مركز اسلامى انگلستان).
۶. جايگاه عرفان در سلسلهمراتب علوم اسلامى، محسن اراكى (مركز اسلامى انگلستان).
۷. عشق در عرفان، محسن اراكى (مركز اسلامى انگلستان).
۸. درباره اسفار اربعه (رساله التحقيق فى اسفار الاربعه)، ابوالحسن رفيعى قزوينى (متوفاى ۱۹۷۵) و ترجمه و شرح سيدسجاد رضوى (دانشگاه اگزتر انگلستان).
فصل چهارم: علمشناسى عرفان
۹. علمشناسى عرفان (بخش اول)، سيديحيى يثربى (دانشگاه علامه طباطبايى ايران).
۱۰. علمشناسى عرفان (بخش دوم)، سيديحيى يثربى (دانشگاه علامه طباطبايى ايران).
۱۱. علمشناسى عرفان (بخش سوم)، سيديحيى يثربى (دانشگاه علامه طباطبايى ايران).
۱۲. علم عرفان نزد ملاصدرا، شهرام پازوكى (مؤسسه فلسفه ايرانيان در ايران).
۱۳. مفهوم و اهميت معرفت در تصوف، رضا شاه كاظمى (مؤسسه مطالعات اسلامى لندن).
فصل پنجم: چهرههاى صوفى
۱۴. مرورى بر زندگى و علمشناسى ابوحامد غزالى، مايكل موميسا (CSIC دانشگاه بيرمنگام).
۱۵. تفسيرى از روانشناسى ابن عربى در حاكميت الهى پادشاهى انسان، ليث صباح السعود (دانشگاه پوردو ايالات متحده امريكا).
۱۶. حضور عبادت در هستىشناسى و كلام ابن عربى، ليث صباح السعود (دانشگاه پوردو ايالات متحده امريكا).
۱۷. نگاهى مختصر به زندگينامه رومى، مهوشالسادات علوى (آكادمى مطالعات ايرانى لندن در انگلستان).
فصل ششم: عرفان تطبيقى
۱۸. ديدگاه افلاطون و ابن عربى درباره عشق، سلام بشير (دانشگاه يوتا در ايالات متحده امريكا).
۱۹. ساتورى، روشنفكرى و عرفان: تأملى بر پرسش شناخت فردى، سيدجواد ميرى (دانشگاه بريستول ايالات متحده).
۲۰. صعود معنويت در دين بودا، مسيحيت و اسلام: بررسى عرفان تطبيقى، عبدالكبير حسين سوليهو (دانشگاه اسلامى بينالمللى مالزى).
۲۱. گزيده كتابشناسى عرفان/تصوف، سيدصدرالدين صفوى (دانشگاه سوآس لندن).
اين مجموعه براى همه ابعاد عرفان اسلامى كافى است و همه جوانب آن را به صورت يک نظام هماهنگ براى كسانى كه در غرب به اطلاعات كلى و همه جانبه نياز دارند، معرفى مىكند. از اين سيزده نويسنده، نه تن ايرانىاند و چهار مؤلف ديگر، دو نفر عرب يک نفر امريكايى و يک نفر هم مالزيايى است. با اينكه نمىتوان گفت همگى در موضوع مقاله خود تخصصى كافى دارند، ولى تبحر همه مؤلفان مورد تأييد است؛ نيز جاى برخى موضوعات تطبيقى و مقايسهاى خالى است و از طرف ديگر برخى مقالات بيش از حد بلند است؛ البته ويراستار مىتوانست تنوع مقالات را افزونتر كند و از متفكران بيشترى مقاله بياورد؛ در هر حال او بايد در ديگر طرحهاى مشابه در آينده، نسبت به رفع اين نواقص اقدام كند.
ديدگاههاى ويراستار:
شخصيت و ديدگاههاى ويراستار معمولاً در ساختار و محتواى مجموعهها مؤثر است. دكتر صفوى به عنوان ويراستار اين مجموعه, ديدگاههاى خود را در مقدمه مطرح كرده است. براى شناخت كل مجموعه، مطالعه مقدمه و دريافت آراى ويراستار سودمند است؛ از اين رو بر مطالب مقدمه مرورى خواهيم داشت. پيش از آن به اجمال شخص صفوى معرفى مىشود:
سيدقهرمان صفوى داراى دكترى فلسفه از آكادمى مطالعات ايرانى در لندن است. او از اعضاى هيئت علمى دانشگاه لندن مىباشد. وى از سادات و نوادگان شيخ صفىالدين اردبيلى است. آثار و مقالاتى درباره موضوعاتى مثل فلسفه ملاصدرا، رومى، مثنوى و عرفان منتشر كرده است. او از مقالهنويسان نشريه (Transcendent Philosophy) (فلسفه متعالى) است و مديريت اين مجله را هم برعهده داشته است. ايشان تا ميانسالى در حوزه علميه قم مشغول تحصيل بوده و همزمان در دانشگاه در رشتههاى فلسفه تحصيل كرده است و براى تحصيلات عالى به انگلستان كوچ نموده است. وى با موفقيت مدارج علمى را طى مىكند و به كرسى استادى مىرسد.
صفوى مقدمه را با پرداختن به اهميت عرفان آغاز مىكند و عرفان را جوهره اسلام معرفى مىكند. برخى خاورشناسان اسلام را دين شمشير و خشونت و مسيحيت را دين معنويت و محبت دانستهاند، ولى كارنامه و ميراث اسلام نشانگر اين است كه محبت و معنويت جايگاه ويژهاى در اسلام دارد؛ به همين دليل متفكران مسلمان كارنامه درخشانى از آثار عرفانى و عشقى بر جاى نهادهاند. انسان به كمک عرفان مىتواند به وحدت الهى و تكامل برسد. عرفان تئوريک يا باطنشناسى نظرى كه در فرهنگ اسلامى به آن عرفان نظرى گفته مىشود، تحتالشعاع دو محور مهم و اصلى، يعنى وحدت وجود و انسان كامل قرار دارد؛ بر اين اساس انسانشناسى و جهانشناسى عرفانى بر پايه ارتباط عالم صغير و عالم كبير شكل گرفته است. عرفان عملى به چگونگى سير و سلوک انسان، نبرد او با اميال حيوانى و تلاش او براى وصول به خداوند مىپردازد. عرفان نظرى و عملى در واقع يک نظام فرهنگى كامل است كه حيات مطلوب معنوى انسان را مىسازد.
در عرفان نظرى و عملى، عشق و محبت يک مقوله محورى است و مجموعاً رسيدن انسان عاشق به خداوند معشوق را سامان مىدهد. عرفان در واقع برنامهريزى براى سه مرحله گذشته، حال و آينده انسان است و انسان سالک را از مقامات مختلف عبور مىدهد تا به مرحله فنا برسد. در اينجا انسان جانشين خداوند خواهد شد. اين اعمال و نيات مبتنى بر نظرياتى است كه مجموعاً سير الى اللّه ناميده مىشود و انسان با تهذيب و خودسازى و خالص شدن به اين سفر قدم مىگذارد كه اين نياز جدى بشر امروز است.
جوامع صنعتى و پيشرفته بيش از ديگران به برنامههاى عرفانى نياز دارند؛ زيرا انسان در اين جوامع همه چيز دارد مگر آرامش درونى و معنويت. اين خلأ و كمبود با عرفان كامل و مرتفع مىشود.
در ادامه صفوى مدعى است: با استفاده از روششناسى پژوهشى غرب و منابع اوليه اسلامى سعى شده تصوير جامعى از عرفان و معنويت اسلامى ارائه گردد تا براى آن دسته از پژوهشگران غربى كه به دنبال نسخه و راهكارى براى حل مشكلات و بحرانهاى معاصرند، كاملاً سودمند باشد.
هرچند اكثر مقالات اين كتاب در نشريه (Transcendent Philosophy) به چاپ رسيدهاند، اما در اينجا طرح ديگرى روى آنها اعمال شده است تا عرفان به صورت يک نظام ارائه شود.
غير از مباحث نظرى و تئوريک تلاش شده است ديدگاههاى عينى كسانى مثل غزالى، مولوى و ابن عربى معرفى و تحليل شوند؛ به هرحال اين مجموعه با اين ذهنيت آماده شده است كه مشكلات و بحرانهاى روحى-روانى بشر در جوامع غربى با عرفان اسلامى درمانپذير است. دكتر كينگ از استادان مشهور دانشگاه لندن و از اسلامشناسان سرشناس در معرفى اين كتاب چنين نوشته است:
(كتاب عرفان شرحى بر بعد معنوى اسلام است. اين كتاب شامل مقالاتى به قلم مشهورترين و برجستهترين پژوهشگران تصوف و اسلام است كه طيف وسيعى از عناوين مانند عرفان نظرى و عملى، عرفان و تشيع، مبانى عرفان اسلامى، علمشناسى عرفان، معرفى چهرههايى مانند غزالى، ابن عربى و رومى را دربر دارد. عرفان تطبيقى و كتابشناسى عرفان هم بخش ديگرى از اين اثر است. اين كتاب بدون شک يكى از بهترين و اساسىترين آثار علمى درباره عرفان پژوهى اسلامى است.
اميد است فرهنگ غنى اسلام در ابعاد مختلف حقوقى، اقتصادى و اخلاقى به درستى به جهان معرفى شود و قوتها و كارآمدى اين فرهنگ در اختيار بشر بحرانزده غرب قرار گيرد تا بتوانند از راهحلهاى اين فرهنگ بهرهمند شوند.)
اهميت:
اين مجموعه ابعاد مختلفى دارد و از چند جهت قابل توجه مىباشد: برخى از آنها را برشمردم، اما نكات ديگرى هم هست كه به اهميت آن مىافزايد؛ اين نكات به اجمال معرفى مىشوند:
۱. هانرى كربن با شاگردى نزد علامه طباطبايى و ديگر دانشمندان شيعه در جايگاه سفيرى قرار گرفت كه پيام معنويت و عرفان اسلام را به گوش اروپاييان رساند و غرب را با پديده جديدى آشنا كرد؛ اما از دوره كربن تاكنون عرفان از طريق آثار خاورشناسان يا پژوهشگران اهل سنت معرفى شده است و اين اثر نخستين كتابى است كه از منظر تشيع و ايران در غرب منتشر شده است.
۲. قبل از پيروزى انقلاب اسلامى افرادى با انگيزه تحصيل يا تجارت به غرب كوچ كردند و در كشورهاى غربى اقامت گزيدند. پس از پيروزى انقلاب در ايران اين روند توسعه يافت؛ به طورى كه هماكنون شاهد نسل سوم مهاجران هستيم. در هر سه نسل كمتر افرادى را سراغ داريم كه به ترويج آموزههاى شيعى و معارف دينى همت گمارده باشند؛ اما اين اثر گوياى آن است كه دورههاى جديد آغاز شده و مهاجرانى هستند كه در خود دغدغه ترويج معنويت و تشيع دارند. كسانى مثل سيدحسين طباطبايى و سيدقهرمان صفوى، هرچند اندک، اما رو به ازدياد هستند.
۳. افرادى كه با پيشينه حوزوى به غرب مهاجرت كردهاند، مثل روحانيونى كه در ايران از حوزه به دانشگاه مهاجرت كردند و منشأ آثار فراوان شدند؛ مرحوم بديعالزمان فروزانفر، مرحوم سيدجعفر شهيدى و مرحوم سيدجلال همايى و از افراد در قيد حيات كسانى مثل غلامحسين ابراهيمى دينانى، نسل مهاجر به دانشگاه بودند كه اكثر تحولات علمى و فرهنگى دانشگاه مديون آنهاست. همين افراد در غرب هم به ظهور مىرسند و سرنوشت تحولات جريانهاى علمى و فرهنگى در مراكز آكادميک غرب را رقم مىزنند.
۴. شايد بتوان خلاف اين نظريه را هم ثابت كرد كه كوچندگان به غرب در فرهنگ و تباهى آنها گرفتار آمدهاند؛ در كشورهاى غربى هم مىتوان به عرفان نظرى انديشيد و به عرفان عملى عمل كرد.
صغرى واعظىنژاد
نقل مجلس؛ سيدعلى بن محمد على ميبدى يزدى (م. ۱۳۱۳ ق)؛ به كوشش سيدصادق حسينى اشكورى؛ چاپ ۱، قم: مجمع ذخائر اسلامى، ۱۳۸۷.
از ديرباز، زبان شعر، همواره زيباترين و سهلترين وسيله انتقال آموزههاى مختلف بشرى و بهترين وسيله ياددهى بوده است؛ و چه بسا علومى كه براى تسهيل تعليم و ترغيب متعلّم به زبان شعر تأليف يافتهاند و مُهر جاودانگى را بر تارک خود حک كردهاند؛ همچون منظومههاى طبّى، نجومى، كيمياگرى و ديگر متون منظوم علوم و فنون، حكمى و اخلاقى و مانند آن. به قول نظامى عروضى در (چهار مقاله) كه فرموده است: (… چنان كه شعر در هر علمى به كار همى شود، هر علمى در شعر به كار همى شود)، پس (علم) و (شعر) رابطهاى متقابل و ناگسستنى با هم دارند.
حال، منظومههاى اخلاقى و حكمى، رمزينه و نمادينه و همچنين تمثيلات عرفانى كه به زبان شعر روايت شدهاند، خود جاى ديگر دارد؛ چه اينكه همواره، زيباترين حالات درونى بشر به زبان شعر تبلور يافته است و البته دلنشينى آن صد چندان چيزى است كه در نثر مىتواند وجود داشته باشد.
يكى از آثار ارزندهاى كه در سده پيشين (در تنفير صفات ذميمه بشرى) و ارشاد نفس انسانى در وصول به عالم متعالى به رشته نظم درآمده است، كتاب نقل مجلس، اثر طبع فقيه و اديب متتبع سده چهاردهم هجرى، سيدعلى بن محمدعلى ميبدى يزدى است كه به سال ۱۳۱۳ هجرى قمرى وفات يافته است.
مثنوى نقل مجلسِ ايشان كه توسط محقق ارجمند جناب حجتالاسلام سيدصادق حسينى اشكورى با تصحيح و تحشيه مدقّانه و به صورتى زيبا در سلسله آثار منتشره مجمع ذخاير اسلامى (قم) به چاپ رسيده است، مشتمل بر ۳۲۰ بيت اخلاقى ـ عرفانى است كه آن را به پيروى از (نان و حلوا)يِ شيخ بهاءالدين عاملى (شيخ بهايى) سروده است.
سراينده اين منظومه اخلاقى در ابتدا تصريح مىكند: مراد از (نقل مجلس) دنياست؛ دنياى انسان غافل كه فقط ظواهر پوشالى آن ديده و سرمست زيبايىهاى آن شده است.
(ميبدى در اين نُقلهاى پرطراوت، انسان غافل را با پند و اندرزهايش، از خواب غفلت بيدار مىسازد و با هشدارهاى عارفانهاش از كژروىهاى نفس سركش باز مىدارد و مىآگاهاند و به راه راست كه همان راه حق است، هدايت مىكند. انسان از خود فراموش شده را كه از زندگى در اين جهان به چيزى جز عيش و نوش و خوشگذرانى نمىانديشد، به خود آورده، هدف اصلى خلقت را به وى نشان مىدهد تا از زندگى زودگذر درک صحيحى داشته باشد و راه بندگى حق را چنان كه بايد و شايد بپيمايد و جايگاه خود را در حيات جاويد بيابد.)
اگرچه به ظاهر در نگاه اول، اين رهنمودهاى عرفانى به نظر نمى آيد، سراينده صرفاً راه عرفاى ظاهربين را كه جز الفاظ به هم پيوسته چيزى ندارند، نپيموده است، بلكه از آيات قرآنى و فرمودههاى حضرات معصومين (عليهم السلام) بهرههاى فراوان برده و گفتههاى آنان را فراراه خود ساخته است و عرفان حقيقى را فقط در راهنمايى آنان مىداند و جز آن را ـ بالاخص در بند چهاردهم و پانزدهم ـ نادرست مىشمارد و پيروى از صوفيان و عارفان ظاهربين را گمراهى مىداند.
اين منظومه در نوزده بند، مشتمل بر يک مقدمه و يک خاتمه و هفده بند با عنوان (تنفير) (ابراز نفرت كردن) آمده است. در خاتمه نيز به مقامات والاى اهل بيت عصمت و طهارت(ع) اشاره نموده است.
عناوين بندهاى كتاب به شرح ذيل است:
۱. تنفير از لهو
۲. تنفير از پر خوردن
۳. تنفير از كسب بىتقوا
۴. تنفير از تجارت بىعبادت
۵. تنفير از هوسهاى بىفايده
۶. تنفير از جمع مال حرام
۷. تنفير از غرور
۸. تنفير از كسالت
۹. تنفير از بىقيدى ابلهان
۱۰. تنفير از تعشقهاى مجازى
۱۱. تنفير از عادات
۱۲. تنفير از مرشدان جاهل
۱۳. تنفير از زهد بىمعنا
۱۴. تنفير از ذكر صوفىها
۱۵. تنفير از عارفان رسمى
۱۶. تنفير از منصب بالاتر خواستن
۱۷. تنفير از غفلت
مصحح محترم كتاب يادآور شده است: اثر حاضر كه يكى از آثار پرتنوع علامه اديب و فقيه متتبع، سيدعلى پسر سيدمحمدعلى ميبدى يزدى است، از روى نسخه خطى اى كه نزد نوه ايشان، حجتالاسلام سيدناصر ميبدى بوده، تصحيح و به چاپ رسيده است.
و آغاز آن، چنين است:
نقل مجلس چيست؟ اين دنياى تو شد ز شهدش شكّرين لبهاى تو
ياد وصلش كردهاى ورد زبان در دلت جا كرده چون روح روان
ننگرد چشمت به جز سيماى او نيست در گوشت به جز آواى او
دست اميدت به سوى او بلند بسته پاى آرزويت در كمند…
و چنين انجام مى پذيرد:
شيعهاى در اسم و ظلّى در نهان پس ادا كن فرض حق اين و آن
جزو روحانى و فضل طينتى همرهى كن تا بيابى قيمتى
باش بر فرمانشان در هر مقام ديگرى نشناس و باقى والسلام
(يوسف بيگ باباپور)
تاريخ شهر خوراسكان و روستاى راران؛ نادرقلى نادرى رارانى؛ اصفهان: فرهنگ مردم، چاپ اوّل، ۱۳۸۷ ش، ۴۴۰ ص، وزيرى (گالينگور)، مصوّر (رنگى)، نقشه، جدول، نمايه، كتاب نامه، ۱۰۰۰ نسخه، ۷۰۰۰ تومان.
خوراسكان روستايى بزرگ و آباد است كه در سمت مشرق اصفهان قرار گرفته است. كتاب حاضر به تاريخ اين روستا مىپردازد.
نويسنده كتاب، متولّد ۱۳۱۷ خورشيدى در روستاى راران از توابع شهر خوراسكان اصفهان است. او علاوه بر كشاورزى، از تحصيل علوم قديم و جديد، غفلت نكرده، بيش از چهارصد سفر تحقيقى به چهارگوشه جهان داشته، شهرهاى مشهور دنيا را چندين بار از نزديک ديده است و با موزهها و مراكز فرهنگى دنيا ارتباط برقرار كرده است.
دستاورد اين جهانگرد معاصر از آن سفرهاى به يادماندنى، خاطرات، عكسها، نوارهاى ويديويى و صوتى زيادى از دانشمندان و بزرگان و آثار باستانى و تاريخى است. او همچنين نسخهها، اسناد خطّى و قرآنهاى نفيس را از گوشه و كنار در كتابخانه خويش گرد آورده است.
از آثار مكتوب او كه به چاپ رسيده است، بايد به چندين مقاله و كتاب سفرنامه مكّه و مدينه اشاره كرد.
در اين ميان، همواره كوشش او تهيه كتابى درباره تاريخ زادگاه خويش بوده كه اكنون پس از سالها تلاش، فراهم آمده است. مؤلّف، ساليانى دراز به گردآورى مواد خام براى اين كتاب اشتغال داشته، تنظيم و تدوين كتاب نيز پنج سالى به درازا كشيده است.
در ارزش كتاب پيش رو همين بس كه بگوييم بسيارى از مطالب آن، براى نخستين بار عرضه مىشود. از ديگر فوايد كتاب، اشاره به تاريخ معاصر خوراسكان و از نظر دور نداشتن وقايع اخير است. نويسنده به سبک قدما، در جاى جاى كتاب، به پند و اندرز خوانندگان مىپردازد و توصيه مىكند از مطالعه تاريخ و زندگى گذشتگان خود درس عبرت گيرند؛ همچنين به مسئولان، سفارش پاسداشت آثار تاريخى در حال تخريب را مىكند و از آنان مىخواهد به باز زندهسازى و احياى فرهنگ اين مرز و بوم توجّه ويژه نشان دهند.
كتاب حاضر در دوازده فصل به سامان رسيده است:
فصل نخست (موقعيت تاريخى و جغرافيايى) نام دارد و در يک بررسى كوتاه به اقليم خوراسكان در طول تاريخ مىپردازد.
فصل دوم (آداب اجتماعى و آداب و رسوم) مردم نام گرفته است. در اين فصل، شيوه زندگى اهالى خوراسكان در گذشته و حال بيان مىشود. نحوه برگزارى مراسم ازدواج، ترحيم و نمازجمعه از جمله مطالبى است كه در اين فصل به چشم مىخورد. شرح حال پزشكان، پهلوانان و شهيدان نيز در اين فصل ذكر شده است.
فصل سوم عنوان (وضعيت فرهنگى) را بر خويش دارد و مفصّلترين فصل اين كتاب به شمار مىرود. در اين صفحات، به كتابخانهها، نمايشگاهها، مجتمعهاى فرهنگى و مراكز آموزشى قديم و جديد همانند مكتب، حوزه علميه، مدرسه و دانشگاه پرداخته شده است.
فصل چهارم با عنوان (كاتبان) به كاتبان قرآن و كتب ادعيه مىپردازد، سپس از علما، دانشمندان، عارفان و شاعران خوراسكان نام مى برد و شرح حال هريک از آن بزرگان را مىآورد. احمد لقمانى، ناهيد طيّبى، سيّدحسن حسينى ابرى و رسول جعفريان ازجمله مشهورترين نويسندگان معاصر اين ناحيه به شمار مىروند كه زندگى آنان در صفحات پايانى فصل آمده است.
فصل پنجم (روحانيان) نام دارد. با مطالعه اين فصل درمىيابيم كه آخوند ملاّمحمّدباقر، حاج آخوند، معين الذّاكرين، ربّانى، علوى و فقيهى از مشهورترين روحانيان قديمى به شمار مىرفتهاند.
فصل ششم (رجال و مشاهير) نام گرفته و به زندگى سلمان فارسى، شاه مير وزير دربار هند، باقرشاه، آكوچک و سراج الذّاكرين پرداخته است.
فصل هفتم با عنوان (حرفه و هنر) به شرح مشاغل قديم و جديد روى مىآورد و از زندگى هنرمندان خوراسكانى پرده برمىگيرد. قالىبافى، خاتمكارى، منبّتكارى، نجّارى، گره چينى و خوشنويسى ازجمله مهم ترين فعاليتهاى هنرمندان اين ناحيه، در طول تاريخ بوده است.
فصل هشتم (اماكن مذهبى) ناميده شده است. امامزاده ابوالعبّاس از نوادگان حضرت ابوالفضل (ع) از مهمترين اماكن مذهبى شهر خوراسكان است؛ مكانى كه خود، مايه رونق آن شهر را فراهم آورده، بسيارى از بزرگان اصفهان و منسوبان به آنها در جوار آن خفتهاند؛ ازجمله آنان مىتوان به آيتاللّه سيّداحمد فقيه امامى، استاد صيرفيان و متعلّقه آيت اللّه سيّدمحمّدعلى روضاتى اشاره كرد.
امامزاده اسحاق، امامزاده باقر، امامزاده شاه مير قوامالدّين و امامزاده مختار (چنگان) از ديگر اماكن مذهبى اين شهرند.
همچنين مساجد، تكايا، حسينيهها و سقّاخانهها از ديگر مكانهاى مذهبى خوراسكان به شمار مىروند كه در اين فصل به چگونگى شكلگيرى و سابقه هريک از آنها پرداخته شده است.
فصل نهم (آثار تاريخى) نام دارد. يخچال هزارساله، حمام نقّاشى، حمام خان، كبوترخانه و خانه مرحوم آرايى به عنوان مهمترين آثار تاريخى اين ناحيه برشمرده شدهاند.
فصل دهم (رويدادهاى تاريخى) نام گرفته است. در اين فصل به فتنه افغان و دليل مصونيت خوراسكان از اين فتنه، قحطى، گرانى، مشروطه، كشت ترياک، عزادارى، اصلاحات ارضى، انقلاب اسلامى، بمباران هوايى و جنگ تحميلى اشاره شده است. گزارشى از همايش سلمان فارسى و جى شناسى در خوراسكان، پايان بخش اين فصل از كتاب است.
فصل يازدهم با عنوان (مؤسسات دولتى و خدماتى) به تأسيس بهدارى، پست، كارخانه برق، قند، بانک، دفترخانه، پاسگاه و شهردارى پرداخته است.
فصل دوازدهم (تاريخ روستاى راران) را بررسى مىكند. در اين فصل، منار راران به عنوان تنها اثر تاريخى اين ناحيه و محمّد بدر رارانى، زيد بن ثابت و فرزندش خليل به عنوان محدّثان راران معرّفى شدهاند؛ همچنين زندگىنامه كوتاهى از عالمان و كاتبان اين منطقه آمده است.
و در پايان:
مطالب نويسنده درباره تاريخ كهن، برگرفته از شنيدهها، اسناد تاريخى، نسخههاى خطّى و در زمينه تاريخ معاصر، برداشت از ديدهها و مشاهدات مستقيم و در واقع، تكيه بر تحقيقات ميدانى است. اين منابع موثّق براى ارائه چنين كتابى بسنده مىنمود و ديگر نيازى به نقل قول از آثار دست چندم نبود؛ به سخن ديگر، گاهى ارجاعات به منابع غيرموثّق و نامربوط، از ارزش كتاب كاستهاند.
ارجاع به منابع، گاه در پاورقى و گاه در متن صورت گرفته و در ضمن، فهرست منابع و مآخذ براى كتاب پيشبينى نشده است.
نثر كتاب، بسيار قديمى و براى جوانان امروز اندكى ثقيل و دشوار است؛ به هرحال نياز به ويرايش در سرتاسر متن احساس مىشود.
در وجه تسميه (خوراسكان)، جاى پژوهش بيشتر هنوز باقى است. نويسنده بر آن است كه خوراسكان از دو كلمه خور و اسكان تشكيل شده به معناى جايگاه خورشيد (ص ۲۳)، در حالى كه كلمه نخست، فارسى و دومى عربى است كه امكان جمع آن دو در يک تركيب، نادرست مىنمايد. اگر هم صورت خوراسگان را درست بدانيم، اسگان، بخش دوم كلمه به شمار مىرود نه اسكان.
ذكر توابع خوراسكان و تقسيمبندىهاى آن از لحاظ جغرافيايى همانند ابر، پزوه و بوزان مورد غفلت واقع شده است.
لازم بود براى استخراج كاتبان و خوشنويسان خوراسكانى، جست و جوى بيشترى در فهرست نسخههاى خطّى منتشرشده از كتابخانههاى ايران و جهان صورت پذيرد.
مطالب، نياز به دستهبندى بهتر و دقيقتر دارند؛ چراكه كاتبان و خوشنويسان در دو فصل جداگانه ذكر شدهاند و زندگى هريک از بزرگان و مشاهير به صورت پراكنده به چشم مىخورد. بهتر بود همگى در پى يكديگر و يک جا بيايند.
ناهماهنگىها بسيار است؛ مهمتر از همه اينكه نام خوراسكان، گاه به صورت خوراسگان نيز درج شده است.
فهرست اعلام، غير فنّى است. اشكالات و كمبودهاى فراوان دارد و به صورت يک ستونى تنظيم شده است و فضاى زيادى را به خود اختصاص داده است.
فهرست تصاوير به صورت جداگانه به چشم نمىخورد.
اغلاط چاپى، فراوان است كه شمارى از آنها اخيراً در قالب غلطنامهاى در دو صفحه به كتاب ضميمه شده است؛ ولى تعداد غلطها بيش از اين است.
فصل هاى چهارم تا هفتم و نهم تا دوازدهم عنوان ندارد!
حروف، بسيار ريز و فاصله سطرها اندک است.
چاپ خوبى صورت نگرفته است، عكسهاى رنگى اشكال دارد و حروف، كمرنگ است.
صحافى كتاب، خوشدست نيست.
در مجموع بايد گفت: اين مطالب ارزشمند كه براى گردآورى آنها ساليانى چند صرف شده و نقد عمر در راه آن از كف رفته، بهتر است به صورت خوشخوان تر و در قالبى پسنديدهتر ارائه شود و در اختيار پژوهشگران تاريخ محلّى قرار گيرد.
محمّدرضا زادهوش
جغرافياى اصفهان؛ ميرزاحسين خان تحويلدار اصفهانى؛ به كوشش الهه تيرا؛ تهران: اختران (ش ۱۹۵)، چاپ اوّل ۱۳۸۸ ش، ۱۸۶ ص، رقعى (شوميز)، ۱۵۰۰ نسخه، ۳۰۰۰ تومان.
صنف در لغت، مجموعهاى از هر چيز است و هر نوعى از اشياى صنفى، جداگانه است. مورّخان قديم، كلمه (صنف) را به شكلى به كار بردهاند كه ثابت مىكند از آغاز براى بيان جماعات پيشهورى در جامعه اسلامى به كار مىرفته است؛ براى مثال، يعقوبى در مورد شهر بغداد، مىگويد: (هر بازارى، مخصوص كالايى است و اهل هر صنف، به تجارت خاص خود مشغول است).
اين گروههاى شغلى و پيشهورى را (اصناف) يا (اصحاب المهن) يعنى صاحبان مشاغل و كسبه يا اصحاب حرف نيز مىگويند(صباح ابراهيم سعيد شيخلى؛ اصناف در عصر عبّاسى؛ ص۵۱).
اصفهان از ديرباز، شهرى پراهميت در تجارت به شمار مىآمده و نقشى بزرگ در اقتصاد سرزمين ايران ايفا مىكرده است و اصناف، اركان اصلى اقتصاد كهن اين شهر بودهاند.
كلمه اصناف در مفهوم گسترده خود، شامل كسبه، بازاريان، اهل حرف، صنعتگران و پيشهوران مىشد و به مفهوم محدود، به كسانى گفته مىشد كه به صنايع ظريفه و دستى مشغول بودهاند.
اين گروهها، بخش بزرگى از فعاليّتهاى اقتصاد شهرى و حتّى روستايى را بر عهده داشتند و از آن جا كه بيشترين احتياجات مردم، توسّط آنان فراهم مىآمد، از اعتبار و منزلت مردمى برخوردار بودند، و چون بخشى از مخارج حكومت مركزى، با پرداخت مالياتهايى مخصوص، توسّط آنان به نام (بنيچه) تأمين مىشد، روابط اصناف با دولت و حكومت نيز استحكام زيادى داشت (سيورى راجر؛ ايران عصر صفوى؛ ص ۸۶).
با گذشت زمان، با تغيير ابزار و شيوه توليد و پيشرفت صنعت، بسيارى از اصناف قديمى كه در روزگار خود، اعتبار ويژهاى داشت، به دست فراموشى سپرده شد؛ چنان كه حتّى نام اين اصناف و نحوه و چگونگى شغل آنها نيز براى ما نامأنوس و ناشناخته است.
خواننده در متون تاريخى، به نام برخى از اين اصناف برمىخورد و به علّت عدم آشنايى با شغل و حرفه آنها از درک واقعى منزلت و اعتبار اجتماعى و اقتصادى آن صنف يا اشخاص شاغل در آن صنف، غافل مىماند.
همچنين نامهاى خانوادگى افراد مانند چلونگر، ساغرى، عطايى، زريباف، زهتاب، ابريشمكار، دبّاغ، علاقبند و… نشان از دوران رونق شغلهاى ويژه دارد كه امروزه معانى آنها بر ما پوشيده است.
در منابعى چند، نام اين اصناف آمده است؛ ولى توصيف اين اصناف و اينكه نحوه عملكرد آنها چگونه بوده، در كمتر جايى ذكر شده است. كتاب الاصفهان نوشته ميرسيّدعلى جناب، و كتاب ايران در يكصد و سيزده سال پيش، اثر ارنست هولستر از منابعى هستند كه به اصناف شهر اصفهان مىپردازند. اين دو كتاب، تنها فهرستى از اصناف شهر اصفهان را ارائه دادهاند، بدون هيچ توضيحى از نحوه عملكرد آنها.
امّا مهم ترين منبع در زمينه اصناف قديم، كتاب جغرافياى اصفهان نوشته ميرزا حسين خان تحويلدار است. اين منبع، از متون بىهمتا درباره جغرافياى طبيعى و انسانى شهر اصفهان است و با اينكه حجمى بسيار اندک دارد، از متون مرجع در زمينه آمار اصناف به شمار مىرود.
پژوهشگر با مطالعه كتاب پيش رو، با اصناف فراموش شده، چگونگى شغلهاى گذشتگان، روابط اقتصادى و منزلتهاى اجتماعى مردمان گذشته، آشنا مىشود.
گزارشى كه مؤلّف از صاحبان مشاغل، خاندانهاى مشهور، محلاّت، گياهان و جانوران، مصنوعات و مشاغل شهر ارائه مىدهد، با روش ميدانى گردآورى شده و در هيچ مأخذ ديگرى نيامده است. بدون شک اگر كتاب او نبود، امروز كوچکترين اطّلاعى از بسيارى شغلها نداشتيم.
مؤلّف همانند ديگر نخبگان اين مرزوبوم، رنج بسيار ديده و براى فراهم آوردن مطالب اين كتاب، در طى چهارده سال زحمات فراوان كشيده است تا جايى كه او را به خاطر اشتغال به تأليف و تحقيق، از تلگرافخانه اخراج و ماهانهاش را قطع كردهاند.
در اين كتاب ارزشمند، فهرستى از ۱۹۹ شغل شهر اصفهان در دوره قاجاريه ارائه شده و نويسنده، توصيفات و توضيحات گرانبهايى از نحوه عملكرد اصناف آورده است.
انشاى مؤلّف، سبكى ساده و صريح، همهفهم دارد و خوشبختانه از عبارتپردازى و پيچيدگى و پيرايههاى ادبى خالى است. تكيه بر مختصرگويى و ايجاز است و اطناب و پرنويسى در هيچ كجاى كتاب ديده نمىشود.
آغاز به تأليف كتاب، به سال ۱۲۹۴ ق و پايان آن در ۱۳۰۸ ق / ۱۲۷۲ ش است؛ به سخن ديگر، اين كتاب در زمان حكومت سلسله قاجاريه بر ايران تأليف مىشود؛ زمانى كه دوران طلايى اصفهان به پايان رسيده، جمعيت اصفهان رو به كاهش گذارده و ديگر پايتخت حكومت نيست؛ زمانى كه صنعت ايران در زير پاى واردات فرنگى پايمال شده است؛ لوطيان، رمّالان، شعبدهبازان، معركهگيران و دعانويسان بر همه جا چيره شدهاند و سايه شوم بىتدبيرى، مملكت را فراگرفته است؛ از همين جهت است كه نام هيچ ساعتساز، عكّاس، روزنامهنگار و چاپخانهدارى در فهرست تحويلدار به چشم نمىخورد و نام بيمارستان، چاپخانه، عكّاسخانه و مؤسسات تمدّنى جديد به ميان نمىآيد.
اين كتاب پيشتر در سال ۱۳۴۲ ش به كوشش منوچهر ستوده در سلسله انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقيقات علوم اجتماعى وابسته به دانشگاه تهران به چاپ رسيده بود. دكتر جمشيد مظاهرى (سروشيار) نيز تحقيقاتى بر روى آن انجام داده است كه به زودى چاپ خواهد شد. پاياننامهاى هم به قلم محمّدعلى مجيرى در گروه تاريخ دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه اصفهان با تكيه بر اين كتاب به چشم مىخورد؛ امّا با گذشت ساليانى دراز از چاپ نخست، چاپ ديگرى از آن صورت نگرفته و تصحيح ديگرى بر روى آن انجام نيافته بود. چاپ استاد ستوده، ناياب و غير قابل دسترس شده بود و چاپ جديدى از آن بسيار لازم مىنمود.
كوشنده چاپ حاضر، به نسخه خطّى نفيس و منحصر به فرد كتاب كه به دست خطّ مصنّف در كتابخانه ملّى ملک نگاهدارى مىشود، مراجعه كرده، ولى كار خود را تصحيح نناميده است.
كتاب هيچ تعليقهاى ندارد و اختلافات با چاپ ستوده در پاورقىها نيامده است چون فهرست اصناف در كتاب، تمام اصناف قديمى اصفهان را در بر نمىگيرد و در مورد برخى اصناف، توضيح و توصيفى ارائه نمىشود، سزاوار بود براى تكميل اطّلاعات، اقدام شود تا علاوه بر ذكر فهرستى از اصناف فراموش شده اصفهان، عملكرد و نحوه شغل و حرفه آنها نيز توصيف شود.
همچنين پسنديده بود اطّلاعات كتاب حاضر با سياحتنامه شاردن و لغت نامه دهخدا مقايسه شود و با مراجعه به تاريخ شفاهى و گفتوگو با كهنسالان و پيران بازارى، مطالبى بر اصل كتاب افزون گردد.
اهميت كتابى همچون جغرافياى اصفهان به اعلام آن است؛ بنابراين ضبط صحيح اسامى، مهمترين كار يک مصحّح به شمار مىرود؛كارى كه با تغيير يک حرف و جابجايى يک نقطه، مخدوش مىشود؛ متأسّفانه (بوشع) به جاى يوشع (ص ۴۱), (آباده) به جاى آبادهاى (ص ۴۲)، (آبادى) به جاى آبادهاى (ص ۱۵۸), (بر هلو) به جاى پرهلو (ص ۵۵)، (جرقوبه) به جاى جرقويه (صص ۵۶، ۱۵۰) ازجمله اين بىدقّتىها است.
نمايهها مبسوطتر از چاپ پيشين است؛ ولى كاستىهايى دارد و شماره صفحات با متن همخوانى ندارد. ظاهراً صفحهآرايى در مراحل نهايى تغييراتى كرده است؛ چنان كه در فهرستنويسى پيش از انتشار شمار صفحات، ۱۹۲ آمده و حال آنكه كتاب در ۱۸۶ صفحه به چاپ رسيده است.
فهرست اشخاص و مكانها در يک جا آمدهاند كه بهتر بود در دو بخش تنظيم شوند.
مدخلهاى تكرارى در نمايه بسيار ديده مىشود كه نياز به درهم كرد دارد.
در تنظيم نامها هم بىدقّتىهايى ديده مىشود: (اصفهان) به جاى اصفهانى (ص ۱۵۶)، (قزوين) به جاى قزوينى (ص ۱۶۸), (ايشان) به جاى اشيان (ص ۱۵۷)، (حوزدان) به جاى جوزدان (ص ۱۶۱)، (ظلل السلطان) به جاى ظل ّالسّلطان (ص ۱۶۴)، (شلط العرب) به جاى شطّ العرب (ص ۱۶۴)، (يتم آورد) به جاى نيم آورد (ص ۱۶۷)، (شاهنشاهان) به جاى شاهشاهانى (ص ۱۶۸).
(بيد) نيز نام درخت است كه در فهرست مكانها آمده است (ص ۱۵۷).
محمّدرضا زادهوش
The Quran an Encyclopedia
دايرةالمعارف قرآن:
قرآن، يك دايرةالمعارف؛ سرويراستار: اوليور ليمن؛ ۷۷۰ ص، قطع وزيرى، دو ستونه ۵۰ سطرى، چاپ دوم ۲۰۰۷ (چاپ اول: ۲۰۰۶)، منتشر شده در لندن (و كانادا و امريكا) توسط انتشارات راتلج (گروه تيلور و فرانسيس).
هيئت تحريريه:
۱. اَسماءِ افسرالدين(دانشگاه نتردام)Asma Afsaruddin
۲. ماسيمو كَمپانينى(دانشگاه ميلان) Massimo Campanini
۳. بهار داورى(دانشگاه سان ديه گو)Bahar Davary
۴. نواد كاتران(دانشگاه بوسنى هرزگوين) Navad Kateran
۵. آرزينا. ر. لالانى(مؤسسه مطالعات اسماعيليه لندن) Arzinar Lalani
۶. تامارا سان كالج ويليام اَندمِرى امريكا Tamara Sonn
۷. برانون وهيلر(آكادمى ناوال امريكا) Brannon Wheeler
۸. استفان ويلد(دانشگاه بُن آلمان) Stefan Wild
صفحه اول دايرةالمعارف، با انتهاى آيه ۴۷ سوره طه شروع مى شود:
((والسَّلامُ على مَن اتّبع الهدى) Peace to all who follow guidance
مرورى كوتاه بر زندگى علمى سرويراستار:
اوليور ليمَن،متولد ۱۹۵۰ ميلادى، استاد مطالعات فلسفى در دانشگاه كنتاكى امريكا و متخصص فلسفه اسلامى و فلسفه يهودى قرون وسطى است. شناختهترين اثر او در ايران تاريخ فلسفه اسلام (History of Islamic Philosophy) است كه با همكارى سيدحسين نصر در دو جلد توسط انتشارات راتلج در سال ۱۹۹۶ منتشر شده است (نسخه افست اين كتاب در سال ۱۳۷۵ در ايران به وسيله انتشارات آرايه به چاپ رسيده است). انتشارات حكمت ترجمه اين كتاب را به فارسى آغاز كرده و تاكنون (ارديبهشت ۸۸) چهار جلد آن را منتشر كرده است و مجلدات پنجم و ششم آن در دست آمادهسازى است.
ليمن طرح دايرةالمعارف قرآن را در سال ۲۰۰۰ ميلادى آغاز كرده است و آن را با همكارى ۴۳ نفر از پژوهشگران مسلمان و انديشهورزان غربى در سال ۲۰۰۶ توسط انتشارات راتلج چاپ و منتشر كرده است.
اوليور ليمن به تنهايى عهدهدار نگارش حدود يک ششم از مدخلهاى ششصدگانه كتاب بوده است. ليمن مدخلهاى مهمى چون (اهل البيت)، (اهل الذكر)، (اهل السته)، (اهل كتاب)، (عايشه)، (اشاعره و معتزله)، (آيتاللّه العظمى سيدابوالقاسم خويى)، (خليفه)،(مسيحيت)، (ابن تيميه)، (حديث)، (ابن عبدالوهاب)، (فلسفه و قرآن)، (دنياى طبيعى و قرآن)، (تنبيه و گناه اصلى)، (سنت و قرآن)،(تفسير قرآن سلفىها)، (تعطيل)، (تقليد شيعه) و (شيخ مفيد) و… را خود عهدهدار بوده است. ليمن در مدخل مربوط به آيتاللّه خويى(ره) نوشته است:
خويى به وسيله صدام حسين در بازداشت بود. او ده سال آخر عمرش را تحت الحفظ در خانه به سر برد. وقتى از دنيا رفت، صدام از تشييع جنازه عمومى كه او قرار بود توسط هواداران در كوفه و نجف صورت گيرد، جلوگيرى به عمل آورد. (ص ۳۴۵).
وى ذيل مدخل (اهل البيت) به اين موضوع اشاره مىكند كه: (شيعه معتقدند اهل البيت مورد اشاره در آيه ۳۳ از سوره ۳۳ فقط شامل محمد(ص)، على(ع)، فاطمه(س)؛ حسن(ع) و حسين(ع) است).
همچنين ليمن در ضمن مدخل (اهل الذكر) (AHL-AL-DHIKR) مراد از اين افراد را اهل بيت محمد(ص)، يعنى على(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و شيعيان ايشان مىداند. او مدخل (عايشه) را بر اساس احاديث مربوط به وى در صحيح بخارى و صحيح مسلم نگاشته است و تأكيد كرده است: مرجع اين روايات خود عايشه بوده است. او بر مرجعيت روايى و اعتقادى عايشه نزد بزرگان اهل سنت تأكيد مىورزد.
ويژگىهاى دايرةالمعارف قرآن ليمن
الف) تفاوت عمده دايرةالمعارف قرآن ليمن با دايرةالمعارف قرآن لايدن علاوه بر اختصار بر نظر آقاى مرتضى كريمىنيا آن است كه اوليور ليمن مخاطبان خود را در ميان عموم مردم غربى جستجو مىكند؛ در حالى كه جين دامن مك اوليف و هيئت تحريريه دايرةالمعارف قرآن لايدن، به متخصصان دينپژوهى و اسلامشناسى غربى توجه داشتهاند؛ به عبارت واضحتر اين دايرةالمعارف براى افرادى طراحى شده است كه بدون هيچ پيشزمينهاى و بدون مطالعه قبلى درباره اسلام و قرآن به دنبال تدارک اطلاعاتى درباره قرآن، علوم، اصطلاحات، تاريخ، ادبيات و معارف هستند.
ب) كتاب در قالب دايرةالمعارفى كاملاً دقيق و فنى طراحى شده است. هر مدخل يا اصطلاح تخصصى در جاى خود به طور كامل تعريف شده است و از ساير بخشها استقلال يافته است.
ج) نظام ارجاع متقاطع يا درون متنى بر تمام مدخلهاى كتاب حاكم است؛ از جمله ذيل مدخل على بن ابى طالب(ع)، بيش از ۲۴ عنوان كتاب معرفى شده است.
هـ) در انتهاى كتاب نيز، كتابشناسى گزيدهاى از مهمترين كتابها و مقالات در حوزه مطالعات قرآنى، همراه با نمايهاى تفصيلى از اعلام، اماكن و موضوعات كتاب افزوده شده است؛ براى مثال در صفحه ۷۲۱ كتاب (در بخش كتابشناسى) ذيل عنوان (محمد(ص): زندگى و آثار)، ۴۱ اثر درباره حضرت رسالت(ص) معرفى شده است كه بين آنها از اثر تورآرنده ـ كه در سال ۱۹۳۶ براى اولين بار منتشر شده است ـ تا آثارى كه در سال ۲۰۰۰ ميلادى منتشر شدهاند، به چشم مىخورد.
و) نويسندگان مدخلها از بين كسانى انتخاب شدهاند كه در زمينه مداخل و عناوين كلى حاكم بر آنها از شهرت و تخصص بيشترى برخوردار بودهاند؛ از جمله بيشتر مدخلهاى مربوط به شيعه، چون (على بن ابى طالب)، (غدير خم)، (امام و امامت)، (شيعه)،(ولى، ولايت) را خانم آرزينا. ر. لالانى نوشته است كه پاياننامه دكتراى او تحت عنوان (نخستين انديشههاى شيعى؛ تعاليم امام محمدباقر(ع) تحت نظارت مستقيم ويلفرد مادلونگ (نويسنده كتاب جانشينى پيامبر: پژوهشى در خلافت نخستين) به رشته تحرير درآمده است. (اين كتاب در سال ۲۰۰۰ در لندن منتشر شده است و در سال ۱۳۸۱ توسط آقاى دكتر فريدون بدرهاى به فارسى برگردانده شده و به وسيلهى مؤسسه نشر و پژوهش فرزان روز در تهران به چاپ رسيده است).
ز) نكته مهم اينكه به رغم آنكه مؤلفان محترم از مؤلفههاى علوم قرآنى غفلت نكردهاند، ولى به معارف قرآنى و اعلام قرآنى توجه ويژهاى داشتهاند؛ وجود مدخلهايى چون (شيخ مفيد)، (آيتاللّه سيد ابوالقاسم خويى)، (ابن تيميه)، (ابن حنبل)، (اشاعره و معتزله)، (عايشه)، (ابوالهذيل)، (عبدالجبار بن احمد بن خليل)، (قاضى نعمان)، (سيد نورسى)، (سيد قطب)، (محمد عبده)، (جمال الدين افغانى) و نظاير اينها دليل اين مدعاست.
در پايان خاطرنشان مى شود: آنچه اين دايرةالمعارف را از ساير دانشنامههاى غربى كه درباره اسلام و قرآن نوشته شده است متمايز مىسازد، ذهنيت و زاويه ديد حاكم بر اذهان سرويراستار، هيئت تحريريه و مؤلفان اين مجموعه بوده است. اگر نگوييم مؤلفان نسبت به اسلام و قرآن به طور اعم و شيعه به طور اخص تعلق خاطر داشتهاند، قدر متيقن آن است كه بگوييم براى اولين بار تلاش كردهاند كليت اسلام را از منظر مسلمانان (ولو اينكه نويسندگان مدخل ها غيرمسلمان بوده اند) به عموم مخاطبان غربى معرفى كنند و از نگاه حاكم بر ذهنيت اكثر اسلامپژوهان غربى و به ويژه خاورشناسان كه اساس و شاكله اسلام را اين دنيايى و مادى مىدانند و منكر اولوهيت آن هستند پرهيز كردهاند؛ از طرفى اين مجموعه از مؤلفان، به شيعيان چون منحرفين از منهج مستقيم اسلام ننگريستهاند و آنان را نماينده يک روند (كژآيينى) در برابر (درستآيينى) ندانستهاند؛ به عبارت صريحتر مؤلفان اين دايرةالمعارف، شيعه را به مثابه بدعتى در دين اسلام تلقى نكردهاند. اكثر مستندات و منابع مؤلفان اين مجموعه، علاوه بر قرآن آثار قديمى و اصيل مؤلفان اسلامى است و كمتر به مكرّرات خاورشناسان استناد كردهاند؛ جالب آنكه در مدخلهاى اعلام اين دايرةالمعارف نيز از كسانى كه در دوره معاصر به عنوان بدعتگزار در اسلام شناخته شده اند، نشانى وجود ندارد.
نكته آخر اينكه اگرچه اين دايرةالمعارف در لندن شكل گرفته است، ولى به نويسندگان مشهورى چون اندرو ريپى و جين دامن مک اوليف و اكثر نويسندگان مدخلهاى دايرةالمعارف اسلام (EI) و دايرةالمعارف قرآن (EQ) روى خوشى نشان ندادهاند و فقط مدخل (وسواس) را به اندرو ريپين سپردهاند؛ در حالى كه در فهرست نام مؤلفان اين مجموعه، با اسامى خاصى كه حاكى از مسلمان بودن نويسندگان مدخل دارد، چون (حسين عبدالرؤف)، (اسماء افسرالدين)، (كسيا على)، (م. شمس على)، (رفيق برژک)، (عدنان دميركان)، (ياسين محمد)، (عرفان ا. عمر)، (عبدالغفار رحيم)، (عبداللّه سعيد)، (هارون شاهين)، (ابراهيم سومر) و چند نام ديگر مواجه مىشويم.
اميد آنكه با ترجمه بهنگام اين اثر به فارسى و عربى، همراه با برخى حواشى در ذيل مدخلها به معرفى اسلام و قرآن در ميان كسانى كه آبشخور را تنها غرب مىدانند، اقدام مناسبى صورت پذيرد؛ با اين توجه كه هماكنون ترجمه جلد اول دايرةالمعارف قرآن لايدن توسط انتشارات حكمت زير چاپ است.