بسم الله الرحمن الرحیم
من از خدا خواستم که آنچه به عنوان نصیحت یا دستورالعمل به من گفته بشود، درست بودنش ثابت شود. خب مثلاً خیلی اوقات فکر کردم که خب این گوش کر من که گوشم اصلاً هیچ شنوایی ندارد، فقط از یک گوشم با سمعک میتوانم استفاده کنم، آن گوش دیگرم که از بیخ خراب است، از بیخ عرب است. همین گاهی فکر میکردم که خب یعنی چه من هر دو گوشم اصلاً سنگین است؟ خب کم کم بر من ثابت شد، خیلی حرفها، خیلی صحبتها را نشنیدم، نمیشنوم. حتی اگر کسی باشد ناسزایی به من بگوید من نمیشنوم، عفو میکنم. البته از این، این نتیجه را گرفتم که به هیچ کس خشمگین نشوم و محبت نسبت به همه داشته باشم و خب الحمدلله تاکنون یادم نمیآید که خدای نکرده بیحرمتی و بیمهربانی نسبت به یکی داشته باشم. به هر جهت این خداوند نعمتی را هم که پس میگیرد، یک حکمتی درش هست و گاهی اوقات یک فکری به انسان میدهد که میتواند جبرانِ آن را بکند. خب این مشهور است که این حرف را و این داستان را اولبار افلاطون گفت. یک فیلسوف مشهوری، حالا او نبوده یکی دیگر، حالا به هر جهت افلاطون مشهور است. یک شاگردی در لیست شاگردهایش داشت که چشمش نمیدید – نابینا بود – ولی معذلک مرتباً پیش افلاطون میآمد و خودش هم از فلاسفه شد. یک شاگردی هم داشت که فلج بود، به زحمت راه میرفت یا گویا راه نمیرفت، بغلش میکردند به مجلسی یا اینها میآوردند. گفت که از- یا به عنوان چیز پرسیدند- از افلاطون، خب پس به این دو، این کار این دوتا را چی میگی؟ این یکی چشم ندارد… گفت: آن یکی چشم ندارد ولی میتواند راه برود یا آن یکی دیگر شَل است ولی چشمهایش خوب است، گفت: این آقایی که چشم ندارد، آن آقا هر روز صبح روی دوش این سوار بشود و بیایند، برای اینکه آن یکی راهنمایی میکند، میبیند ولی… این یکی هم با راهنماییهایی که او داده، راه میافتد. به هر جهت با هم تکمیل میشود. سعدی هم در همین زمینه که خداوند مصلحت درست میکند میگوید: شخصی داشت به گردش میرفت و در همین حساب هم بود که حکمتهای خدا چه ظواهری دارد؟ دید که یک روباه شلی که نمیتواند راه برود و شکار کند- چون در بین حیوانات شکار کردن خیلی مهم است، فقط غذایشان از راه شکار است- این جوری بود که نمیتوانست. در این فکر بود که چرا الان این روباه، روباهی که شل هست از کجا نان میخورد؟ این که نمیتواند به زحمت برود، شکار کند و بیاید، چی میخورد؟ از کجا؟ در این فکر بود که دید شیر غذایش را خورد، یک مقداری زیاد ماند، ول کرد و رفت. همان روباه که نمیتوانست کاری بکند چون شل بود، آمد و این مابقیِ غذای این را خورد. این گفت که: آها! پس خداوند در و تخته را خوب به هم جور کرده. آن شیر درندگی میکند، شکار میکند، یک مقدار میخورد، مابقیاش را میاندازد. شیر هم در حیوانات مشهور به بلندهمتی است یعنی نمیشود یک غذای دستمانده و بههم شلوغ چیز را پیش شیر بگذارند. عملاً هم دیدیم در فیلمهای تلویزیون یک آثاری از ابهت شیر در چیزها هست. بیخود نیست که در ادبیات، شیر بهعنوان سلطان حیوانات شمرده شده است. نه! چون یک مزایای خاصی دارد که میگویند: شیر تا گرسنه نباشد شکار نمیرود. شکار میرود برای اینکه رفع گرسنگیاش بشود. یعنی آن شکارها خورده بشوند- بعد که چیز نبود- البته به عکسِ این حالت که در نتیجه، ادبیات هم خیلی از شیر و از این صفتش تجلیل کردند، گرگ است که گرگها فقط وقتی میآید سی تا گوسفند جلویش هست اگر بتواند هر سی تا را میکشد ولی خودش فقط یک تکهی کوچکی خوراک دارد. طبیعتش روی کشتار است. ولی بهعکسش شیر که طبیعتش روی آرامش است فقط به اندازهی خودش. حالا نه این توصیه میکنند همهی دانشمندان و شعرای عارف که:
برو شیر درّنده باش ای دغل مینداز خود را چو روباه شل
بهعنوان توصیهای است که در این داستان هست. این صفات را شاید هم خداوند در هر یک از حیوانات دور و بر ما پخش کرده برای اینکه ما عنایت کنیم اینها از حیواناتی که اجداد خودمان هستند یاد بگیریم.
این از فواید گوش سنگین که من میگویم؛ این است. چون همه میدانید که گوشم سنگین است حرفی که لازم نباشد را نمیگویید، بیخود چرا هدر بدهید! فقط چیزهایی که لازم است و میتواند شنیده بشود را میگویید. واقعاً بسیاری از این پندها و از این جملات کوچکِ پندی در طی تاریخ بر بشر اثبات شده است. شاید هم اول هر کسی قبول نمیکرده بعد کم کم تجربه شده دیدند که نه این … این است که الان یک مقدار زیادی از این نصایحِ دو کلمهای در ادبیات ما هست که غالباً هم خوب است یعنی چیزی است که بهدردخور است. به هر جهت چیزی که به درد میخورد رهایش نکنید.
کم کم همه شما میتینگ یاد گرفتهاید، برای اینکه مجلس ما تبدیل به میتینگ میشود. یک مدتی خودِ سکوت و توجه به خودش و در عین حال توجه به دیگران. وقتی به خودش کسی توجه داشته باشد همان توجه به همه هست. باید به اینها بپردازیم: توجه به خودمان! واِلا حرف زدن، چرا ضبط صوت؟! شما این سخنرانی را میشنوید اگر بروید دلتان میخواهد بروید خودتان بشنوید. آنقدر ضبط صوت برایتان فایده ندارد. ضبط صوت دارید، نمیگیرید ولی میروید به! این اثر انسانهاست که در هم اثر دارند. انسانها هر کدام که دیگری را میبیند بدون اینکه بگوید ولی در ذهنش هست که: من و اینکه دارم میبینم عیناً مثل هم هستیم، مخلوق خداوند هم مخلوق خداوند است. بنابراین دعا میکنم؛ آنچه برای خودم میخواهم خودبهخود خداوند برای همه میدهد. البته یک کسانی را توصیه شده که یادتان بیاد؛ پدر، مادر، فرزند، اینها را توصیه شده که یادمان بیاید، برای اینکه اصلاً وجودِ ما، وجود هر کدامِ ما بستگی داشت و بستگی دارد به وجودِ اقلاً یک زن و مردِ قبلی. وجودِ آنها هم همینجور. این همبستگی که بین مخلوقات خداوند هست، این از هدفهای زندگی است و هدفی که خداوند مقرر کرده است.
یک شعری میگوید که:
معشوق به نام من و کام دگران است چون غرهی شوال که عید رمضان است
اولِ ماه شوال را عید رمضان میگوییم، عید ماه رمضان. …مثالی است. حالا عصای من هم همین جور است.