Search
Close this search box.

رویارویی با مدرنیته: چرایی اهمیت احیای تصوّف

tasavof moderniteشاهین وایت

 دنیای مدرن با مسلمانان سنگدل و بی‌رحم بوده است. یادگاری که عصر استعمار برای خاورمیانه و شمال آفریقا برجای گذاشت، درگیری‌های پایان‌ناپذیر و آشوب‌های سیاسی بوده است؛ به‌طوری‌که مسلمانان مجبورند برای برخورداری از یک نظام مطلوب سیاسی که بتواند چنددستگی‌های قومی، دینی و ارضی آنها را به وحدت مبدّل سازد همواره تقلّا ‌کنند.
در این شرایط مسلمانان باید به دنبال رویکردهایی باشند که بتوانند جای ایدئولوژی‌های شکست‌خوردۀ گذشته را پر کنند یا بعضی از سنّت‌های قدیمی را که قادر بودند تمدّن اسلامی را از شرّ تعصّب و خشونت مصون نگاه دارند احیا کنند. این میراث گمشده همان طریقت عرفانیِ تصوّف است.

رویدادهای سرنوشت‌ساز قرن گذشته (به‌ویژه تجزیۀ امپراطوری عثمانی و ظهور کشورهای مستقلّ اسلامی) دورنمای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خاورمیانه را به نحو برگشت‌ناپذیری دگرگون ساخته است. از طرف دیگر، نقش اسلام در حیات فردی و جمعی، روابط بین‌المللی و رشد اقتصادی نیز بیش از پیش مورد بررسی قرار گرفته است. طبق نظر بعضی اندیشمندان شرق‌شناس، در روزهای آغازینِ تمدّن اسلامی، نقش محوریِ اسلام در پیشرفت در این حوزه‌ها بسیار موفقیت‌آمیز بود، اما در حالی که اروپا رنسانس را تجربه می‌کرد، تمدّن اسلامی به بن‌بست خورد و از رشد و حرکت متوقّف شد. برنارد لوئیس علّت این افول را ناتوانی اسلام در خلق سنّت‌های حقوقی، اقتصادی و سیاسی‌ای که بتواند با سنّت‌های اروپا برابری کند می‌داند.

تازه در اواسط قرن بیستم بود که کشورهای مسلمان تلاش کردند تا پیرو استعمارزدایی، جوامع خود را از نو بسازند و برای این منظور، غالباً به نظام‌های سیاسی سکولار گرایش پیدا کردند (مثل اصلاحات کمال آتاتورک در ترکیه، پان‌عربیسم در حکومت جمال عبدالنّاصر در مصر و پایه‌گذاری حکومت به‌شدّت ضدّسکولاری جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹). با این حال هیچ‌یک از این اَشکال سیاسی نتوانستند به طور کامل پلورالیسم معنوی‌ای را که در جوامع سنّتی اسلامی وجود داشت در خود منعکس سازند. بعضی از این جنبش‌ها از سلطۀ خود برای سرکوب دین و مخالفان سیاسی بهره گرفتند، یا از دین برای مشروعیت‌بخشی به عملکرد خود استفاده کردند.

پیش از ظهور استعمار، مسلمانان با تفاسیر انعطاف‌پذیر و عاری از تعصّبی که از متون دینی می‌کردند، در برابر برداشت‌های مختلفی که از سنّت اسلامی امکان‌پذیر بود با آغوش باز مواجه می‌شدند و این منجر به وحدت و صلح فرهنگ‌ها و رسوم مختلف اسلامی می‌شد. بخش قابل‌توجّهی از این گفتمان اجتماعی و سیاسی را می‌توان به تصوّف نسبت داد که ردّپای آن در بسیاری از عرصه‌های فکری اسلام مشهود بود.

رشد و گسترش تصوّف زمانی رخ داد که فلسفۀ یونان و رشد علمی از ارزش بالایی در جوامع اسلامی برخوردار بود. این جریان مصادف با حصول دستاوردهایی خارق‌العاده در حوزۀ علم و ادبیات رخ داد و بسیاری از عرفای اسلام در حوزۀ فلسفه، پزشکی، نجوم و هنر آثاری شگرف تولید کردند. بعضی از این شخصیت‌ها در جهان غرب نیز شناخته‌شده هستند؛ مثل مولانا جلال‌الدّین بلخی رومی، ابن عربی، خیام و غزالی که تلاش کرد تصوّف را با مکاتب کلامی و حقوقی اسلام انطباق دهد.

زنان نیز در فهرست عرفای نامدار مسلمان به چشم می‌خورند. دیل ایکلمن (Dale Eickelman) و جیمز پیسکاتوری (James Piscatori) در کتاب مشترک خود با عنوان «سیاست اسلامی» (Muslim Politics) به دستاوردهای چشمگیر عرفای زن مسلمان مثل رابعۀ عدویه اهل عراق و سیده نفیسه اهل مصر اشاره می‌کنند.

به بیان ساده‌تر، در عصر طلایی اسلام شاهد شکوفایی هم ابعاد درونی و هم ابعاد بیرونی وجود انسان هستیم. این دو بعد که بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند، تمدّنی را ساختند که برای حکومت و قانون، و فلسفه، معنویت و ماوراءالطبیعه به یک اندازه ارزش قائل بود. بدین ترتیب جمعیت متنوّعی به وجود آمد که اسلام را از طریق زبان‌ها، فرهنگ‌ها و سنّت‌های گوناگون ابراز می‌کردند. اما متأسفانه در جهان معاصر اسلام، دیگر از بسیاری از این کارکردهای سنّتی خبری نیست و حکومت‌های استبدادی و اصلاحات صورت‌گرفته در آغاز قرن بیستم موجب رخت بربستن این کارکردها شده‌اند.

 عمدتاً دو ایدئولوژی متمایز که زاییدۀ قرن بیستم بودند (یعنی مکاتب فکری مدرنیسم یا نواندیشی و احیاگرایی) موجب به حاشیه رانده شدن تصوّف شدند. از نظر نواندیشان مسلمانی مثل محمد عبده، ورود تدریجیِ رسوم غیراسلامی (مثل تصوّف) به جامعۀ اسلامی، موجب خدشه‌دار شدن اسلام حقیقی می‌شد. افزایش بدگمانی‌ها نسبت به تصوّف، باعث شد تا اصلاح‌گران سلفی بر چگونگی عمل به اسلام در جهان معاصر اعمال‌نفوذ کنند. نواندیشانی مثل عبده و جمال‌الدین افغانی تلاش کردند تا با بازگشت و بازتفسیر منابع اولیۀ اسلامی، اسلام را با الگوهای اروپایی سیاسی، اقتصادی و نظامی انطباق دهند تا بدین ترتیب بتوانند نیروهای استعماری را دفع کنند و به پیشرفت جوامع اسلامی کمک کنند.

شاید در ظاهر امر، بازتفسیر متون دینی در آن زمان کافی به نظر می‌آمده، اما چون نواندیشان صرفاً بر ارجاعات تحت‌اللّفظی منابع اولیۀ اسلام تمرکز می‌کردند، بخش زیادی از انواع جدیدترِ فقه اسلامی، علوم و ادبیات صوفیانه یا مغفول واقع شد یا زائد تلقّی گشت و کنار گذاشته شد. این موضوع باعث شد که متفکّران احیاگرا بیش از پیش قانون‌گرایی را در پیش بگیرند و از آن زمان به بعد مخالفت شدیدی را با جنبش‌های صوفیانه بنا بگذارند.

با ظهور جنبش خشکه‌مقدّس وهابیت در قرن هجدهم در عربستان سعودی، این موضوع را به آشکارترین شکل خود می‌بینیم. جنبش ثروتمند وهابیت که بخش اعظم معلومات دینی خود را از خوانش‌های تحت‌اللّفظی متون دینی گرفته است، بسیاری از انتقادات خود را متوجّه فِرق صوفی کرده و می‌گوید صوفیان اسلام اصیل را دچار خدشه و تحریف کرده‌اند. فرقۀ وهابیت و فرقه‌های فوق‌محافظه‌کار دیگر بسیاری از آیین‌های صوفیان از جمله زیارت قبور بزرگان تصوّف را به اسم شرک مورد نکوهش قرار می‌دهند. به‌علاوه تفسیر مجازی قران و برگزاری دیگر مراسم‌های مذهبی صوفیانه را نیز محکوم می‌سازند. وهابیون چنین اقداماتی را بدعت می‌خوانند؛ جرمی که در بسیاری از کشورهای اسلامی برای آن مجازات اعدام در نظر گرفته شده است.

در کنار جنبش‌های کوته‌فکر و حقوق‌گرایی مثل وهابیت که درصدد احیای شکوه روزهای نخستین دولت‌های اسلامی بودند، فرقه‌های «نوصوفی» نیز قصد داشتند از طریق پالایش سنّت تصوّف همین کار را انجام دهند. خانم جولیا دی هاول (Julia Day Howell) که فردی صاحب‌نظر در زمینۀ تصوّف است به وجود ارتباط میان جنبش‌های نوصوفی و گروه‌های احیاگر اشاره می‌کند و می‌گوید که هر دوی این جنبش‌ها تلاش داشتند تصوّف را با شریعت پیوند دهند. هاول توضیح می‌دهد که جنبش‌های نوصوفی نیز همانند احیاگرایان، بر تقریر دوبارۀ قانون اسلام بر مبنای متون دینی اولیه، افزایش عملگرایی اجتماعی در جهت ترویج تصوّف در میان عموم مردم و جلب دوبارۀ علاقه و توجّه مردم به سنّت پیامبر تأکید داشتند.

اما همان‌طور که هاول می‌گوید، این تحوّلات در عرصۀ عمل منجر به رد یا کم‌اهمیت تلقّی شدن آیین‌های صوفیانه مثل تلاش برای رسیدن به وحدت با خداوند شدند. لذا اصلاح‌گران نوصوفی به روش فراگیرتر و آزادتری روی آوردند؛ یعنی مشارکت در گفتمان اجتماعی از طریق عملگراییِ سازمانی و جمعی. و این به معنی فاصله‌ گرفتن از روش مرسوم و اصولی صوفیان مبنی بر خلوت و تهذیب نفس بود.

اما جمعی از متفکّران و اندیشمندان فعلی در مقام دفاع از سنّت تصوّف قیام کرده‌اند. این اندیشمندان آموزه‌های دیرینه و آثار فلسفی را از نو باب کرده‌اند تا بدین ترتیب دانشجویان خود را از جوانب ژرفِ فکریِ تصوّف که زمانی در جهان سنّتی اسلام به چشم می‌خورد مطّلع سازند. در میان این اندیشمندان پروفسور ایرانی‌الاصلِ مقیم آمریکا، سیدحسین نصر و اندیشمند آمریکایی-مصری خالد ابوالفضل نیز دیده می‌شوند. این دو شخصیت علناً نسبت به جنبش وهابیت و همچنین نسبت به از بین رفتنِ شکل‌های محرمانه و رمزگونۀ اسلام منتقد هستند. اثر فوق‌العادۀ سیدحسین نصر در حوزۀ تصوّف موجب جان گرفتنِ دوبارۀ گفتگوها در میان مسلمانان میانه‌رو و محافظه‌کار شده است. طیف مسائل موردگفتگو شامل بحران محیط‌زیست و نیاز مبرم به زدودن اندیشه‌های مادی‌گرایانه دربارۀ طبیعت، از طریق رسیدن به درک عمیق‌تر متافیزیکی و معنوی از کیهان است.

فرقه‌ها و انجمن‌های صوفیانه همچنان در کشورهای مختلف در قالب حرکتی جمعی در حال گسترش هستند. هاول بر مبنای پژوهشی که دربارۀ ظهور و افزایش تصوّف در اندونزی انجام داده است، ادّعا می‌کند که عبادت صوفیانه و اعمال عارفانه در شهرها و روستاهای این کشور با سرزندگی و پویایی انجام می‌شود و تصوّف علاقۀ قشر تحصیل‌کرده و حتّی بعضی از مقامات طراز اول اندونزی را نیز به خود جلب کرده است. جنبش گولنِ ترکیه نیز که بزرگ‌ترین جنبش تبلیغی (دعوت اسلامی) در جهان اسلام است، گرچه ارتباط مستقیمی با هیچ‌یک از فرق صوفی ندارد، اما در آثار و فعالیت‌های تبلیغی خود بر آموزه‌های معنوی تصوّف، از جمله آثار اندیشمند صوفی معروف ترک سعید نورسی تأکید بسیاری می‌کند. در ایران نیز تاریخ دیرینۀ تصوّف همچنان نقش پویایی در زندگی روزانۀ مردم این کشور دارد و مردم ایران همچنان به زیارت قبور عرفای بزرگی مثل حافظ و غزالی می‌روند.

با این حال، با وجود روند سریعِ افزایش و گسترش فرقه‌های صوفیانه، در آنها توجّه کافی به تحوّلاتی که در جهان اسلام رخ می‌دهد نمی‌شود. تصوّف جنبشی است که برخلاف ایدئولوژی‌های پیشین، از انعطاف‌پذیری و شمول بسیاری در حوزۀ مسائل اجتماعی و سیاسی برخوردار است و در عین حال هیچ لطمه‌ای نیز به اصول محوری دین اسلام وارد نمی‌آورد. تصوف به عنوان یک فلسفۀ کل‌گرا و متعالی، آزادی عمل بیشتری در اختیار مسلمانان قرار می‌دهد تا بتوانند در گفتگوهای دربارۀ سیاست‌های تفرقه‌برانگیزی که بر جوامعشان تأثیر می‌گذارند مشارکت کنند و در آن واحد با ایدئولوژی‌های سختگیرانه و کوته‌فکرانۀ بنیادگرایان نیز مقابله کنند. موضع شجاعانۀ تصوّف در مقابل مدرنیته به همگان خاطرنشان می‌کند که این مکتب عمیقاً خود را موظّف می‌داند تا مسلمانان را نسبت به مادی‌گرایی و مصرف‌گرایی فزاینده‌ای که آفت دنیای مدرن شده است هشیار سازد.

مسلّماً در این عصر که مملو از درگیری‌های خشونت‌آمیز و چنددستگی‌های فرقه‌ای است، جذابیت تصوّف می‌تواند الهام‌بخش نسل جدید مسلمانان که مشتاقند اعتقادات درونی خود را ابراز کنند و با میراث گمشدۀ خود مجدداً ارتباط برقرار کنند باشد. در حقیقت آنچه ضرورت دارد این است که به درک عمیق‌تری از تصوّف برسیم تا بتوانیم تشخیص دهیم که آیا مسلمانان قادر خواهند بود کارکردهای درونی و بیرونی ایمان خود را دوباره با هم متّحد سازند؟ در واقع این بخشی از تلاش روحی و فکری مسلمانان در راستای احیای جوامعشان است.

جهان اسلام نمی‌تواند چنین میراث فکریِ پرغنایی را نادیده بگیرد، به‌ویژه در زمانی که به وجود چنین فلسفۀ متعالی و وحدت‌بخشی نیاز است. 

منبع: دین‌آنلاین