ما كه به عنوان مرجع و وليّ فقيه رساله طبع ميكنيم ، يعني جان و مال و ناموس و عِرْض مردم مسلمان را بدست ميگيريم و در تحت پوشش اراده و قواي فكري خود مسلّط ميپنداريم ، نبايد لاأقلّ در مسألۀ توحيد هم قدمي زنيم؛ و خداي ناكرده اين فتاوي موجب هتك نفوس و اموال و نواميس و اعراض نگردد . ما لازم نيست خود را پاسدار و نگهبان جا بزنيم؛لاأقلّ دشمنِ شمشير بدست بر نفع خصم مشرك ، و بر ضرر اين فرد مسلم موحّد نبوده باشيم! « ما را به خير تو اميّد نيست؛شرّ مرسان » !
ما كه به عنوان مرجع و وليّ فقيه رساله طبع ميكنيم ، يعني جان و مال و ناموس و عِرْض مردم مسلمان را بدست ميگيريم و در تحت پوشش اراده و قواي فكري خود مسلّط ميپنداريم ، نبايد لاأقلّ در مسألۀ توحيد هم قدمي زنيم؛ و خداي ناكرده اين فتاوي موجب هتك نفوس و اموال و نواميس و اعراض نگردد . ما لازم نيست خود را پاسدار و نگهبان جا بزنيم؛لاأقلّ دشمنِ شمشير بدست بر نفع خصم مشرك ، و بر ضرر اين فرد مسلم موحّد نبوده باشيم! « ما را به خير تو اميّد نيست؛شرّ مرسان » !
استدلال به آيات قرآن براي اثبات دوئيّت حقيقي بين خالق و مخلوق ، فاسد است :
پس از آنكه معلوم شد صحّت گفتار خالق و مخلوق ، و آمر و مأمور ، راحم و مرحوم؛و وجه صحّت و علوّ اين تعابير بنا بر رأي پيشگامان فلسفه و عرفان اسلامي امثال محيي الدّين عربي و تلامذهاش همچون قونَويّ و قَيصريّ ، و مثل عالم فقيه نبيل و عارف بيبديل غائب از انظار و افكار در مدّت هفت قرن: سيّد حيدر آملي ، و مثل فقيه و حكيم خبير و بصير و دانشمند فرزانۀ الهي: ملاّ صدراي شيرازي و أمثالهم كه حقّاً و واقعاً حقّي عظيم بر اسلام و مسلمين و مؤمنين و پيروان أميرالمؤمنين عليه أفضل الصّلوات و أكمل تحيّات المصلّين دارند كه با كتب برهانيّه و شهوديّۀ خود به اسلام خشك شده در اثر غلبۀ افكار حشويّه و ظاهريّون و اخباريّون تهي مغز و سبك درايت ، جان نويني بخشيدند و درخت توحيد را از نو آبياري كردند و خُطَب «نَهج البلاغة» را باز به خاطرها آوردند؛اينك عرض ميكنيم:
عبارتي را كه مرحوم آية الله حكيم قدّس سرّه در پايان تعليقه و فتواي خود مرقوم داشته بودند كه:
وَ مَا تَوْفِيقِيٓ إِلَّا بِاللَهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ
«و نيست توفيق من مگر بواسطۀ خداوند . من بر او توكّل كردهام ، و بسوي او بازگشت مينمايم.»
داراي دو نكته و اشاره است: اوّل: همين معني آن كه درخواست اين امور از خداوند است . دوّم: آنكه ميخواهند بفهمانند: آيه دلالت بر دوئيّت آمر و مأمور و راحم و مرحوم دارد
دارد؛زيرا براي خودش خوديّتي و توفيقي را در مقابل خدا ، و توكّلي و انابهاي در برابر خدا بيان كرده است .
آري ، مطلب از اين قرار است ولي آيا خوديّتي و توفيقي و توكّلي حقيقي را بيان ميكند يا اعتباري ؟!
اگر حقيقي باشد ، درست نيست؛زيرا در برابر ذات و صفت حقّ براي هيچ ذرّهاي از ذرّات استقلال نيست ، چه در وجود و چه در صفت .
و اگر اعتباري باشد ، اين منافات با كلام صوفيّه ندارد بلكه عين مطلب آنها ميباشد . چنانچه خود حضرت شُعَيب علي نبيِّنا وآله و عليه الصّلوة والسّلام كه بدين سخن لب گشوده است مرادش همين بوده است:
قَالَ يَـٰقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَي’ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ مَآ أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَي’ مَآ أَنْهَیٰكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإصْلَـٰحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِيقِيٓ إِلَّا بِاللَهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ .
«شعيب گفت: اي طائفه و خويشاوندان و اقوام من ! شما مرا مطّلع سازيد از آنكه اگر من از جانب پروردگارم داراي حجّت و برهاني بوده باشم ، و آن پروردگار به من از نزد خودش روزيِ نيكو عطا ميكند (باز من پرستش و اطاعت او را نكنم؟!) ومن اراده ندارم كه خودم كاري را انجام دهم كه شما را از آن نهي مينمايم . من درخواستي و اراده و نيّتي ندارم مگر اصلاح بقدري كه در خودم توان و قدرت مييابم . و توفيق من نيست مگر بواسطۀ او؛بر او توكّل كردهام و به سوي او بازگشت مينمايم!»
نه هر كه چهره برافروخت دلبري داند
نه هر كه آينه سازد سـكندري دانــد
نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست
كـلاه داري و آيـيـن ســروري دانــد
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن
كه دوست خود روش بندهپروري دانــد
غلام همّت آن رند عافيت سوزم
كه در گداصـفتي كيمياگري دانـد
وفا و عهد نكو باشد ار بياموزي
و گرنه هر كه تو بيني ستمگري دانــد
بباختم دل ديوانه و ندانستم
كه آدمي بچهاي شيوۀ پـري دانــد
هزار نكتۀ باريكتر ز مو اينجاست
نه هر كه سر بتراشد قلندري دانــد
مدار نقطۀ بينش ز خال تست مرا
كه قدر گوهر يكدانه جوهري دانــد
به قدّ و چهره هر آن كس كه شاه خوبان
شد جهان بگيرد اگر دادگسـتـري دانــد
ز شعر دلكش حافظ كسي بود آگاه
كه لطف طبع و سخن گفتنِ دَري داند
منبع : کتاب الله شناسي / جلد سوم / قسمت دهم حضرت علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني قدسسره