اول آذرماه ۱۳۸۷، ۱۰ سال از فاجعهی قتلهای زنجیرهای، کشتار آزادیخواهان و روشنفکران توسط بنیادگرایان میگذرد. یکی از فجیعترین این قتلها شاید قتل پروانه و داریوش فروهر از رهبران حزب ملت ایران بود که آزادیخواهان جهان را تکان داد.
علیرغم اینکه این قتل، توسط رهبران جمهوری اسلامی محکوم شد هرگز پروندهی پیگیری عاملان و آمران این قتل به سرانجام نرسید و اینک سومین سال است که نیروی انتظامی در ایران از برگزاری مراسم سنتی و رسمی سالگرد آنان توسط فرزندانشان و در منزل خودشان جلوگیری میکند.
دهمین سالروز قتلهای زنجیرهای در گفت و گو با پرستو فروهر
پرستو فروهر: این حصارها پدید میآید که ما فراموش کنیم
مریم محمدی
اول آذرماه ۱۳۸۷، ۱۰ سال از فاجعهی قتلهای زنجیرهای، کشتار آزادیخواهان و روشنفکران توسط بنیادگرایان میگذرد. یکی از فجیعترین این قتلها شاید قتل پروانه و داریوش فروهر از رهبران حزب ملت ایران بود که آزادیخواهان جهان را تکان داد.
علیرغم اینکه این قتل، توسط رهبران جمهوری اسلامی محکوم شد هرگز پروندهی پیگیری عاملان و آمران این قتل به سرانجام نرسید و اینک سومین سال است که نیروی انتظامی در ایران از برگزاری مراسم سنتی و رسمی سالگرد آنان توسط فرزندانشان و در منزل خودشان جلوگیری میکند.
در ساعاتی که باید این مراسم برگزار میشد و از طریق رسانههای عمومی به اطلاع همه رسیده بود، با پرستو فروهر در تهران گفت و گو کردم.
خانم فروهر از برگزاری مراسم چه خبر؟ آنجا چه میگذرد؟
مراسمی برگزار نشده است. از صبح دو طرف کوچه را نرده زدند و نیروهای انتظامی و اطلاعاتی ایستادهاند و تمام این کوچههای اطراف را هم مامور گذاشتهاند. در هر صورت هیچکس حتا به اقوام اجازه ندادهاند که به اینجا بیایند.
سال گذشته، برخی افراد فامیل شما آمده بودند. امسال از ورود آنها هم جلوگیری شده است؟
بله.
شما مطلع شدید مراسم نباید برگزار شود؟
خیر، از دو روز قبل اعلام کردند و گفتند مراسم ممنوع است. بعد نیروی انتظامی من را خواست و این موضوع را به من ابلاغ کرد و گفتند به روال سالهای گذشته دو طرف کوچه را خواهند بست و اجازهی برگزاری مراسم را نخواهند داد.
یعنی خیابانها و کوچههای اطراف را هم بستهاند؟ به چه شکلی از ورود مردم جلوگیری میکنند، علناً و رسماً؟
بله، به طور رسمی از ورود مردم جلوگیری میکنند.
یعنی جلوی اشخاص را میگیرند؟
بله، هر کس که از اینجا رد میشود، به شکلی کنترل میشود و از صورت تمام آدمها فیلم میگیرند. از زوایای مختلف دوربین گذاشتهاند و شناسایی میکنند.
به این ترتیب، این مراسم انعکاس بیشتری از مراسمی که شما میخواستید برگزار کنید دارد. آیا دلیلی هم برای عدم اجازهی برگزاری مراسم از سوی شما میآورند. به هر حال این یک مراسم سنتی است و این قتل هم توسط رهبران نظام محکوم شده است.
خیر، دلیلی نمیآورند. فقط میگویند تجمعی است که در آن حرفهایی زده می شود که نباید زده شود. اینها اصولاً از تجمع جلوگیری میکنند. این سال سومی است که برگزاری این مراسم به طور کامل ممنوع شده است.
خانم فروهر، شما به عنوان فرزندان فروهرها نمیتوانید از امکانات قانونی استفاده کرده و شکایت کنید که چرا نمیتوانید مراسم را در منزل خودتان برگزار کنید؟
نه، برای اینکه میگویند ما پاسدار نظم و امنیت عمومی هستیم و اجازهی برگزاری مراسم را نمیدهیم. اما اینکه من به صورت قانونی به دنبال این بروم که در این زمینه شکایتی بکنم، نبودهام.
ولی فکر نمیکنم از این طریق هم به جایی برسیم. در مورد قتلهایی که به قول شما خودشان هم محکوم کردهاند، به همراه وکلایمان دو سال و نیم تلاش پیگیرانه داشتیم تا بلکه بشود این مساله را درون سیستم قضایی پیش ببریم.
اما تمام تلاشمان به سد برخورد کرد و سیستم قضایی نه تنها در جهت پیگیری پرونده بلکه در جهت مخدوش کردن این پرونده عمل کرد.
فکر نمیکنم برای برگزاری مراسم که قرار است ما در آن همین اعتراضاتمان را به این سیستم ناحق اعلام کنیم، رسیدگی انجام شود. به اینکه درون این سیستم قضایی حرف ما به جایی برسد، امیدی ندارم.
خانم فروهر، شما به چه امیدی ۱۰ سال این ماجرا را پیگیری میکنید؟ فکر میکنید چه میتوان کرد؟ به هر حال از راههای قانونی و قضایی ممکن نمیشود، چگونه میتوان به قول شما داد این بیداد را گرفت؟
ما امیدوار بودیم. آنچه میتوانم بگویم این است که حقیقتاً به لحاظ انسانی این ماجرا فوقالعاده تلخ است. تلخ است که بعد از گذشت ۱۰ سال، حتا در سال، دو ساعت مهلت این را پیدا نکنیم که یاد آن دو عزیزی که سالیان سال زندگیشان را بر سر ایستادگی در راه آرمانهای این مردم گذاشتند، گرامی بداریم.
اعتراض خودمان را به قتل فجیع آنها نشان بدهیم و نشان بدهیم همچنان دادخواه این جنایتی هستیم که بر آنها و دیگر دگراندیشان در ایران رفته است. این حقیقتاً تلخ است.
نمیدانم و فکر میکنم همانطور که چندین بار گفتهام این مسوولست انسانی و فردی تک تک ما است که این یاد را همچنان در ذهن داشته باشیم و دادخواه این جنایتها باشیم و از یاد نبریم.
علیرغم اینکه تمامی این حصارها پدید میآید که ما فراموش کنیم، تا هیچ امکانی برای یادآوری، حتا کوچک نداشته باشیم. هر کسی در جایگاه خودش موظف است که این یاد را گرامی بدارد.
خانم فروهر، شما تنها رفتهاید یا آرش، برادرتان هم همراه شما است؟
آرش هم به روال هر سال آمده است.
شما تا کی در ایران هستید؟
بلیت هر دوی ما برای روز دوشنبه است.
موفق میشوم با یکی از اهالی که قصد ورود به مراسم را داشته است، گفت و گو کنم. او میگوید:
تصمیم گرفته بودم به مراسم شادروان فروهرها بروم.
چرا موفق به حضور در این مراسم نشدید؟
هنگامی که به خیابان هدایت رسیدم از دور جمعیتی را دیدم. موقعی که جلوتر رفتم شاد شدم و گفتم بالاخره یک روز اجازه دادند که مردم برای فروهرها مراسم بگیرند.
اما نزدیک کوچهی مرادزاده که خانهی فروهرها در آن قرار دارد، رسیدم و دیدم اکثراً افراد انتظامی و تعدای هم نیروهای لباس شخصی و از ماموران اطلاعات بودند.
تعدادی هم از افراد لباس شخصی اوباش بودند که لباسهایشان با آنان فرق میکرد که در دست بعضی از آنان چوب بود.
یعنی علناً در دستشان چوب بود؟
تعدادی از آنان چوب در دست داشتند. ولی افرادی که در خیابان هدایت بودند، چوب نداشتند. از همان جا دیدم چند زن و مرد تقریباً مسن در حال حرکت بودند.
چهار نفر با دوربین از تمام رهگذران عکس میگرفتند و فیلمبرداری میکردند. رد شدم و رفتم جلوتر و اینبار برگشتم. دیدم تعدادی زن و مرد به همراه چند جوان خوشلباس در گوشهای ایستاده بودند.
بر حسب عادت همیشگی شروع به صحبت با آنان کردم، گفتند نمیگذارند به مراسم بروند. گفتم وضعیت بر همین منوال است تا وقتی ما با هم نباشیم و وقتی ما فقط ۱۰ نفریم طبعاً این همه مامور اجازهی ورود نمیدهند.
به من اصرار کردند در اینجا بمانم که گفتم از قبل سابقهای دارم و اگر گرفتار شوم دیگر معلوم نیست که به همین راحتی آزاد شوم.
بعد از کمی صحبت خداحافظی کردم و جلوتر رفتم. دوباره از نیمههای راه برگشتم، موقع برگشتن وقتی از خیابان عبور می کردم از جلوی کوچهی مرادزاده رد شوم، همان جوانان خوشتیپ را در کنار ماموران وزارت اطلاعات دیدم.
در یک آن دیدم یکی از آنان مرا نگاه کرد و شناختمش. با انگشت اشاره کرد. یکی از ماموران آرام آرام به طرف من آمد. چون تعدادی از مردم هم ایستاده بودند.
در این بین، متوجهی کوچهای شدم که روبهروی کوچهی مرادزاده بود. داخل آن کوچه رفتم و با تمام سرعت شروع به دویدن کردم، وقتی به انتهای کوچه رسیدم و برگشتم، دیدم دارند دنبال من میآیند، اما فاصله زیاد بود و من توانستم جان سالم به در ببرم.