Search
Close this search box.

تحول نفس در داستان‌های عامیانهٔ صوفیان (بخش اول)

tahavol nafs vاین مقاله، تعامل بین تصوف و فرهنگ ایران را توصیف می‌کند. علیرغم تحولات فرهنگی و زبانی در طی ۱۵۰ سال اخیر و تأثیر پذیرفتن از فرهنگ جهانی و سبک‌های جدید زندگی که‌ تحت تأثیر شبکه ارتباطات جهانی شکل گرفته، هنوز بسیاری از ارزش‌ها و اصطلاحات و واژگان صوفیان،رایج است. پس عجیب نیست که حضور صوفی و درویش بر قصه‌های عامیانه‌ ما سایه افکنده باشد. صوفی(درویش) اغلب نماد اعتماد و توکل بر خدا و رهایی از بندگی‌ قدرت، منزلت، ثروت، قومیت

tahavol nafsنویسنده: علی ذکاوتی قراگزلو

 چکیده

 این مقاله، تعامل بین تصوف و فرهنگ ایران را توصیف می‌کند. علیرغم تحولات فرهنگی و زبانی در طی ۱۵۰ سال اخیر و تأثیر پذیرفتن از فرهنگ جهانی و سبک‌های جدید زندگی که‌ تحت تأثیر شبکه ارتباطات جهانی شکل گرفته، هنوز بسیاری از ارزش‌ها و اصطلاحات و واژگان صوفیان،رایج است. پس عجیب نیست که حضور صوفی و درویش بر قصه‌های عامیانه‌ ما سایه افکنده باشد. صوفی(درویش) اغلب نماد اعتماد و توکل بر خدا و رهایی از بندگی‌ قدرت، منزلت، ثروت، قومیت و حتی زمان و مکان است. این مقاله به بعضی جنبه‌های قصه‌های‌ عامیانه صوفیان نظر دارد که راه تربیت و ریاضت نفس، خودسازی و تحول نفس را نشان‌ می‌دهد. یک داستان کامل عامیانه طرح زندگی‌نامه واقعی تلقی می‌شود. بعضی دیدگاه‌های صوفیان حاکی‌ است که ماجراها و شکست عشقی اساس و انگیزه تحول عمیق نفس است که روانشناسان آن‌ را با اصطلاحاتی چون تصعید تصویف می‌کنند. اساس عملی و نظری حرکت صوفیانه به ویژه در حکایات عبارتند از: ریاضت، رؤیا و”واقعه‌”، آوارگی، تحمل و صبر و همزیستی با دیگر مذاهب، نخل و ثلائق و خلائق، تسلا و رضا. صوفی(درویش) می‌تواند در قوانین طبیعت تصرف‌ کند، حتی بر جنّ و پری و مرگ غلبه می‌کند. آرزوهای دیرینه پس از صبر برآورده می‌گردد. در داستان‌ها با تخیلات عجیب و گاه انحرافی روبرو می‌شویم که می‌تواند، از زوایای گوناگون‌ بررسی شود، تعارضات فرهنگی، مسائل قومی، ارتباط بین انسان و خدا، انسان و جهان، انسان و خودش، انسان و طبیعت، انسان و انسان‌های دیگر.

مقدمه

 تصوف، صوفی‌گری و درویشی غالباً به معنی جنبهٔ عملی عرفان اسـت. مـنظور از عـرفان وقوف به‌ دقایق و رموز چیزی‌ است‌. در‌ فرهنگ مـعین بـه نقل از جلال همائی آمده است عرفان‌ مقابل علم سطحی‌ و قشری است (فرهنگ معین،ص ۲۹۲۲). روابط انسانی با هستی، مسائل اجـتماعی و در نـتیجه حـل مسئله‌‌ و نمودهای‌ آن‌ در چهار عرصه قابل تصور است: رابطه انـسان با خود، با‌ خدا‌، با دیگران، و با عالم (ملک‌ و ملکوت). در بینش عرفانی و صوفیانه تحول نفسانی در انسان پایه و اسـاس‌ تـوانایی‌ تـأثیرگذاری‌ در نمودهای هستی است. وحدت وجود و انسان کامل، مضامین مرکزی‌اند، از این‌ مـنظر‌ بـاید‌ گفت دامنه تأثیرگذاری، تعیین‌کنندگی و خودراهبری‌[۱] و ارتباط [۲] انسان نه تنها نفس او بلکه به دلیل‌ وحدت‌ انسان‌، دیـگران و جـهان، مـی‌تواند عرصه‌های وسیع دیگری را هم در بر بگیرد. آدمی را به‌ اذن‌ خداوند دارای‌ قـوه الهـی مـی‌سازد. صوفیان برای تربیت، تهذیب و تأدیب (رعایت ظرافت‌ها) دو‌ شیوه‌ تمرین‌ عملی و نیز شور و عشق و جـذبه در پیـش مـی‌گرفتند. اولی را سلوک یا مجاهده و دومی‌ را‌ جذبه یا مشاهده نامیده‌اند که این دو می‌تواند مقدمه یکدیگر بـاشند. مـکان و مصداق‌ بارز‌ شیوه‌ اول، “زاویه‌”،خانقاه و جایگاه شیوه‌ دوم میخانه (غالباً مجازی) بوده است. یـکی از نـمودهای تـحول‌ وجودی‌ و نفسانی یا تربیت، جلوه اخلاقی‌ انسان است. او مقامات، عبادات، مجاهدات و ریاضت‌ را‌ با‌ خـوف و رجـا و محبت طی می‌کند و به‌ معرفت وصال می‌رسد. به علاوه مطالعه مداوم نفس در‌ تـاریخ‌ غـرب‌، دسـت‌کم از زمان یونانیان باستان‌ مطرح بوده است‌ [۳]. شیوه‌های اخلاقی و تربیتی‌ در‌ ایران به ویژه اخلاق عـرفانی و صـوفیانه، جلوه‌ای از تحول نفسانی‌ [۴] است. صوفیه (که آنها نیز خود‌ تحت‌ تأثیر مـذاهب پیـش از اسـلام ایران هم بودند) و مذاهب غلات‌ [۵] و غنوصیه‌ [۶] که‌ ترکیبی‌ از مکاتب یونانی و اسلامی بود، تأثیر پذیرفتند‌. در‌ دنـیای‌ مـدرن‌ تـحول نفسانی و اخلاقی تحت تأثیر عوامل‌ پیچیده‌ای‌ است. آیا انواع دیگری از آن قابل تـصور نیست؟ بـرای رسیدن به پاسخ این‌ گونه‌ پرسش‌ها باید لایه عمیق مردم‌نگارانه‌ و روانکاوانه‌ و فرهنگی ایران‌ یعنی‌‌ شناخت‌ نـمادها روشـن شود. ازاین‌رو اگر بخواهیم‌ مبنایی‌ اندیشه شود یعنی از نظریه و پژوهش غافل‌ نـباشیم مـتوجه می‌شویم پیچیدگی‌های ژرف‌ تاریخی‌ و فرهنگی ایران و ارتـباط آن بـا اخـلاق‌ مدرن سزاوار بررسی است‌.

 چارچوب نـظری

بـه نقل‌ از جنید عارف مشهور گـفته‌اند کـه: “تصوف آن بود که تو را خداوند از تو‌ بمیراند‌ و به خود زنده کند”(نصر:آمـوزه‌های‌ صـوفیان‌،۵۱۱‌). همین‌ نویسنده‌ به نقل از‌ رسـاله تـعریفات جـرجانی درباره مقامات و حـالات عـرفانی می‌نویسد: حال موهبتی اسـت کـه بدون جهد و طلب بر قلب‌ انسان‌ وارد‌ شود… و حال با ظهور صفات نفس از‌ میان‌ مـی‌رود‌ حـال‌ هنگامی‌ که‌ ادامه‌ یابد و ملکه شود مـقام نـامیده می‌شود. احـوال مـواهبند و مـقامات، مکاسب (نصر،همان،ص ۰۲۱). عـارفان در تصوف عرفان تفاوت‌های‌ مختصری درباره مقامات و حالات هست. اصول مشترک، در تصوف‌ و عرفان عبارتند از: نزول و صـعود وجـود، سلوک و مجاهده، فنا، کشف و شهود و یـافت، عـشق و مـحبت و رمـز و راز (یـثربی،۹۷۲۱:صص‌ ۹۱-۳۲). ابوسـعید ابـوالخیر فاصله بین آغاز سلوک تا‌ صفای‌ تصوف را چهل مقام ذکر کرده است.

 مسئله‌های انسانی بـرآمده از نـسبت انـسان با حب و عشق (حقیقی یا مجازی) اسـت کـه حـل مـسائل‌ زنـدگی از آن طـریق صورت می‌گیرد‌. محتوای‌ قصه‌ها بیان چگونگی طی مسیر پر رمز و عجیب و یافتن‌ اجر صبر و تحقق آرزوهای دیرینه است. واقعه(مکاشفه)، اوج گردش آزاد در تمام سطوح‌ زندگی‌ و روح و روان و برای نمادسازی و گاه‌ نـمادسازی‌ مضاعف‌اند. روان روابط ما با خود و روح رابطه با بود و هستی است. اما از نظر امروزی‌ها، صوفیه حل مسئله(مسائل زندگی) نمی‌کردند بلکه مسئله‌ را‌ معما و حل معما را‌ هم‌ مخصوص بزرگان خود و آن هم بـه شـیوه عشق (از عشق مجازی تا حب الهی) خود می‌دانستند. در این قصه‌ها تخیلات و تصویرسازی‌های غریب و گاه‌ “انحرافی‌” دیده می‌شود که آنها را از‌ چند‌ نظر می‌توان مورد توجه قرار داد: از منظر مسائل دائمی انـسان مـاندن درد وجودی،تصعید [۷] و جایگزینی‌[۸]، تعارض‌های فرهنگی،مسائل اتنوگرافیک، رابطه مذاهب، رابطه انسان و جهان، انسان با خود، انسان با‌ طبیعت‌، با زمان‌، با خدا، و بـا دیـگران.
داستان‌ها و صحنه‌های غریب از نظر اشـخاص داسـتان نشانه‌های مجازی نیستند بلکه تبدل صور‌ واقعی‌ هستند زیرا از نظر صوفیه انسان کامل، “عالم کبیر” است‌. رؤیای‌ کشف‌ استعداد و سیر دشوار تربیت و سیر از خـلق بـه حق و به عکس در رؤیـای زایـش خارق‌العاده نمادسازی ‌‌می‌شود‌.
بعضی محققان چهار موضع اساسی در عرفان و تصوف را طبقه‌بندی کرده‌اند (خرازی،مکتب‌ تربیتی‌‌ حافظ‌،ص ۹۲۱-۰۴۱). از نظر بودشناسی‌ [۹] هستی عرصه تقدیر الهی است، نصر می‌نویسد: هستی‌ مطلقی‌ست که‌ هـم هـستی و هم در عین حال مافوق هستی است که در اصطلاح صوفیان‌ ذات نام دارد (نصر‌،ص ۹۹۱‌). پایه معرفت‌شناسی‌ [۱۰]شهود، از لحاظ انسان‌شناسی‌ [۱۱] تسلط بر نفس،کمال‌جویی و مسئولیت‌پذیری است. از حیث پایه ارزش‌شناسی [۱۲] هماهنگی انسان با طبیعت (و نـه بـیگانگی با آن) تـفاوت‌هایی به‌ چشم می‌آید. در رویکرد قصه‌های عامیانه، جسم و طبیعت به اندازه‌ای رویکرد صوفیانه‌ به جسم نازل نیست. نـکته بسیار مهم اینکه هم توصیف دشواری و هم پیچیدگی‌های تأویل صوفیانه و هـم‌ سـادگی جـذاب هنرهای‌ کلامی‌ مردمی است که در کنار هم پیش می‌روند.

افزون بر آن بدان‌گونه که صوفی و عارف در شرایطی خـود ‌ ‌را قـادر به تصرف در طبیعت می‌بینند در داستان‌های عامیانه به آن‌ اندازه‌ چنین نیست. اما طـی هـردو جـریان زندگی، “اصل واقعیت‌” بر “اصل‌ لذت‌” و”ابرمن‌ [۱۳]” یا مجموعه آرمان‌ها بر اصل واقعیت غلبه مـی‌کند.که تعبیر آن از دید انسان‌شناسی‌ فرهنگی توجه‌ به‌ رویکرد امیک‌ [۱۴] و اتیک‌ [۱۵] است. با وامـ‌گیری از تعبیر بلتهایم، چنین وقـایعی مـبارزه و تلاشی پیگیر و عظیم برای معنی بخشیدن به هستی است (بتلهایم،همان،ص ۵).

 روش‌شناسی

 در قصه‌های صوفیانه دشواری تأویل‌های‌ معماگون‌ همراه‌ با سادگی هنرهای مردمی به‌ چشم‌ می‌خورد‌ و مضامین آن قصه‌های عامیانه سرشار است از نـقل کرامات پیران تصوف و اخلاق متصوفان و همچنین‌ تولد و مرگ و زندگی روزمره آنان. اما این‌ مقاله‌ بیشتر‌ متمرکز بر شباهت‌ها و تفاوت‌های قصه‌های‌ عامیانه‌ای است که‌ قهرمان‌ آن پیری از پیران تصوف باشد نه فقط قـصه‌پردازی قـومی و عامیانه‌ ۱۶ پیرامون‌ احوال پیران تصوف. در تبیین و تفسیر این‌ گونه‌ روایات‌ هرچند ممکن است این تلاش، یک‌ “مردم‌شناسی اکنونی‌” شده باشد‌.هرچند که گاه نمادشناسی به کلی متفاوت از تأویل است. روشـ‌شناسی مـختار این مقاله شناخت نیت، عمل، تأویل‌ و نمادها‌ است‌ و تحلیل عقلانی کفایت نمی‌کند.
به قولی تحلیل عقلانی نماد، مثل کندن‌ پوست‌ پیاز است برای رسیدن به پیاز (شوالیه و ژربران،هـمان، ص ۹۶) بـه تعبیر میرچا ایلیاده‌ [۱۷] محقق بزرگ‌ فرهنگ‌ و اساطیر‌، نماد گردشی در تمام سطوح واقعیت‌ است و به تعبیر ژان پیاژه، نماد‌ چیزی‌ بیش‌ از مفهومی است که تلقین یا علامت‌گذاری شده است. نماد در مـاورای مـعنی جـای‌ دارد‌ و با‌ ساختارهای ذهن بازی مـی‌کند (شـوالیه و ژربـران،همان،ص ۶۲-۷۲).
نماد چیزی بیش از مفهومی‌ است‌ که تلقین یا علامت‌گذاری شده است.در ورای معنی جای دارد، با ساختارهای‌ ذهن‌ بازی‌ می‌کند، در بشریت مـشترک و هـمیشگی اسـت.جزیی از وجود زنده ماست (صص‌ ۷۲ و ۸۲‌). نماد‌ بیش از زبـان جـهانی است(ص ۲۵). نماد گردشی آزاد در تمام سطوح واقعیت‌ است‌ و نماد نقطه پیشرفته هوش است‌ (ص ۴). نماد‌ عالمی متوازن‌کننده است (شوالیه و ژربران(۲۸۳۱).فـرهنگ‌ نـمادها،ص ۸۴) بـه نظر نگارنده‌ باید‌ نگران‌ بروز ناتاریخی‌گری و “خطای مردم‌نگار کـنونی‌”(خطای‌ معاصرت‌[۱۸])باشیم و از تسری و تعمیم غیر منطقی داوری‌ها‌ پرهیز‌ کنیم‌.

از تفاوت‌های رویکرد قصه‌های عامیانه با رویکرد صوفیانه رابـطه انـسان بـا عالم‌ مادی‌ است. بر خلاف‌ رویکرد نسبتاً عملگرایانه‌تر عامیانه، مسأله اصـیل در تـصوف جدایی انسان از اصل روحانی‌ خویش‌ و گرفتاری در عالم ماده است. اما حل این مسأله چگونه ممکن می‌شود؟ به شـیوه‌ای‌ نـمادشناسانه‌ مـی‌توان‌ حل مسأله را گردشی آزاد در‌ تمام‌ سطوح‌ روان و عقاید دانست و به شیوه تأویلی گردشی‌ حـول‌ اثـبات‌ هـویت سالک از طریق نفی و فنای آن در وحدت شمرد. در مورد‌ نقد‌ اثبات‌گرایانه و نیز تاریخی آرزوی‌ عدالت‌ و امـنیت‌ و حـل مـسئله‌ به‌ روش‌ صوفیانه می‌توان آن‌را یکسره ابهام و ایهام‌ و حتی‌ مصداقی از تحول مسئله به مـعما و یـا حتی شطح و طامات صوفیه را‌ سالاد‌ کلمات‌ [۱۹] خواند. برداشت روانکاری‌ انسانگرا از‌ این قرار اسـت کـه‌ افـسانه‌ها‌ حاکی از مبارزه دلیرانه با‌ موانع‌ توانفرسا است که سرانجام می‌توان‌ معنایی از هستی بیرون کـشید (بـتلهایم،۱۸۳۱،ص ۵).این‌ گونه‌ معانی با نمادپردازی ساده بدست‌ نمی‌آید‌ و به‌ بیان ایلیاده، نمادپردازی‌ مـضاعف‌ بـرای بـیان آغاز و انجام‌ و جریان‌ نوزایی و جاودانگی واقعیت مطق‌ است و پیچیدگی‌هایی دارد (ایلیاده، اسطوره، رؤیا، راز، ترجمه منجم،ص ۱۲‌ و ۲۳۲‌).

 در داسـتان‌های عـامیانه درویش یک چهره‌ منفی‌ نیز دارد‌ که‌ مثلا‌ً با دعوای کیمیاگری و با‌ فـنون و قـدرت جـادوگری قهرمان داستان را گرفتار طلسم خویش می‌سازد (اریش، ماریا زلف، ۱۷۳۱:۰۸۲‌). در‌ داستان‌های میرزا برخورد یک مورد هم‌ هـست‌ کـه‌ کـسی‌ با‌ دعوی درویشی و مریدداری‌ به‌ راستی عیار و راهزنی نابکار است (فراهی،۶۳۳۱:۶۳۴). شـاید بـتوان گفت: در قصه‌های عامیانه مورد نظر‌ این‌ مقاله‌‌ رویکردها عملگرایانه‌تر از رویکرد صوفیانه است.

 چهره‌ شناخته‌ شده‌تر‌ درویـش‌ غـالبا‌ً کارگشا‌ و راهنما و چاره‌ساز و دلسوز می‌باشد و گهگاه پس از رفع داستان درویش ناپدید می‌شود [۲۰] و ایـن اسـت انعکاس روانی-اجتماعی نظریه‌ “رجال الغیب‌” و “ابـدال‌” و “اوتـاد” تـصوف. در داستان‌های عامیانه که‌ به روزگار صفویان و بـعد از آن پدیـد آمده شاه‌عباس در لباس درویش به شبگردی می‌پردازد و می‌دانیم خود شاه عباس لقب مرشد کـامل دارد.[۲۱] در داسـتان حسین کرد به یک چهره مـنفی بـه نـام درویـش دالسـنگی برمی‌خوریم که‌ در‌ مـقابل عـنصر‌ خوب‌ داستان قرار می‌گیرد. امام چرا چنین شده و درویش چگونه و با چه تخیلی و در چه تاریخی قـهرمان‌‌ داسـتان شـده است؟

در آمیختگی تصوف با فرهنگ ایران و مشابه بـعضی مـلل‌ اسـلامی‌ بـسیار‌ عـمیق اسـت. با وجود تحولات‌ عمیق صد و پنجاه سال اخیر هنوز سایه درویش بر افسانه‌های عامیانه سبک ‌‌زندگی‌ نوین و زبان و اصطلاحات نیز سنگینی می‌کند و درویش اینجا و آنجا حضور چـشمگیری دارد.

 طبق‌ آنچه‌ کریستین‌ سن نوشته است در رمان تخیلی فارسی سیاحت حاتم طائی، کیومرث به صورت‌ یک جادوگر‌ نیرومند جلوه‌گر می‌شود که طلسم حمام را ایجاد کرد و شاهزاده منیر شامی برای‌ آنـکه‌ حـسن بانو را‌ به‌ دست آورد باید آن معما را حل می‌کرد. به نظر نگارنده می‌توان سؤال کرد که آیا این‌ شیوه حل مسئله که ظاهراً حل مسئله نیست و تبدیل مسئله به معما اسـت چـه‌ کارکردهای نظری و عملی‌ داشته است (تبدیل مسئله به معما در تاریخ اجتماعی ایران).

 محتوای قصه‌ها

 اکنون با توجه به محتوای قصه‌ها نمونه‌هایی از تحول نـفسانی انـسان‌شناسی و تأثیر عشق در زندگی‌ عوام‌، و پیـشگویی‌ها‌ و تـأثیر بر نفوس، بودشناسی، جذبه و تربیت اطفال، ارزش‌شناسی، معرف‌شناسی، تجسم قدرت تصرف در عالم مادی، بودشناسی و پیچیدگی تأویل و نمادسازی مضاعف (معرفت‌ شناسی) می‌پردازیم. در اینجا به دو حـکایت دربـاره زندگی‌ بابا‌ طاهر اشـاره مـی‌کنیم. یکی مربوط به نحوه باسواد شدن اوست که وی شبی زمستانی در آب‌ [۲۲] یخ فرورفت و بیرون آمد در حالی که صبح فردا او را باسواد‌ یافتند‌:
أمسیت کردیا و أصبحت عربیا.
اما می‌توان گفت ایـن یـک برداشت یا آرزوی دیرینه است که گاهی هم بدون سیر و سلوک پررنج‌ اسطوره‌گونه همه‌چیز به همین سادگی تحقق یابد و تحول‌ روان‌ و نفس‌ بتوان حادثه‌ای باشد دفعی و غیر‌تدریجی‌، هرچند‌ که درویـش از جـریان و فرایند تـدریجی آن نیز غافل نبودند و شاید درس‌نخوانده‌ها می‌خواستند به ملاها (درس‌خوانده‌ها) طعنه بزنند [شکاف عوام‌ و خواص‌ یا‌ شاید تـوده و نخبه‌]. دوم حکایت‌ فاطمه‌ لرهـ‌ (یا لاره) بابا طاهر اسـت کـه تصویر یک عشق ناکام است. فاطمه‌ در‌ مقبره‌‌ بابا مدفون است. و بعضی گفته‌اند که خواهر او بوده و به هرحال ربطی هم با‌ اهل‌ حق‌ داشته است‌ (اذکایی،۴۷۳۱،همان:۳۲۱).

جالب است که قصه عـامیانه سبز پری و زرد‌ پری‌ را هم نوشته احمد جامی می‌دانند (شیخ آقا بزرگ، ترجمه فاضل،۰۶۳۱،ج ۲۱‌:۷۲۱‌). علی‌ فاضلی در شرح حال و آثار شیخ احمد جام(همان:۹۷۴ به بعد)، نسخه‌های خطی‌ و چاپی‌ این داستان را معرفی می‌نماید کـه در نـسخه چاپ لاهور به سال ۶۹۸۱‌ م. مؤلف‌‌ قصه‌ را شیخ الاسلام احمد بن ابی الحسن جامی نامقی نامیده است که همان صوفی معروف‌، احمد‌ جام‌ ژنده‌ پیل می‌باشد. علی فاضل انتساب کتاب را بـه ژنـده پیل‌ انکار‌ کرده‌، ولی جای این سؤال باقی است که‌ چرا این قصه عامیانه را به این صوفی‌ معروف‌ نسبت‌ داده‌اند؟

 یک پژوهشگر معاصر مصری به نام محمد فهی عبداللطیف در مـجموعه‌ مـقالاتی‌ با عنوان ألوان من‌ الفن الشعبی (عبد اللطیف،۴۶۹۱)، نمونه قصص اولیاء و اقطاب را در آنچه‌ «هنر‌ مردمی» می‌نامند مطرح‌ کرده که از آن جمله است قصه سید احمد‌ بدوی‌ با فاطمه بنت بری و امـیره خـضره الشـریفه‌ و ماجراهایی‌‌ که‌ با سید احـمد در بـلاد نـصاری داشت‌. دیگر‌ قصه ابراهیم دسّوقی است که گفته‌اند نظم شیخ طاهر بن‌ یعقوب (ولی اللّه‌ مجذوب‌) است، که البته شخص موهومی‌ اسـت‌. در ادبـ‌ فـارسی‌ قصه‌ عاشقانه بابا کوهی‌ درباره مقبره بابا‌ کـوهی‌ مـی‌تواند، در شمار آنچه گفتیم بیاید. البته قصه بابا کوهی یک اصل‌ کهن‌ نیز دارد، که در ریاض العارفین‌ رضا قلیخان هدایت(هـمان‌:۹۲۱‌)آمـده اسـت. [۲۳]

 نمونه‌هایی از تحول‌ نفسانی‌ (انسان‌شناسی نظری)

 برتلس قصه‌ای منظوم از فخرالدیـن عراقی را هم که احتمالا‌ً به‌ روزبهان بقلی (بقل یعنی‌ تره‌بار‌ و سبزی‌ خوردنی) مربوط است. منشأ یا‌ صورت دیگری از قـصه‌ بـابا‌ کـوهی انگاشته است. در این قصه، بدین‌گونه ظاهرسازی منجر به تحول باطنی نـفس(سـرایر‌)می‌گردد‌، و مجاز به حقیقت می‌پیوندد (شباهت‌ بارز‌ توجه‌ به تجربه‌ی‌ دینی‌ در‌ مقایسه با آداب و مناسک‌ در عرفان و تـصوف و نـیز قـصه‌های عامیانه).[۲۴]

ادامه دارد…


 پی‌نوشت‌ها: 

(۱)- Autonomy 
(۲)- Relatedness 
(۳)- رجوع شود بـه تـاریخ‌ روانشناسی‌ (ف.مولر.ترجمه علی‌محمد کاردان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی،۷۶۳۱).
(۴)- دیگر رویکردهای اخلاقی و مـراتب‌ آن در جامعه ایران را می‌توان‌ به‌ انـواع‌ زیـر تقسیم نـمود‌:۱-اخـلاقی‌ فـلسفی ۲- اخلاق پهلوانی ۳- اخلاق‌‌ دینی‌ ۴-اخلاق روسـتایی ۵- اخـلاق عشایری ۶-اخلاق شهری،البته باید بیفزاییم که صور و لایه‌های پیشنهادی،تداخل‌ و هـمپوشی‌ نـیز دارند.
(۵) – دروزی‌های امروز لبنان، شیخیه‌ و عـلی‌ الهیان از‌ غلات‌اند‌.
(۶) – Gnosticism 
(۷) – Sublimation 
(۸) – Replacement 
(۹) – Ontology 
(۱۰) – Epistemology 
(۱۱) – Anthropolog 
(۱۱) – Aziology 
(۱۲) – Super-ego 
(۱۳) – Emic 
(۱۴) – Etic 
(۱۵) – Folk-tales 
(۱۶) – Ethnographic Present 
(۱۷) – Mircea Eliade 
(۱۷) – نگارنده برای اصطلاح Anachrinism ، ناتاریخی‌گری را پیشنهاد می‌کند. محقق معاصر جلال ستاری آنـ‌را خـطا در توقیت اصطلاح کرده‌ است.(جـلال سـتاری‌، بی‌دولتی‌ فـرهنگ، نـشر مـرکز،۹۷۳۱:۳). 
(۱۸) – Words salad 
(۱۹) – در قصه‌های قومی، دراویش دلبخواه مکان (ambiocal) بـودند، زیـرا آنها زایر (Pilgrim) دائمی یا بیابان‌پرور بودند. در عین حال آنها گاه‌ اسطوره نـجاتند‌ کـه‌ ناگاه چون عیاران سر می‌رسند و مـی‌توانند در چهل مکان متفاوت ظـاهر شـوند. شاید افسانه زورو و تا حدی افسـانه‌ رابـین هود در غرب‌ شباهتی‌ به اسطوره یاد شده دارد‌. از‌ طرفی درویش هرجا که برود چـون در عـرف و دین به ابن السبیل بـاید کـمک کـرد در نمی‌ماند.
(۲۰) – حکیم تـرمذی و مـحی‌الدین عربی درباره رجـال‌ الغـیب‌ سخن گفته‌اند. مطابق آنچه‌ در‌ فرهنگ سجادی آمد است، طبقه‌بندی صوفیان از این‌ قرار است: اخـیار ۰۶۳ نـفرند و به مؤمن بودن خود یقین نـدارند. اگـر یکی بـمیرد مـؤمن دیـگری جای خود را می‌گیرد. آنـها همدیگر‌ را‌ نمی‌شناسند. ابدال ۰۴ نفرند. همدیگر را می‌شناسند‌ و به‌ مؤمن بودن خود یقین دارند. هـریک از آنـان مـی‌تواند در جلد دیگری ظاهر شود. اوتاد ۷ نفر، نقبا و نجبا ۴ نفر‌ و قطب‌ها‌ ۲ نفر‌ هستند. (سجادی، سید جعفر(۷۵۳۱). فرهنگ مـعارف ‌اسـلامی). 
(۲۱) – سلسله‌مراتبی که‌ حسن البنا برای حزب سراسری و پرنفوذ و نیرومند اخوان المسلمین ایجا کـرد، بـرگرفته از سـلسله مراتب درویشان است‌. رهبر‌ اصلی‌، مرشد اعظم است (۹۶۳۱، فرهنگ اندیشه نو. تهران: انتشارات مازیار، ص ۷۵). 
(۲۲) – رفـتن‌ درون آب، وارد شدن به شرایط پیش کیهانی و بی‌وجودی است (ایلیاده،همان،ص ۵۲۲).  
(۲۳) – گویند [وی‌] به دختر پادشاه زمان خود عاشق شد و چون به‌ هیچ‌ وجـه وصـال مـتصوّر و ممکن نبود، از‌ روی‌ مصلحت‌ در‌ کوهی‌ خارج از شهر‌ به‌‌ عبادت و صلاح مشغول شد و به تـواتر صـیت زهـد او گوشزد سلطان شد. سلطان به صومعه او‌ رفته‌ اعتقادی‌ به هم رسانید و او را به مصاهرت‌‌ (دامـادی‌) خـود‌ تکلیف‌ نمود‌. چون‌ چاشنی عبادت و ایمان در مذاق آن جناب شیرین آمده و تقلیدش به تـحقیق بـدل شـده بود از قبول ابا نمود…، گویند جاذبه محبت آن عاشق صادق، محبوبه صوری‌ را به جانب او کـشید کـه هردو در آن کوه به عبادت مشغول شدند و در سنه ۴۰۴ رحلت‌ نمودند و به بابا کوهی مـشهور شـدند. بـرتلس، محقق روس اشاره کرده است‌ که‌ ترکیب درویش و دختر پاک، مدت‌هاست افکار زندگینامه‌نویسان را مسخر و آنها را وادار کرده اسـت تـا افسانه‌های تخیلی از این دست بنویسند. برایم مثال در این مورد به افسانه رایـج‌ در‌ آسـیای یـمانه درباره ادهم‌ دیوانه پدر صوفی پرآوازه ابراهیم بن ادهم اشاره می‌شود که تا امروز نیز در ترکستان شـهرتی بـسیار دارد (بـرتلس‌،ترجمه‌ ایزدی،۶۵۳۱:۹۰۶). او در‌ حاشیه‌ می‌افزاید که به سال ۲۱۹۱ م.زمانی ازبکی به عنوان قـصه ابـراهیم ادهم در تاشکنت چاپ شده است. 
(۲۴) – اینکه خلاصه قصه: بود‌ صاحب‌دلی بـه دانـش و هوش‌ در نواحی فارس تره فروش‌ پیش قصری رسید و در نگرید صورت دختر اتـابک‌ دیـد قرب سالی ز عشق می‌نالید که رخ خـوب دوست باز ندید‌ بـجز‌ اوصـاف‌ او نخواند و نگفت‌ دائم از حسرتش نـخورد و نـخفت. تا آنکه خادمی پیام آورد که برای به دست ‌‌آوردن‌ دل شاهزاده خانم، وانمود کـن کـه زاهدی پاکباز هستی: سر خـود گـیرد و گـوش‌ کن‌ سخنی‌‌ چـون تـویی را کجا رسد چو منی؟ گـر تـو سودای عاشقی داری‌ شاید از قصر شاه‌ بگذاری‌ به فلان کوه رو مقامی ساز کنج گـیر و مـگوی با کس راز‌ روزگاری بدین صفت مـی‌باش‌‌ خـود‌ شود طـاعت نـهانی فـاش‌ عاشق بی‌قرار از سر درد بـه ریا مدتی چو طاعت کرد از ریا در ربود اخلاصش‌ برد سوی عبادت خاصش، حالا کیمیای جـذبه حـقیقت و محبت راستین، شبی‌ شاهزاده خانم را بـه سـوی آن عـابد مـی‌کشاند. شـیخ در را بر روی او نمی‌گشاید و مـی‌گوید: گـر تو آنی من آن نیم یاری. شاهزاده خانم بی‌تاب و شیفته است. خبر به اتابک‌ می‌رسد‌ و سرانجام دخـتر جـفت حـلال شیخ می‌شود و شاعر چنین‌ نتیجه‌گیری می‌کند: 

 عـفت عـشق و صـدق یـار نـگر                            حـسن تدبیر و ختم کار نگر
(برتلس،همان:۲۱۶)

 منابع:  

– اذکایی، پرویـز(۴۷۳۱‌). بـابا‌ طاهر نامه‌. تهران‌: چاپ‌ توس.
– اریش، ماریا زلف(۷۳۱). طبقه‌بندی‌ قصه‌های‌ ایرانی، ترجمه کـیکاووس جـهانداری. تـهران:انتشارات‌ سروش.
– اسماعیلی،حسین(۲۸۳۱). (مصاحبه) کتاب‌ ماه‌ ادبیات و فلسفه، شماره ۳۷.
– ایلیاده، میرچا‌(۴۷۳۱). اسطوره، دریا، راز‌، تـرجمه‌ رویـا مـنجم. تهران: انتشارات فکر‌ روز‌.
– بتلهایم، برنو(۱۸۳۱). افسون افسانه‌ها، ترجمه اختر شریعت‌زاده. تهران: انـتشارات هـرمس.
– بدخشی، میرزا‌ لعل‌ بیگ(۶۷۳۱). ثمرات القدس تصحیح‌ کمال‌ حاج‌ سید جوادی، پژوهشگاه‌ علوم‌‌ انسانی و مطالعات فـرهنگی.
– بـرتلس‌، یونی‌ ادواردویچ(۶۵۳۱). تصوف و ادبیات تصوف، ترجمه سیروس ایزدی. تهران: امیر کبیر.
– پاشـایی، عـلی و یگران‌(۹۶۳۱‌). فرهنگ اندیشه نو. تهران: انتشارات مـازیار‌.
– پورجـوادی‌، نـصر ا… (۵۶۳۱‌). مجله‌ معارف‌، فروردین-تیر. تهران: مرکز‌ نـشر دانـشگاهی.
– تهرانی، جواد(۲۵۳۱). عارف و صوفی چه می‌گویند؟ تهران: کتابخانه بزرگ اسلامی.
– تهرانی، شیخ آقا بزرگ‌(۰۶۳۱‌). الذریـعه، بـیروت، ترجمه علی فاضل. تهران‌: انـتشارات‌ اسـلامیه‌.
– حکیم‌، مـنوچهر‌ خـان(۳۸۳۱). کـلیات‌ هفت‌ جلدی اسکندر نامه. تهران: انـتشارات مـیراث نشر مکتوب.
– حلبی، اصغر(۱۸۲۱). شناخت عرفان و عارفان ایرانی. تهران‌: انتشارات‌ زوار‌.
– خرازی، سـید کـمال(۵۸۳۱). مکتب تربیتی حافظ‌، مجله‌ روانشناسی‌ و عـلوم‌ تربیتی‌، شماره‌ ۳ و ۴، سال‌ ۶۸.
– خـویی، سـید حبیب ا…، شرح نهج البلاغه، تـهران: چـاپ اسلامیه، [بی‌تا].
– دادستان، پریرخ(۴۷۳۱). ارزشیابی شخصیت بر اساس آزمونهای تصویری. تهران: انتشارات رشـد.
– سـجادی، جعفر(۷۵۳۱‌). فرهنگ معارف اسلامی. تـهران: انـتشارات مـترجمان و مؤلفان.
– شاهی، عـارف(۲۸۳۱). احـوال و سخنان خواجه عبدا…احـرار. تـهران: مرکز نشر دانشگاهی.
– شکوهی، غلامحسین(۳۷۳۱). مبانی و اصول آموزش و پرورش. مشهد: انتشارات آستان قدس‌‌ رضوی‌.
– شـوالیه، ژان و آلن، ژربـران(۲۸۳۱). فرهنگ نمادها، ترجمه سوابه فضایلی. تـهران: انـتشارات جیحون.
– صـفی‌زاده، صـدیق، نـامه سرانجام تحقیق و تفسیر، فـهرست اعلام. [بی‌تا].
– طبسی، کمال الدین حسین(۰۷۸۱). مجالس العشاق‌. هند‌: چاپ کانپور.
– عبد اللطیف، محمد فـهمی(۴۶۹۱ م). ألوان مـن الفن الشعبی، قاهره: الهیئه العامه المـصریه للکـتاب.
– عـوفی، مـحمد(۲۶۳۱). جـوامع الحکایات محصص جـعفر‌ شـعار‌. تهران:انتشارات علمی فرهنگی.
فراهی‌. میرزا‌ برخوردار (۶۳۳۱).شمسه و قهقهه. تهران: چاپ امیر کبیر.
– کوپر، سی(۰۸۳۱). فـرهنگ مـصور نـمادهای سنتی، ترجمه ملیحه کرباسیان. تهران: چاپ فـرشاد.
– کـریستین سـن، نـخستین‌ انـسان‌ و نـخستین شهریار، ترجمه ژاله‌ آموزگار‌ و احمد تفضلی‌ “حاتم نامه‌” یا.
– گازرگاهی، حسین(۰۷۸۱). مجالس العشاق. هند: چاپ کانپور.
– محجوب، محمد جعفر(۴۳۳۱). طرایق الحقایق(سه جلد چاپ سنگی). تهران: چـاپ زوار، نشر چشمه.
– محجوب،محمد‌ جعفر‌(۷۳۳۱). ادبیات عامه ایران. تهران: انتشارات توس.
– مولر، ف.(۷۶۳۱) تاریخ روانشناسی، ترجمه علیمحمد کاردان. تهران: انتشارات مرکز نشر دانشگاهی.
– نصر، حسین(۲۸۳۱). آموزه‌های صوفیان از دیروز تا امروز. تـرجمه حـسین‌ حیدری‌ و محمد هادی‌‌ امینی، قصیده‌سرا. تهران. چاپ سوم.
– نصر،حسین‌ [به نقل از شووان‌] (۱۸۳۱). ویژگی‌های بنیادین عرفان، وحدت وجود و انسان‌ کامل. تهران.صص ۴-۴۴.
– هال، جیمز(۳۸۳۱). فرهنگ نگاره‌های نمادها در‌ هنر‌ شرق‌ و غـرب، تـرجمه رقیه بهزادی. تهران: فرهنگ معاصر.
-هدایت، رضا قلی خان(۶۳۳۱). ریاض العارفین. تهران: چاپ اسلامیه‌.
– یثربی‌، یحیی(۶۶۳۱). فلسفه عرفان، تحلیلی از اصول و مبانی مسائل عـرفان. قـم: انتشارات دفتر‌ تبلیغات‌ اسلامی‌.