همه مسلمين در اين عيد شريك هستند. انشاءاللَّه موجب الفت بين همه مسلمين گردد. البته هر كس كه بيشتر مقيّد به احكام پيغمبر است بيشتر از اين عيد سهم دارد، ولى براى همه مسلمين عيد است. در قنوت نماز عيد اينچنين خوانده مىشود: بِحَقِّ هذا اليَوْمِ الّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسلِمينَ عيداً. به حق امروز كه آن را براى مسلمين عيد قرار دادى.
همه مسلمين در اين عيد شريك هستند. انشاءاللَّه موجب الفت بين همه مسلمين گردد. البته هر كس كه بيشتر مقيّد به احكام پيغمبر است بيشتر از اين عيد سهم دارد، ولى براى همه مسلمين عيد است. در قنوت نماز عيد اينچنين خوانده مىشود: بِحَقِّ هذا اليَوْمِ الّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسلِمينَ عيداً. به حق امروز كه آن را براى مسلمين عيد قرار دادى.
خداوند در مورد حضرت موسى مىفرمايد: وَ ذَكِّرْهُمْ بِاَيام اللّه(14)، كه به نام ايام اللَّه ذكر مىكند. ولى براى مسلمين ايام اللَّه دو روز است: يكى عيد فطر و ديگرى عيد قربان؛ كه هر دو جز عبادات است همانطور كه نماز و روزه و غيره واجب است. اين دو روز مقررات خاصى دارد از جمله گرفتن روزه در اين دو روز حرام است و مقررات ديگرى كه عمده مقصود آن تبريك روز عيد و انس و الفت بين همه مسلمين است. يعنى در اين دو روز بين همه مسلمين انس و الفتى ايجاد مىشود.
امّا چرا عيد قربان مىگويند؟ قربان يعنى، قربانى كردن كه مىگويند: خود كلمه از ريشه قرب است. يعنى با اين قربانى كردن قرب به خدا مىجوييد. اين قربانى كردن از يك طرف خاطرهاى است از جدّ پيغمبر ما، حضرت ابراهيم و از طرف ديگر چون تا آن تاريخ قربانى كردن بين اقوام بشر رسم بوده و حتى فرزندانشان را هم قربانى مىكردند، از اين تاريخ به بعد خداوند قربانى كردن انسانها را ممنوع كرد.(15)
انسان طرفه معجونى است كه از فرشته، شيطان و حيوان سرشته شده است و لذا مجموع خصال حيوانات هم در اوهست. مثلاً آن خصلت تهاجم كه در همه حيوانات هست، در انسان به صورت دعاوى بين آنها ظاهر مىشود. ولى در اسلام، اين تهاجم به صورت جهاد يا احكام مشخص شرعى جلوهگر شده است. چون خداوند اين خصلت را در بشر آفريده و به آن توجّه دارد، شايد اگر شخص سالى يكبار قربانى كند آن حالت تهاجمى او از بين برود.
خداوند اين روز را براى ما عيد قرار داده است و براى ما همين كافى است كه اين روز را عيد بدانيم. امّا عيد از ريشه عود به معناى بازگشت است. بازگشت بهسوى خدا. پس به قول آن گوينده والامقام عيد آن روز نيست كه انسان لباس نو بپوشد و يا… بلكه عيد زمانى است كه شخص از بليه خداوند امنيت پيدا كند.
جنبه ديگرى كه مىتوان براى اين عيد قائل شد اين است كه خداوند در مورد حضرت ابراهيم خطاب به پيغمبر مىفرمايد: مِلَّةَ اَبيكُمْ اِبْراهيمَ.(16) يعنى در اين آيه خداوند حضرت ابراهيم را پدر همه ما معرفى مىكند پس حضرت ابراهيم غير از اينكه پدر نَسَبى پيغمبر ما است، پدر همه ما هم محسوب مىشود. و در ادامه همين آيه خداوند مىفرمايد: هُوَ سَمّيكُم المُسْلمينَ مِن قَبْل. او از قبل شما را لقب مسلم داد، مسلم به معناى عام، تسليم شدن به امر الهى است. خداوند وقتى چنين مقامى را براى آن پيغمبر بزرگوار كه پدر همه ما است قائل مىشود، مسلماً باعث شعف و شادمانى ما هم مىگردد. وقتى اين مقامات دينى را به كسى مىدهند، همه مىروند به او تبريك مىگويند و خود آن شخص هم خوشحال مىشود. پس يك جنبه عيد بودن اين روز هم به همين خاطر است، چون در اين روز آخرين درجه نبوّت براى آن حضرت مقرّر شده است. نبوّت چهل مرحله دارد كه دراين مراحل، اوّل صداى فرشته در خواب وحى مىشود. بعد صدايى مىشنود. در مرحله بعدى فرشته بااو حرف مىزند و در آخرين درجه فرشته را مجسّم مىبيند و با او حرف مىزند كه جبرئيل بر پيغمبر ما هم با صورت واقعى خودش نازل مىشد و پيغمبر او را مىديد. در مورد حضرت ابراهيم هم آخرين امتحان مقرّر شده اين بود كه فرزند منحصرش را قربانى كند.
ساره همسر حضرت ابراهيم از سن باردارى گذشته بود و مثل اينكه از اوّل هم عقيم بود، به هر جهت نمىتوانست اولاددار شود. حضرت فقط يك فرزند از هاجر داشت آن هم بعداز سالها در سن هشتاد و شش سالگى. در روايات ما نقل است و در تورات هم نوشته شده است كه در سن هشتاد و شش سالگى خداوند فرزندى به او داد كه تنها فرزندش بود؛ آن وقت خداوند امر مىكند كه اين تنها فرزندت را قربانى كن. اين بالاترين امتحان است كه حضرت از اين امتحان هم موفّق بيرون آمد؛ نه تنها خودِ حضرت بلكه همان پسرش هم كه بايد قربانى مىشد از امتحان سربلند بيرون آمد. حضرت ابراهيم وقتى خواسته و امر خداوند را به فرزندش اسماعيل گفت، اسماعيل به پدر عرض كرد: يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى اِنْ شاءاللّهُ مِنَ الصّابرينَ:(17) پدر آنچه مأمورى انجام بده، انشاءاللَّه خواهى ديد كه من هم صابرم.
بعد اسماعيل به پدرش گفت و يا خود حضرت ابراهيم به اين مسأله توجه كرد كه بهتر است در موقع ذبح صورت فرزند را نبيند كه مبادا ذرهاى ترديد در دلش ايجاد شود. پس روى فرزندش اسماعيل را به طرف خاك برگرداند تا صورت او را نبيند كه داستان آن را مىدانيد. در اينجا بود كه جبرئيل آمد و پيغام آورد كه وَ فَدَيْناهُ بِذبحٍ عَظيمٍ.(18) منظور از ذبح عظيم، ذبيحه بزرگ، اين نيست كه آن حيوان گوسفند چاق و يا گوساله چاقى بود. منظور عظمت معنوى است. يعنى به قدرى اين مسأله و اين جلسه امتحان مهم بود كه خداوند نتيجهگيرى آن را به عنوان ذبح عظيم بيان فرمود.
دراين روز، اين قضيه آخرين امتحان حضرت ابراهيم به درگاه خداوند بود كه بعداز آن رسول شد، خليل شد، امام شد. امام يعنى پيشواى مردم. خليل يعنى دوست خداوند. پس يك علت ديگر كه ما امروز را عيد مىدانيم و جشن مىگيريم اين است كه پدرمان ابراهيم از آخرين امتحان نيز موفّق بيرون آمد. او چندين امتحان داد و از همه آنها سربلند و موفّق بيرون آمد و مقامى عالى گرفت. يعنى عالىترين مقامات آن روز را گرفت. نه فقط آن حضرت بلكه فرزند خردسالش حضرت اسماعيل هم در كودكى امتحان الهى را خوب پس داد و بهپدر عرض كرد: يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى اِنْ شاءاللّهُ مِنَ الصّابرينَ.
حال اين ذبيحاللّه اسماعيل بود يا اسحاق اختلاف نظر است. حضرت ابراهيم(ع)دو فرزند داشت. وقتى حضرت اسماعيل سيزده ساله بود اسحاق به دنيا آمد. البته اسماعيل از هاجر بود كه كنيز بود و اسحاق از ساره كه به اعتبارى همسر عقدى آن حضرت بود. تورات ذبيحاللّه را اسحاق مىداند گرچه در خود تورات هست كه به ابراهيم وحى شد كه فرزند منحصرت را بكش. پس چطور مىگويند آن فرزند اسحاق بود در حالى كه اسحاق وقتى به دنيا آمد اسماعيل سيزده ساله بود؟ در تورات مىنويسد: وقتى ساره ديد كه اولاددار نمىشود و ابراهيم خيلى غصهدار است كنيز خودش هاجر را به عقد او درآورد. يعنى او را آزاد كرد و به عقد ابراهيم درآورد. تورات مىگويد: به عقد ابراهيم درآورد و نمىگويد بخشيد. حالا فرق نمىكند كه كنيز را بخشيد و يا آزاد كرد، به هر حال حضرت ابراهيم او را به همسرى گرفت و از او اسماعيل زاده شد و بعد هاجر را كمى غرور گرفت و نسبت به ساره كه خيلى مورد محبت الهى بود اندكى گردنكشى كرد. و چون ساره ناراحت شد، خداوند به حضرت ابراهيم فرمود: زن و فرزندت را به جايى دور دست ببر كه داستانش را مىدانيد.
يهوديها در آن ايام به زن عقدى اهميت مىدادند و به زن كنيز و فرزندى كه از كنيز بود زياد اهميت نمىدادند. شايد آنها به همين علت، اسماعيل را به رسميت نمىشناختند و مىخواستند بگويند كه او فرزند حضرت ابراهيم نيست و وقتى كه خداوند فرمود: فرزندت را قربانى كن، منظور اسحاق است. در حالى كه وقتى اين دستور داده شد اسحاق يادر دنيا نبود و يا اگر بود بسيار كوچك بود. حال يك بچه چند ماهه را قربانى كردن سختتر است يا يك فرزند برومند مثل اسماعيل سيزده ساله را؟
بهعلاوه خود تورات مىگويد هاجر را به ازدواج حضرت درآورد. فرضاً اگر هم قول آنها درست باشد كه مىگويند اسماعيل فرزند كنيز بوده؛ ولى وقتى كه هاجر به ازدواج ابراهيم درآمده كه ديگر كنيز نيست. پس نمىتوان گفت كه اسماعيل فرزند كنيز است چون طبق گفته تورات هاجر به ازدواج حضرت درآمد. همچنين خداوند در تورات به حضرت ابراهيم مىفرمايد: اولاد تو را، نسل تو را، از اين (اسماعيل) كثير خواهم كرد. پس خداوند اسماعيل را تأييد مىكند و مىفرمايد: نسل تو را از او كثير خواهيم كرد و دوازده سلطان يا دوازده امير از او بهوجود خواهيم آورد كه بعداً تورات دوازده اسم را به عنوان پسران اسماعيل ذكر مىكند ولى در تاريخ هيچ نامى از آنها نيست. به احتمال قوى آنطور كه قرائن ثابت مىكند، شايد منظور همان دوازده امام ما است كه از نسل اسماعيل هستند. بههر حال اين مطلبى است كه تورات مىگويد. اما بعضى از مسلمين اهل سنّت هم اسحاق را ذبيحاللّه مىدانند. البته اين مسأله ربطى به شيعه و سنّى بودن ندارد و يك مسأله تاريخى است. يك مورّخ مىگويد ذبيح اسماعيل است و مورّخ ديگر اسحاق را ذبيح مىداند؛ ممكن است يك شيعه هم بگويد كه اسحاق ذبيح بوده و يك سنّى بگويد نه اسماعيل بوده است. اين مطالب چندان ربطى به مذهب ندارد. البته از مورّخين مسلمان عجيب است كه چنين مطلبى را بيان كنند چون گذشته از اين استدلالها كه راجع به تورات و يهود كرديم، در اسلام و خود قرآن هم دلايلى در تأييد ذبيح اللَّه بودن اسماعيل هست. از جمله در سوره والصّافات از همه پيامبران نام مىبرد و در شرح حال هر يك سلام مىگويد: سَلامٌ على نوحٍ، سلامٌ عَلى موسى و هارون و در آخر مىفرمايد: سلامٌ عَلى آلِ ياسينَ. در اين سوره داستان حضرت ابراهيم و داستان ذبيح و خواب حضرت را ذكر مىكند و داستان اين كه حضرت رفت و خواست فرزند را قربانى كند، بعد وفَدَيناهُ بِذبحٍ عَظيمٍ را ذكر مىكند و در خاتمه مىفرمايد: سلامٌ عَلى اِبراهيمَ… اِنَّهُ مِنْ عِبادِنا المؤمنينَ(19). بعد مىفرمايد: و بَشَّرناهُ بِاسحقَ(20). يعنى اسحاق را بعد از داستان حضرت ابراهيم و ذبح فرزندش ذكر مىكند. اگر اين عبارتِ بشّرناه بِاسحقَ قبل از آن عبارت سلامٌ عَلى ابراهيمَ… اِنّه مِن عِبادِنا المؤمنينَ كه در آخر شرح حال پيغمبران گفته شده، آمده بود شايد باز مىتوانستيم بگوييم كه ذبيح اسحاق است. ولى چون نام اسحاق بعد از تمام شدن داستان حضرت ابراهيم و ذبح فرزندش آمده پس نمىتوان ذبيح را اسحاق دانست. پس اگر مسلمين در ظواهر عبارات قرآن هم دقّت كنند مىبينند ذبيح حضرت اسماعيل بوده است.
به هر جهت اين عيد و جشن ما چندين جنبه دارد؛ يك جنبه آن همين است كه خداوند آن را عيد قرار داد: بِحَقِّ هَذا اليوم الّذى جَعَلْتَه لِلمُسلمينَ عيداً. حال چه اين روز باشد وچه روز ديگرى هر روز را كه خداوند عيد قرار دهد براى ما عيد است. مانند سه روز عَرَفه كه مقرراتى براى حجّاج دارد و امثال آن. جنبه ديگر اينكه يادبود خاطره آخرين امتحان حضرت ابراهيم است كه موفق از آن بيرون آمد و به بالاترين مقام رسالت رسيد.
جنبه سوم اين است كه همه مسلمين كه امروز در مكّه هستند (گو اينكه ممكن است يك عده ديروز را جشن گرفته باشند) موفّق شدهاند عبادت مهمى را كه موجب الفت بين مسلمين شده است، انجام دهند.(21) ما همانطور كه براى توفيق پدرمان حضرت ابراهيم كه در امتحان موفّق شد، جشن مىگيريم براى توفيق همه مسلمين كه در حجّ هستند جشن مىگيريم. البته قربانى هم براى آنها واجب است كه در منى انجام دهند ولى براى حاجيها در سنوات بعد واجب نيست و مستحبّ است كه به عنوان يادگارى از اين عيد و سفرى كه خداوند توفيق انجام آن را بهآنها داده است، قربانى كنند. انشاءاللّه توفيق اين عبادت را همه ما پيدا كنيم.
پانوشتها:
** متن سخنرانى حضرت آقاى حاج دكتر نورعلى تابنده مجذوبعليشاه كه در تاريخ 1/8/1378 به مناسبت فرارسيدن عيد سعيد قربان در تهران ايراد شده و سپس به رشته تحرير درآمده است و حتّى المقدور سعى شده لحن خطابى مطلب به همان صورت اصلى عنوان شده حفظ گردد. اين سخنرانى ابتدا در نشريه عرفان ايران، مجموعه مقالات (2)، تدوين دكتر سيّد مصطفى آزمايش، تهران، 1378 چاپ شد.
13) از جمله جزوهاى است كه از دكتر شريعتى وزارت ارشاد چاپ كرده است كه مقدار مختصرى از اين اعمال را شرح داده است.
14) سوره ابراهيم، آيه 5.
15) امّا بنىاسرائيل به اين حكم الهى گوش نكردند و يكى از گناهانشان هم همين بود.
16) سوره حجّ، آيه 78.
17) سوره صافات، آيه 102.
18) سوره صافات، آيه 107: و او را به ذبحى عظيم باز خريديم.
19) سلام بر ابراهيم… او از بندگان مؤمن ما بود (سوره صافّات، آيات 109 و 111).
20) او را به اسحاق بشارت داديم (سوره صافّات، آيه 112).
21) از حضرت صادق(ع) يا باقر(ع)به خاطر ندارم چون از شخص دانشمندى شنيدهام ولى از كتابى استنساخ نكردهام نقل است كه فرمودند: بايد در حجّ دورخانه كعبه جمعيت فراوان باشد و حتّى اگر يك سال تعداد حُجّاج كم بود از بيتالمال به عدّهاى خرج سفر بدهند. شايد اين فرمايش درباره وضع ظاهرى اعراب در مدّتهاى مديد موجب اين تصوّر در مسلمين شد كه آنان – يعنى حُجّاج – روزىرسان به اعراب عربستان هستند و شايد در ذهن بعضى از آنان حالت تخفيف و توهينى نسبت به برادران مسلمان خود ايجاد مىشد. غيرت محمّدى و علاقهاى كه آن حضرت به مكّه داشت و توجّه بارىتعالى به خواستههاى آن حضرت تا حدّ نزول آيه: قَد نَرى تَقلّبَ وَجْهِكَ فىالسّماء فَلَنُولينّكَ قبلَةَ تَرْضيها (سوره بقره، آيه 144) نخواست كه چنين خدشهاى در حرمت اهل مكّه در اذهان باقى بماند. پس نفت را آفريد كه طلاى سياه است و عربستان را غنا بخشيد بهطورى كه به همه كشورهاى مسلمان كمك كند. و در كشاورزى هم آنقدر عطا كرد كه حتّى بتوانند صادر كنند و سايرين را نانخور آنها قرار داد. انشاءاللَّه آنان قدر اين نعمت و حرمت خانه را داشته باشند و موجبات انس و الفت بين مسلمين را فراهم سازند.